|
|
امروز: دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۴
کد خبر: ۲۵۹۰۷
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۶
من رفتم این ماشین را آوردم و توضیح دادم که بوق می‌زند، ‌چراغش روشن می‌شود، فرمانش می‌چرخد.
بازخوانی روایتی از رفتار امام موسی صدر با کودکان به مناسبت 16 مهر، روز جهانی کودک

متفاوت که فکر کنی، متفاوت نیز عمل می کنی. فرق نمی کند مقابل تو کودکی خردسال باشد یا پیرمردی دنیادیده، همه را به چشم یک "انسان" می بینی! این گونه می شود که در مجلسی که بزرگانی از هر سن حضور دارند، به احوالپرسی با تازه نوجوانی مشغول می شوی که کودک درون زنده اش تو را نیز به وجد می آورد و این گونه زیست اخلاقی تو همچون نامت بر صدر می نشیند ....

محمدعلی از دوران کودکی اش  و حضور متفاوت تو چنین به یاد می آورد: «از بچگی عاشق ماشین و مکانیک بودم. یادم می‌آید وقتی ۱۲ یا ۱۳ سال سن داشتم زمانی بود که ماشین شورلت مدل ۵۵ به بازار آمده بود و من آن را مدل قرار دادم و یک ماشین چوبی شبیه آن ولی به اندازه ۷۰ سانتی متر ساخته بودم و خیلی روی آن کار کرده بودم. حتی با چرخاندن فرمان چرخ‌های جلوی ماشین می‌چرخیدند. روی بوق و چراغ و شیشه و تک تک اجزای ماشین کار کرده بودم.

یک شب امام موسی صدر به منزل ما تشریف آوردند. این طور که یادم می‌آید حدود ۳۰ یا ۴۰ نفر دور اتاق نشسته بودند. ایشان از در که وارد شدند با همه سلام علیک کردند و مثل همه با من هم سلام علیک کردند. بعد از اینکه با همه سلام و احوالپرسی کردند و احترام همه را حفظ کردند، از من پرسیدند علی جان حالت چطور است؟ چه کارهایی کردی؟ چیزی درست کردی؟ گفتم یک ماشین درست کردم و ایشان گفتند برو بیار.

من رفتم این ماشین را آوردم و توضیح دادم که بوق می‌زند، ‌چراغش روشن می‌شود، فرمانش می‌چرخد.... و این برایم جالب و فراموش نشدنی بود که همراه با من که چهار دست و پا روی زمین می‌رفتم و ماشین را روی زمین می‌کشیدم چهار دست و پا کف اتاق حرکت می‌کردند و من را تشویق می‌کردند.»

محمدعلی رجال که حالا دکترای مهندسی هسته‌ای دارد درباره این شیوه برخوردی عموزاده اش می گوید: «من هر چه بزرگ‌تر شدم بیشتر می‌فهمیدم که یک آدم چقدر باید بزرگ باشد که از آن اوج شخصیت با یک کودک مثل کودک رفتار بکند. یعنی ایشان تمام کمالات شخصیتی آدم را از اوج تا پائین‌ترین نقطه داشتند. می‌دانستند که با هر کس چگونه رفتار کنند. می‌توانستند بالای مجلس بنشینند و با بقیه حرف بزنند به من هم بگویند بازی‌ات را بکن، اما ایشان من را‌‌ رها نکردند، در چند دقیقه این درس را به من دادند، و بعد سرجایشان نشستند و با بقیه صحبت کردند. این اخلاق‌ نایاب است.»

منبع: خبرآنلاین
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین