کد خبر: ۸۹۰۷۲
تاریخ انتشار: ۰۳ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۰
بی شک حمایت های مقام معظم رهبری از تیم مذاکره کننده بسیار تاثیر گذار و کلیدی بود درعین اینکه ایشان همواره با بدبینی به طرف امریکایی نگاه می کردند و معتقد بودند که نمی توان به آمریکا اعتماد کرد و در مقابل زیاده خواهی های آمریکا می ایستادند اما لحظه ای از حمایت تیم مذاکره کننده غافل نبودند.
عراقچی می گوید: عباراتی که معظم له درخصوص تیم مذاکره کننده ایرانی به کار می بردند موجب شرمندگی ما می شد. با جرات می توان گفت عبارات سرشاراز لطف ایشان تقریبا در جمهوری اسلامی ایران بی سابقه بوده است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی «تدبیر و امید»،سید عباس عراقچی که با لبخندهایش همیشه مورد توجه رسانه ها و مردم قرار دارد متولد سال 1341 در یک خانواده پر جمعیت با سه خواهر و سه برادراست. وی پدر خود را در هفده سالگی از دست می دهد و اینک پدر سه فرزند با نامهای سعیده سادات، سید حسین و سید رضا است. گفتگوی پیش رو گفتگویی بسیار خودمانی است از گذران زندگی معاون وزیر امور خارجه که به متانت و نجابت در بین مردم معروف است.

لطفا در ابتدای صحبت کمی از ازدواج ،خانواده و فرزندانتان بگویید تا خوانندگان ما با خانواده حضرتعالی بیشتر آشنا شوند؟

سال 65 در سن 24 سالگی زندگی مشترکم را آغازکردم، ثمره ازدواج بنده و همسرم در سال بعد، تولد دختری بود که خاطره تولدش همچنان در ذهنم باقی است. سال 1366 که سعیده خانم به عنوان اولین فرزندم متولد شد بنده در مکه مکرمه در سفر حج تمتع به سر می بردم. همان سالی که مصادف شد با حادثه خونین مکه و شهادت حجاج ایرانی. در گیر و دار حادثه و لحظاتی تلخی که بر حجاج و ملت ایران می گذشت بنده هم متاثر از همه اتفاقات روزهای گذشته منتظر شنیدن خبر تولد دخترم بودم. تلفن ها قطع  و راه های ارتباطی بسته بود و این مساله اضطرابم را دو چندان کرده بود. چند روز بعد از حادثه در زمانی که در حال حاضر شدن برای رفتن به صحرای عرفات بودیم به بعثه رفتم تا شاید آنجا با تماسی بتوانم از حال خانواده مطلع شوم در آن حال و هوای عرفانی و البته محزون خبری که توانست دل بی قرارم را آرام کند مژده ای از آن سوی تلفن از زبان پدر همسرم که تولد اولین فرزندم را به من اطلاع داد. هنگامی که متوجه شدم اولین فرزندم دختر است بیش از پیش  شاکر خداوند متعال شدم.

با شنیدن این خبر خوشحال و شاکر به سمت کاروان برگشتم در حالی که هم کاروانی ها در حال سوار شدن به اتوبوسها بودند. پس از رسیدن به عرفات به طور کاملا تصادفی مادرم را که با کاروان دیگری به سرزمین وحی مشرف شده بودند دیدم و خبر تولد فرزندم را در  صحرای عرفات به ایشان دادم. با آنکه صحرای عرفات بسیار شلوغ بود و به راحتی نمی توان کسی را پیدا کرداما لطف خداوند باعث شد که با مادرم روبرو شوم. این مساله یکی از زیباترین خاطرات مشترک من و مادرم می باشد که هر وقت به یاد حج و عرفه می افتیم خاطره تولد سعیده خانم هم با آن درگوشه ذهنمان سبز می شود. آقا سید حسین فرزند دوم هم برای دنیا آمدن عجله داشت با اینکه اسم دیگری برایش انتخاب کرده بودیم چون در روز عاشورا به دنیا آمد به مناسبت این میلاد و برای توسل جستن به امام حسین (ع) نام ایشان را برای فرزندم انتخاب کردیم. سید رضا هم پسر کوچک ماست. تولد وی در خارج از ایران و در کشور فنلاند انجام شد و پس از آن بود که متاسفانه فرزند دیگری را پیش از او از دست داده بودیم. در مجموع تولد هر یک از فرزندانمان با خاطره ای همراه است.

آقای دکتر علی عراقچی که هشتگ "ایران را باید دید" پس فرزند شما نیستند؟

نه علی برادرزاده من است. ازدواج کرده و یک پسر به نام حسین دارد. دومین فرزندش هم که ظاهرا دختر است در راه می باشد و از همین جا باید به او و همسر بسیار خوبی که دارد تبریک بگویم. علی اتفاقا در فضای مجازی بسیار فعال است و برای کمک به صنعت گردشگری هشتگی به نام "ایران را باید دید" (#mustseeiran) در اینستاگرام ایجاد کرده که تجربه موفقی هم از کار درآمده و بیش از ششصد هزار عکس از ایران را در خود جای داده است. البته بدیهی است که ایشان شخصیت مستقل خود را دارد و مسئول دیدگاه ها و نظرات خود می باشد.

به نظر می رسد شما شخصیت آرامی دارید آیا خانواده از سکوت و آرامش بیش از حد شما کسل نمی شوند؟شده به این آرامش شما ایراد بگیرند و از شما بخواهند اهل هیجان باشید؟

خوب یا بد من کلا شخصیت آرامی دارم .شاید بعضی وقتها بچه ها گله کنند ولی چه کار کنم طینت و  شخصیت من اینگونه است.کلااهل شیطنت و سر وصدای  زیاد نیستم.

شبها چه ساعتی به منزل می رسید؟ بیشتر وقت شما در محل کار می گذرد؟

الان که تا حدودی از مذاکره و رفت وآمدهای مربوط به آن دور شده ایم اوضاع کمی بهتر است اما معمولا زودتر از هشت شب به منزل نمی رسم.

آقای دکتر شاید برای مردم جالب باشد زمانی که با تیم مذاکره کننده در خارج از ایران به سر می بردید آنجا به شما چه می گذشت. غذای تیم ایرانی از کجا تهیه می شد؟ لطفا در این باره کاملا توضیح دهید که چه بود و بر شما چه گذشت؟

معمولا درماموریت های خارج از کشور سفارت خانه ها مامور تامین غذای هیات های اعزامی هستند. بعضی از سفارت خانه ها آشپز دارند و برخی از طریق رستوران های ایرانی خارج از کشور که مقید به گوشت حلال هستند تامین می کنند. در خصوص تیم مذاکرات هم به همین ترتیب بود. اما در وین  به دلیل اینکه میهمان دولت اتریش بودیم، آنها مسئولیت تامین غذا را بر عهده گرفته بودند و با راهنمایی سفارت با یک رستوران ایرانی قرارداد بسته بودند که غذای هیات ایرانی را تامین نموده و به هتل محل مذاکرات ارسال نماید. دولت اتریش همچنین هزینه سالن های مذاکره در هتل کوبورگ را می پرداخت به اضافه هزینه اتاق رئیس هیات و یک اتاق اضافه برای هر هیات به عنوان اتاق کار. اما پول اتاق سایر اعضای هیات را از هیات های مذاکره کننده دریافت می کردند.

مردم در زمان مذاکرات وین از طریق رسانه ها شاهد تصاویری از هتل کوبورگ در وین بودند لطفا کمی از آن روزها و حال و هوای آنجا بگویید ضمن اینکه آیا غذا خوری های تیم ایرانی با تیم مذاکره کننده 5+1 مشترک بود یا خیر؟

بهتر است بگوییم زندان کوبورگ تا هتل کوبورگ! چرا که اعضای مذاکره کننده از صبح زود تا پاسی از شب پشت دیوارها در حال مذاکره بودند و غیر از در و دیوار چیزی نمی دیدیم. خب چون دولت اتریش مسئول تهیه غذای اعضای هیات های مذاکره کننده بود برای هیات ایرانی با رستورانی که غذای حلال می پخت قرارداد بسته بود و ما غذایمان را در سالنی متفاوت از اعضای 5+1 میل می کردیم. کلا محل غذاخوردن ما و آنها جدا بود ولی جالب آن که در آخرین روزهای مذاکرات، زمانی که احتمال توافق  بیشتر شده بود، به تدریج شاهد علاقه  هیات های خارجی برای حضور در سالن غذا خوری هیات ایرانی بودیم.

احتمالا بوی کباب روی آنها هم اثر گذاشته یا قورمه سبزی و فسنجان آیا این غذاها را در لیست غذاهایتان داشتید؟

بله. کباب که پای ثابت غذاها بود. اما قورمه سبزی، خورشت کرفس، فسنجان و سایر خورشت ها هم بود که با بوی وسوسه کننده خود کم کم سایر هیات های 1+5 را به سمت سالن غذاخوری ما می کشاند. بالاخره به حرف آمدند و گفتند هر زمان از جلوی سالن غذاخوری شما رد می شویم بوی غذاهایتان ما را مدهوش می کند ما هم از آنها دعوت کردیم و تعارف کردیم که از غذاهای ایرانی میل کنند که اتفاقا بدون تعارف می آمدند و غذای ایرانی حلال میل کرده و به به و چه چه هم می کردند. همه اعتراف داشتند که واقعا غذای ایرانی متفاوت، اصیل و خوشمزه است.

به هر حال غذاها کمی تکراری میشه تا کی میشه کباب خورد شده بود هوس نیمرو یا املت کنید ؟

بله به شدت مخصوصا صبحانه ها خیلی تکراری شده بود. طبیعی است که از هر چیز دور باشید هوس می کنید از جمله حلیم و کله و پاچه!

آقای دکترعراقچی چون ما با خارجی ها نشست و برخواستی نداشته ایم و خیلی به خلقیات آنها آشنایی نداریم، آنهایی که در این باره اطلاعاتی دارند اینگونه توضیح می دهند که خارجی ها در آداب معاشرت بسیار راحت و خودمانی هستند و مثل ایرانی ها اهل تعارف نیستند نظر شما در این باره چیست؟

در روابط دیپلماتیک آداب معاشرت خیلی مهم است . اعضای هیات های خارجی متاثر از هر فرهنگی که باشند به تشریفات که به معنای آداب معاشرت است مقید هستند. منتها در هر مذاکره وقتی کار جدی می شود و  مذاکرات شکل کاری صرف به خود می گیرد، از مرحله تشریفات عبور شده وتنها  کار ملاک قرار می گیرد. هنگامی که از مرحله تشریفات عبور می کنیم دیگر فقط محتوی مهم می شود لذا همه با هم راحت تر و بی ملاحظه صحبت، مذاکره یا حتی دعوا می کنند. البته تشریفات در حد وزرا تا حدودی به قوت خود باقی است . به عنوان مثال یکی از خصوصیات و ویژگی های ارتباطی غربی ها صدا کردن همدیگر با اسم کوچک است مثلا آقای جان کری را حتی همکارانش جان صدا می کردند نه مثلا جناب وزیر یا آقای دکتر کری و ... هنگامی که دیدارهایمان بیشتروبه صورت روتین و پشت سر هم صورت می گرفت آنها ما را هم با اسم کوچک صدا می کردند چرا که در فرهنگشان است و بی احترامی و بی ادبی تلقی نمی شود.

وضعیت رفاقت در تیم ایرانی چگونه بود؟ آیا شما و دکتر ظریف و آقای روانچی هم اینگونه دوستانه رفتار می کردید ؟

بله. با توجه به دوستی چندین ساله بنده با آقای دکتر ظریف و روانچی ما هم در محافل خودمانی  یکدیگر را به اسم کوچک صدا می زنیم.

آیا برایتان پیش آمد که خارجی ها معنای اسم کوچکتان را بپرسند؟

یکی دو بار معنای اسامی ما و علت این نامگذاری را پرسیدند و ما به آنها توضیح دادیم که اسم عباس یا جواداسامی شخصیت های مذهبی و مقدس ما شیعیان به شمار می روند و خانواده ها به خاطر تقدس و برکت اسامی آن بزرگواران نام فرزندان خود را اینگونه انتخاب می کنند. البته به یاد دارم یک بار کسی از من معنی اسم عباس را پرسید و من گفتم به معنای بسیار عبوس و ترشرو به این دلیل که این بزرگوار در برابر گناه و معصیت ترش رو بوده و از آن گریزان بودند.

