» فرهنگی
گفت وگو با رعنا جوادي به بهانه آخرين نمايشگاهش
يكي از موضوعات اين است كه زن ها در جنگ ها بيشتر از همه آسيب مي بينند، چون بچه شان، شوهرشان، پدر، برادر و عزيزان شان را از دست مي دهند و بار زندگي بر دوش شان مي افتد، ولي اين موضوع هيچ وقت جايي ثبت نمي شود، در جايي ديده نمي شود و خيلي به آن پرداخته نشده، مگر در داستان ها. تصويري از زن ها در جنگ نيست
رعنا جوادي پس از چهار سالي كه از درگذشت همسرش،
بهمن جلالي گذشته، نخستين نمايشگاه انفرادي اش را در گالري گلستان برگزار
كرده است. همان طور كه خودش نيز در اين گفت وگو مي گويد، او مي خواست كه
آثار عكاسي او نيز در كارش حضور داشته باشد. مجموعه جديد با عنوان «باز اين
چه شورش است» نگاهي به جنگ هاي تاريخ است كه با عكس هايي از تكيه معاون
الملك، تعدادي از عكس هاي مرحوم بهمن جلالي و بعضي عناصر بصري ديگر به
كلاژي مي رسد كه زيباست و چشمگير. رعنا جوادي از مشهورترين عكاسان زن
ايران، هنوز با رسانه اش، با ابزارش، با حرفه اش، بازي مي كند و مي گذارد
تا ما هم از تماشاي آثارش همان حس بازيگوشي مان ارضا شود. مجموعه جديد
برخلاف مضمونش، پر از رنگ است و تركيب هاي زيبا، مجموعه يي كه مي توان با
لذت ديد و سرخوش از نمايشگاه بيرون آمد.
به نظر مي آيد كه عكس هاي اصلي، عكس هاي يك قهوه خانه هستند؟
عكس هاي كاشي كاري هاي تكيه معاون الملك در كرمانشاه است.
كي از تكيه عكاسي كرديد؟
10 سال پيش.
پس عكس ها را اصلابراي نمايشگاه نگرفتيد؟
نه اصلا. رفته بودم تا براي جلد يك كتاب عكس بگيرم، قبلااز خود بنا عكس ديده بودم ولي اين صحنه هاي كربلارا نه، به ويژه اين صحنه ها و نبود پرسپكتيو خيلي برايم جذاب بود. اگر در كاشي كاري ها دقت كنيد، مي بينيد كه پر از ديتيل است، مثل تير خوردن يا بيماري بزرگان دين مان برايم خيلي غريب بود. اين عكس ها من را رها نكردند و هميشه دوست داشتم، به شكلي اينها را به بقيه نشان بدهم، ولي نمي دانستم با چي. تا پارسال كه كوشيدم با عناصر عزاداري تركيب شان كنم، اين كار را كردم، ولي برايم رضايت بخش نبود، در ضمن در زمان جنگ، نگذاشتند كه به جبهه بروم تا پارسال كه ماجراي جنگ ادامه داشت، با خودم فكر كردم كه اين هم جنگ است و اين جنگ ما را ول نمي كند و همين جور ادامه دارد و حالاجنگ رسانه يي هم داريم كه صبح تا شب تهديدت مي كنند، رفتم تو اينترنت و ديدم كه آشفته بازاري است و مي شود همه اينها را با هم تركيب كرد. عكس هاي جنگ، عكس هاي بهمن [جلالي] است و دوست داشتم در نخستين نمايشگاهم بعد از فوتش، او يك جور حضور داشته باشد، به نظرم اين تركيب جا افتاده، حالانمي دانم نظر شما چيست، خودم را بالاخره راضي كرد، چون اول خودم بايد خوشم بيايد و رضايت خودم مهم تر است تا اينكه فكر كنم حالاخوب است يا بد. بخشي اش به خاطر سليقه است كه كسي ممكن است خوشش نيايد كه حق هم دارد، ولي خودم بايد راضي بشوم و خودم بالاخره اين رضايت را پيدا كردم.
چرا اجازه ندادند كه به جنگ برويد؟
آن موقع به همراه هنگامه گلستان و فتانه دادخواه رفتيم به وزارت ارشاد چون گفتند بايد برويم آنجا، ارشاد بشويم، اتفاقا رفتيم پيش آقاي خاتمي. ايشان گفتند شما نمي توانيد، شايد هم درست مي گفت، آن موقع جوان بودم و اين حرف توي گوشم نمي رفت، ولي من گفتم: حاضرم گوني بپوشم، چون با لباس هاي خيلي مرتب رفته بوديم و آن موقع هنوز يونيفرمي وجود نداشت ولي ما سعي كرده بوديم خيلي مناسب لباس بپوشيم ولي باز هم گويا مناسب نبود و آقاي خاتمي گفتند: اين طوري نمي توانيد برويد.
ولي در جنگ عكاس زن داشتيم.
نه، نداشتيم.
در فهرست ها از دو، سه عكاس زن نام برده مي شود.
عكاس حرفه يي نبودند، احتمالاكساني بودند پشت جبهه كه عكسي هم گرفتند، ولي عكاس زن نداشتيم. آن موقع عكاس زن به معني عكاس زن نبود، آن موقع دو، سه عكس از ما چاپ شده بود و در چند نمايشگاه گروهي شركت كرده بوديم.
ولي شما موقع انقلاب عكاسي مي كرديد؟
من خود انقلاب را عكاسي كرده بودم، به همين خاطر مي خواستم به جنگ هم بروم. كتاب عكس هاي انقلابم چاپ شده بود و در چندين نمايشگاه داخلي و خارجي شركت كرده بودم، من موقع شروع جنگ فرانسه بودم، به سرعت برگشتم تا بروم به جبهه.
به نظر مي رسد كه در عكس ها چند مضمون مشترك وجود دارد، مضموني كه اول از همه توجهم را جلب كرد، موضوع زن بود.
يكي از موضوعات اين است كه زن ها در جنگ ها بيشتر از همه آسيب مي بينند، چون بچه شان، شوهرشان، پدر، برادر و عزيزان شان را از دست مي دهند و بار زندگي بر دوش شان مي افتد، ولي اين موضوع هيچ وقت جايي ثبت نمي شود، در جايي ديده نمي شود و خيلي به آن پرداخته نشده، مگر در داستان ها. تصويري از زن ها در جنگ نيست، يعني هميشه جنگ با مردها به ذهن مي آيد و زن نمي بيني. البته خود اين زن ها هم كه مي بيني، كاشي هستند و من از همان جا بريدم شان و چيدم شان. تقريبا به جز تصاويري كه معلوم است، مثل عكس جنگ و بمب، هيچ عنصر بصري اي را از جاي ديگري به اين كارها اضافه نكرده ام، بقيه عناصر تصويري همه مال آنجاست، دوست داشتم اين همجنسي وجود داشته باشد. فكر كردم كه زن ها هم نقش دارند و بايد حضور داشته باشند، آنها با چشمان غمگين و دل هاي غمگين در تصاوير حضور دارند چون عزادار شده اند.
يعني بيشتر ناظر ماجراها هستند؟
بله. ناظر هستند. بيشتر در حاشيه هستند.
به نظرم بيشتر داريد به جنگ به شكل عام اش نگاه مي كنيد و چندان اشاره يي به مضمون اصلي كاشي ها نمي كنيد.
بله، همان مضمون جنگ است كه از گذشته بوده و هنوز هم ادامه دارد.
كل كارها چقدر وقت گرفت؟ از كي شروع كرديد؟
از پاييز پارسال به ايده يي كه گفتم فكر كردم، از بهار كار را شروع كردم، حدود دو ماه رويشان كار كردم، به نتيجه كه رسيدم به ليلي [گلستان] نشان دادم و خيلي زود وقت داد.
مرحوم آقاي جلالي كلاژ زياد كار كرده بودند، شما هم قبلاكلاژ كار كرده بوديد؟
بله. من معمولابه گذشته يك نگاه نوستالژيك دارم. مثلااين كاشي كاري ها، چنين رنگ هايي واقعا بي نظير است، با توجه به اينها مي بينيم كه واقعا چه بلايي سر ما آمده كه ما تبديل به ايني شده ايم كه هستيم، مي دانم زمانه عوض مي شود، ولي ما زيبايي شناسي مان هم از بين رفته. يكي از دلايلي كه به سراغ اين كارها رفتم، اين است كه به ياد آدم ها بياورم كه ما اين بوديم.
خود عمارت هنوز در كرمانشاه سرپاست؟
بله. خوشبختانه وجود دارد و شرايط خوبي هم دارد، البته يك بار در دوره مشروطه كه مخالفان مشروطه در اين عمارت پناه گرفته بودند، آسيب جدي ديده بود، مثلادر كاشي ها مي بيني كه جاهايي پاك شده، من چيزي را پاك نكردم، تكه هايي از كاشي هاست كه پاك شده و بعضي جاها آسيب ديده. اگر دقت كني، مي بيني كه از اين اتفاقات براي كاشي ها افتاده، ولي خوب است كه حفظ شده و اين هم قدمي براي حفظش است، به شكلي ديگر. براي آدم هايي هم كه آمده بودند، خيلي جذاب بود و همه انگار يك چيز تازه ديده بودند و همه برايشان جالب شده بود و مي خواستند بروند، عمارت واقعي را ببينند و خود اين هم اتفاق خوبي است.
بعضي عناصر بصري به نظرم كمي نامتجانس مي آيند، مثل پنجه ابوالفضل يا مرغ ها.
همان طور كه گفتم، اينها همه نشانه هاي عزاست، گفتم كه اول مي خواستم با عناصر عزاداري معاصر كار كنم، ولي ديدم تنهايي كافي نيست و اين عناصر را هم اضافه كردم.
دو گروه كار در نمايشگاه هست، يك سري فضاي منفي بيشتري دارند. كدام ها را زودتر انجام داديد؟
آنها يك صحنه ديگر هستند. آن سري دوم را ديرتر انجام دادم. عده يي از تماشاگران مي گفتند كه كادرهاي بسته تر دارد بيشتر جا افتاده، مقدار زيادي از تاثير كارها بر بيننده به سليقه برمي گردد.
منبع:روزنامه اعتماد
به نظر مي آيد كه عكس هاي اصلي، عكس هاي يك قهوه خانه هستند؟
عكس هاي كاشي كاري هاي تكيه معاون الملك در كرمانشاه است.
كي از تكيه عكاسي كرديد؟
10 سال پيش.
پس عكس ها را اصلابراي نمايشگاه نگرفتيد؟
نه اصلا. رفته بودم تا براي جلد يك كتاب عكس بگيرم، قبلااز خود بنا عكس ديده بودم ولي اين صحنه هاي كربلارا نه، به ويژه اين صحنه ها و نبود پرسپكتيو خيلي برايم جذاب بود. اگر در كاشي كاري ها دقت كنيد، مي بينيد كه پر از ديتيل است، مثل تير خوردن يا بيماري بزرگان دين مان برايم خيلي غريب بود. اين عكس ها من را رها نكردند و هميشه دوست داشتم، به شكلي اينها را به بقيه نشان بدهم، ولي نمي دانستم با چي. تا پارسال كه كوشيدم با عناصر عزاداري تركيب شان كنم، اين كار را كردم، ولي برايم رضايت بخش نبود، در ضمن در زمان جنگ، نگذاشتند كه به جبهه بروم تا پارسال كه ماجراي جنگ ادامه داشت، با خودم فكر كردم كه اين هم جنگ است و اين جنگ ما را ول نمي كند و همين جور ادامه دارد و حالاجنگ رسانه يي هم داريم كه صبح تا شب تهديدت مي كنند، رفتم تو اينترنت و ديدم كه آشفته بازاري است و مي شود همه اينها را با هم تركيب كرد. عكس هاي جنگ، عكس هاي بهمن [جلالي] است و دوست داشتم در نخستين نمايشگاهم بعد از فوتش، او يك جور حضور داشته باشد، به نظرم اين تركيب جا افتاده، حالانمي دانم نظر شما چيست، خودم را بالاخره راضي كرد، چون اول خودم بايد خوشم بيايد و رضايت خودم مهم تر است تا اينكه فكر كنم حالاخوب است يا بد. بخشي اش به خاطر سليقه است كه كسي ممكن است خوشش نيايد كه حق هم دارد، ولي خودم بايد راضي بشوم و خودم بالاخره اين رضايت را پيدا كردم.
چرا اجازه ندادند كه به جنگ برويد؟
آن موقع به همراه هنگامه گلستان و فتانه دادخواه رفتيم به وزارت ارشاد چون گفتند بايد برويم آنجا، ارشاد بشويم، اتفاقا رفتيم پيش آقاي خاتمي. ايشان گفتند شما نمي توانيد، شايد هم درست مي گفت، آن موقع جوان بودم و اين حرف توي گوشم نمي رفت، ولي من گفتم: حاضرم گوني بپوشم، چون با لباس هاي خيلي مرتب رفته بوديم و آن موقع هنوز يونيفرمي وجود نداشت ولي ما سعي كرده بوديم خيلي مناسب لباس بپوشيم ولي باز هم گويا مناسب نبود و آقاي خاتمي گفتند: اين طوري نمي توانيد برويد.
ولي در جنگ عكاس زن داشتيم.
نه، نداشتيم.
در فهرست ها از دو، سه عكاس زن نام برده مي شود.
عكاس حرفه يي نبودند، احتمالاكساني بودند پشت جبهه كه عكسي هم گرفتند، ولي عكاس زن نداشتيم. آن موقع عكاس زن به معني عكاس زن نبود، آن موقع دو، سه عكس از ما چاپ شده بود و در چند نمايشگاه گروهي شركت كرده بوديم.
ولي شما موقع انقلاب عكاسي مي كرديد؟
من خود انقلاب را عكاسي كرده بودم، به همين خاطر مي خواستم به جنگ هم بروم. كتاب عكس هاي انقلابم چاپ شده بود و در چندين نمايشگاه داخلي و خارجي شركت كرده بودم، من موقع شروع جنگ فرانسه بودم، به سرعت برگشتم تا بروم به جبهه.
به نظر مي رسد كه در عكس ها چند مضمون مشترك وجود دارد، مضموني كه اول از همه توجهم را جلب كرد، موضوع زن بود.
يكي از موضوعات اين است كه زن ها در جنگ ها بيشتر از همه آسيب مي بينند، چون بچه شان، شوهرشان، پدر، برادر و عزيزان شان را از دست مي دهند و بار زندگي بر دوش شان مي افتد، ولي اين موضوع هيچ وقت جايي ثبت نمي شود، در جايي ديده نمي شود و خيلي به آن پرداخته نشده، مگر در داستان ها. تصويري از زن ها در جنگ نيست، يعني هميشه جنگ با مردها به ذهن مي آيد و زن نمي بيني. البته خود اين زن ها هم كه مي بيني، كاشي هستند و من از همان جا بريدم شان و چيدم شان. تقريبا به جز تصاويري كه معلوم است، مثل عكس جنگ و بمب، هيچ عنصر بصري اي را از جاي ديگري به اين كارها اضافه نكرده ام، بقيه عناصر تصويري همه مال آنجاست، دوست داشتم اين همجنسي وجود داشته باشد. فكر كردم كه زن ها هم نقش دارند و بايد حضور داشته باشند، آنها با چشمان غمگين و دل هاي غمگين در تصاوير حضور دارند چون عزادار شده اند.
يعني بيشتر ناظر ماجراها هستند؟
بله. ناظر هستند. بيشتر در حاشيه هستند.
به نظرم بيشتر داريد به جنگ به شكل عام اش نگاه مي كنيد و چندان اشاره يي به مضمون اصلي كاشي ها نمي كنيد.
بله، همان مضمون جنگ است كه از گذشته بوده و هنوز هم ادامه دارد.
كل كارها چقدر وقت گرفت؟ از كي شروع كرديد؟
از پاييز پارسال به ايده يي كه گفتم فكر كردم، از بهار كار را شروع كردم، حدود دو ماه رويشان كار كردم، به نتيجه كه رسيدم به ليلي [گلستان] نشان دادم و خيلي زود وقت داد.
مرحوم آقاي جلالي كلاژ زياد كار كرده بودند، شما هم قبلاكلاژ كار كرده بوديد؟
بله. من معمولابه گذشته يك نگاه نوستالژيك دارم. مثلااين كاشي كاري ها، چنين رنگ هايي واقعا بي نظير است، با توجه به اينها مي بينيم كه واقعا چه بلايي سر ما آمده كه ما تبديل به ايني شده ايم كه هستيم، مي دانم زمانه عوض مي شود، ولي ما زيبايي شناسي مان هم از بين رفته. يكي از دلايلي كه به سراغ اين كارها رفتم، اين است كه به ياد آدم ها بياورم كه ما اين بوديم.
خود عمارت هنوز در كرمانشاه سرپاست؟
بله. خوشبختانه وجود دارد و شرايط خوبي هم دارد، البته يك بار در دوره مشروطه كه مخالفان مشروطه در اين عمارت پناه گرفته بودند، آسيب جدي ديده بود، مثلادر كاشي ها مي بيني كه جاهايي پاك شده، من چيزي را پاك نكردم، تكه هايي از كاشي هاست كه پاك شده و بعضي جاها آسيب ديده. اگر دقت كني، مي بيني كه از اين اتفاقات براي كاشي ها افتاده، ولي خوب است كه حفظ شده و اين هم قدمي براي حفظش است، به شكلي ديگر. براي آدم هايي هم كه آمده بودند، خيلي جذاب بود و همه انگار يك چيز تازه ديده بودند و همه برايشان جالب شده بود و مي خواستند بروند، عمارت واقعي را ببينند و خود اين هم اتفاق خوبي است.
بعضي عناصر بصري به نظرم كمي نامتجانس مي آيند، مثل پنجه ابوالفضل يا مرغ ها.
همان طور كه گفتم، اينها همه نشانه هاي عزاست، گفتم كه اول مي خواستم با عناصر عزاداري معاصر كار كنم، ولي ديدم تنهايي كافي نيست و اين عناصر را هم اضافه كردم.
دو گروه كار در نمايشگاه هست، يك سري فضاي منفي بيشتري دارند. كدام ها را زودتر انجام داديد؟
آنها يك صحنه ديگر هستند. آن سري دوم را ديرتر انجام دادم. عده يي از تماشاگران مي گفتند كه كادرهاي بسته تر دارد بيشتر جا افتاده، مقدار زيادي از تاثير كارها بر بيننده به سليقه برمي گردد.
منبع:روزنامه اعتماد
در همین زمینه بخوانید
ارسال نظر