سرالکس در بخشی از کتاب جدید خود مطالبی را به شرح زیر درباره کیروش نوشته است:
معمولا یک مربی دستیارش را در کنار خود خواهد داشت و دستیار هم همیشه در کنار مربی خواهد بود. در منچستریونایتد قضیه در مورد دستیار من فرق میکرد چون همیشه نیاز به یک دستیار با تواناییهای بینظیر داشتم که اهداف دیگر باشگاهها را هم دنبال کند.
درست 2 هفته پیش از دیدار فینال جام حذفی سال 1991 آرچی ناکس، دستیارم از ما جدا شد، برای همین به دنبال فرد شماره دوی دیگر بودم. نوبی استایلز، مربی تیم نوجوانان منچستریونایتد که ستارههایی همچون بکام، اسکولز و گیگز را در تیمش پرورش داده بود، به من گفت: چرا از برایان کید به عنوان دستیارت استفاده نمیکنی؟ برایان شرایط باشگاه را به خوبی درک میکند، در حوزه کشف هم استعداد تغییراتی به وجود خواهد آورد و با بسیاری از همکاران و مربیان در ارتباط است. این فوقالعادهترین کارهایی است که برایان تاکنون انجام داده و یک موفقیت بزرگ به شمار میآید. پس قانع شدم که کید را به عنوان دستیارم انتخاب کنم. برایان خیلی خوب کار میکرد و نشان میداد با بازیکنان بسیار صمیمی و عاملی موثر در کادرفنی تیم است. در کنار اینها او به ایتالیا سفر میکرد تا با تماشای بازیهای سری A اطلاعات جدیدی گردآوری کند.
زمانیکه در سال 1998 برایان کید از سمت خود استعفا داد، به او گفتم امیدوارم بدانی که چهکار میکنی. وقتی مربی قصد ترک تیمی را دارد همیشه از او پرسیده میشود که حالا میخواهی چهکار کنی؟ در مورد آرچی ناکس هم به مارتین ادورادز، سرمربی رنجرز پیشنهاد ندادم که از او به عنوان دستیار استفاده کند. برایان را هم مناسب برای مدیریت نمیدانستم. در مورد استیو مکلارن اما شک نداشتم چون او کیفیت لازم را داشت. به استیو گفتم باشگاه مناسبی که رئیس خوبی هم داشته باشد انتخاب کن. این موضوع همیشه از اهمیت بالایی برخوردار است. وستهام و ساوتهمپتون هم باشگاههایی بودند که همیشه به دنبال او بودند.
در مقطعی، مکلارن تماسی از سوی استیو گیبسون، رئیس باشگاه میدلزبرو داشت و توصیه من به استیو این بود که شک نکن و برو! برایان رابسون در حالی که از سمت سرمربیگری میدلزبرو کنار رفته بود ولی همیشه از استیو گیبسون به احترام و از او به عنوان رئیسی جوان که با سرمایهگذاری مناسب به دنبال ترقی و نوآوری بود، یاد میکرد. آنها همچنین از امکانات تمرینی خوبی برخوردار بودند. به استیو هم گفتم که در نهایت باید خودت در این زمینه تصمیم بگیری.
استیو مربی خوب و قوی و همیشه به دنبال ایدههای نو بود و برای مدیریت و مربیگری ساخته شده بود. مکلارن مربی پرجنبوجوش و پر انرژی بود و شخصیت بزرگی هم داشت.
کارلوس کیروش هم یکی دیگر از برجستهترین دستیارانم بود که بسیار هوشمند و دقیق بود. زمانیکه به دنبال یافتن بازیکنانی از نیمکره جنوبی بودم اندی راگزبورگ او را معرفی کرد چون ما به مربی خارج از مرزهای کشورهای اسکاندیناوی نیاز داشتیم که سابقه خوبی داشته باشد و به یک یا 2 زبان دیگر هم مسلط باشد. اندی، روی کارلوس کیروش نظر داشت. کارلوس واقعا مربی فوقالعادهای بود. او هدایت تیم ملی آفریقای جنوبی (2000 تا 2002) را به عهده داشت برای همین از کوئینتون فورچون، بازیکن اهل آفریقای جنوبی خودم مشورت خواستم و نظر او را جویا شدم. فورچون گفت: کیروش عالی است. در هر سطحی که بگوئید او فوقالعاده است. کوئینتون من را در مورد کیروش متقاعد کرد.
زمانیکه کیروش در سال 2002 برای گفتوگو با ما به بریتانیا آمد با لباس ورزشی منتظر او بودم ولی او با لباس خیلی مرتب و شیکی به دیدن من آمد. او همیشه استعداد و نبوغ خاصی داشت. زمانی که به وی پیشنهاد پست کمکمربی را دادم، بلافاصله قبول کرد و خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود. بدون در نظر گرفتن جایگاهها کارلوس نزدیکترین کسی بود که در دوران مربیگریام در منچستریونایتد دیدم. کیروش جرات انجام هر گونه تعهدی را داشت و بدون انجام کارهای اضافه به نتایج خوبی میرسید.
یک روز که برای تعطیلات به جنوب فرانسه رفته بودم کیروش به من زنگ زد و گفت: میخواهم با شما صحبت کنم ولی نیاز دارم به طور خصوصی با هم گفتوگو کنیم. به همین خاطر او به نیس فرانسه سفر کرد و یک تاکسی گرفت و به فرودگاه نیس آمد. ما یک گوشه آرام نشستیم و کارلوس گفت: از رئالمادرید یک دعوتنامه همکاری دریافت کردهام.
من هم در پاسخ به صحبت کیروش گفتم: باید2 نکته را بگویم، اول اینکه نمیتوانی این پیشنهاد را رد کنی، دوم اینکه رئالمادرید باشگاه بزرگی است اما ممکن است بیشتر از یک سال در رئال نباشی ولی میتوانی برای سالیان زیادی در منچستریونایتد بمانی. کیروش هم در پاسخ گفت: میفهمم اما فکر میکنم مربیگری رئال میتواند چالشی بزرگ باشد. در پاسخ به کیروش گفتم: کارلوس، نمیتوانم پیشنهاد بدهم که بیخیال فرصت بهدست آمده شوی چون اگر رئال سال بعد به عنوان قهرمانی اروپا برسد خواهی گفت، اوه، باید پیشنهاد رئال را قبول میکردم و به این تیم میرفتم ولی میخواهم این را بدانی که قرار گرفتن در این شرایط، موقعیت کابوسواری است.
3 ماه بعد کیروش میخواست از رئالمادرید جدا شود اما به او گفتم این کار غیرممکن است و به اسپانیا سفر کردم و در آپارتمان وی همدیگر را دیدیم. پیام من به کیروش این بود: نمیتوانی در حال حاضر رئال را ترک کنی، باید به کارت در این تیم ادامه بدهی و سال بعد مجددا به من در منچستریونایتد ملحق شو. آن فصل به دنبال دستیار جدیدی نرفتم چون میدانستم کارلوس قطعا بازخواهد گشت. در آن فصل با جیمی رایان و میک فلان کار کردم که هر دو دستیاران خوبی بودند ولی دوست نداشتم به کسی قول همکاری بدهم چون با شناختی که از کیروش داشتم میدانستم که باز خواهد گشت. درست یک هفته پیش از اینکه کیروش با من تماس بگیرد و در مورد نازضایتیاش از وضعیت موجود در رئال صحبت کند با مارتین یول گفتوگو داشتم. مارتین هم تحتتاثیر پیشنهاد همکاری که به او دادم قرار گرفته بود ولی گفت: صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد. من نیاز به کمی زمان دارم تا پاسخ بدهم.
پست دستیار سرمربی همیشه پستی قابلتوجه و با پرستیژ در منچستریونایتد بوده و برنامههای تیم از این پست پایهریزی میشد. زمانیکه کیروش در جولای 2008 برای دومین بار اولدترافورد را به منظور هدایت تیم ملی پرتغال ترک کرد، احساس او را درک کردم. کارلوس همیشه به دنبال سرمربیگری تیم ملی کشورش بود. او تمامی کیفیتهای لازم را داشت تا سرمربی بعدی شیاطین سرخ باشد. شاید او کمی بیش از حد احساسی بود ولی در بین تمام دستیارانی که در منچستریونایتد داشتم، کیروش بدون شک بهترین مربی بود. او فردی رک و رو راست بود و گاهی اوقات به اتاق من در باشگاه میآمد و میگفت از این یا از آن ناراضی هستم.
کیروش به من وفادار بود و گاهی پیش من میآمد و میگفت که نیاز به انجام کارهایی داریم تا پروژههای خاص خود را تکمیل کنیم. سپس او جزئیات کار را روی میز مخصوص تشریح میکرد. دوست دارم بگویم که کارلوس فوقالعاده بود.