سیاست خارجی جزء حیاتی از زندگی، رفتار و حکومتداری در همه دولتهاست. اما در سالهای اخیر با توجه به اینکه روابط میان کشورها پیچیدهتر شده است، اهمیت بیشتری یافته است. افزایش شدید تعداد بازیگران بینالمللی -از جمله سازمانهای چند جانبه، بازیگران غیردولتی، و حتی افراد- تصمیمسازی را پیچیدهتر کرده است. در همین حال، روندِ در جریانِ جهانی شدن -که با وجودی که تعریف شده است، توسط برخی مورد تحسین قرار گرفته و برخی دیگر از آن انتقاد کردهاند- بار سنگینی را بر سیاستهای خارجی تمام کشورها -چه کوچک و چه بزرگ و چه پیشرفتی یا در حال پیشرفت- تحمیل کرده است.
از زمانی که جمهوری اسلامی به دنبال انقلاب مردمی در سال 1979 برقرار شد، با این چالشها دست و پنجه نرم کرده است. سیاست خارجی پسا انقلابی ایران، بر پایه تعدادی آرمانها و اهداف مقدس قرارداده شده که در قانون اساسی کشور تعبیه شده است. این مسائل عبارتند از حفظ استقلال ایران، تمامیت ارضی و امنیت ملی و دستیابی به توسعه ملی پایدار در بلند مدت. فراتر از مرزهای خود، ایران به دنبال بالابردن جایگاه منطقه ای و جهانی خود؛ ترویج آرمانها، از جمله دموکراسی اسلامی؛ به گسترش روابط دو جانبه و چند جانبه، به ویژه با کشورهای اسلامی همسایه و کشورهای غیر متعهد؛ کاهش تنشها و مدیریت عدم توافق با کشورهای دیگر؛ تقویت صلح و امنیت در هر دو سطح منطقهای و بینالمللی از طریق تعامل سازنده؛ و ترویج درک بینالمللی از طریق گفتگو و تعامل فرهنگی است.
ایران در عصر چند قطبی
از زمان پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی جهانی در اوایل دهه 1990، نظم جهانی یک تغییر ساختاری عمدهای داشته است. اما نظم جدید مستحکمی هنوز ظهور نکرده است. همانطور که در مورد دورههای گذار در گذشته صدق میکرد، شرایط سیال، پیچیده و نامشخص امور بینالملل بسیار خطرناک و چالش برانگیز است. انتقالهای قبلی معمولا با رقابتهای نظامی و حتی جنگ تمام عیار میان قدرتهای غالب آن زمان، پیچیده شده بودند. رقابتهای امروزی نیز به همین شکل کاملا شدیدند. با این حال، با توجه به تعدادی از عوامل از جمله -تغییرات قابل ملاحظه در فضای جهانی، تغییر در ماهیت قدرت و تنوع و تعدد بازیگران دولتی و غیردولتی- رقابت این روزها بیشتر به شکل غیر نظامی است.
مفهوم قدرت، که به طور سنتی با قدرت نظامی اندازهگیری میشود، به میزان قابل توجهی تغییر کرده است. اشکال جدیدی از تاثیرگذاری -اقتصادی، تکنولوژیکی و فرهنگی- پدید آمده است. همزمان، تغییراتِ مفهومی باعث شده است اجزای فرهنگی، هنجاری و ایده پردازیِ قدرت را به جلوی صحنه آورده است ، و دستیابی به قدرت را در دسترس تعداد بیشتری از بازیگران قرار داده است. علاوه بر این، افزایش تدریجی چندجانبه گرایی در پی جنگ جهانی دوم باعث افزایش اهمیت هنجارها و اجماع بینالمللی شده است.
با وجود چنین تغییرات اساسی در معماری نظم جهانی، باقی ماندهها و آنهایی که از نظم کهن بهره میبردند، تلاش کرده اند آن را حفظ کنند. در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990، ظهور تئوری های آخرالزمانی در ایالات متحده و اعلام "پایان تاریخ" و یا "برخورد تمدن ها" نشان دهنده واکنش شتابزده به خلاء ایجاد شده با پایان جنگ سرد و بالا رفتن جایگاه مسلمانان در صحنه جهانی است. از طریق یک سری کمپینهای اسلام هراسانه -که بعضی از اوقات به عنوان سیاست رسمی دولت ترویج شده است و بصورت نظاممند در اشکال و صورتهای مختلف تداوم یافته است- برخی در غرب سعی در به تصویر کشیدن جامعه اسلامی به عنوان یک دشمن ایدئولوژیک جدید در مقیاس جهانی کردهاند.
اما به جای اینکه منجر به اختلاف شود، جهان در حال حاضر به سمت یک وضعیت وابستگی متقابلِ در حال حرکت است. بر خلاف وضعیت گذشته، پیگیری سیاست تکروی توسط هژمونیهای سابق و یا قدرت های فعلی به حالت بن بست و فلج منتهی شده است. امروز، بیشتر دولت-ملتها، صرف نظر از اندازه، قدرت، نفوذ و یا دیگر ویژگیها، به این درک رسیدهاند -یا به صورت داوطلبانه و یا تحمیلی- که انزواگرایی نه فضیلت و نه مزیت است. از معیارهای عصر حاضر اقدام جمعی و همکاری محسوب میشوند.