کد خبر: ۸۲۷۲۶
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۲
منافع مستقیم در این گونه فعالیت‌ها که یک حزب قادر به فرستادن کاندیدایی منطبق با متر و معیار خود نیست، به حساب جریان و کاندیدای نزدیک‌تر به او واریز می‌شود. از این طریق می‌شود جلوی پیشرفت تندروها را سد کرد.
مبارزه انتخاباتی اصلاح‌طلبان در شرایط کمتر تجربه‌شده فعلی، واقعا دشوار است اما حداقل در فضای عملی، همه متفق هستند که با همین بضاعت موجود، دست به کاری بزرگ بزنند، اگر مردم همراهی کنند. استراتژی‌ای که از سوی ابراهیم اصغرزاده، تحلیلگر مسائل سیاست داخلی در مصاحبه‌ای تفصیلی با «شرق» مورد واکاوی قرار گرفت، نه تقلیل «کنشگری اصلاح‌طلبان» در مبارزه با «تندروها» که «حفظ منافع ملی» در «سطح منطقه‌ای» است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی تدبیر و امید، اصغرزاده عضو دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در تسخیر سفارت آمریکا، فعال سیاسی اصلاح‌طلب و نماینده مجلس سوم شورای اسلامی است. او بر تبدیل رخداد «رد صلاحیت‌ها» به فرصت تأکید کرده و همگرایی احتمالی اصولگرایان معتدل و اصلاح‌طلبان را برای همزیستی مسالمت‌آمیز در راستای تحقق دموکراسی‌خواهی و صلح‌طلبی‌ شرقی مورد تأکید قرار داد.

گفت و گوی وی با شرق را در ادامه می‌‎خوانید:

 اصلاح‌طلبان در شرایطی که کمی بیش‌ازحد تصور با رد صلاحیت چهره‌های موجه خود مواجه شده‌اند، چه استراتژی‌ای برای حضور فعالانه در انتخابات دارند؟

اصلاح‌طلبان هم توان بسیج‌گری اجتماعی دارند و هم میل ذاتی و طبیعی به کسب قدرت. شکی نیست که رد صلاحیت‌ها به سازمان رأی آنان ضربه وارد کرده است، آن هم درست زمانی که یک دوره رکود سیاسی و انفعال را پشت‌سر گذاشته و در فراگیرترین فرم تشکیلاتی خود به سر می‌بردند. این اتفاق، نظم آنها را به هم ریخت و بدنه اجتماعی‌شان را تحت‌تأثیر قرار داد. البته تا حدودی قابل‌پیش‌بینی بود؛ دست دولت روحانی به‌اندازه سیاست خارجی در امور داخلی باز نیست. موضوع بررسی رد صلاحیت‌ها چه در سطح ریاست‌جمهوری و چه در سطح انتخابات مجلس، همواره در سال‌های گذشته وجود داشته است. با وجود این تجربه سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان در برابر همین وضعیت، از تأثیرگذاری بالای آنها بر موازنه قدرت و معادلات سیاسی داخلی حکایت دارد؛ چیزی که شاید بادی امر در شمارش آرا و تعداد آرای ریخته‌شده به صندوق‌ها به چشم نیاید. گفتمان غالب انتخابات 92 و فاصله معناداری که کاندیداهای اصولگرا از وضع موجود آن روز گرفتند، حاصل نقش مؤثر جامعه مدنی در برابر آنهایی بود که مدافع حفظ وضع موجود بودند. جلیلی هم که خود را رئیس‌جمهور برگزیده می‌دانست، تنها توانست چهار ‌میلیون رأی کسب کند و این جز با اتخاذ استراتژی رقابت نیابتی اصلاح‌طلبان و استفاده از موقعیت‌ها و فرصت‌ها امکان‌پذیر نبود. اینجا برای جریانات منتقد که نمی‌توانند مستقیما کاندیدا داشته باشند، انتخابات و اثرگذاری بر آن خودش موضوعیت پیدا می‌کند.

اما حرف طرف مقابل این است که اگر یک حزب سیاسی مستقیما برای کسب پیروزی فعالیت نکند که حزب نیست.

این حرف هم درست هست و هم نیست، چرا؟ اگر جریان منتقد به لحاظ عددی پیروز میدان شود اما شرایط تغییر نکند، فرضا که اکثریت مجلس را به دست آورد و مسئولیت بپذیرد ولی در عمل متناسب با آن از قدرت و اختیار لازم جهت پیشبرد اهدافش برخوردار نشود یا جامعه مدنی را دور بزند، باز نوعی شکست است. فهم و درک شرایط عینی و ذهنی جامعه و داشتن استراتژی برای اثرگذاری بر موازنه قدرت، نیازمند حضور فعال در عرصه عمومی، جامعه مدنی و حفظ پتانسیل انسجام‌بخشی آحاد جامعه است. در شطرنج انتخابات باید تاکتیک و استراتژی رقیب را سنجید و گیرنده خود را با طول موج مطالبات مردم تنظیم کرد، آن‌گاه حتی اگر کاندیدای مشهوری در کار نباشد، می‌توان آرایش سیاسی موجود را برهم زد. شاید بشود جوری مبارزه‌ وکالتی و نیابتی.
در این شیوه رقابت و فعالیت سیاسی، منافع اصلاح‌طلبان چگونه در اختیار این جریان قرار خو
اهد گرفت؟

منافع مستقیم در این گونه فعالیت‌ها که یک حزب قادر به فرستادن کاندیدایی منطبق با متر و معیار خود نیست، به حساب جریان و کاندیدای نزدیک‌تر به او واریز می‌شود. از این طریق می‌شود جلوی پیشرفت تندروها را سد کرد. مبارزه انتخاباتی، عرصه دگرگونی‌های عمیق نیست. از سویی در هر کارزار انتخاباتی، به‌رسمیت‌شناختن رقیب و احترام به حقوق دیگران شرط عقلانی است. همان‌گونه که ما از اصولگرایان ایراد می‌گیریم که چرا با راکت، شطرنج، بازی می‌کنند، خودمان هم باید تحت هر فشاری قواعد بازی را زیر پا نگذاریم. خب اگر آنها رعایت نمی‌کنند ولی ما معتقدیم که احترام به حقوق دیگران بستر همزیستی و از بدیهیات دموکراسی است. از مشروطه تاکنون ایرانیان برای تحقق قانون، آرمان‌های انسانی و دموکراتیک تلاش کرده‌اند ولی هنوز راه درازی باقی مانده است. متأسفانه آفت تکفیر و تحقیر، ترس و قهر، نفرت و کینه در میان بعضی لایه‌های اجتماعی رسوب کرده است. از این منظر هرگونه مبارزه برای زدودن نابردباری و خشونت از جامعه به‌خصوص در بهار انتخابات، فضیلت بزرگی به شمار می‌رود. پس باید از فرصت انتخابات استفاده کرد و با گروه‌های دیگر، چه اصولگراها چه هر مرام و مسلک دیگر، به گفت‌وگو و مذاکره نشست تا به فهم و درک مشترک رسید. ما اگر یکدیگر را تحمل نکنیم و با هم گفت‌وگو و همزیستی مسالمت‌آمیز نداشته باشیم، چگونه می‌خواهیم از دموکراسی و الگوی جمهوریت نظام دفاع کنیم. خب اگر رسیدن به دموکراسی بدون بسط این همزیستی نامتصور باشد، پس نخستین اولویت باید تصحیح شناخت اصلاح‌طلبان و اصولگرایان از هویت همدیگر باشد. ازاین‌رو انتخابات برای اصلاح‌طلبان علاوه بر طریقیت، موضوعیت هم دارد. درست است که انتخابات طریقی برای کسب قدرت است، ولی لحظه مهمی در حیات سیاسی جامعه است؛ به‌ویژه در نظام‌هایی که مشروعیت‌شان یا بخشی از مشروعیت‌شان را از رأی مردم می‌گیرند.

 منطبق با آنچه از فعالیت انتخاباتی این دوره اصلاح‌طلبان ترسیم کردید، جایگزین آنان برای ردصلاحیت‌شدگان چه افرادی خواهند بود؟

ببینید تازه اگر اصلاح‌طلبان در این شرایط گرفتار نمی‌شدند بازهم به خاطر تعداد زیاد کاندیداها در هر حوزه ناگزیر از مبارزه درون‌حزبی طاقت‌فرسایی می‌شدند که می‌بایستی براساس قرارداد اساسنامه‌ای با مکانیسم روشن و مشخصی به گزینش، حذف و جایگزینی اندکی به جای آن همه مشتاق مسئولیت می‌پرداختند. رسیدن به اجماع و بستن فهرست نهایی در هر حوزه تا حدی منجر به واگرایی درونی می‌شود. حالا باید از همان مکانیسم برای عده محدودتر استفاده کنیم. گزینش و جایگزینی در میان کاندیداهای متعدد درون‌حزبی آمریکا هم همیشه با مشقت و هیجان فراوان توأم است منتها در آنجا برای گزینش درون‌حزبی هم از آرای عمومی کمک گرفته می‌شود. آنچه در آمریکا می‌گذرد در نوع خود خوب است، چون می‌تواند منجر به جلب مشارکت بیشتر مردم و دقت در برنامه‌های اعلامی کاندیداها شود. نکته مهم آنجا این است که کاندیداهای دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه میان خودشان به توافق رسیده‌اند هر کدام رأی بیشتری را کسب کردند کاندیدای نهایی حزب خود خواهند شد و سپس مجموعه حزب یکپارچه از کاندیدای واحد برای پیروزی در برابر کاندیدای حزب رقیب حمایت می‌کند. خب، شرایط فعلی، تکلیف را به شکلی دیگر روشن کرد. بیاییم همین را به فرصت تبدیل کنیم. باوجود حذف بسیاری چهره‌های اصلاح‌طلب، ما هم در چارچوب هویت اصلاح‌طلبانه خود به رقابت درون‌حزبی بپردازیم و هر کاندیدایی را که دارای اهداف اصلاح‌طلبانه است با آغوش باز پذیرا شویم و به او فرصت عرض اندام دهیم تا با گردش نخبگان به دایره اصلاح‌طلبی وسعت منطقی ببخشیم. طبعا اولویت در این مکانیسم کشف چهره‌های مصمم جوان و تحصیل‌کرده‌ای است که خود را حامل گفتمان اصلاح‌طلبی و آزادی‌خواهی بدانند و به‌طور دائم فاصله معنادار خود را از گفتمان محافظه‌کار و راستگرای افراطی حفظ کنند. یادمان باشد محافظه‌کاری ایرانی به لحاظ تاریخی و ایدئولوژیک از سنت به‌شدت غیردموکراتیک برخوردار است. آنها با استفاده ابزاری از باورها بارها ادعا کرده‌اند فهرست انتخاباتی‌شان را به تأیید امام زمان(عج) می‌رسانند و منتشر می‌کنند. برای آنها انتخابات تنها طریقیت دارد. البته در جوامع و نظام‌هایی که سالیان درازی است به سنت پارلمانتاریستی روی آورده‌اند هم انتخابات فقط و فقط تنها یک شیوه یا راه‌‌حل روتین برای کسب قدرت است و لاغیر. ولی سنت آنها کجا و سنت ما کجا؟ جامعه ایران در آغاز راه جمهوریت و تمرین دموکراسی است به همین علت فکر می‌کنم انتخابات و صندوق رأی برای ما علاوه بر طریقیت، موضوعیت دارد. بستر‌سازی دموکراسی بیش از هرچیز نیازمند تمرین و آموزش مستمر و حضور انسان‌های دموکرات است. اصلاح‌طلبان به خاطر منافع ملی و آرمان دموکراسی‌خواهی می‌توانند دست از کسب کرسی‌های قدرت بشویند ولی قطعا نمی‌توانند هویت اصلاح‌طلبانه خود را زیر پا بگذارند.

آیا ائتلاف با اصولگرایان معتدل و میانه‌رو به‌طور مشخص رهروان ولایت، از گزینه‌های احتمالی این جریان سیاسی است؟

استراتژی اصلاح‌طلبانه اصولا به تغییر در رفتار‌ها نظر دارد و نه تغییرِ بنیادها و برنامه‌اش در اتحاد، بی‌طرفی یا دورشدن از دیگر نیروها براساس نسبت آنها با ارزش‌های دموکراتیک و آزادی‌خواهانه تنظیم می‌شود نه میزان قدرت و ثروتشان. خب، بنابراین هر تاکتیکی در ائتلاف موقت با اصولگرایان میانه‌رو فقط می‌تواند محدود به حوزه‌ها و شرایط بسیار خاص باشد. اتحاد استراتژیک با اصولگراها نه ممکن است و نه مطلوب. ولی اتخاذ تاکتیک‌های هماهنگ و همسو به صورت طبیعی ضرورت خواهد یافت. برای مثال ببینید در انتخابات 92 کنارنرفتن آقای ولایتی همان‌قدر حائز اهمیت بود که کناررفتن آقای عارف. به‌عبارتی یکی با کناره‌گیری و دیگری با کنارنرفتن به انتخاب آقای روحانی یاری رساندند. قطعا ولایتی براساس نزدیکی به اصلاح‌طلبان یا تأمین منافع ایشان، دست به این اقدام نزده بود. اصلاح‌طلبان هم با اینکه از باقی‌ماندن ولایتی در انتخابات و شکست جلیلی سود بردند، ولی هیچ‌گاه خود را ملزم به اتحاد و ائتلاف با او ندیدند.

 اصلاح‌طلبان نامرئی که جناح مقابل اصرار دارد آنها را به اصلاح‌طلبان نسبت دهد، چه کسانی هستند و اساسا اگر این‌قدر ناشناخته هستند، چطور می‌شود برای آنان از مردم رأی گرفت؟

اینها نمادی از آدرس اشتباهی‌دادن رقیب است. دامن‌زدن به توهم توطئه و اغراق‌گویی در تصویر منفی‌ساختن از آفات فضای سیاسی کشور است. این نسخه‌پیچی نوعی فراربه‌جلو است تا از پذیرش بار مسئولیت در امان بمانند. به‌نظرم بعضی اصولگراها بدشان نمی‌آمد انتقام روحی شکست بزرگ خود در تحریم و انزوای کشور و سرانجام‌یافتن برجام را اینجا در انتخابات از اصلاح‌طلبان بگیرند. نوعی واکنش تند به رقیب است تا اعلام کنند اصلاح‌طلبان اکثریتی فاقد صلاحیت هستند و آنگاه که کاندیداهایشان حذف می‌شود، نمی‌توانند از حق خود دفاع کنند.

 آیا خلق این اصطلاح و آدرس غلط‌دادن جریان رقیب برای مسکوت نگه‌داشتن انتقاد به آنها نیست؟

می‌گویند گربه را دم حجله باید کشت. به نظرم قصد و منظورشان از آدرس غلط باید همین باشد که شما گفتید. بعید نیست گزاره شما صحیح باشد. به نظر می‌رسد تصور آنها راجع به اصلاح‌طلبان تا اندازه زیادی عاری از حقیقت و غلوآمیز است. برای اصلاح‌طلبان اما تقلیل کنشگری و تلاششان در پروژه دموکراسی‌خواهی به مقابله با محافظه‌کاران و اصولگرایان خطاست. البته اینجا دولت و شخص رئیس‌جمهور می‌توانند نقش میانجی را در جهت غیرامنیتی‌کردن فضا، شفافیت و دورکردن توهم توطئه از آسمان سیاست ایران برعهده بگیرند. دولت به صورت استراتژیک باید دریابد مشارکت بالا در انتخابات پیش‌رو برای دولت حیاتی‌تر از اصلاح‌طلبان است. به عبارتی انتخابات آینده تا حدی موضوع مرگ و زندگی میانه‌روهاست. اگر مجلس به دست تندروهای ضد دولت بیفتد، افراطیون با انرژی‌یابی مجدد، دستاوردهای خارجی و داخلی دولت را بر باد خواهند داد و در برابر هر نوع اصلاحات اقتصادی، اجرای برجام و تعامل با جهان خواهند ایستاد.

این استدلال که اصلاح‌طلبان با نامزدهای کمترشناخته‌شده در انتخابات ظاهر خواهند شد اما مردم به دلیل تأیید فهرست از سوی سران اصلاحات به آنها رأی می‌دهند، قابل‌پذیرش است؟ یعنی مردم برخلاف ادوار گذشته، به صورت تشکیلاتی رأی می‌دهند؟

ابتکار عمل و قدرت مانور مردم ایران که حد و اندازه ندارد. بارها همه تحلیلگران را غافلگیر کرده‌اند. البته به نظرم اصولگرایان برای بقای خودشان هم که شده نیاز به مشارکت بالای مردم را درک می‌کنند ولی به حق مشارکت بالای مردم باور ندارند. زیرا حق مشارکت دوسویه است و تکالیفی را متقابلا متوجه اصولگرایان می‌کند که معمولا آنها خود را به ندیدن و نشنیدن می‌زنند. با این همه معتقدم امروز رأی‌دهندگان، تماشاچیان منفعل نیستند و توانسته‌اند به‌عنوان یک نیروی اثرگذار که نمی‌توان آنها را نادیده گرفت، در عرصه سیاست ایران نقش‌آفرینی کنند. حتی مردم دریافته‌اند که از کوچک‌ترین روزنه‌ها و شکاف‌ها بیشترین بهره‌ها را بگیرند و در شرایط پیچیده، رفتار انتخاباتی خود را مخفی کنند. شاید اگر رفتار انتخاباتی اصلاح‌طلبان هم در این شرایط بیش از حد مشروط به وجود ژنرال‌ها و نیروهای شناخته شده و قدیمی باشد و روی موفقیت و شهرت آنها حساب کند، به خطای محاسبه دچار شود. گرچه نیروهای ناشناخته و امتحان‌نداده می‌توانند معایبی داشته باشند و از اقبال کمتری نزد مردم برخوردار باشند ولی می‌شود با سازمان‌دادن و برجسته‌سازی عناصر گفتمانی، انتخابات را به سمت و سوی جریانی‌شدن سوق داد. اگر نگاه به انتخابات را تغییر دهیم، می‌شود رد صلاحیت‌ها را به فرصت تبدیل کرد. آنگاه ماجرای رد‌صلاحیت‌ها هم عملا بلاموضوع خواهد شد.
آیا می‌توان به نامزدهای مستقل و تکنوکرات برای ائتلاف احتمالی اعتماد کرد و چگونه؟
هر نامزدی که در عمل به تضعیف گفتمان ستیز و تندروی و عملکرد آنها در مختل‌کردن برنامه دولت کمک کند، از نظر من اصلاح‌طلب است. هرکس که به هر دلیلی در پی تثبیت و تقویت اندیشه مبتنی بر صلح‌دوستی و مداراجویی باشد، قابل‌اعتماد است. منطقه خاورمیانه اینک آزمایشگاه تنازع‌طلبی اندیشه‌های سلفی، تکفیری و ضدعقلانی شده است بنابراین حفظ امنیت سرزمینی و ارتقای امنیت ملی و هر اقدامی که خطر جنگ را از کشور دور کند، از اولویت در ائتلاف و همکاری برخوردار است. صلح‌طلبی، مخالفت با جنگ، نفی خشونت به هر شکل و توسط هرکس، گفت‌وگو و تعامل برای حل بحران‌های جهانی و منطقه‌ای، نه‌تنها مفاهیم مهم و ارزشمندی هستند که در شرایط کنونی مفیدند و ملاک و معیاری برای همسویی و همگرایی نیروهای سیاسی و غیرسیاسی به حساب می‌آیند. یکی از مواردی که می‌تواند امنیت ملی ما را در این شرایط آسیب‌پذیر کند، انزوای مجدد در عرصه بین‌المللی و تحریم‌های جدید اقتصادی یا اجماع و تفاهم میان بازیگران مؤثر جهانی علیه ماست. اصلاح‌طلبان در این موقعیت، متحد طبیعی تمام اقشار و اشخاص میهن‌پرست اعم از تکنوکرات، میانه‌رو، معتدل و هرکس که حاضر می‌شود حمایتش را از افراطیون تعدیل کند، به حساب می‌آیند.

استفاده از نیروهای تکنوکرات غیراصلاح‌طلب در فهرست‌ها، چه الزاماتی دارد؟

تعلق خاطر هر کاندیدا به آزادی، دموکراسی و پایبندی به اصول قانون اساسی راه را بر همکاری با اصلاح‌طلبان خواهد گشود. اصولگراها تصور می‌کنند ضیافتی که اصلاح‌طلبان جهت ثبت‌نام کاندیداها برپا کردند، به شرکت وسیع مردم و بی‌آبرویی جریان راست در صندوق رأی می‌انجامد. اما واقعیت چیز دیگری بود. بخش‌های میانی و طبقه متوسط جامعه نمی‌تواند نمایندگی خود را به کاندیداهای اصولگرا بسپارد. تصور اینکه جریان اصولگرا به‌جای اصلاح‌طلبان بتواند مطالبات بدنه شهرنشین، تحصیل‌کرده، طبقه متوسط و گروه‌های نوگرا را نمایندگی کند، دور از ذهن است. اگر می‌توانست که نباید در دوران یکدستي اصولگراها شاهد این حجم از مهاجرت می‌بودیم. البته همین جا اشاره کنم که جریان اصلاح‌طلبی متعلق به یک حزب سیاسی خاص نیست که قابل‌حذف باشد. اصلاح‌طلبی هم مانند اصولگرایی یک جریان است، یک جریان اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ریشه‌دار است و چیزی نیست که به‌سادگی بتوان حذفش کرد. اصولگرایی هم بازتاب یک جریان فرهنگی در کشور است و این دو جریان باید هستی و هویت هم را به رسمیت بشناسند و بدانند امکان حذف طرف مقابل وجود ندارد و تنها راهی که هست، گفت‌و‌گو و همزیستی است.

رد صلاحیت نامزدهای شناخته‌شده حوزه‌های انتخابیه مختلف با توجه به مسائل قومی و اینکه مردم به چهره‌های شاخص آن حوزه بیشتر اعتماد دارند را چگونه باید مدیریت کرد؟

اصلاح‌طلبان انتظار ندارند صندوق رأی در مسائل قومی به‌صورت قطعی حکمیت و داوری کند زیرا همه اقوام ایرانی زیر یک چتر ملی زندگی می‌کنند و در حقوق شهروندی از پشتیبانی قانون اساسی برخوردارند. اما این را حق آنها می‌دانند که بتوانند در قالب نظام پارلمانتاریستی نمایندگان اصلی خود را به مجلس بفرستند. راهبرد اصلاح‌طلبان بر ایجاد بستر مناسب برای حضور نمایندگان اقوام و به‌ویژه اهل‌سنت در مجلس تکیه دارد. البته در حوزه‌های با بافت عشایری و قومی فرایند کسب نمایندگی پیچیده‌تر است و گاهی حذف یک یا چند نامزد می‌تواند به حذف و نادیده گرفته شدن کامل یک بخش یا گروه اجتماعی بینجامد. اصلاح‌طلبان در اینجا نقش حوضچه‌های ضربه‌گیر را در حل و فصل گره‌ها و معضلات ایفا می‌کنند. درحالی‌که استراتژی اصلاح‌طلبان تأکید بر دیده شدن اقوام و اقلیت‌های زبانی، قومی، نژادی و فرهنگی با توجه به رسمیت شناختن مزیت‌های منطقه‌ای و ظرفیت‌های مثبت آن است. من بر این باورم که سیاست حذف در این مناطق آثار منفی مضاعف دارد که به نادیده گرفتن طرف مقابل می‌انجامد و بر این اساس ظرفیت‌های طرف مقابل را کمتر از آنچه هست می‌بیند.

با توجه به اینکه انتخابات مجلس مانند ریاست‌جمهوری نیست و مردم استان‌های مختلف با قومیت‌ها و گروه‌های مختلف در آن حاضر هستند، چگونه می‌توان آنان را به حضور در انتخابات ترغیب کرد؟ هر حوزه‌ای باید استراتژی خود را داشته باشد؟

دقت کنید اگر تمرکز بر مردم سالاری و مشارکت فعالانه باشد بسترهمزیستی و بهبود‌پذیری فراهم خواهد گشت. نباید مناسباتِ مدعیانِ رقابت و مشارکت، در هر حال با یکدیگر ستیزه جویانه باشد. طبیعی است مطالبات عمومی مردم در هر منطقه فارغ از رنگ و نژاد و دین توسط نمایندگان واقعی همان مردم پیگیری شود؛ نامزدهایی که علقه و تعلقات قومی و منطقه‌ای شان بر وابستگی سیاسی به اصلاح‌طلب یا اصولگرایان مرکزنشین خواهد چربید. برای ایفای چنین نقشی نیاز به اینهمه بند و بست نیست هرکس که بیشتر قادر است منافع محلی و منطقه‌ای را دنبال کند فقط در صورت کسب رأی مردم می‌تواند به پارلمان برود و موجب تحکیم و همبستگی ملی شود. اصلاح‌طلبان بیش از این انتظاری از نمایندگان اقوام و قومیت‌ها ندارند.

احتمال بازگشت احتمالی ١٥ درصد از رد صلاحیت‌شدگان شناخته‌شده داده می‌شد اما این هم نشد. این مسئله چه تأثیری روی حامیان اصلاحات خواهد داشت؟

روی افسانه درصدها همانند افسانه چهره‌ها تمرکز نکنید. بی‌تردید این فقط حضور مردم است که همه‌ محاسبات را بر هم می‌زند. در همین وضعیت بعد از رد صلاحیت‌ها، باز هم افراطی‌ها نتوانسته‌اند دست به لشکرکشی بزنند. در میان کاندیداها هم اقلیتی بیش نیستند. این جامعه‌ مدنی ایران است که ققنوس‌وار به نسل‌های جدید تحول‌طلب بال و پر می‌دهد و به مصاف تندروي می‌فرستد. اصلاح‌طلبان و منتقدان وضع موجود بیش از هر چیز باید حضور خود در عرصه عمومی را مهم بدانند و حفظ کنند. یادمان نرود که در غیاب ما هیچ معجزه‌‌ای به وقوع نخواهد پیوست.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین