|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲۳:۲۴
کد خبر: ۸۶۵۴۱
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۱
پس از آن نرگس آبیار ضمن ابراز خرسندی از اینکه خودش را تکرار نکرده است، گفت: «من بارها از همان ابتدا که «شیار 143» دیده شد، اعلام کردم که قرار نیست از این به بعد فقط در همین ژانر کار کنم.»
اکران خصوصی و نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی «نفس» شب گذشته (16 اسفندماه) با حضور نرگس آبیار، محمدحسین قاسمی، عماد افروغ، محمد رحمانیان، حسن برزیده، محمد آفریده، گلاره عباسی و جمعی از عوامل فیلم در پردیس چارسو برگزار شد.

در ابتدای این جلسه امیر پوریا به عنوان منتقد ضمن ارائه خلاصه‌ای از محتوای قصه در مورد خط داستانی فیلم اظهار داشت: «اهمیت این قصه از آن جهت است که بر خلاف آنچه امروز در جامعه ایران وجود دارد، ذهنیات یک کودک به خیال‌پردازی نزدیک می‌شود و همچنین اهمیت پایان‌بندی فیلم از این رو است که ما بچه‌ای را با آن همه استعداد، توانایی و خلاقیت‌هایی که دارد، در آن بمباران از دست می‌دهیم.»

وی در ادامه پس از دعوت نرگس آبیار و گلاره عباسی روی سن، خطاب به آبیار گفت: «باید بگویم که بعد از «شیار 143» توقع این جنس نگاه به عواطف کودک را در فیلم شما نداشتم. صادقانه اینکه به نظرم نمی‌آمد این حجم از درک شیطنت‌ها و بازیگوشی‌های کودکانه در سازنده فیلمی همچون «اشیا از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیکترند» نداشتم.»

پوریا ادامه داد: «این قبیل فیلم‌ها از هر دو جهت ممکن است مورد نقد قرار گیرند. عده‌ای می‌گویند افرادی مثل نرگس آبیار امکانات در اختیار دارند و حمایت دولتی دارند و به راحتی هر چه می‌خواهند می‌سازند؛ عده‌ای هم می‌گویند چرا آبیار بعد از فیلمی همچون «شیار 143» این ژانر را رها کرده و به سوی دیگری رفته است.»

پس از آن نرگس آبیار ضمن ابراز خرسندی از اینکه خودش را تکرار نکرده است، گفت: «من بارها از همان ابتدا که «شیار 143» دیده شد، اعلام کردم که قرار نیست از این به بعد فقط در همین ژانر کار کنم.»

وی ادامه داد: «البته باید بگویم قصد ساختن «نفس» را نداشتم. «نفس» یک رمان بود که می‌خواستم چاپش کنم اما بعد از اینکه آقای پورمحمدی قصه را خواند، به من پیشنهاد ساختن فیلم را داد. تبدیل آن قصه به فیلم برایم واقعا سخت بود، زیرا قصه بر اساس شیرین‌زبانی‌های کودکانه نوشته شده بود و من فکر می‌کردم چگونه این شیرین زبانی ها را تبدیل به تصویر کنم که جذابیت آن از بین نرود. بنابراین سعی کردم برای ساخت این فیلم، هر چه بیشتر به جهان این کودک نزدیک شوم.»

آبیار اظهار کرد: «من ایده‌های این‌چنینی زیادی دارم که می‌تواند به فیلم تبدیل شود. به گونه‌ای که فیلم‌هایم به شدت با هم متفاوت باشد. به نظر من فیلم‌ها باید کمی مخاطب را به تفکر وا دارد اما متاسفانه با این گونه فیلم‌ها مخالفت می‌شود و حتی منتقدها هم حوصله دیدن این فیلم‌ها را ندارند و این اصلا اتفاق خوبی نیست.»

در ادامه امیر پوریا اظهار کرد: «متاسفانه در ایران هر چیزی که با خیال‌پردازی همراه باشد طرفدار ندارد، حتی نوجوانان ایرانی بر خلاف نوجوانان سایر کشورها علاقه‌ای به این گونه آثار مبتنی بر خیال‌پردازی نشان نمی‌دهند و ما می‌بینیم برخورد مخاطب با خیال‌پردازی‌های بانمک دختر بچه فیلم، عبوس‌تر از آن چیزی است که باید باشد»

وی در ادامه از گلاره عباسی در مورد نقشش در «نفس» سوال کرد و گفت: «کاراکتر خانم قهرمانی در فیلم به دلیل نوع پوششی که برایش مقرر شده و به موجب اعتقادی که به حجابش دارد تصمیم می‌گیرد کار را ترک کند، اما این نکته آنقدر گذراست که خیلی از تماشاگران متوجه آن نمی‌شوند که معلم چرا می‌رود.»

گلاره عباسی در پاسخ به امیر پوریا ضمن ابراز خوشحالی از حضور در این جلسه به واسطه بازی در فیلم «نفس» که خیلی دوستش دارد، گفت: «حضورم در «نفس» برایم بسیار خوشایند بود زیرا جنس بازیگری که آبیار می‌خواهد را دوست دارم. سلیقه آبیار سلیقه‌ای است که بر اساس آن همه بازیگرانش خوب هستند، همه نقش‌ها کوتاه است اما تو از آن لذت می‌بری.»

وی ادامه داد: «من متولد سال 62 هستم و خاطرات گنگی از دوران جنگ دارم اما این فیلم برایم خیلی جذاب است . به نظر من «نفس» فیلم خوب و پرجسارتی بود و مهم‌ترین نکته از نظر من این است که نقش‌های فیلم‌های خانم آبیار اصولا شعاری نیستند.»

امیر پوریا در ادامه بیان کرد: «در این فیلم تصویری از یک معلم قرآن ارائه می‌شود که بسیار جسورانه است و حتی ممکن است منجر به ممیزی شود. هر چند وجود چنین کاراکترهایی تجربیات مشترک خانواده‌های ایرانی است. به عنوان مثال، ما یک معلم قرآن خانوادگی داشتیم به نام ملا جان که ظاهر بسیار خشنی داشت و همه بچه‌های فامیل از او می‌ترسیدند و در مواقع شیطنت به آمدن ملا جان تهدید می‌شدیم. در این فیلم در مقابل کاراکتر خشن و ترسناک معلم قرآن، خانم قهرمانی معلم مدرسه را می‌بینیم که به خاطر اعتقادات و حفظ حجابش کارش را ترک می‌کند و این نشان‌دهنده زیست طبیعی آدم‌ها است.»

آبیار اظهار کرد: «در آن زمان در مکتب‌خانه‌ها خشونت وجود داشته، اما معلم قرآن‌های مهربانی هم بوده‌اند. همان‌گونه که بعد پدربرزگ را نشان می‌دهیم که عمامه سبزی هم به سر دارد و با مهربانی و لطف قرآن را به بچه‌ها آموزش می‌دهد. بدون اینکه رویکرد خاصی داشته باشم قصدم این بود که زندگی بهار را همان‌گونه که بوده نشان دهم و بعد در یک جا با یک انفجار همه چیز تمام شود.»

پس از آن پوریا عنوان کرد: «در این فیلم می‌بینیم که فیلم طبق نگاه بچه دکوپاژ شده است و مثلا معرفی خاله‌اش از دید بچه شروع می‌شود و بعد شوهر خاله و پسر خاله و سکانس بدون ته‌سکانس تمام می‌شود. همه چیز بر این اساس نوشته شده که بچه دنیا را چگونه می‌بیند . منطق‌های فیلمبرداری‌تان برای این کار چه بود؟»

آبیار پاسخ داد: « وقتی راوی بچه است لازم است که فیلم از نگاه او دیده شود. در زمان فیلمبرداری با آقای نیکزاد صحبت کردم که سطح دوربین هم سطح با قد بچه باشد و قرارمان این بود که زاویه دید (POV) بهار را داشته باشیم و از طرفی لانگ شاتی که از دید بهار است. در واقع دلم می‌خواست حتی یک جاهایی همه چیز را دفرمه‌تر ببیند ولی نگران تماشاگر بودم که نپذیرد و فکر کردم بعد از «شیار 143» بهتر است که قدم‌ها را کمی آرام‌تر بردارم.»

پوریا بیان کرد: «یکی از نکات جالب در این فیلم این است در ابتدا می‌بینیم که انیمیشن‌ها خیلی واقعی هستند و بر اساس همان قصه‌هایی که پدر تعریف می‌کند تجسم می‌شود؛ بعد به مرور خیلی خیال‌پردازانه می‌شود تا آخرین انیمیشن که با آن سیمرغ و پرواز و بردن بهار به جایی دیگر حتی به نوعی آن دنیا را نشان می‌دهد.»

وی در ادامه به عنوان آخرین سوال خطاب به گلاره عباسی گفت: «در فیلم شبنم مقدمی را داریم که ایفاگر نقش زنی است که شوهرش هوو برایش آورده و او در مقابل تمام جمع فامیل با شجاعت و بدون ترس هر چه دلش می‌خواهد به شوهرش می‌گوید و مردی که هوو بر سر زنش آورده، در اینجا کاملا زن ذلیل و ساکت است و هیچ چیز نمی‌گوید و همچنین پانته‌آ پناهی‌ها را داریم که با آن گریم سنگین و متفاوت در تمام فیلم ژست‌هایی دارد که چهره و حرکاتش کاملا دفرمه است؛ اگر چنین نقشی به شما پیشنهاد شود، قبول می‌کنید.»

عباسی اظهار کرد: «یکی از نکاتی که من همیشه به آن فکر می‌کنم این است که چهره زیبایی ندارم و به همین دلیل نیامده‌ام که زیبا باشم و زیبا نشان داده شوم بنابراین دفرمگی برایم اهمیتی ندارد.»

در ادامه ساره موسوی نور به روی صحنه دعوت شد و امیر پوریا خطاب به او گفت: «می‌خواهم سوالاتی را که می‌پرسم راحت جواب بدهی و اصلا نگران خانم آبیار نباش. در یک جایی از فیلم شما در کلاس نشسته‌اید و صدای انفجار می‌آید به طوری که بهار می‌ترسد و گریه می‌کند. آیا برای این گریه کردن و ترسیدن کاری کردند که تو واقعا بترسی و گریه کنی یا اینکه داشتی نقش بازی می‌کردی؟»

ساره موسوی نور اظهار کرد: «در بیرون کلاس بمب‌های کوچکی منفجر می‌کردند که ما بترسیم من در ابتدا می خندیدم ولی بعد واقعا گریه‌ام گرفت. به دلیل بازی نقش معلم، این قسمت چندین بار تکرار شد و اگر همچنان ادامه پیدا می‌کرد من با آن صداهای انفجار حتما کر می‌شدم.»

پوریا ادامه داد: «پس نقش را بازی کردی؛ آیا واقعا جایی بود که کاری کنند تا تو واقعا گریه کنی؟»

موسوی نور گفت: «بله آن جایی که معلم با خط کش کف دستم زد واقعا گریه کردم.»

نرگس آبیار در ادامه توضیح داد: «ما خط‌کشی داشتیم که از جنس فوم بود اما با یان که درد نداشت ساره واقعا هنگام زدن ضربه‌ها می‌ترسید و گریه می‌کرد. همچنین در جایی ما دوبار ناچار شدیم به ساره روغن کرچک بدهیم برای اینکه حس حالت تهوع را ایجاد کنیم؛ سومین بار به او گفتم دیگر متوجه شده‌ای که حس حالت تهوع چگونه است؟ بدون روغن کرچک آن را انجام بده و او گفت: نه، می‌خورم پس حس چه می‌شود؟!»

در این بخش از جلسه یکی از مخاطبان در انتقاد از این فیلم گفت: «ما در فیلم هیچ فراز و فرودی نمی‌بینیم یک قصه روی یک خط صاف پیش می‌رود. از دوران شاهنشاهی هیچ چیز نمی‌بینیم، انقلاب می‌شود، جنگ می‌شود، پدر به جنگ می‌رود، جانباز می‌شود اما ما هیچ چیز از این وقایع نمی‌فهمیم. حتی در طول مدتی که در فیلم می‌گذرد بچه‌ها هیچ تغییری نمی‌کنند و در پایان شخصیت اصلی فصه می‌میرد. من در نقدی از آقای فراستی خواندم که گفته بود از دقیقه 2 فیلم متوجه شدم که فیلم خیلی بدی است، در آن لحظه به این حرف خندیدم اما خودم هم از دقیقه 4 و 5 به همین نتیجه رسیدم.»

آبیار پاسخ داد: «چطور شما هیچ چیز نفهمیدید در حالی که دارید همه اتفاقات را توضیح می‌دهید؟ پس فهمیده‌اید. مساله این است که این یک نوع نگاه است، نگاهی از دید یک بچه. بچه نگاهش به این وقایع این گونه است شاید شما بچه‌گی نکرده‌اید و یا چیزی از دوران کودکی‌تان به یاد ندارید اما دیدگاه بچه این‌گونه است. به صورتی که مثلا تصورش از «درود» دو تا رود است یا «دکان دوزندگی نسرین» را به گونه‌ای تصور می‌کند که دو نسرین در یک جا زندگی می‌کنند. در عین حال با اینکه از دید یک بچه به وقایع نگاه می‌کنیم داریم به صورت خیلی زیرپوستی می‌بینیم که چه اتفاقاتی رخ می‌دهد.»

وی ادامه داد: «اتفاقاتی مثل انقلاب یا جنگ خیلی بیشتر از این به یک بچه که در ولدآباد کرج زندگی می‌کند، ربطی ندارد و او درکی بیشتر از این از چنین رویدادهایی ندارد. برای این بچه رفتن به راهپیمایی یا آمدن امام تنها یک هیجان است و خاطره گم شدن ننه آقا و گرفتن برق از باتری ماشین توسط پدرش.»

وی همچنین در مورد تغییر ظاهر بچه‌ها طی گذشت زمان توضیح داد: «کل داستان حد فاصل اواخر سال 56 تا 60 رخ می‌دهد. برای نشان دادن تغییرات ظاهری بچه‌ها برایشان پاشنه گذاشتیم و سعی‌کردیم از لباس‌هایی استفاده کنیم که قد آنها را کشیده‌تر نشان دهد. حتی برای محمدرضا شیرخانلو اندکی سبیل طراحی کردیم. البته این نکته نیز وجود دارد که بچه ها در این سن و سال گاهی خیلی رشد نمی‌کنند و بعد ناگهان رشد سریعی دارند. ولی به هر حال ما سعی کردیم با لباس و حتی نوع روسری سر کردن بهار این گذر زمان را نشان دهیم.»

امیر پوریا در ادامه بیان کرد: «اتفاقا به نظر من برگ برنده نفس همین است که در این تله نمی‌افتد که به شعارها و آرمان‌ها بپردازد و به بهانه بچه آن چیزی را که خودش می‌خواهد و می‌بیند بگوید. یک خانواده خیلی عادی و خیلی ساده و عینی و قابل باور وجود دارد. بنابراین بدیهی است که بهار مثلا یکی از ساده‌ترین قصه‌های داستان راستان را که می‌خواند نمی‌فهمد.»

در این بخش از نشست، امیر پوریا از دو بازیگر کودک دیگر که در سالن حضور داشتند دعوت کرد به روی سن بیایند و از بازیگر دختر خردسال فیلم پرسید: «روژان آیا این فیلم را دوست داشتی و هیچ وقت فکر می‌کردی که روزی بروی فیلم بازی کنی؟ چه چیزی در بازیگری برایت جذاب بود؟»

روژان پاسخ داد: «بله. مثلا دوربین، صدا و...» و در پاسخ این پرسش پوریا که گفت ناراحت نمی‌شدی که در فیلم به تو می‌گفتند چاقاله بادوم؟ پاسخ داد: «نه، اصلا.»

وی همچنین از احسان سوال کرد: «آیا به آن شعر پسرها شیرن که در فیلم می‌خواندی اعتقاد داری؟»

احسان پاسخ داد: «بله» و ادامه داد: «فیلم نفس مختص هر سنی است و یکی از پیامدهایش این است که ما دوست‌دار طبیعت باشیم. امیدوارم فیلم را دوست داشته باشند و همچنین انیمیشن‌ها را که مردمی را که سنشان بالا رفته به زمان گذشته می‌برد.»

پس از آن محمد رحمانیان که در سالن حضور داشت، گفت: «هم در ادبیات و هم در سینما نمونه‌های بسیار خوب و شاخصی وجود دارد که داستان از سوی کودکان روایت می‌شود.»

وی ضمن اشاره به چند نمونه از این دست گفت: «این فیلم یادآور یک نوع سینما و قصه‌گویی است که از یاد برده‌ایم. در سال‌های دورتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان داستان‌هایی این‌چنینی را روایت می‌کرد که متاسفانه از بین رفته است.»

وی ادامه داد: «من شخصا از فیلم لذت بردم و ممنونم که این فیلم را برای ما و برای کودکان ساختید.»

نرگس آبیار در ادامه ضمن تشکر از رحمانیان در پاسخ یکی دیگر از مخاطبان حاضر در سالن که معتقد بود قصه‌های فیلم مثل انگشتری که بهار برای معلم می‌برد و حتی خود معلم که کار را رها می‌کند و می‌رود به صورت بی نتیجه و نیمه کاره رها شده‌اند، اظهار کرد: «این فیلم عین خود زندگی است. ما در زندگی هم اتفاقات این چنینی بسیاری داریم که هیچ پایان و نتیجه‌ای ندارد. من خلاف انتظارات مخاطب رفتار کردم. مخاطب انتظار دارد مثلا برای آن انگشتر اتفاقی بیفتد ولی این عین خود زندگی است.»

وی افزود: «بعدها معلم را در جایی از فیلم می‌بینیم که پس از انقلاب چادری شده و راهی جبهه است و همسر یا برادرش او را از زیر قرآن رد می‌کند. نمی‌خواستم خرده قصه‌های فیلم گل درشت باشد، می‌خواستم گذرا باشد. بنابراین با همین اشاره کوچک و گذرا سرنوشت شخصیت فیلم تکمیل می‌شود. در مورد ان انگشتر هم خیلی ساده بهار انگشتر را از میان طلاهای مادرش برمی‌دارد تا معلم که دوستش دارد هدیه بدهد، و بعد گم می‌شود و کتک می‌خورد؛ عین خیلی از اتفاقات این چنینی زندگی.»

پس از آن عماد افروغ ضمن اشاره به اینکه هنر نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد و با ابراز خرسندی از اینکه این فیلم را دیده است، اظهار کرد: «مخاطب این فیلم فقط کودک نبود، ضمن اینکه ما هم کودک هستیم و آرزویمان هم این است که کودک باشیم.»

وی ادامه داد: «یکی از نکاتی که به نظرم رسید این بود که یک تصویر نسبتا بدی از سپاه دانش قبل از انقلاب به دست داده شد. در حالی که من زمانی که کلاس هشتم بودم این افراد را از نزدیک دیده‌ام. این‌گونه نبود، آنها مهربان بودند، شلاق و کتک نداشتند. همچنین در مورد معلم‌های قرآن هم همین‌طور بود. مگر اینکه این بر اساس حافظه تاریخی خود شما باشد یا کسی چیزی نقل کرده باشد. اما احساس می‌کنم تصویری که در این دو مورد ارائه می‌شود چندان واقعی نیست.»

افروغ اظهار کرد: «اما به هر حال اگر واقعا سینما این است، من مخلص هرچه سینماگر است هستم. این را از این باب گفتم که زمانی که رییس کمیسیون فرهنگی بودم طرحی با عنوان تحقیق و تفحص در سینما مطرح شد و برخی از ابتذالات سینما به نقد کشیده شد و متاسفانه برخی گفتند ما می‌رویم و علیه تو فیلم می‌سازیم. گفتم بروید بسازید، اما این فیلم شما و برخی دیگر از فیلم‌هایی که من بعدا دیدم نشان می‌دهد که می شود سینما را واقع‌گراتر، متناسب با نیازهای جامعه و در خدمت رهایی انسان ساخت.»

آبیار ضمن تشکر از افروغ شرح داد: «برادرم سپاه دانش بوده و من بر اساس خاطره‌ای از او این بخش از قصه را نوشتم که می‌گفت در آن زمان یکی از معلم‌ها بسیار مهربان بود و دیگری سخت‌گیرتر. همان‌گونه که می‌بینیم معلم یک بار برای خواندن کتاب «خون فروش» بهار را تشویق می‌کند و دیگر بار به دلیل خواندن «آدم فروشان قرن بیستم» او را تنبیه می‌کند.»

وی ضمن تاکید بر اینکه چنین تنبیه‌هایی در آن دوران واقعا وجود داشته ادامه داد: «همچنین معلم قرآن را بر اساس تجربیات واقعی نشان دادم همان‌طور که بعد از ان پدربزرگ را نشان دادم که سید اولاد پیغمبر است و بسیار با لطف و محبت قرآن را به بچه‌ها آموزش می‌دهد اما اشاره به مارهای خانه اکرم خانم لازم بود تا بهار بعد از آن فضای رعب‌آور و گیر افتادن به دست ننه آقا به حمام پناه ببرد تا این را نشان دهم که پس از گذشت زمان کوتاهی دوباره وارد تخیلات و خیال‌پردازی‌های خودش می‌شود و می‌گوید با لیف و کیسه حمام تشکیل خانواده داده‌ام. این بیانگر دنیای کودکی است که به سرعت خودش را با شرایط وفق می‌دهد و فضا را مطابق با خواست خودش می‌سازد.»

آبیار همچنین در بخش دیگری از این نشست و در پاسخ مخاطبی که بابت پرداختن به موضوع تخیل از او قدردانی کرد، گفت: «یک اتفاقی که در دنیای جدید می‌افتد این است که متن می‌تواند تفاسیر بیشتری داشته باشد. دنیای مجازی کارکرد تخیل را در جهان جدید کم کرده و ممکن است ما به مرور تبدیل به انسان‌های بدون تخیل بشویم. در حالی که تخیل چیزی است که ظرف ندارد.»

وی همچنین پس از اشاره یکی از حضار به کاراکتر پدر خانواده که بر خلاف اکثر پدرهای آن زمان که خشونت بیشتری داشتن بسیار مهربان است و برخوردهای با محبتی با فرزندانش دارد، گفت: «پدر بهار در واقع به دلیل اینکه زیر دست کولی‌ها بزرگ شده رفتاری کولی‌وار دارد و کولی‌وار زندگی می‌کند.»

وی در مورد گریم سنگین و نقش و بیان متفاوت و غلوآمیز پانته‌آ پناهی‌ها که مورد نقد یکی از حضار بود، توضیح داد: «پناهی‌ها در این فیلم به لهجه قمی حرف می‌زند. برای رسیدن به این لهجه تعدادی از افراد آمدند و او ساعت‌ها با آنها حرف می‌زد تا بتواند این لهجه را در بیاورد. آنها دقیقا چنین رفتارهای غلوآمیز و دایره واژگان بسیار بزرگی دارند. کاراکتری دارند که به محض جمع شدن کنار هم حتی در عزاداری‌ها هم حرف‌هایی می‌زنند و می‌خندند.»

آبیار با اشاره به اینکه رفتار یزدی‌ها نیز به شدت غلوآمیز است، گفت: «وقتی دیالوگ‌های ننه آقا به این صورت غلوآمیز و با چنین دایره واژگانی است، این موضوع باید در بازی و چهره‌اش نیز نشان داده می‌شد. در مورد گریم و ظاهرش هم باید بگویم در آن زمان زن‌ها بعد از سی سالگی به شدت شکسته می‌شدند و گریم بازیگرانی همچون شبنم مقدمی و پانته‌آ پناهی‌ها دقیقا مطابق با عکس‌هایی بود که ما از آن زمان در اختیار داشتیم.»










ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین