|
|
امروز: يکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۷
کد خبر: ۶۶۳۴
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۲ - ۱۲:۱۰
امروزه دیگر ازدواج تنها گزینه بعد از ۲۰ سالگی یک جوان نیست که عمرش را بگذراند. جوانان گزینه های مختلف لذت بخشی مانند اشتغال و ادامه تحصیل را در کنار گزینه ازدواج می بینند...
به بهانه روز ازدواج فرصتی فراهم شد تا گفتگویی داشته باشیم با دکترعلیرضا شیری، پزشک و آموزش دیده روانشناسی یونگ از دانشگاه آکسفورد، مدرس دانش خانواده در دانشگاه تهران و نظریه شخصیت و نوروسایکولوژی در دانشگاه قزوین و دوبی و مدیر مسئول مجله ازدواج مثبت.

درباره بالا رفتن سن ازدواج بسیار گفته اند و شنیده ایم. نظر شما در این باره چیست؟

چندی پیش یک اتفاق جامعه شناختی در ایران رخ دادکه محصول تغییرات جمعیت شناختی (DEMOGRAPHIC) بود؛ نسبت جمعیتی -سنی تغییراتی کرد؛ و هم زمان تغییراتی جهانی GLOBAL نیز اتفاق افتاد که این دو منجر به تغییر در «سبک زندگی» ایرانی‌ها شد.

امروزه دیگر ازدواج تنها گزینه بعد از ۲۰ سالگی یک جوان نیست که عمرش را بگذراند. جوانان گزینه های مختلف لذت بخشی  مانند اشتغال و ادامه تحصیل را در کنار گزینه ازدواج می بینند که موجب می شود ازدواج کردن به تعویق بیافتد. بنابراین چه خوشمان بیاید، چه نیاید،با پدیده ای به نام «سبک زندگی مجردی» مواجه شدیم؛ بخواهیم یا نخواهیم، باید بپذیریم سبک زندگی مجردی وجود دارد که ممکن است با خانواده و یا بدون آنها باشد؛ تجربه ملموسش برای خوانندگانمان،  زندگی دهها هزار دانشجوی دور از خانواده است که نوعی زندگی مجردی محسوب می‌شود؛ پس این اتفاق افتاده، اما متاسفانه ما نه نامی از آن می آوریم و نه به آن پرداخته ایم و اگر هم میگوییم مجردی ، نوعی بار منفی در ذیل آن وجود دارد.

 
 آیا این پدیده یک تهدید است؟

میتونه تهدید هم باشه به دلایل مختلف؛ مثلا تهدیدهای جمعیتی و یا شکاف نسلی بین پدر و مادر ها و فرزندان،  یا خانواده های کمتر از ۴ نفر، اما نباید از تبیین چنین پدیده ای بترسیم. اتفاقا بر عکس تصور برخی که فکر می‌کنند زندگی مجردی فقط در خوشگذرانی وبی برنامگی خلاصه می شود باید بگویم زندگی مجردی خوب و سالم بیشتر از نقطه مقابل آن است؛ مثلادختری که ۳۰ ساله است و ازدواج نکرده و ممکن است فرصت مناسبی برای ازدواج هم نداشته باشد، هیچ مشکلی خاصی ندارد،سالم زندگی اش را اداره می‌کندو ۵ کارمند نیز زیردستش نون می‌خورند ؛ این آدم حتی اگر ازدواج هم نکند حداقل از بسیاری از فرصتهای  موثربودنش در زندگی  محروم نشده. البته توجه داشته باشید بنده فقط این موضوع را تبیین می کنم و نه تشویق؛ چرا که بخواهیم یا نه این اتفاق افتاده، اما باید نسبت این نوع زیستن را با زیستن با ازدواج درآورد.

من معتقدم از یک مجردی سالم میشود به ازدواج سالم هم رسید؛ کسی که توان اداره زندگی مجردی را دارد، قطعا بهتر می تواند زندگی متاهلی را مدیریت کند؛ بنابراین باز هم به نفع ازدواج است. ولی یک خطر وجود دارد و آن مسئولیت و قواعد اجتماعی و قانونی ازدواج است که ممکن است فرد هرگز به آن تن ندهد که این نیز دلایل مختلفی دارد.

ازدواج کار سختی است, با توجه به همه مواردی که در بالا رفتن سن ازدواج به آنها اشاره شده مانند نیافتن مورد مناسب، موانع اقتصادی، تمایل به ادامه تحصیل، ترس از شکست و تعهدهای بعدی و .... ازدواج در مجموع کار دشواری است، مانند دانشگاه رفتن است که بعد از قبولی در کنکور ورودی تازه باید واحدهای درسی را گذراند و اتفاقا ترم به ترم سخت تر هم می شود، بنابراین هم ورود به آن کار ساده ای نیست و هم تداوم آن دشوار است. موفق بودن در آن نیازمند کسب مهارتهای همسر بودن است. در مجله ازدواج مثبت که اولین نشریه تخصصی ازدواج است و در پاییزبه لطف خدا منتشر می شود، یک مقاله کار کرده ایم که پرداخته به اینکه ازدواج سال ۸۸ به صرفه تر بوده از نظر اقتصادی یا سال  ۹۲؟این یکی از آن موانع است و مهم هم هست، اما موضوع فقط به همین خلاصه نمی شود.

 
برای کنار آمدن با سختی های هماهنگی در زندگی چه باید کرد؟

اگر ما ۵ حوزه در زمینه مهارتها تعریف کنیم با عناوین ارتباط، انتخاب، ازدواج، امتداد و انصراف؛ حوزه دوم که انتخاب است دشوار است؛ ازدواج هم به لحاظ هزینه های اقتصادی و کمال گرایی و وسواس در انتخاب سایر مواردی که به آن زیاد اشاره می شود دشوار است و اتفاقا جوانها در امتداد هم بسیار ضعیف هستند و باید خود را در این زمینه ها تقویت کنند.

 

یعنی مهارت‌های همسری را نمی دانند؟

مهارتهای همسر« بودن» را نمی‌دانند؛ چه برسد به همسر داری! ابتدا باید خودمان انسان باشیم و بعد در نقش همسری خوب ظاهر شویم.  علاوه بر سیاه نماییهایی که مطرح شد باورهای ما هم از ازدواج غلط است؛ مثل دونده ای که آمده به پیست دومیدانی، ولی تو پیست دوی با مانع اومده و چون بهش نگفته بودند، وقتی در مسیر به مانع برخورد می کند تعجب می‌کند؛ خوب  از اول باید بهش بگیم ازدواج پیست دوی با مانع است که هربار سرخورده نشود ؛ باید تصورها را واقعی کرد.

 

ممکن است به سایر مواردی که مانع حرکت به سمت تشکیل خانواده است اشاره بفرمایید.

توجه داشته باشید که همه ما با تصویرهای ذهنی مان mental image زندگی می‌کنیم؛ تصویر ذهنی که در ما از زندگی متاهلی شکل گرفته چگونه تصویری است؟ معمولا تصویر خوبی در برابر زندگی مجردی ارائه نشده و بیشتر سیاه نمایی شده است، چند رمان، فیلم و شعر درباره رابطه متاهلی خوب و عاشقانه میتوانید نام ببرید؟ متاسفانه هنر بیشتر به عشقهایی که به وصال نرسیده  و خیانت و جفای یار و...پرداخته است؛ از سوی دیگه ما ایرانیها اعتقاد داریم شیرینیهای زندگی مان را نگوییم که چشم نخوریم؛بنابراین بیشتر سیاه نمایی می‌کنیم و یاد گرفته‌ایم قسمتهای خوب را نگوییم.

 
 شاید از ترس چشم خوردن نمی‌گوییم!

شاید! حتی اگر کسی بپرسد چه عطری زده ای می گوییم یک عطر شاه عبدلعظیمی! از بیان بعضی مسائل پرهیز می کنیم. در اروپا بیشتر روی این مورد کار شده و سعی می شود چهره مثبتی از خانواده مثلا همراه فرزندان ترسیم شود. البته نباید تصویر روتوش شده و غیر واقعی ارائه شود، اما رعایت این تعادل در این مورد بسیار مهم است.

 
 با توجه به افزایش آمار طلاق و دیدن دوست و فامیل و همکار که گهگاه با موضوع مهریه و دادگاه و کشمکشهای قانونی دست به گریبان هستند این سیاه نمایی تأیید نمی شود؟

آن سیاه نمایی ها هم چندان واقعی نیست. حتی اگر کسی زندگی اش به آنجا رسیده باز هم روزهای خوبش را هرگز برای شما تعریف نخواهد کرد.

 
و این سوال وجود دارد که اگر زمان به عقب برگردد باز هم زندگی متاهلی را انتخاب می‌نماید؟

بله؛ حتی بعضی با وجود رابطه عاطفی دوم و ابراز سردی و نا رضایتی از زندگی قبلی باز هم آن زندگیاصلی را رها نمی کنند؛ اگر نزدیکتر بشوید می بینید زندگی شان چندان هم بد نیست و تعطیلات و سفر و ایام خوبی با هم دارند؛ اما فقط سیاه نمایی می کنند، شیرینیهای رابطه متاهلی گفته نمی شود. رسانه های ما هم که نقش مهمی در این تصویر سازی دارند به مذاق عامه حرکت میکنند و ذائقه سازی متمدنانه را رها میکنند.

 
به نظر شما آیا واقعا تمایل به ازدواج وجود ندارد یا تمایل در دل دختر و پسر مجرد هست و دسترسی به ازدواج دشوار شده؟ مثل دشواری پیدا کردن کسی که همسانی نسبی داشته باشد و به دل بنشیند و سایر موارد هم زمان اتفاق بیفتد؟

این بحث کمی کلیشه ای است و کمکی به ما نمی کند، مثل این که بگوییم همه دوست دارند پول داشته باشند! البته درست است که تمایل به ثبات رسیدن خصوصا در دخترها وجود دارد اما چیزی که وجود ندارد بلوغ است؛ برای ازدواج به شش بلوغ نیاز داریم که حداقل باید متوسطی از این آنها وجود داشته باشد؛ بلوغ شخصیتی، عاطفی،اجتماعی، مالی، جنسی و معنوی.

کمی به عقب برگردیم؛ پیش از ازدواج جوانان معمولا در چه سنی به متوسطی از این بلوغ‌ها می‌رسند؟ دیده می شود که حتی در شهرستانها پسر ۲۸ ساله مادرش صبحانه اش را می‌دهد! وقتی زندگی کردن، کار کردن و حتی رانندگی کردن پسری مسؤولانه نیست چگونه می تواند زندگی مسئولانه ای داشته باشد.

سایر مواردی که از نظر شما در بالا رفتن سن ازدواج موثر چیست؟

مورد بعدی که می توان اشاره کرد آن است که در جامعه ما چیدمان به صورتی است که بلوغ اجتماعی و مالی پسر معمولا دیرتر از دختر اتفاق میفتد؛ پسر تا بخواهد دانشگاه برود و بعد سربازی و ... عملا تا ۲۶ سالگی آمادگی ازدواج ندارد، اما دختری هم سن او در ۲۶ سالگی وزن اجتماعی سنگین تری دارد و این "قدکوتاهی اجتماعی"پسر در برابر دختر با همین نسبت پیش می رود؛ بنابراین پسر سعی می کند هنگام ازدواج با دختری که به لحاظ جایگاه اجتماعی در حد خودش باشد ازدواج کند و طیفی از دختران خوب موفق بدون همسر می مانند. اتفاقی که در مورد دختران دهه ۶۰ افتاد.

مورد دیگر آن است که پسر چه چیزی دارد که به دختر  نشان دهد که به چشم آنها بیاید؟ تامین مالی؟ آزادی؟ رفت و آمد؟ امکانات؟ سفر؟ همه اینها را دختر در خانه پدرش هم دارد. پسر چه چیز خاصی به دختر می تواند بدهد؟

 
عشق!

این در مورد ازدواج مفهمومی خاص است، مغز انسان همه چیز را در طول زمان عادی می‌کند؛ هیجان اولیه هم کم کم عادی می شود. بنابراین باید تعریف عشق را عوض کنی تا بتوانی با آن لذت ببری. باید به این نکته توجه داشت که ازدواج هم مثل بستنی یخی است، اگر بخواهی آن را تماشا کنی از دور بهتر است که در فریزر بماند، اما اگر بخواهی از آن استفاده کنی باید بپذیری که کم کم آب می شود و شکل و فرم اولیه را از دست می دهد . اگر بخواهی عشقت منبع الهام باشد و ... همان در یخچال باید باشد, ولی وقتی می آید در ازدواج کارکردش تغییر می کند.

 

اگر چه هیجان فروکش می‌کند، ولی التهابهای اولیه کم کم به محبت تبدیل می‌شود و عمیق تر می شود اینطور نیست؟

در سه گانه هیجان و صمیمیت و تعهد، هیجان کم می‌‌شود، ولی صمیمیت بیشتر می‌شود.اگر مراقبت اتفاق بیفتد، چون با شناخت نقاط تاریک شخصیت طرف بیشتر نمایان می‌شود، ولی به هر حال گریزی نیست و باید این مسیر طی شود؛ جوانان ما دنبال راههای کوتاه و میان بر برای خوشبختی هستند، دنبال یک شبه پولدار شدن، دانشجوها دنبال جزوه های فشرده و کوتاه می‌گردند، همسران واقعا دنبال ۷ نکته برای خوشبختی هستند!!! خنده دار است که با ۷ نکته‌ای که بر فرض حتی درست هم باشد زندگی کسی دگرگون شود! این نکات ممکن است به شخصیت و مشکلات شما هیچ ربطی نداشته باشد. نمی توان یک نسخه کلی برای همه پیچید. گویا همسران نمی خواهند هزینه رشدشان را پرداخت نمایند.

 

روابط آزاد و یا اگر در چار چوب باشد ازدواج موقت، به نظر شما در بالا رفتن سن ازدواج تاثیر دارد؟

ازدواج یکی از راههای برطرف کردن نیاز جنسی است؛ بدترین کار آن است که کسی فقط برای ارضای غریزه جنسی بدون رسیدن به سایر بلوغها ازدواج کند، البته نمی‌توان به راحتی راه حل ارائه داد؛ ولی در انتخاب بین فحشا، روابط آزاد و ازدواج موقت قطعا ازدواج موقت بهتر است. چون قانون‌مند است و حداقل به لحاظ رعایت حقوق زنان و مسائل ساده بهداشتی قابل اطمینان‌تر است. البته توجه داشته باشید که مقوله فحشا(تن فروشی)  با روابط آزاد کاملا فرق می‌کند.

و باز دقت کنید که نگاه اجتماعی با فردی فرق می‌کند، اگر فردی نگاه کنید نمی توانید این موضوع را هضم کنید و ازدواج موقت را برای یک خانم بپذیرید؛ در مقایسه بین ازدواج دائم و موقت برای خانم معلوم است که همه میگویند دائم! اما برای حفظ سلامت و مصلحت جمعی باید پذیرفت که عده اندکی آسیب ببینند.

 

در مقایسه با پرهیز، تقوا، خودداری، سرکوب و ازدواج موقت کدامیک از نظر شما انتخاب بهتری است؟

ازدواج موقت؛ البته ازدواج موقت در برابر ازدواج دائم فاجعه است؛ چرا که مسؤولیتی وجود ندارد و ظاهرا خوش هم می‌گذرد، هر چند به لحاظ روانی شبیه همان روابط دوستی است؛  بنابراین خانواده که اولین نهاد اجتماعی است که می توان در مورد آن برنامه ریزی کشوری کرد زیر سوال می رود، فرزند آوری تهدید می شود، خصوصا برای خانمها که فاجعه است.

 
مدتی است که ازدواج موقت از طرف برخی ترویج می شود، البته به بهانه مبارزه با فحشا.

البته فقط نیت مهم نیست شیوه اجرا هم مهم است، غالبا مشتری این گونه طرحها بیشتر متاهلها هستند متاسفانه.

 

یکی دیگر از تهدیدهای روابط خانوادگی روابط صرفا عاطفی است که بین بعضی مردان متاهل و خانمی به وجود می آید، و خودشان اعتقاد دارند به دنبال همان منبع الهام فروکش کرده در رابطه همسری شان هستند و نه روابط جنسی! نظرتان در مورد این روابط چیست؟


نمی توان گفت که تعداد این افراد زیاد است و یا نسخه کلی برای همه پیچید. اما معمولا مرد در این گونه روابط به دنبال سکس است و شاید این ترفند شکارش باشد، به هر حال آدمها با هم تفاوت دارند.

البته عده ای که روابط جنسی در بیرون از خانواده را توصیه می کنند برخی به فکر تحکیم بنیان خانواده هستند، هر چند شخصا با این موضوع موافق نیستم اما توصیه های آنها صرفا در راستای مبارزه با تکریم زنان نیست، بلکه اعتقاد دارند مرد با انرژی دوباره به زندگی برمی گردد و این به نفع خانواده است.

من به یک جامعه بالغ اعتقاد دارم؛ به هر حال باید هر کسی از هزینه های هر رفتاری با خبر باشد؛ اگر می خواهد دنبال رابطه ای برود باید هزینه هایش را هم پرداخت کند. به طور کلی نمی توان نسخه برای همه پیچید که «همه باید ازدواج کنند،» هیچی کس نباید رابطه ای داشته باشد و... در آلمان حدود ۳۰ درصد زنان ازدواج نمی کنند و این به معنی بیمار و افسرده بودن آنها هم نیست.

 

فکر نمیکنید پیچیده شدن آدمها و دقت و وسواس در انتخاب و دوره آشنایی سه تا شش ماهه که معمولا مشاوران توصیه میکنند موجب کمتر شدن احتمال ازدواج می شود؟ چون در این دوره قطعا نقاط تیره شخصیت طرف مقابل بیشتر بروز می کند. سبک انتخاب و یا آگاهانه تر شدن انتخاب از نظر شما چقدر تاثیر در اتفاق افتادن یا نیفتادن ازدواج دارد؟

بسیاری از انتخابهای ما خیلی آگاهانه نیستند، اساسا ازدواج نمی تواند اینقدر آگاهانه باشد. ازدواج کمی شبیه خوردن کله پاچه است که نباید خیلی در آن دقیق شد چون ممکن است مویی هم در آن ببینید، یا مثل دیدن تصویرهای سه بعدی که وقتی خیلی دقیق بشوی نمیتوانی آن تصویر مطلوب را ببینی. دقت در انتخاب خوب است، ولی نباید دچار افراط و تفریط شد. ضمنا نمیتوانیم به دختر ۳۲ ساله توصیه کنیم چون خانواده ها سخت با این مسائل کنار می آیند که شش ماه با کسی وارد دوره آشنایی شود.ضمنا نمی توان عدد و فرمول خاصی داد، من به کیفیت آشنایی اعتقاد دارم و البته وقتی سن خانم بالا می رود این اعداد جوری طراحی به نفع مردهاست.

 

به نظر شما سرکوب غرایز در طولانی مدت ضرر جسمی یا روحی دارد؟ و بین تبعات روابط پیش از ازدواج از جمله تنوع طلبی، ماندگاری تصاویر ذهنی که ممکن است منجر به مقایسه پس از ازدواج شود، عدم تمایل به ازدواج دائم، استرس رابطه پنهانی و ترس از زیر سوال رفتن اعتبار اجتماعی و... کدام را توصیه می کنید؟


نمی توان نسخه کلی برای کسی می پیچید. و معمولا این گونه ارتباطها چندان آگاهانه و مدبرانه اتفاق نمیفتد.

 
گاهی برخی موارد مانع از شروع رابطه آشنایی می شود مانند پرسیدن سوالهایی از طرف مردها درباره جزئیاتی که توضیحش برای دختر سخت است و یا درباره روابط جنسی و حتی داشتن رابطه قبل از ازدواج، آیا این خواسته معقول است؟

خیر، لازم نیست حتما با کسی در موردی صحبت کنیم تا به نتیجه برسیم. می توان از حرکات و شوخیها و زبان بدن کسی خیلی موارد را دانست.

 
درگیری بین سنت و مدرنتیه به نظر شما از دلایل بالا رفتن سن ازدواج هست؟


بهتر است بگویید سنتی و غیر سنتی چون تمام ارمغانهای زندگی مدرن لزوما کارامد نیستند. باید افراد را دسته بندی کرد و در این مورد نظر داد.

 
 هم جنس گرایی، هم خانگی، خودارضایی و ... رابطه شان با بالا رفتن سن ازدواج چیست؟

اینها بحثهای مفصلی است و هر کدام جای صحبت دارد ولی ازدواج اینها را حل نمیکند. سوال سوال درستی نیست، بحثهای مطرح شده فردی و ازدواج یک موضوع اجتماعی است.

 
چه باید کرد؟

می توان برای نسل بعدی فرهنگ سازی کرد برای ازدواج در سنین پایین اما نه بدون آگاهی دادن و نه پیچیدن نسخه کلی و توصیه به ازدواج برای همه.

منبع : دخت ایران
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین