همچنین جمهوری اسلامی ایران توانست با وجود بحران هایی که در منطقه وجود دارد، بزرگترین انتخابات خود را با کمال آرامش و در فضای نسبتاً رقابتی برگزار کند.
روزنامه ایران در یادداشتی به قلم مهدی محتشمی کارشناس دیپلماسی امریکا نوشت:
سخنان اخیر «اوباما» و تأکید او درباره ضرورت به رسمیت شناختن نقش ایران در خاورمیانه توسط سعودیها، بار دیگر، نگاهها را متوجه «دکترین اوباما» در خاورمیانه کرد. این «دکترین»، در علل و عوامل مختلفی هم درون امریکا و هم واقعیتهای حاکم بر منطقه ریشه دارد. به نظر میرسد مجموعه پارامترها و تحولاتی که در سالهای اخیر در منطقه خاورمیانه اتفاق افتاده از جمله وقوع بهار عربی در لیبی، مصر و برخی کشورهای دیگر و پاسخگو نبودن آن تحولات به انتظارات غرب بویژه امریکا و نیز تحولات پنج سال اخیر سوریه؛ امریکاییها را به یک واقع بینی عینی رسانده و «کاخ سفید»، دریافته که تحولات خاورمیانه نمیتواند خارج از منطقه و بدون تأثیر گذاری کشورهای مؤثر و صاحب نفوذ خاورمیانه رقم خورد.
بنابراین،«واشنگتن» با وجود سرمایه گذاری سنگینی که برای تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه انجام داده بود، به این جمع بندی رسید که نباید از بازیگران اصلی خاورمیانه چشم پوشی کند و باید نقش و جایگاه آنها را به رسمیت بشناسد. بر همین اساس شاهد آن بودیم که باوجود ائتلاف برخی کشورها در جهت امتناع از ایفای نقش ایران در حل بحران سوریه، در مذاکراتی که به رهبری امریکا شکل گرفته بود این ورود ایران بود که به عنوان یک تحول مثبت نقطه عطف تحولات دیگر شد.
وجه دیگر تغییر رویکرد امریکا که امروز در «دکترین اوباما» بازتاب یافته، به شرایط داخلی و منطقهای ایران بازمی گردد. این نکته که ایران یک قدرت بزرگ منطقهای است و چه به لحاظ قدرت سیاسی داخلی و چه به لحاظ نقش منطقهای و بینالمللی دنیا، به واقعیتی غیرقابل چشم پوشی تبدیل شده و بر این اساس، امریکاییها با انتخاب رویکردی واقع بینانه، قدرت و نقش مثبت و سازنده ایران در منطقه را پذیرفتهاند.
این در حالی است که رژیم صهیونیستی و بعضی کشورها مانند عربستان سعودی یا پارهای از کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس تا کنون تلاش کردهاند که با تبلیغ علیه نقش ایران در منطقه دیدگاه ایران هراسانه خود را به متحدین غربی شان القا کنند. این در حالی است که غرب و بویژه امریکا به دلایل متعددی دیگر نمیخواهد و نمیتواند به سرمایه گذاریهای بیش از حد خود برای پشتیبانی از این کشورها ادامه دهد، کشورهایی که نه تنها نقش مثبتی در مسائل منطقه خاورمیانه ایفا نکردهاند بلکه حتی متأسفانه خود به عنوان یک عامل حمایت کننده و تأمین کننده تروریسم، سلفی گری و افراطی گری در منطقه و جهان عمل کردهاند. بر همین اساس است که دولت امریکا نمیخواهد بیش از این هزینه سیاستهای نابجا و غلط چنین کشورهایی را بپردازد. بنابراین دکترین اوباما بر اساس یک سیاست واقع بینانه سبب خواهد شد که کشورهایی همچون عربستان سعودی از تحمیل نظرات خودخواهانه و جاه طلبانه خود و تحمیل این نظر که باید ایران از مناسبات منطقه کنار گذاشته شود، باز بمانند و نتوانند بیش از این هزینه این جاه طلبیها را از جیب مردم امریکا بپردازند.
دو مسأله مهم و مؤثر دیگر در موضوع بحث، به سرانجام رسیدن برجام و نیز برگزاری انتخابات اخیر ایران است. موفقیت ایران در رساندن مذاکرات هستهای به سرانجامی با عنوان «برجام» که از خلال یک مسابقه دیپلماتیک بینالمللی به منصه ظهور رسید؛ نشان داد که ایران خواهان صلح است و خواستار بحران منطقهای نیست. همچنین روند مذاکرات و موضع مذاکره کنندگان ایرانی نشان داد که ایران معتقد است اداره خاورمیانه و منطقه باید از طریق گفتوگو سامان پیدا کند. این واقعیت برای مردم همه دنیا از جمله برای مردم و دولت امریکا ثابت شد و اتهاماتی حاکی از اینکه ایران، خواهان جنگ و بحران است، رنگ باخت.
همچنین جمهوری اسلامی ایران توانست با وجود بحران هایی که در منطقه وجود دارد، بزرگترین انتخابات خود را با کمال آرامش و در فضای نسبتاً رقابتی برگزار کند. رویدادی که نشان داد ایران از لحاظ داخلی کشوری با ثبات است و طبیعتاً غرب نمیتواند کشوری را که چنین انتخاباتی برگزار کرده است در تحلیلها و مناسبات سیاسی خود نادیده بگیرد.
سویه دیگر «دکترین اوباما» را باید در مباحث سیاست داخلی امریکا جستوجو کرد. امریکاییها در پایان سال جاری میلادی انتخابات ریاست جمهوری پیش رو دارند و سیاستهای دولت اوباما نشأت گرفته از سیاستهای دموکراتها میتواند با فضاسازی مثبت در افکار داخلی مردم امریکا در این انتخابات مؤثر باشد. این به نفع دولت امریکا است که از روشهای صلحآمیز به جای روشهای جنگ طلبانه و خشونت طلبانه که بیشتر جمهوری خواهان و جناح افراطی امریکا دنبال میکردند، در مسائل جهانی تأثیر گذار باشد. چنین رویکردی افکار عمومی امریکا را بیشتر به سمت نامزدهای دموکرات حاضر در این انتخابات جلب خواهد کرد. همچنین امریکاییها به لحاظ وضعیت حاکم بر اقتصاد این کشور در سالهای اخیر، امکان هزینه کردن بیشتر برای رژیمها و حکومتهایی که ریشه اغلب افراط گریها و تندرویها و پرورش تروریسم در منطقه هستند را ندارند. بنابراین دولت امریکا تمایل دارد بدون ورود مستقیم به مسائل منطقه خاورمیانه در این منطقه و از طریق ایجاد تعادل و توازن در قوای سیاسی به اهداف خود دست پیدا کند . علاوه بر این اوباما از ابتدای دوره اول ریاست جمهوری اش و در سخنرانی هایی که در قاهره، استانبول و برلین انجام داد، نشان داد که رکن دیپلماسی اش، پرهیز از جنگ افروزی است. اگر چه ساختار امریکا و وزارت دفاع و برخی محافل نظامی امریکا که به رویه دولت بوش تمایل داشتند، ترجیح میدانند که همچنان مناسبات منطقهای را از طریق جنگ و مداخله نظامی حل و فصل کنند. اما به نظر میرسد اوباما کمتر به دنبال این رویکرد بوده است. این واقعیتی است که اوباما به عنوان رئیس جمهوری امریکا دو میراث بزرگ از خود به جا گذاشت؛ نخست توانست با تغییر رویکرد و پذیرش حقایق و واقعیتها، با جمهوری اسلامی ایران تن به مذاکره بدهد و «برجام» را به ایستگاه پایانی برساند و دوم توانست پس از 60 سال درگیری و نزاع با کوبا روابط دو کشور را عادیسازی کند. این دو میراث نشان داد که او حتی نسبت به رؤسای جمهوری دموکرات پیشین متفاوت است و اکنون نیز میخواهد «دکترین» خود را برای امریکاییها به میراث گذارد.
سخنان اخیر «اوباما» و تأکید او درباره ضرورت به رسمیت شناختن نقش ایران در خاورمیانه توسط سعودیها، بار دیگر، نگاهها را متوجه «دکترین اوباما» در خاورمیانه کرد. این «دکترین»، در علل و عوامل مختلفی هم درون امریکا و هم واقعیتهای حاکم بر منطقه ریشه دارد. به نظر میرسد مجموعه پارامترها و تحولاتی که در سالهای اخیر در منطقه خاورمیانه اتفاق افتاده از جمله وقوع بهار عربی در لیبی، مصر و برخی کشورهای دیگر و پاسخگو نبودن آن تحولات به انتظارات غرب بویژه امریکا و نیز تحولات پنج سال اخیر سوریه؛ امریکاییها را به یک واقع بینی عینی رسانده و «کاخ سفید»، دریافته که تحولات خاورمیانه نمیتواند خارج از منطقه و بدون تأثیر گذاری کشورهای مؤثر و صاحب نفوذ خاورمیانه رقم خورد.
بنابراین،«واشنگتن» با وجود سرمایه گذاری سنگینی که برای تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه انجام داده بود، به این جمع بندی رسید که نباید از بازیگران اصلی خاورمیانه چشم پوشی کند و باید نقش و جایگاه آنها را به رسمیت بشناسد. بر همین اساس شاهد آن بودیم که باوجود ائتلاف برخی کشورها در جهت امتناع از ایفای نقش ایران در حل بحران سوریه، در مذاکراتی که به رهبری امریکا شکل گرفته بود این ورود ایران بود که به عنوان یک تحول مثبت نقطه عطف تحولات دیگر شد.
وجه دیگر تغییر رویکرد امریکا که امروز در «دکترین اوباما» بازتاب یافته، به شرایط داخلی و منطقهای ایران بازمی گردد. این نکته که ایران یک قدرت بزرگ منطقهای است و چه به لحاظ قدرت سیاسی داخلی و چه به لحاظ نقش منطقهای و بینالمللی دنیا، به واقعیتی غیرقابل چشم پوشی تبدیل شده و بر این اساس، امریکاییها با انتخاب رویکردی واقع بینانه، قدرت و نقش مثبت و سازنده ایران در منطقه را پذیرفتهاند.
این در حالی است که رژیم صهیونیستی و بعضی کشورها مانند عربستان سعودی یا پارهای از کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس تا کنون تلاش کردهاند که با تبلیغ علیه نقش ایران در منطقه دیدگاه ایران هراسانه خود را به متحدین غربی شان القا کنند. این در حالی است که غرب و بویژه امریکا به دلایل متعددی دیگر نمیخواهد و نمیتواند به سرمایه گذاریهای بیش از حد خود برای پشتیبانی از این کشورها ادامه دهد، کشورهایی که نه تنها نقش مثبتی در مسائل منطقه خاورمیانه ایفا نکردهاند بلکه حتی متأسفانه خود به عنوان یک عامل حمایت کننده و تأمین کننده تروریسم، سلفی گری و افراطی گری در منطقه و جهان عمل کردهاند. بر همین اساس است که دولت امریکا نمیخواهد بیش از این هزینه سیاستهای نابجا و غلط چنین کشورهایی را بپردازد. بنابراین دکترین اوباما بر اساس یک سیاست واقع بینانه سبب خواهد شد که کشورهایی همچون عربستان سعودی از تحمیل نظرات خودخواهانه و جاه طلبانه خود و تحمیل این نظر که باید ایران از مناسبات منطقه کنار گذاشته شود، باز بمانند و نتوانند بیش از این هزینه این جاه طلبیها را از جیب مردم امریکا بپردازند.
دو مسأله مهم و مؤثر دیگر در موضوع بحث، به سرانجام رسیدن برجام و نیز برگزاری انتخابات اخیر ایران است. موفقیت ایران در رساندن مذاکرات هستهای به سرانجامی با عنوان «برجام» که از خلال یک مسابقه دیپلماتیک بینالمللی به منصه ظهور رسید؛ نشان داد که ایران خواهان صلح است و خواستار بحران منطقهای نیست. همچنین روند مذاکرات و موضع مذاکره کنندگان ایرانی نشان داد که ایران معتقد است اداره خاورمیانه و منطقه باید از طریق گفتوگو سامان پیدا کند. این واقعیت برای مردم همه دنیا از جمله برای مردم و دولت امریکا ثابت شد و اتهاماتی حاکی از اینکه ایران، خواهان جنگ و بحران است، رنگ باخت.
همچنین جمهوری اسلامی ایران توانست با وجود بحران هایی که در منطقه وجود دارد، بزرگترین انتخابات خود را با کمال آرامش و در فضای نسبتاً رقابتی برگزار کند. رویدادی که نشان داد ایران از لحاظ داخلی کشوری با ثبات است و طبیعتاً غرب نمیتواند کشوری را که چنین انتخاباتی برگزار کرده است در تحلیلها و مناسبات سیاسی خود نادیده بگیرد.
سویه دیگر «دکترین اوباما» را باید در مباحث سیاست داخلی امریکا جستوجو کرد. امریکاییها در پایان سال جاری میلادی انتخابات ریاست جمهوری پیش رو دارند و سیاستهای دولت اوباما نشأت گرفته از سیاستهای دموکراتها میتواند با فضاسازی مثبت در افکار داخلی مردم امریکا در این انتخابات مؤثر باشد. این به نفع دولت امریکا است که از روشهای صلحآمیز به جای روشهای جنگ طلبانه و خشونت طلبانه که بیشتر جمهوری خواهان و جناح افراطی امریکا دنبال میکردند، در مسائل جهانی تأثیر گذار باشد. چنین رویکردی افکار عمومی امریکا را بیشتر به سمت نامزدهای دموکرات حاضر در این انتخابات جلب خواهد کرد. همچنین امریکاییها به لحاظ وضعیت حاکم بر اقتصاد این کشور در سالهای اخیر، امکان هزینه کردن بیشتر برای رژیمها و حکومتهایی که ریشه اغلب افراط گریها و تندرویها و پرورش تروریسم در منطقه هستند را ندارند. بنابراین دولت امریکا تمایل دارد بدون ورود مستقیم به مسائل منطقه خاورمیانه در این منطقه و از طریق ایجاد تعادل و توازن در قوای سیاسی به اهداف خود دست پیدا کند . علاوه بر این اوباما از ابتدای دوره اول ریاست جمهوری اش و در سخنرانی هایی که در قاهره، استانبول و برلین انجام داد، نشان داد که رکن دیپلماسی اش، پرهیز از جنگ افروزی است. اگر چه ساختار امریکا و وزارت دفاع و برخی محافل نظامی امریکا که به رویه دولت بوش تمایل داشتند، ترجیح میدانند که همچنان مناسبات منطقهای را از طریق جنگ و مداخله نظامی حل و فصل کنند. اما به نظر میرسد اوباما کمتر به دنبال این رویکرد بوده است. این واقعیتی است که اوباما به عنوان رئیس جمهوری امریکا دو میراث بزرگ از خود به جا گذاشت؛ نخست توانست با تغییر رویکرد و پذیرش حقایق و واقعیتها، با جمهوری اسلامی ایران تن به مذاکره بدهد و «برجام» را به ایستگاه پایانی برساند و دوم توانست پس از 60 سال درگیری و نزاع با کوبا روابط دو کشور را عادیسازی کند. این دو میراث نشان داد که او حتی نسبت به رؤسای جمهوری دموکرات پیشین متفاوت است و اکنون نیز میخواهد «دکترین» خود را برای امریکاییها به میراث گذارد.
ارسال نظر