صادق زیباکلام در روزنامه شرق نوشت:
ما باید فرض بگیریم که همه مذاکرهکنندگان 1+5 با هم تبانی کردهاند یا اینکه روحانی + ظریف توانستهاند گامی بزرگ در جهت شکستن بنبست مذاکرات هستهای بردارند. هم «جان کری» وزیر خارجه آمریکا هم «ویلیام هیگ» وزیر خارجه انگلستان و هم خانم «کاترین اشتون» هر سه در مصاحبههای مطبوعاتی که جداگانه بعد از نخستین دور مذاکراتشان با وزیر خارجه ایران داشتند، بهگونهای سخن گفتند که حکایت از حسن ظن آنها به ظریف بود از باب اینکه واقعا میخواهد گره کور مذاکرات هشتساله را باز کند. خود ظریف هم ایضا امیدوار و خوشبین از مذاکره بیرون آمد.
با توجه به اینکه مساله تبانی را من برای انبساط خاطر خوانندگان مطرح کردم، پس لاجرم باید نتیجه بگیریم مثل اینکه واقعا ترک بزرگی در یخ بنبست مذاکرات هستهای با 1+5 پدیدار شده است. مثل اینکه اگر خدا بخواهد محتاطانه میتوانیم اندکی امیدوار شویم «کلید»ی که روحانی از تهران با خودش به نیویورک برده، به قفل زنگزده مذاکرات هستهای خورده و روحانی و ظریف دارند قفل هستهای را شوخیشوخی باز میکنند.
شاید اندکی زود باشد اما میتوان این سوال را مطرح کرد که مگر ظریف و روحانی در نیویورک چه کردند و چه گفتند که صحبت از پیشرفت و خروج از بنبست میشود؟ چگونه شد و چرا آن همه مذاکره در زمان آقای احمدینژاد برعکس، باعث شد «از قضا سرکنگبین صفرا فزود و روغن بادام خشکی مینمود»؟ چرا سالها مذاکرات توسط آقای دکتر سعید جلیلی در دوران آقای احمدینژاد راه به جایی نبرد؟ ممکن است که مسوولان قبلی پاسخ دهند که روحانی و ظریف امتیازات زیادی به طرف مقابل دادند. اما ما میدانیم که اینگونه نبوده و نیست. روحانی و ظریف نیک میدانند که خط قرمزهای هستهای کجاست و یقینا از آنها عدول نمیکنند. بهعلاوه هیچ چیز پشت پرده و مخفی نمیماند. آنان هر امتیازی که به فرض داده باشند به سرعت علنی و آفتابی خواهد شد بنابراین اینکه مخالفان آقای روحانی بگویند که ایشان در قصه هستهای عقبنشینی کرده استدلال موجهی نیست.
بنابراین باز میرسیم به همان پرسش که اگر ظریف و روحانی امتیازی به غربیها نداده باشند – که ندادهاند - پس چرا بهنظر میرسد که ترک بزرگی در سد مذاکرات ایجاد کردهاند؟ به زبان سادهتر، روحانی و ظریف در 72ساعت گذشته در نیویورک چهکار کردند که مذاکرهکنندگان در هشتسال دوره اصولگرایان، قادر به انجام آن نشدند؟ بهنظر میرسد که خود ظریف بهترین پاسخ را به این پرسش داده است. او بعد از برگزاری نخستین دور مذاکرات وزرای خارجه آمریکا، انگلستان، کاترین اشتون و نهایتا 1+5 وقتی پس از ساعتها بیخوابی، خسته و کوفته به اتاق هتلش در نیویورک بازمیگردد، در صفحه فیسبوک مینویسد: «روزی همه صحبتهایم در جلسه با 1+5 را به مردم گزارش میدهم تا همه ببینند که برای داشتن یک مذاکره خوب، نیازی به عدول از مواضع نیست.» ظریف درست میگوید و اتفاقا دارد به پرسش ما پاسخ میدهد که «مگر او چه کرد که دیگران در هشتسال نتوانستند انجام دهند؟ »
بهنظر میرسد که پاسخ روشن است. ظریف موفق به پرکردن شکافی شده که ما ظرف هشتسال گذشته خیلی نتوانستیم پر کنیم. فیالواقع شاید درستتر باشد که بگوییم، مسوولان پرونده هستهای ما اساسا آن شکاف را ندیدند. ظریف توانست «شکاف بیاعتمادی» میان ما و طرفهای دیگر را ببیند و به سمت پرکردن آن برود. کار او البته هنوز تمام نشده است. او ملاط و سیمان درست کرده و روی شکاف با ماله کشیده اما هنوز بنای وی خشک نشده است. حقیقت آن است که نگارنده بارها در یادداشتها و گفتوگوهای قبلی درخصوص به نتیجهنرسیدن مذاکرات با 1+5 به این مساله پرداختم که موضوع نه فردو است نه، غنیسازی است، نه پارچین، نه آب سنگین اراک نه آب سبک اصفهان و نه تعداد سانتریفیوژهای نطنز. موضوع فقدان اعتماد میان ما و غربیهاست.
آنان به ما بیاعتمادند و ما هم متقابلا به آنها. آنها فکر میکنند که ما مخفیانه داریم یک «جایی» خود را برای ساخت سلاح هستهای آماده میکنیم و قصد و غرضمان از مذاکرات آن است که برای تکمیل کارمان، زمان بخریم. ما هم معتقدیم هستهای و غنیسازی بهانه است از سوی غربیها و هدف نهایی آنها چیز دیگری است و میخواهند مردم را از طریق تحریمها تحت فشار بگذارند تا نارضایتی آنان به حداکثر برسد. واقعیت آن است که نه شک و شبهه آنها واقعیت دارد و نه بیاعتمادی و تردیدهای ما. این دقیقا نکتهای است که روحانی و ظریف و تیم جدید روی آن انگشت گذاردهاند. آنها درصددند به غربیها نشان دهند ایران واقعا بهدنبال ساخت سلاح هستهای نیست. همچنان که اوباما هم در مجمععمومی سازمانملل صراحتا اعلام داشت که بهدنبال تغییر رژیم در ایران نیست.
این سخن رییسجمهور آمریکا دقیقا در همان جهتی است که روحانی و ظریف دارند حرکت میکنند. به عبارت دیگر، اوباما دارد به طرف اعتمادسازی حرکت میکند که ظریف و روحانی بخش دیگر آن را پر میکنند. مذاکرات و رسیدن به توافق، فقط و فقط زمانی حاصل میشود که در کل ما و غربیها اعتماد به یکدیگر پیدا کرده باشیم. آنها اعتماد پیدا کرده باشند که ما همه فعالیتهای هستهایمان همین است که آنها دارند میبینند و افزون بر اینها ما فعالیت دیگری نداریم. ما هم متقابلا یقین پیدا کرده باشیم که هدف و منظور غربیها از فشار و سختگیری در برنامه هستهای، صرفا حصول اطمینان از این بابت است که ما قصد تولید سلاح هستهای نداریم و به جز این، آنها بهدنبال اهداف پنهان دیگری از جمله براندازی نیستند. علت آنکه ظرف هشتسال گذشته، ما همواره در مذاکرات به شرایط دلخواه نمیرسیدیم، بهواسطه آن بود که هر دو طرف در پشت میز مذاکره، بهشدت نسبت به یکدیگر بیاعتماد بودند. بهنظر میرسد ظریف و روحانی و در سطحی دیگر اوباما و سایرین، این معضل و شکاف را دریافتهاند و خیلی جدی، درصدد رفع و پرکردن آن برآمدهاند.