کد خبر: ۸۸۱۵۷
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۱
آنچه باعث شده است‌ انسان به مرور ايام زندگي انفرادي و غارنشيني را رها کند و به زندگي جمعي روي آورد، دو چيز بوده است؛ يکي کشش طبيعي و تمايل دروني و ديگري عقل تجربي.
روزنامه اطلاعات در یادداشتیی به قلم سيّد علي گراميان نوشت:

مدينه واژه‌اي عربي و به معني شهر است. تمدن مصدر باب تفعّل و به معني شهرنشيني است، متمدن يعني شهرنشين.

آنچه باعث شده است‌ انسان به مرور ايام زندگي انفرادي و غارنشيني را رها کند و به زندگي جمعي روي آورد، دو چيز بوده است؛ يکي کشش طبيعي و تمايل دروني و ديگري عقل تجربي.

اولاً در تعريف انسان گفته‌اند، انسان موجودي است مدني‌الطبع و جامعه‌گرا و فطرتاً گرايش به همنوع و ميل به زندگي اجتماعي دارد و همين غريزه باعث تشکيل خانواده و قبيله و سرانجام جامعه و ملت شده است.

ثانياً انسان به تجربه دريافته است نيازمندي هايش در زندگي از نظر خوراک و پوشاک، مسکن و ساير ابزار و لوازم زندگي به قدري زياد است که به تنهايي نمي‌تواند همه آنها را فراهم کند، به ناچار بايد از مساعدت و همکاري ديگران استفاده کند.

براي مثال، نان يکي از ضروري‌ترين نيازمندي هاي انسان براي زنده ماندن است ،اما فراهم کردن آن به يک زنجيره طولاني و صدها و هزاران عامل طبيعي، ابزاري و انساني نيازمند است. از قبيل آرد، آب، آتش، ابزار پخت، نانوا، آسياب، آسيابان، گندم، زارع و مزرعه و ابزار کاشت و برداشت، ابر، باد، باران و آفتاب تا ناني فراهم شود و به سفره بيايد. به قول سعدي عليه‌الرحمه :

ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند
تا تو ناني به کف آري و به غفلت نخوري
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبري

رسول اکرم اسلام، به ما توصيه فرموده است که قدر نان را بدانيم و آن را گرامي بداريم و مي‌فرمايند: «اكرِمُوا الخُبزَ فَاِنّهُ قَد عَمِلَ فيهِ ما بَينَ العَرشِ إِليَ الأَرضِ و ما فيها مِن كَثيرٍ مِن خَلقِه.» نان را احترام کنيد زيرا آنچه مابين عرش تا زمين است و بسياري از مخلوقات دست ياري به هم داده‌اند و کار کرده‌اند تا نان فراهم شده است .

در ساير نيازمندي هاي انسان از قبيل پوشاک، مسکن، مرکب و غير اينها، مطلب از همين قرار است. امروزه به قدري احتياجات و نيازمندي هاي انسان در زندگي متنوع و گسترده شده است که نه فقط يک‌نفر که يک جامعه و ملت هم از فراهم آوردن آن عاجز و ناتوانند و احتياج به ارتباطات و همکاري هاي جهاني دارند. سازمان تجارت جهاني براساس همين ضرورت به وجود آمده است.

نيرومندترين و پرامکانات‌ترين کشورها نيز قادر نيستند دروازه‌هاي کشور خود را به روي ديگر کشورهاي جهان ببندند و خود به تنهايي نيازمندي‌هاي خود را فراهم کنند، اگر کشوري چنين کند، از کاروان تمدن عقب خواهد ماند و محکوم به سير قهقرايي و بازگشت به عصر حجر است و سرانجام به سوي نابودي خواهد رفت.

خداوند منان، آدميان را با استعدادهاي مختلف و تمايلات متفاوت آفريده است تا هرکس شغلي مطابق ذوق و علاقه خود انتخاب کند و با ارائه خدمات گوناگون نيازمندي‌هاي متنوع بشر فراهم شود. در واقع هرکس به نوبه خود خدمتي را انجام مي‌دهد و همه به نوعي در خدمت يکديگرند. اين چنين است که زندگي سامان مي‌گيرد و جامعه پيشرفت مي‌کند .

در يک جمله، آنچه باعث تشکيل اجتماعات و پيدايش تمدن و رشد و ارتقاي بشر شده ، دو چيز بوده است: عشق و عقل. البته وجود انبياي الهي و مصلحان بشري را نمي‌توان از نظر دور داشت که آنان هدايتگر بوده‌اند و بيدار کننده عشق و هوشيار کننده عقل در انسان ها. اکنون مي‌توانيم تمدن را اين‌گونه تعريف کنيم:

تمدن يعني شهرنشيني و کناره‌گيري از زندگي انفرادي و باديه‌نشيني. تمدن را از اين‌ نظر به شهرنشيني تعبير کرده‌اند که انسان‌ها با دو انگيزه تمايل دروني و عقل مصلحت‌گرايانه، زندگي انفرادي و صحرانشيني را رها کرده و به زندگي جمعي پيوسته‌اند و با پذيرش نظم اجتماعي و همزيستي مسالمت‌آميز و سازنده با تقسيم کار و توسعه دانش و هنر در مسير ارتقاي زندگي مادي و رشد ادب و تربيت انساني گام برمي‌دارند و همين نقطه بروز و ظهور تمدن‌هاي بزرگ است.به عبارت ديگر، تمدن در مقابل توحش است و آن، از علاقه به همنوع و انتخاب زندگي جمعي و تعقلي و مهر ورزانه حکايت مي‌کند.

رابطه فرهنگ و تمدن

در تعريف فرهنگ گفته‌اند که عبارت است از مجموعه عقايد، آداب، رسوم و سنت‌هاي يک جامعه. فرهنگ، زيربنا و نرم‌افزار تمدن، برآيند و نمود خارجي آن است. تمدن هر جامعه‌اي در مزرعه فرهنگ آن جامعه مي‌رويد. دانش، هنر، نظامات سياسي، اقتصادي، اخلاقي، مراودات و تعاملات اجتماعي، نحوه شهرسازي، خيابان‌کشي، راهسا‌زي معابد و مراکز علمي و هنري و... محصول فرهنگ و نمودار تمدن يک جامعه است.

در ايران مجموعه تخت جمشيد نمايانگر فرهنگ و تمدن هخامنشي است و ميدان نقش جهان و مسجد امام و شيخ لطف الله در اصفهان نمودار فرهنگ و تمدن صفوي است. آن باشکوه است و در عين حال زيبا و اين زيبا است و در عين حال باشکوه، آن يکي نمايش قدرت و اقتدار مادي و اين يکي نمودار لطافت و ظرافت روحي و ذوق معنوي است، آن يکي اعجاب انسان را برمي‌انگيزد و اين يکي تحسين انسان را، يکي نشان تبختر است و ديگري نشان تقدس، دو نوع انگيزه و فرهنگ در وراي اين دو مجموعه ديده مي‌شود ودر عين حال نمايانگر دو تمدن نيرومندند .

کدام جامعه را مي‌توان متمدن ناميد؟

با توجه به تعريفي که از تمدن ارائه شد که مبناي تمدن، عقل و عشق يا مهرورزي و انديشمندي است؛ بايد گفت جامعه‌اي مي‌تواند متمدن باشد که مهرورزي و انديشمندي در بناي تمدن آن جامعه به کار گرفته شده باشد و اين نيازمند فرهنگي با همين مشخصات و دستورالعمل‌ها ست. گرچه گفته‌اند تمدن به معناي شهرنشيني و جامعه پيوندي است؛ اما گمان نشود که هرکس شهرنشين شد، متمدن هم هست.

تمدن، ساز و کار عقلاني و عاطفي مشخصي دارد، ممکن است بسياري شهرنشين هم باشند ولي متمدن نباشند.

شاعري که در قبيله خود به طور اجتماعي زندگي مي‌کند و در وصف قبيله خود شعر مي‌سرايد، به آدمکشي و غارتگري مباهات مي‌کند و مي‌گويد ما مردمي هستيم که با اسب هاي راهوار و نيزه‌هاي جگرشکاف به قبائل ديگر حمله مي‌بريم و اگر موفق به غارت آنها نشديم، به برادران قبيله خود يکسر حمله مي‌بريم. نمي‌توان او و قبيله‌اش را با اينکه زندگي جمعي دارند، متمدن خواند. کساني مانند چنگيز و آتيلا که بر مجتمع‌هاي گسترده بشري فرمانروائي داشتند اما وحشيانه بر ملت هاي ديگر مي‌تاختند و از کشتار زنان و مردان و حتي کودکان شيرخوار در آغوش مادر دست‌بردار نبودند، نمي‌توان متمدن خواند و لو اينکه شهرها در اختيارشان بود.

جنگ افروزان جنگ هاي آکنده از جرم و جنايت و سبعيت صليبي و جنگهاي جهاني اول و دوم که ميليونها آدم بي گناه در شهر و ديارها را به کام مرگ فرستاد و ديگر جنگ هاي کوچک وبزرگ که به انگيزه مادي و کشورگشايي و ماجراجويي بر پا شده است و در آنها به حرث و نسل رحم نشده و معابد و مدارس را تخريب و کتاب ها و کتابخانه‌ها را سوزانده يا به دريا ريخته‌اند، نمي‌توان متمدن خواند ولو اينکه شهرنشين بوده‌اند. تمدن داراي جان مايه‌اي است عاطفي و عقلاني که از مُؤانست و معاضدت سرچشمه مي‌گيرد. تمدن نموداري از آباداني و پيشرفت و رعايت حقوق بشر و براساس عقلانيت و عواطف نيک انساني است و رويکرد آن را توسعه کشور و رفاه ملت و امنيت و همزيستي و تعالي انساني تشکيل مي‌دهد.

متمدن کسي و کساني هستند که به همنوع خودگرايش دارند، به اجتماع مي‌پيوندند، دست مساعدت و مشارکت به افراد جامعه مي‌دهند و سهم و مسئوليت خود را در انجام وظايف اجتماعي به عهده مي‌گيرند. جامعه متمدن جامعه‌اي است عاطفي، مهرورز، عقلاني، معتدل، به دور از ريا و نفاق و بدخواهي و کينه‌توزي و عداوت. مردم آن جامعه در راه دانش و آباداني مي‌کوشند و تعاون و همکاري به خير دارند و مي‌کوشند تا جهان را آباد و انسان ها را آزاد کنند وگرنه دور هم زندگي کردن بدون عواطف قلبي و تعامل مفيد عقلاني باعث تمدن نمي‌شود، درست مثل توده آجر که روي هم انباشته شده درهم‌ هستند و برهم و نه با هم. وقتي، جمع آجرها ارزنده و مفيد خواهد بود که طبق مهندسي عقلاني و صحيح در کنار هم يک بناي مفيد و باشکوه را تشکيل دهد.

جامعه‌اي که در آن جهل، نفاق، دروغ، غيبت، تهمت، تمسخر، ناسزا، تخريب، توهين، کينه‌توزي، بدبيني، بدخواهي، حسد، تنبلي و کم‌کاري، رشوه، حرامخواري، حيف و ميل اموال عمومي، بي‌نظمي، نداشتن نزاکت اخلاقي و اجتماعي، روحيه ستمگري و ستم‌پذيري، انديشه‌هاي استعماري و سلطه‌گري، خيانت و تجاوز به حقوق ديگران اختلاف و تفرقه باشد؛ نه تنها متمدن نيست بلکه از هويت انساني نيز به دور است .

اسلام با محتواي اعتقادي و قوانين و مقررات و آداب و سنن خود ساز و کاربا فرهنگ‌ترين و متمدن‌ترين جامعه انساني را فراهم آورده و آنچه موجب وحدت و محبت و همکاري و خيرخواهي افراد نسبت به يکديگر است واجب و لازم فرموده و آنچه مايه تفرقه، نفرت، بدبيني و بدخواهي است حرام و مردود شمرده است.

اسلام دين اتحاد، انضباط، عدالت، نيکوکاري، تعاون به خير است و امتيازات قبيله‌اي و طايفه‌اي و نژادي راملغي فرموده و تقوا و نيکوکاري را ملاک برتري دانسته است.

اسلام دين آزادي، آبادي جهان وطني و مهرورزي است و اگر جنگي مي‌کند براي دفاع از حق است نه کشورگشايي و سلطه‌گري.

اسلام جامعه را به يک تن واحد تشبيه کرده است که بايد اعضاي آن با يکديگر همدرد و همنوا و هماهنگ باشند ،مانند سلول ها و اعضاي بدن يک انسان، آن‌گونه که رسول اکرم اسلام فرموده است:

«مثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وتَرَاحُمِهِمْ وتَعاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ، إِذا اشتكى منه عضو: تَدَاعَى له سائرُ الجسد بالسَّهَرِ والحُمِّى.» مومنان در دوستي و مهرباني و همبستگي مانند يک تن واحد هستند که هرگاه عضوي از آن دردناک شود، اعضاي ديگر در تب و بي‌خوابي با آن ابراز همدردي مي‌کنند. جناب سعدي عليه‌الرحمه با الهام اين حديث شريف آن شعر ماندگار و جهاني را سروده که:

بني آدم اعضاي يکديگرند که در آفرينش زيک گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت ديگران بي‌غمي نشايد که نامت نهند آدمي

با تاسف بسيار بايد گفت، مسلمانان و جامعه ايراني در تضاد عجيبي بين عقيده و عمل و گفتار و کردار قرار گرفته‌اند و اکثراً بين اسلام و کردار مسلمانان تفاوت بسيار است و به قول مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادي:«الاسلام شيئٌ و المسلمون شييٌ آخر.»

خداوندا! ما را مسلمان حقيقي قرار ده تا در عمل همانگونه باشيم که در گفتار.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین