عقدهای، عقدهای، عقدهای ... این واکنش سکونشینان استادیوم، به تحقیر ناجوانمردانه سلطان خاطراتشان بود. آنها از عمق جان به بچههای نسل 98 عشق میورزند و به همین خاطر نمیتوانستند گلباران شدن این تیم را ببینند.
قانون در یادداشتی نوشت: «یک - شنبهشب و بعد از پایان بازی سی دقیقهای
تیم ملی کشورمان برابر نمایندگان نسل 98، رحیمی معاون اول رئیس دولت روی سن
رفت و بیماری و ناتوانی را دلیل غیبت احمدینژاد در این مسابقه نمادین
قلمداد کرد: «ایشان به دلیل خستگی، زانودرد و افت فشار خون قادر به حضور در
ورزشگاه آزادی نبودند.» برای آنهایی که اخبار حوزه دولت را دقیقتر دنبال
میکنند، این ادعا یادآور یک ماجرای جنجالی است. آبانماه 87 برای مدتی
بهویژه در رسانههای خارجی شایعه شده بود که احمدینژاد مریض است و در
بستر بیماری به سر میبرد. او اما همان روزها در جمع استانداران سراسر کشور
حاضر شد و در مواجهه با این پرسش، یک جواب تاریخی و بحثبرانگیز به
شنوندگان داد: «کسالت برای چی؟ مگر احمدینژاد کسالت پیدا میکند؟ هیچ
مشکلی وجود ندارد و ما هم برای همه آرزوی سلامتی داریم.» او که در سومین
سال ریاستش بر دولت همچنان غرق در شعارهای زیبا بود، سپس فرضیه
رویینتنیاش را به سایر کابینه نیز اشاعه داد: «خستگی و کسالت به این دولت
راهی ندارد.» احمدینژاد اما شنبهشب نیامد و دوستانش در توجیه خلف وعده
او گفتند بدجوری مریض شده است!
دو - احمدینژاد باز هم یارکشی را باخت. سیاست یا فوتبال؛ فرقی نمیکند. این روزها انگار دوستان او در هر جبههای بایستند، محکوم به ناکامی خواهند بود. رئیس دولت دهم که قرار بود در قالب یاران 98 به میدان برود، از حضور در این رقابت سر باز زد اما حتما از تلویزیون شکست تیمش را تماشا کرده است. آنچه شنبهشب در آزادی گذشت، به صورت اجمالی همه نشانههای تیپ مدیریتی گروه احمدینژاد را به همراه داشت. در این مراسم نیمهتمام، بینظمی، خودستایی، سردرگمی و اشتباهات محاسباتی حرف اول را میزد. مثل اغلب مواقع، رئیس دولت، قرار این بازی نمادین را هم فقط در یک لحظه و به صورت جرقهای گذاشت. احمدینژاد وقتی برای آخرین بار در اردوی تدارکاتی تیم ملی حاضر شده بود، ناگهان حس کرد میتوان بازیکنان فعلی را رو در روی تیم 98 قرار داد و بنابراین، خیلی فوری فرمان اجرایی شدن این ایده را صادر کرد. در این میان مطابق معمول تنها چیزی که برای رئیس دولت اهمیتی نداشت، عواقب عملیاتی شدن این تصمیم بود. اینکه سالها از بازنشستگی بازیکنان آن تیم میگذرد، اینکه خیلی از ستارگان آن نسل به دلایل مختلف نمیتوانند در این بازی حاضر باشند، اینکه ممکن است مردم از چنین مسابقهای استقبال نکنند و اینکه شاید حرمت این پیرمردهای چاق دوستداشتنی مقابل جوانان آماده این روزگار حفظ نشود ... هیچکدام از اینها برای احمدینژاد مهم نبود. او طبق روال همیشه فقط خواست، برایش انجام دادند و نتیجهاش ملغمهای از کار درآمد که معدود تماشاگران بازی آزادی را هم با یک بغل خشم به خانه فرستاد.
سه - عقدهای، عقدهای، عقدهای ... این واکنش سکونشینان استادیوم، به تحقیر ناجوانمردانه سلطان خاطراتشان بود. آنها از عمق جان به بچههای نسل 98 عشق میورزند و به همین خاطر نمیتوانستند گلباران شدن این تیم را ببینند. چیزی که آن ستارههای دوستداشتنی را ذلیل کرد و مردم را روبهروی بازیکنان فعلی تیم ملی قرار داد، بیشک سوءمدیریت و اتخاذ تصمیمات آنی و غیرکارشناسی بود. آنچه طی این سالها بسیاری از مردمان ما را در حوزههای گوناگون اجتماعی و اقتصادی آزرده است. شنبهشب استاداسدی دوستداشتنی مجال چندانی برای زدن گل به خودی نداشت. گل به خودی حقیقی را پیشتر استاداسدیهای دولت زده بودند؛ همانها که مردم را سر کار گذاشتند، تماشاچیان را کلافه کردند و خاطرهها را به اسارت بردند تا این دم آخری برای هم تبلیغ کنند و به هم تقدیرنامه هدیه بدهند!
چهار - شاید محمود احمدینژاد ورزشگاه آزادی را همسنگ خیابان پاستور دوست داشته باشد اما این استادیوم زیبا، دست بر قضا شاهد خاموش بخشی از تلخترین ناکامیهای رئیس دولت بوده است. او شنبهشب در بازی پر هرج و مرج موسوم به خداحافظیاش در این ورزشگاه خالی شکست خورد، چنانکه پیشتر در نمایش قدردانی از خادمان سفرهای نوروزی چنین اتفاقی را تجربه کرده بود و حتی قبل از اینها در نوروز ناخوشایند 88 تماشاگر باخت تاریخی تیمی شده بود که در تعیین کادر فنیاش نقشی اساسی داشت. بدرود مرد شکستهای تلخ؛ باشد که بعد از این کار به کاردان سپرده شود.»
دو - احمدینژاد باز هم یارکشی را باخت. سیاست یا فوتبال؛ فرقی نمیکند. این روزها انگار دوستان او در هر جبههای بایستند، محکوم به ناکامی خواهند بود. رئیس دولت دهم که قرار بود در قالب یاران 98 به میدان برود، از حضور در این رقابت سر باز زد اما حتما از تلویزیون شکست تیمش را تماشا کرده است. آنچه شنبهشب در آزادی گذشت، به صورت اجمالی همه نشانههای تیپ مدیریتی گروه احمدینژاد را به همراه داشت. در این مراسم نیمهتمام، بینظمی، خودستایی، سردرگمی و اشتباهات محاسباتی حرف اول را میزد. مثل اغلب مواقع، رئیس دولت، قرار این بازی نمادین را هم فقط در یک لحظه و به صورت جرقهای گذاشت. احمدینژاد وقتی برای آخرین بار در اردوی تدارکاتی تیم ملی حاضر شده بود، ناگهان حس کرد میتوان بازیکنان فعلی را رو در روی تیم 98 قرار داد و بنابراین، خیلی فوری فرمان اجرایی شدن این ایده را صادر کرد. در این میان مطابق معمول تنها چیزی که برای رئیس دولت اهمیتی نداشت، عواقب عملیاتی شدن این تصمیم بود. اینکه سالها از بازنشستگی بازیکنان آن تیم میگذرد، اینکه خیلی از ستارگان آن نسل به دلایل مختلف نمیتوانند در این بازی حاضر باشند، اینکه ممکن است مردم از چنین مسابقهای استقبال نکنند و اینکه شاید حرمت این پیرمردهای چاق دوستداشتنی مقابل جوانان آماده این روزگار حفظ نشود ... هیچکدام از اینها برای احمدینژاد مهم نبود. او طبق روال همیشه فقط خواست، برایش انجام دادند و نتیجهاش ملغمهای از کار درآمد که معدود تماشاگران بازی آزادی را هم با یک بغل خشم به خانه فرستاد.
سه - عقدهای، عقدهای، عقدهای ... این واکنش سکونشینان استادیوم، به تحقیر ناجوانمردانه سلطان خاطراتشان بود. آنها از عمق جان به بچههای نسل 98 عشق میورزند و به همین خاطر نمیتوانستند گلباران شدن این تیم را ببینند. چیزی که آن ستارههای دوستداشتنی را ذلیل کرد و مردم را روبهروی بازیکنان فعلی تیم ملی قرار داد، بیشک سوءمدیریت و اتخاذ تصمیمات آنی و غیرکارشناسی بود. آنچه طی این سالها بسیاری از مردمان ما را در حوزههای گوناگون اجتماعی و اقتصادی آزرده است. شنبهشب استاداسدی دوستداشتنی مجال چندانی برای زدن گل به خودی نداشت. گل به خودی حقیقی را پیشتر استاداسدیهای دولت زده بودند؛ همانها که مردم را سر کار گذاشتند، تماشاچیان را کلافه کردند و خاطرهها را به اسارت بردند تا این دم آخری برای هم تبلیغ کنند و به هم تقدیرنامه هدیه بدهند!
چهار - شاید محمود احمدینژاد ورزشگاه آزادی را همسنگ خیابان پاستور دوست داشته باشد اما این استادیوم زیبا، دست بر قضا شاهد خاموش بخشی از تلخترین ناکامیهای رئیس دولت بوده است. او شنبهشب در بازی پر هرج و مرج موسوم به خداحافظیاش در این ورزشگاه خالی شکست خورد، چنانکه پیشتر در نمایش قدردانی از خادمان سفرهای نوروزی چنین اتفاقی را تجربه کرده بود و حتی قبل از اینها در نوروز ناخوشایند 88 تماشاگر باخت تاریخی تیمی شده بود که در تعیین کادر فنیاش نقشی اساسی داشت. بدرود مرد شکستهای تلخ؛ باشد که بعد از این کار به کاردان سپرده شود.»
ارسال نظر