هنگامی که تیم مذاکره کننده ایرانی در حال چانه زنی با سران 5+1 بود مردم هم از داخل اخبار را رصد می کردند  شما از اوضاع داخل چقدر خبر داشتید؟

رصد کردن اخبار بین المللی که جزء اصلی ترین امور روزمره ما در حال مذاکره بود بنحوی که شاید بتوان گفت اخبار داخلی را هر دو طرف ساعت به ساعت چک می کردند. در هنگامه جنگ مذاکراتی، یک جنگ رسانه هم بین ایران و  5+1 جریان داشت و هر دو طرف سعی می کردند که فضای بین المللی را در جهت مذاکرات هماهنگ کرده و در جهت منافع خود پیش ببرند بخصوص تاثیر گذاری بر فضای بین المللی از اهمیت خاصی برخوردار بود لذا هر دو طرف همدیگر را کامل رصد می کردند که فرضا طرف مقابل در مصاحبه خود چه اظهار نظری کرده و عکس العمل و واکنش های داخلی و بین المللی چه بوده تا براساس آن پاسخ مناسبی بیابند.

این مساله از آن جهت حساس بود که اگر مذاکرات شکست می خورد اینکه تقصیر شکست به گردن چه کسی می افتاد بسیار مهم و تاثیر گذار بود لذا هر دو طرف مراقب بودند که فضایی را ایجاد نکنند که اگر مذاکرات شکست خورد تقصیر بر گردن آنها بیفتد. تقریبا مانند یک مسابقه حساس فینال یا حذفی فوتبال که هر طرف قبل از این که به فکر گل زدن باشد باید مراقب باشد که گل نخورد!

بنابراین تحت فشارهای رسانه ای شدیدی قرار داشتید فضای داخلی با این مساله چقدر همراه بود و چقدر متوجه بازی رسانه ای آمریکا شده بود؟

بله فضای بسیار حساسی بود و ما تحت فشار سنگینی در این فضا قرار داشتیم که اگر توافقی صورت نگرفت ما مقصر و عامل باخت تلقی نشویم لذا بارها به خبرنگاران همراه در جریان مذاکرات عرض می کردم که مراقب باشید در تله رسانه ای طرف مقابل اسیر نشوید. بی تردید در فضای مذاکره و توافق دو طرف بده بستان دارند و طرفین درفضای رسانه ای درصدد بزرگ نمایی دستاوردهای خود هستند و بر روی آن مانور می دهند تا افکار عمومی کشورشان را با خود همراه کنند و دقیقا این کاری بود که امریکاییها می کردند و ما هم می کردیم و باید انجام می دادیم. متاسفانه برخی در داخل در دام رسانه های غربی افتادند و با بزرگ نمایی برخی خبرهایی که از رسانه های غربی منعکس میشد آب در آسیاب دشمن می ریختند و غلوهای دشمن را عین واقعیت تصور می کردند. متاسفانه برخی در ایران فضاسازی روانی غربی ها را باور می کردند و همان را در کشور منعکس می کردند و مانور می داند. متاسفانه برخی اوقات اغراض سیاسی و فروملی نیز مزید بر علت می شد و مانع از دیدن یا انعکاس حقیقت می گردید.

فشارهای داخلی و خارجی بسیاری را تحمل کردید در این فضا حمایت های مقام معظم رهبری آیا توانست فشارهای شما را کاهش دهد؟

بی شک حمایت های مقام معظم رهبری از تیم مذاکره کننده بسیار تاثیر گذار و کلیدی بود درعین اینکه ایشان همواره با بدبینی به طرف امریکایی نگاه می کردند و معتقد بودند که نمی توان به آمریکا اعتماد کرد و در مقابل زیاده خواهی های آمریکا می ایستادند اما لحظه ای از حمایت تیم مذاکره کننده غافل نبودند. البته همواره مطالبات خود را نیز مطرح می فرمودند و از تیم مذاکره کننده می خواستند با قوت و قدرت بیشتر مذاکره را ادامه دهند.

مسلما عباراتی که معظم له درخصوص تیم مذاکره کننده ایرانی به کار می بردند موجب شرمندگی ما می شد. با جرات می توان گفت عبارات سرشاراز لطف ایشان تقریبا در جمهوری اسلامی ایران بی سابقه بوده است. یک جا به شوخی عرض کردم که اگر حمایت های سفت و سخت مقام معظم رهبری نبود خیلی جلوتر از اینها سر ما را بریده بودند!

خب از فضای رسمی مذاکرات دور شویم و برسیم به بحث اصلی خودمان همان عید و حواشی اش ..بوی عید به مشام می رسد آیا اهل لباس نو خریدن برای عید هستید ؟با توجه به اینکه آدم معروفی هستید خرید کردن و ظاهر شدن در انظار عمومی برایتان سخت نیست ؟

بله بیرون رفتن این روزها به دلیل محبت مردم و سلفی گرفتن ها و روبوسی های مردم که همگی ناشی از محبت آنهاست کمی سخت شده است. یکی از سختی ها هم برمی گردد به لطف بیش از حد مردم که ناشی از کرامت نفس و بخشندگی ایرانی هاست. جرات نمی کنم شخصا خرید کنم چرا که با اصرار زیاد می خواهند پول نگیرند و بنده را بسیار شرمنده می کنند. لباس عید به معنای اینکه حتما به مناسبت عید باشد نه اما هر زمان چیزی نیاز باشد بچه ها یا خودشان تهیه می کنند و من هم سعی می کنم کمک کنم.

مثل چند هفته پیش مراسم جشن عروسی دایی بچه ها بود که من از اداره و سید حسین و سید رضا از منزل هول هولکی خود را به مغازه کت و شلوار فروشی یکی از دوستان در حوالی هفت تیر رساندیم. دم غروب بود. بچه ها لباس انتخاب کردند و خریدیم، همانجا اندازه ها را درست کردند، بچه ها پوشیدند و به سرعت به مراسم عروسی رفتیم! این هم مدل خرید کردن ما ...

آقای دکتر شده احساس کنید که اجناس را اتفاقا کمی گران تر به شما بدهند خب آقای دکتر عراقچی دولتی است و وضعیت مالی خوبی دارد دولتی است و این تفاسیر؟

نه به هیچ وجه. خوشبختانه من چنین چیزی را تجربه نکرده ام. مردم بسیار بزرگوار هستند. حتی اگر جایی بروم که صف باشد به جای آخر صف خود مردم مرا به جلو می فرستند. چند روز پیش به قنادی رفتم اما هر کاری کردم صاحب مغازه پول شیرینی را نگرفت که نگرفت...

مساله جالبی بود خیلی ها دوست دارند کاش جای شما بودند، خرید می کردند و پولی از آنها گرفته نمی شد! حالا از بحث قنادی برویم به بحث شیرین عیدی گرفتن و شاید عیدی دادن! زمان بچگی را به یاد می آورید؟

یقینا عیدی گرفتن مقوله بسیار جالبی است و خاطرات خوب بچه های ایرانی با عیدی گرفتن عجین شده است. آن زمان عیدی های ما از اسکناس های یک تومانی، دو تومانی شروع می شد تا در نهایت بیست تومانی.

اهل عیدی دادن هم هستید؟

بله در خانواده ما رسم اینگونه است که لحظه تحویل سال دور هم بنشینیم با نگاه به قرآن کریم سالمان را نو کنیم بعداز روبوسی و تبریک سال نو موقع دادن عیدی می رسد که عیدی ها همان جای پر برکت همیشگی کنار قرآن است. یکی از خاطرات جالب بنده در عیدی دادن بر میگردد به زمان مامویت در فنلاند و ژاپن که ابتکارعمل عیدی دادن شدیدا مورد توجه و استقبال ایرانیان مقیم آن کشورها قرار گرفت.

سنت عیدی دادن بهانه خوبی بود که به مناسبت نوروزآنها را دور هم جمع کنیم البته تعداد ایرانی های مقیم فنلاند کمتر از ژاپن  بود اما برای هر دو کشور قبل ازعید از ایران اسکناس های پنجاه تومانی و صد تومانی نو سفارش می دادم و بعد از مراسم اسکناس ها را لای قرآن می گذاشتم  و یکی یکی به میهمانان ایران می دادم این مساله بسیار مورد توجه ایرانیان و بخصوص همسران خارجی آنها و فرزندانشان که در آن کشورها متولد شده بودند قرار می گرفت. این مساله به قدری تاثیر گذار بود که برخی سال بعد اسکناس سال گذشته را نشان می دادند که هنوز آن را نگاه داشته اند.

به یاد دارم یک بار یکی از ایرانیانی که با نظام و انقلاب هم کاری نداشت مساله جالبی را عنوان کرد و گفت هیچ کس غیر از تو نمی توانست من را وادار کند عکس امام خمینی را یک سال در کیف خود نگاه دارم! اکثرا این هدیه را با علاقه نگه می داشتند و به برکت نام قرآن برکت کیف پول خود می دانستند. به نظرم صحنه های قشنگی از عیدی دادن و عیدی گرفتن ایجاد می شد.

اصولا چقدر عیدی می دهید؟

از ده هزار تومان تا پنجاه هزار تومان

از عید سال 94 بگویید؟

درست اول فرودین نیمه های شب از مذاکرات به تهران بازگشتم. چون روزهای قبل عید تعطیل بود خانواده به شمال رفته بودند بنابراین اولین سالی بود که تنهایی درلحظه سال تحویل نگاه به قرآن دوختم و سال نو را آغاز کردم. سالی که چشم انداز آن بسیار پرمخاطره بود و نمی دانستیم خداوند چه سرنوشتی را برای مذاکرات مقدر کرده است....فردای آن روز نزد خانواده رفتم و بعد از دو سه روز به تهران بازگشتم و مجددا برای مذاکرات عازم لوزان شدیم. اگر به یاد بیاورید توافق لوزان روز سیزده بدر انجام شد.

مسافرت رفتن ایام عید با محافظین چه حال و هوایی دارد و مقصد خانواده شما ایام عید کجاست؟

من هیچ وقت محافظ نداشتم. البته در ماه های اخیر حراست وزارت خارجه تدابیری را مقرر کرده است. چند سالی است که ایام عید را به شمال می رویم. محل نسبتا خلوت و دنجی سراغ داریم که از شلوغی ها به دور است.

نحسی سیزده تان را کجا به در می کنید و آیا اهل جوجه کباب کردن در سیزده بدر هستید یا نه؟

سیزده بدرها را عمدتا در خانه و همراه خانواده می گذارنیم. بچه ها معمولا علاقه دارند با خانواده مادرشان و با دایی ها وخاله سیزده را بدر کنند. من اهل کباب درست کردن و جوجه سیخ کردن نیستم فقط نظارت و میل می کنم!!

آیا اهل آشپزی کردن هستید ؟

فقط تخم مرغ آب پز بلدم! البته املت هم خوب درست می کنم. معمولا جمعه ها اگر منزل باشم صبحانه با من است.

یکسالی است که به تازگی پدر بزرگ شدید کمی از علی کوچولو برایمان تعریف کنید؟

فکر نمی کردم نوه دار شدن یا نوه داشتن انقدر شیرین باشد. علی متولد هشتم بهمن ماه سال 93 و اولین فرزند تنها دخترم است. نوه آنقدر شیرین است که اگر یک شب در میان او را نبینیم آقا سید حسین و سید رضا از من شاکی شده و برای آوردن خواهرزاده اشان عازم منزلش می شوند... الان دقیقا در سنی است که همه چیز را باید از جلوی دستش برداریم وگرنه می اندازد، می شکند و همه وسایل خانه را به هم می ریزد.

قدیم ها می گفتند بچه بادام و نوه مغز بادامه! شما این مساله را قبول داری که نوه از خود بچه آدم شیرین تر می شود؟

نمی توانم تایید کنم. بچه ها هم به موقع خود شیرین بوده اند. شاید شیرینی کودکی بچه هایشان از یادم رفته باشد . بچه ها هم آن زمانها به شیرینی علی کوچولو بودند.

شما  پدر جوانی بودید. 25 سالگی پدر شدن شاید برای درک کردن عالم کودکان کمی زود باشد چرا که خود شما هم هیجان جوانی داشته اید شاید این تجربه در 53 سالگی عمیق تر و شیرین تر شده درست است؟

شاید. به هر حال نوه شیرینی خاصی دارد. من آن زمان هم از کودکی کردن بچه هایم لذت برده ام اما هم اکنون از بازی کردن با علی بسیار خرسندم و او نیز متقابلا دوست دارد بغلش کنم و بادوچرخه او را از این سمت خانه به آن سمت هول بدهم.

برای نوه اتان اسباب بازی می خرید ؟

من که نه...اما دایی هایش برایش می خرند فعلا یکسال و یک ماهه است هنوز مزه کادو گرفتن و اسباب بازی خریدن را درک نمی کند.

دوست دارید چند تا نوه داشته باشید؟

هر چه بیشتر بهتر! چون دردسرهایشان برای پدر و مادرشونه و شیرینی هاشون برای پدر و مادر بزرگ!!

آیا درسته شما طرفدار پرسپولیس هستید؟

بله همه میدانند رنگ فوتبالی من قرمز است. من و اقای روانچی خیلی فوتبالی هستیم

آیا در طی مذاکرات هسته ای مسابقه فوتبالی برگزار شد که دنبال کنید؟

بله بنده و آقای روانچی مسابقات مهم را دنبال می کردیم حتی در زمان مسابقات جام جهانی هم ما و هم هیات های دیگر سعی می کردیم زمان مذاکره را به گونه ای تنظیم کنیم که با مسابقات تیم های ملی کشورهایمان تداخل پیدا نکند. یکی از مسابقات مهم مسابقه ایران و نیجریه در جام جهانی بود که که همه اعضای تیم مذاکره کننده ازشخص وزیر تا بقیه همراهان با هم به تماشای آن نشستیم. بعضی وقتها هم دسترسی به تلویزیون مشکل بود لذا از طریق اخبار اینترنت نتایج مسابقات را پیگیری می کردیم.

شما پیگیر تر بودید یا آقای دکتر روانچی؟

هر دو. شاید اقای روانچی پیگیرتر هستند. یک بار یکی از مذاکره ها با تلخی تمام شد و بعد از یک جنگ اعصاب مفصل وارد اتاقمان که شدیم، آقای روانچی برای این که جو را عوض کند گفت راستی الان پرسپولیس با پاختاکور ازبکستان مسابقه داره، بعد هم با خوشحالی گفت یک هیچ هم جلوست. همه خندیدند.  مسابقات والیبال را هم از نزدیک دنبال می کردیم. یک بار خاطرم هست که بازی حساسی  بین دو تیم والیبال ایران و آمریکا بود و ما دقیقا وسط مذاکره بودیم. وقتی شنیدیم ایران پیروز شده خیلی خوشحال شدیم. حتی هیات آمریکایی هم به ما تبریک گفت!

به هر حال شاید مردم کوچه بازار در زمان سفیر بودن شما را خیلی مثل الان نمی شناختند اما مذاکرات هسته ای و حساسیت های خاص این موضوع موجب شناخت بیشتر مردم از شما شد.در زمان مذاکره و بعد از آن هم لطیفه های جالبی برای شما و آقای روانچی به دلیل شباهت اسمی ساخته شد آنها را از طریق شبکه های اجتماعی برایتان می فرستادند از لطیفه ها و بعضا برخی اظهار نظرهای توهین آمیز ناراحت نمی شدید؟

نه اصلا. حتی خیلی هم برایمان جالب بود و بلافاصله برای همدیگر می فرستادیم. مردم ایران خیلی خوش طبع هستند و  برای هر واقعه ای لطیفه می سازند. لطیفه ساختن بد نیست حتی اگر به قصد انتقاد باشد ولی نباید همراه توهین و اهانت باشد. هیچ گاه از انتقادات ناراحت نشدم مگر زمانی که توام با بی انصافی بود. الان دیگر با این مسائل کنار آمده ام شاید هم عادت کرده ام.

امیدوارم سال خوبی داشته باشید از این که وقتتون را در اختیار ما قرار دادید کمال تشکر را دارم .

منبع : قدس آنلاین
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین