کد خبر: ۸۲۵۳۵
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۴
در چهل‌سالگی، به تألیف فکر می‌کند؛ به اینکه جهان پشت دوربین را تجربه کند. این گفت‌وگو به بهانه نمایش «نیمه‌شب اتفاق افتاد» تینا پاکروان، در حاشیه جشنواره فجر رقم خورد و بحث علاوه بر بازیگری و سینما، به سیاست و اوضاع کنونی جامعه نیز کشیده شد.
حامد بهداد، تعارف ندارد. صادقانه حرف می‌زند و رفتار می‌کند حتی اگر حرف و رفتارش به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید. او خودش است و از این خودبودن، حتی به قیمت تنهاماندن، ابایی ندارد.

در چهل‌سالگی، به تألیف فکر می‌کند؛ به اینکه جهان پشت دوربین را تجربه کند. این گفت‌وگو به بهانه نمایش «نیمه‌شب اتفاق افتاد» تینا پاکروان، در حاشیه جشنواره فجر رقم خورد و بحث علاوه بر بازیگری و سینما، به سیاست و اوضاع کنونی جامعه نیز کشیده شد.

چه شد که در «نیمه شب اتفاق افتاد» نقشی را بازی کردید که با خودتان خیلی فاصله دارد؟ خودتان برون‌گرا هستید و نقش‌هایی که تاکنون بازی کرده‌اید نیز اغلب با کشمکش‌های بیرونی همراه هستند. چه شد نقش یک عاشقی که از فرط خجالت موقع حرف‌زدن لکنت‌زبان ‌می‌گیرد و نمی‌تواند عشق‌اش را به زبان بیاورد، بازی کردید؟

برایم فرصت تازه‌ای بود. ما آرکی‌تایپ‌های مختلفی را زندگی می‌کنیم. گاهی هرمس یا گاهی زئوس، آفرودیت، هِرا، دیونیزوس و... . درواقع ما در جریان زندگی، نقاب و ماسک‌های مختلفی را به صورت خودمان می‌زنیم. ذهن ما ایگو و سوپرایگوی ما، اشکال مختلفی به خودشان می‌گیرند. در بخش هشیار ذهن‌مان و همین‌طور در بخش ناهشیار وسیع ذهن‌مان تکانه‌هایی را احساس می‌کنیم که گاهی اوقات تبدیل به خود همان تکانه‌ها می‌شویم و در برابرشان واکنش نشان می‌دهیم. عشق، یا نیاز جنسی، یا احساسات خیلی غنی‌شده و لطیف و نحیف، یا سرخوردگی و افسردگی و... می‌تواند واکنش‌های متفاوتی را در انسان‌های مختلف رقم بزند. یک بازیگر اگر فهمی درست از اوضاع و موقعیت‌های دراماتیک دارد، باید حتی در پروژه سینمایی‌ای که متفاوت از نقش‌های همیشگی‌اش است شرکت کند تا کارنامه‌‌اش پر باشد از رنگ‌آمیزی‌های مختلف با نقش‌های گوناگون. من هم با درنظرداشتن همه اینها، فکر کردم لازم است این نقش متفاوت را بازی کنم.

این تفاوت چشمگیر بین خودتان و کاراکتر حسین در این فیلم، کار را برایتان دشوار نکرد؟
موقعیت حسین در این فیلم، موقعیت قابل درکی است و راحت می‌توان با آن برخورد کرد. شاید ناکامی‌های همه ما در عشق‌های گذشته یا احتمالا آینده، می‌تواند این نیاز را در ما ایجاد کند که ما این فیلم را بسازیم، بازی کنیم یا حتی بخواهیم چنین فیلمی را تماشا کنیم و این، کاری را سخت نمی‌کند، بلکه ساده هم می‌کند؛ چون به‌هرحال عشق‌ورزیدن، دوست‌داشتن و انواع و اقسام سوءتفاهم‌های در پی‌شان که بین این مفاهیم ممکن است شکل بگیرد، ما را بارها در زندگی عادی به چالش کشانده و چندان دور از ذهن نیست.

مدت‌هاست که اوضاع سینما بحران‌زده توصیف می‌شود؛ بحران‌های مختلفی ازجمله قهر مخاطب، سیاست‌گذاری‌های نامقبول، ورشکستگی اقتصاد سینما و... در این سال‌ها تجربه شده‌اند. شما اصلی‌ترین بحران سینمای امروز را چه می‌دانید؟
شاید یک جور درهم‌ریختگی و سوءمدیریت. بودجه‌ای برای فیلم‌های مستقل و جریان‌های خصوصی سینما اختصاص داده نشده، ولی مسئولان هم، اغلب از افرادی تشکیل شده‌اند که چیزی درباره هنر نمی‌دانند. آنها سیاست را بلدند و می‌شناسند، آنها سیاست‌مدار هستند، ولی هنرمند نیستند! کارشناسان و دولتمردانی که در وزارت ارشاد هستند، کمتر درباره هنر می‌دانند.
در کارنامه‌شان اندکی تئاتر، موسیقی یا یکی، دو تا فیلم بد وجود دارد، اما آنها واقعا هنرمند نیستند. آنها دقیق و عمیق هنر و هنرمندان سرزمین خودشان را نشناخته‌اند و بی‌جهت از سوی آنها دچار ترس هستند و سانسورشان می‌کنند. آنها کسانی هستند که ذهن خودشان درباره هنر محدود است و نمی‌توانند با وسعت ذهن آرتیست‌های دیگر روبه‌رو شوند و این وسعت را درک کنند و به همین دلیل چون با جهانی ناشناخته مواجه می‌شوند، دچار انقباض شده و با حس بی‌اعتمادی به هنرمند، دست به ممیزی او می‌زنند. سینمای عالی‌جناب عباس کیارستمی، به کجای این جامعه می‌تواند ضرر برساند؟ ولی مسئولان هیچ توجه کرده‌اند که سینمای او می‌تواند سود برساند؟! می‌دانند سینمای او و گفت‌وگو درباره آثارش می‌تواند سطح شعور را بالا ببرد. اما ببینید امروز آقای کیارستمی کجاست؟ کجا مسئولان به پیشواز چنین شاعر مهمی رفته‌اند؟ آیا تاکنون بزرگداشتی درخور شأن کیارستمی برای او گرفته‌اند؟ مسئولان محترم هیچ متوجه هستند که هم‌عصر شما، در مملکتی که شما سیاست‌مدار فرهنگی‌اش هستید، چه کسی در این تاریخ دارد هم‌زمان زندگی می‌کند و اتفاقا تاریخ به نام او ثبت خواهد شد و نه به نام خیلی‌ها. چون از عباس کیارستمی فقط یکی هست، ولی پشت این میزها ‌هزاران آدم می‌آیند، مدتی می‌نشینند و بعد هم می‌روند. هیچ به ذهن مسئولان خطور کرده که از عباس کیارستمی تجلیلی شایسته به عمل بیاورند؟ هیچ متوجه هستند که چه بر سر ناصر تقوایی آمده؟ رفتاری که با پیش‌کسوتان ما در این سال‌ها شده، به این معناست که انگار بستر جامعه دیگر ظرفیتی برای زایش چنین فرزندانی ندارد. حداقل با توجه به وضعیت کنونی چنین فرزندانی نمی‌آیند و چون جامعه چنین فرزندانی نمی‌زاید، فرزندان بعدی، مشابه با همین جامعه درهم‌ریخته و منطبق با همین جامعه دنیا خواهند آمد و فکر می‌کنند که این محدودیت، همیشگی و همه‌جایی است؛ درصورتی‌که این‌طور نیست. جهان خیلی وسیع‌تر از این جغرافیاست و اندیشه خیلی وسیع‌تر از اوضاع امروز ماست. اوضاع سینمای امروز ضد جریان اجتماعی است.

به عقیده شما مشخصا کدام یک از مسئولان باید تغییر مشی دهند؟
وزیر ارشاد و نایب ایشان در سینما، باید جسورانه‌ و با شجاعت بیشتر فضایی گسترده را برای رشد و بالندگی سینما تدارک ببینند و در کنار سینماگرانشان باشند. اما وضعيتِ سال‌های گذشته کمتر باعث شده اهم فی‌الاهم در رأسِ توجه باشند.

علاوه بر انتقادی که شما به رفتار مسئولان رسمی دارید، عده‌ای هم به طور غیررسمی برای فرهنگ و هنر و به‌ویژه سینما خط و نشان می‌کشند. نمونه بارزش، اتفاقی است که برای خانم معتمدآریا در کاشان افتاد. با این عده چگونه باید حرف زد و چطور باید به آنها فهماند که این راه و رسم درست نیست؟

کاشان، یزد، اصفهان و دیگر شهرهای ما به‌هرحال پیشینه و دیرینه واضحی برای همه دارند. مردم با هر تفکری که باشند، مردم‌اند. بی‌احترامی پراکندن در فضا، مطلوب هیچ‌کس نیست. تک‌تک مردم، حتی اقشار سنتی باوجود مخالفت‌هایی که با برخی  و دیگر تفکرها دارند، احترام را جایگزین هر کار دیگری کرده‌اند. آنها مردم کاشان نبوده‌اند. همه ما رشد می‌کنیم و روزی راجع به گذشته‌مان فکر خواهیم کرد. اما باز هم تأکید می‌کنم که این رفتار از «مردم» کاشان سر نزده. تنها می‌توانم بگویم که هنرمندان مملکتشان را هنوز نمی‌شناسند، اما هنرمندان آنها را می‌شناسند. شناخت ما از هم دو طرفه نیست. به محض شناخت واقعی از هم، متوجه می‌شوند که ما برادران و خواهران هستیم. نه اینکه نتوانند، می‌توانند هتک حرمت کنند، یعنی توانش هست! اما نباید این کار را بکنند. اجازه ندارند فحاشی کنند. آنها می‌توانند و این قدرت را هم دارند، ولی اجازه‌اش در طبیعت موجود نیست. نمی‌توانند؛ چه به لحاظ قانون الهی و چه از نظر قانون مدنی. امروزه روز شاهد اوضاع بهتری در ایران هستیم و باید قانونمندتر باشیم. ورود آقای روحانی در عرصه سیاسی یعنی ورود منطق به عرصه سیاست. باید احترام به منطق و قانون در رفتار و وجود ما، نهادینه شود. متأسفم به هنرمندی که هیچ صیانتی از او نمی‌شود، انبوهی از اضطراب و حقارت تحمیل شده و روحش آسیب دیده و متأسفم برای کسانی که هیچ خاطره‌ای از خودشان، به جا نمی‌گذارند جز ترس و ناامنی.

امسال هم مثل دو سال گذشته، فیلم آقای امیریوسفی حتی از سوی هیأت انتخاب دیده نمی‌شود و ندیده‌شده رد می‌شود؛ درحالی‌که تنها خواست‌ عوامل فیلم این بود که فیلمشان فقط از سوی هیأت انتخاب دیده شود، نه اینکه پذیرفته شود. اتفاقی که باعث شد شهاب حسینی از مشاوری جشنواره انصراف دهد. لفظی که دبیر جشنواره راجع به فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» به کار برد و آن را معضل توصیف کرد، مسبب این انصراف بود. نظر شما راجع به همه این اتفاقات چیست؟ جشنواره نباید برای ما تبدیل به یک فرش قرمزی شود که فقط هنرمندان از روی آن عبور می‌کنند و جایزه گرفتنش خیلی لذت‌بخش است. به نظرم باید یک دستاورد داشته باشد همان‌طور که شما راجع به نقشی که بازی کردید در نشست خبری گفتید فکر می‌کنم این نقش می‌تواند به معدل عشق در این جهان اضافه کند، به نظرم یک جشنواره‌ای با این وسعت می‌تواند دستاوردهای خیلی بزرگ‌تر و فراتر از این زمان و این مکان داشته باشد. موافقید؟

به هر حال باید پاسخ‌گو باشند. چه زمانی که هنوز در مصدر کار فرهنگی نشسته‌اند و هستند و چه در زمانی که رفته‌اند؛ چون بعدها از این اتفاقات به عنوان یک نقطه ضعف یاد می‌شود و منتقدان در برابرشان پر از سؤال خواهند نشست. برای مثال «عصبانی نیستم» یا عدم صدور پروانه نمایش برای «خانه دختر»... . مجوز ساخت را خودشان صادر می‌کنند و خودشان پروانه نمایش به آن نمی‌دهند! یا سرنوشت بلاتکلیف فیلم آقای عیاری همین‌طور. به‌هرحال فجر، یک جشنواره دولتی است. باید با نظرهای دولت، همسو باشد، اما همین دولت پروانه ساخت را منطبق با نظرهای خودش صادر می‌کند و پای امضای خودش نمی‌ایستد. باید با شهامت و جسارت هرچه تمام‌تر از هنرمند دفاع شود. مگر نه اینکه ما زیر پوشش نمایندگان جشنواره هستیم؟ مگر نه اینکه ما تحت حمایت وزیر ارشاد و نماینده سازمان سینمایی‌اش هستیم؟ چه کسی از حقوق ما صیانت و حمایت می‌کند؟ محافظت از حقوق ما و منافع فرهنگی ما و اقتصادی ما برعهده دبیر جشنواره، رئیس سازمان سینمایی و وزیر فرهنگ و هنر و امثالهم است و نه کسی دیگر. در غیر این‌صورت چرا محملی فراهم نمی‌شود تا خودِ ما مستقیم با نمایندگان مجلس‌مان به گفت‌وگو بنشینیم و خودمان را به آنها توضیح دهیم؟ شما واسطه بین ما و آنها هستید تا اعتماد دو طرف را جلب کنید. شما که وزیر معادن و نفت نیستید! ما که ثروتی در این میان جز این نداریم. شما باید به خاطر منافع فرهنگی و اندیشه ما بجنگید. پول ما از اندیشه و از زیبایی‌شناسی و هنر فراهم می‌شود. مسلما همه موضوع و داستانی قابل دفاع است آنهم در وضعیتی که کاملا اوضاع امن و متعادل توصیف می‌شود. اقشار مختلف جامعه، سال‌های سال است که به گفت‌وگو می‌نشینند و رسم گفت‌وگو را یادگرفته‌اند. چطور در چنین وضعیتی، این‌قدر ساده هنرمندی مثل محسن امیریوسفی نادیده گرفته می‌شود؟

بخشی از مسائلي که در یکی، دو سال اخیر شاهدش بودیم و واقعا در جاهایی به طور جدی دست و پای فرهنگ را بسته، برخي از نمايندگاني هستند که به قول آقای جنتی در مسائل فرهنگی دولت سنگ‌اندازی می‌کند. با توجه به اینکه کمتر از یک‌ ماه دیگر انتخابات مجلس است، شما به عنوان یک بازیگر که تأثیر اجتماعی هم دارید، چقدر توجه مردم به شرکت آگاهانه در انتخابات مجلس را ضروری می‌دانید تا لااقل در عرصه فرهنگ کمتر با مشکلات این سال‌ها مواجه شویم؟

آنها هیچ شناختی درباره هنرمند ندارند. آنها فقط می‌توانند ما را محدود و محروم کنند. هیچ‌وقت مستقیما پای حرف‌های ما ننشستند. هیچ‌وقت فضای دوستانه خصوصی برای ما تدارک ندیدند. هیچ‌وقت نخواستند با چهره واقعی ما روبه‌رو شوند، چون از نرم‌شدن و منعطف‌شدن می‌پرهیزند و هنر و هنرمند آدم‌ها را منعطف می‌کند. اینها همیشه به هنرمندان مشکوک‌اند و نمی‌دانند ما اصلا داریم درباره یک چیز حرف می‌زنیم. فکر می‌کنند هنرمندان شرورند و در پی اختلال و براندازی‌اند، اما نمی‌دانند ما داریم درباره همین جامعه و درباره لابیرنت‌ها و دالان‌های یک خانه و یک واحد مسکونی حرف می‌زنیم.

و بعد می‌بینیم که هنرمندی مثل بهرام بیضایی به خاطر  همین نوع نگاه از ایران می‌رود.

چه پاسخی در آینده درباره بهرام بیضایی خواهند داد؟ مهاجرت او و محرومیت نسل جوان از حضور و وجود استادی مانند ایشان، به گردن تک‌تک ما است. پیام من به آقای جنتی این است که با قدرت و یاری بیشتر می‌توانید درباره ما و با خودمان به گفت‌وگو بنشینید! با شهامت هرچه بیشتر باید درباره وضعیت فرهنگ و هنر مملکت حرف زده شود. شما باید برای گفت‌وگو، دیالکتیکی اتخاذ کنید که کارآمد باشد. شما الان حرف نمی‌زنید! شما به‌شدت با نسل جوان و تاره نیرو و نفس ناآشنا هستید. شما باید بروید و به نمایندگان درباره هنر و هنرمند توضیح دهید و اعتماد آنها را بیشتر از پیش جلب کنید. درباره انتخابات هم که پرسیدید مسلما مردم باید در آن شرکت کنند، چون بالاخره افرادی که به پارلمان می‌روند، نمایندگان ما در همین کشور هستند. ما به هر روی باید رأی دهیم. باید همه با هم یکی شویم و حذف‌کردن خودمان از این انتخابات، کار غلطی است. ما نباید حضور فیزیکی‌مان را حذف کنیم، ما باید باشیم. همه ما قدِ یک رأی باید حضور داشته باشیم.

خودتان تصمیم گرفته‌اید که به چه کسی رأی خواهید داد؟

به علی مطهری حتما رأی می‌دهم؛ چون او به نظرم مرد آرمان‌گرایی است و ردصلاحیتش باعث دلخوری جامعه فرهنگی شد. ایشان پای آرمانش ایستاده. دلم می‌خواهد ایشان به عنوان نماینده مردم، یکبار دیگر وارد صحن مجلس شوند. فکر می‌کنم نمایندگان دیگرمان هم همین‌قدر باید آرمان‌گرا باشند و باید پای عقایدشان بایستند و باید به خاطر مردم و آینده این سرزمین تلاش كنند. باید تصویر بهتری از ایران در ذهن داشته باشند و به‌خاطر آن تصویر بهتر، به‌خاطر مردم و ملت‌شان فعاليت کنند و سطح نشاط، شادی و زندگی بشری را در این کشور بالا ببرند.

برگردیم به خودِ شما؛ شما بعد از این همه سال، حضور در تئاتر و سینما و درخشش در جشنواره‌های مختلف، آیا هنوز چیزی مانده که حسرت یا آرزویش در دلتان مانده باشد و بخواهید که آن را تجربه کنید و هنوز فرصت آن دست نداده باشد، مثل کارکردن با یک کارگردان خاص؟
بله، هست. هنوز می‌خواهم نقش‌های بهتری را کار کنم و در جریان‌های بهتر اندیشه و هنر قرار بگیرم.

چقدر از خودتان راضی هستید؟

دنبال یک انگیزه و بهانه جدیدی می‌گردم که نمی‌دانم باید از کجا پیدایش کنم و اگر پیدایش نکردم چطور در خودم ایجادش کنم.

از حسرت‌هایتان بگویید... .

به‌هرحال دلم می‌خواهد که جهانم وسعت بیشتری داشته باشد و در سینما بیشتر فعالیت کنم و به شهرت جدی‌تر و بیشتری دست پیدا کنم. این شهرت نباید صرفا فقط از یک توفیق اقتصادی یا از صرفا بازیگربودن به دست بیاید. این باید از اندیشه به دست‌ آید. این باید از طرز تفکر و مطالعه و سواد بیشتر سر بزند.

فکر می‌کنید به‌زودی فیلم‌سازی را تجربه می‌کنید؟

بله، اگر این مصاحبه باعث دلخوری نشود و به ما پروانه ساخت بدهند. (با خنده) اینکه شوخی است. اگر واقعا همت بیشتری شامل حالم شود، حتما فیلم می‌سازم.

امسال سیمرغ می‌گیرید؟

فکر نمی‌کنم.

شما که کارتان را لااقل در فیلم خانم پاکروان تمام و کمال انجام داده‌اید، چه چیز مرددتان می‌کند؟!

سیمرغ‌گرفتن اصولا ربطی به بازی خوب یا بد بازیگر ندارد. این بازی بد نیست که باعث می‌شود تو سیمرغ نگیری و این بازی خوب نیست که باعث می‌شود تو سیمرغ بگیری. من در 16سالی که کار کردم شاهد ناداوری‌های بسیاری بوده‌ام که خب چیزی حداقل برای من همراه نداشته جز کشته‌شدن ذوق و زحمتم در زمینه بازیگری، ولی گریزی هم نیست. بهتر است که جشنواره برگزار شود. بهتر می‌دانم که این جشنواره هر سال بهتر و بهتر برگزار شود. من باوجود انتقادهایی که از کمیسیون فرهنگی مجلس دارم، باوجود انتقادی که از وزیر یا آقای ایوبی یا دبیر جشنواره، دارم باید این را هم اضافه کنم؛ که ما به هر حال متشکریم بابت اینکه این جشنواره سرپاست. بیایید فکر کنیم این جشنواره سینمایی و فرهنگی در کشور ما نبود! بیایید فرض کنیم این 10 روز جشنواره تئاتر، این 10 روز جشنواره موسیقی و این 10 روز جشنواره فیلم نبود. مملکت ما چه اتفاق بزرگی را از دست می‌داد؟ به‌هرحال ممنون‌دار هستیم که این بستر فرهنگی مهیاست.

خودتان منتظر سیمرغ هستید؟ هنوز جایزه برایتان مهم است بعد از 16 سال کار و همه موفقیت‌هایی که تجربه کرده‌اید؟
نه.

برایتان مهم نیست و منتظرش هم نیستید؟!
واقعا منتظرش نیستم. بعد از این مصاحبه که دیگر اصلا!

چرا؟
کلا قلبم برایش نمی‌تپد.

این حسی است که از قدیم داشتید یا تازه در شما به وجود آمده؟
این حسی است که باید از قدیم می‌داشتم، اما نداشتم. من بابت جایزه‌ای هم که سر فیلم «جرم» گرفتم، به‌شدت متأسفم و فکر می‌کنم بیخود هیجان زده شدم و ‌ای کاش آن یک سیمرغ را نمی‌داشتم.

چرا؟
دلم نمی‌خواست سال 89 جایزه بگیرم.

یعنی قانعید؟
خیر.

پس چه دلتان می‌خواهد؟
هیچی، فقط دلم می‌خواهد که هنرمند بزرگی باشم. دلم همیشه می‌خواسته بازیگر بزرگی باشم. دلم می‌خواسته تأثیری را که یک بازیگر بزرگ بر جهان می‌گذارد من هم بگذارم.

خب مگر تا الان با نقش‌هایی که ایفا کرده‌اید، نگذاشته‌اید؟

فکر می‌کنم خیر.

چه باعث می‌شود این‌طور فکر کنید در شرایطی که محبوبید؟

محبوب، امام رضاست. همان‌طور که بارها گفته‌ام هرکسی می‌تواند توفیق خودش را ماحصل تلاش، کسب دانش، کسب عقل و سواد بداند. من توفیقم را از مسائل دلی‌ام در رابطه با ایشان دارم و این توفیق و محبوبیت به مراتب اولا به ایشان برمی‌گردد و من هیچ‌چیزی را به پای خودم نمی‌نویسم. من بیشتر دلم می‌خواست هنرمند بزرگی باشم. من فقط دلم می‌خواهد خوب کتاب بخوانم، خوب فیلم بسازم و بازیگر خوبی باشم. دلم می‌خواهد توفیق بیشتری نصیبم شود، دلم می‌خواهد بیشتر رشد کنم و بیشتر وسعت پیدا کنم.

می‌گویید دلتان نمی‌خواسته آن سال برای «جرم» جایزه بگیرید. پس برای کدام فیلم دلتان سیمرغ خواسته؟

هیچ‌کدام.

و الان هم منتظر هیچ جایزه‌ای نیستید؟

اصلا، اصلا.

منظورم در این مقطع است؟
دیگر هیچ‌وقت منتظر هیچ‌چیز نیستم. فقط دلم می‌خواهد تلاش کنم هنرمند و بازیگر بهتری شوم.

پس تنها سودایتان این است که هنرمند بهتری باشید!

به نظر شما این زیاد نیست؟ این عالی نیست؟ این سودای خالصی نیست؟ این دیگر اصلا سودا نیست. این یک خواهش غنی‌شده است. من دلم می‌خواست مثل داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی و ناصر تقوایی بودم. دلم می‌خواست مثل یکی از این بزرگان بودم. دلم می‌خواست مثل خسرو شکیبایی بودم. یا مثل بازیگران بزرگ جهان؛ مثلا آل‌پاچینو بودم. دلم می‌خواست خیلی شکسپیر و ادبیات را می‌شناختم. دلم می‌خواست بر جهان بازیگری و بر زیبایی‌شناسی عالم تأثیر زیادی می‌گذاشتم. دلم می‌خواست به‌جای کوروساوا، من کارگردان فیلم «آشوب» بودم. یا «هفت سامورایی» را من می‌ساختم. دلم می‌خواست مثل چارلی چاپلین بودم، ولی گویی شهامت رنجی را که آنها برده‌اند نداشته‌ام و خب قاعدتا گنجی را که آنها بردند، هم من نمی‌برم. به همان میزان گنج به نصیب می‌بری که شهامت رنج‌بردن داری. به همان میزان توفیق نصیبت می‌شود که خطر کنی و در دلش بروی. چون تمام توفیق‌ها در پسِ ترس و آن سوی ترس است.

و خودِ شما در بازیگری ریسک نکردید؟

چرا ولی تعابیر غلطی از آن شد. از سوی کسانی که هیچ دانش و سوادی درباره بازیگری نداشتند و برخی از منتقدهای دروغین نشستند و بدگویی کردند. خودم اما می‌دانم چه کرده‌ام.

ولی به آینده عمر هنری خودتان امیدوارید؟

راستش را بخواهید دیگر به این شک دارم!

پس درحال‌حاضر به چی اطمینان دارید؟

به خداوند متعال، به زندگی. به محبت، به امام رضا (ع)، به مادرم، به روح پدرم، به عشق اعتماد دارم. به درختانی که هنوز قطع نشده‌اند و ممکن است قطع شوند، اعتماد دارم. به دو، سه پرنده باقی‌مانده در این شهر کثیف که دارند دود گازوئیل و بنزین می‌خورند- و هنوز زنده‌اند- ایمان دارم. به عشق ایمان دارم. به مهربانی ایمان دارم. به اشعار حافظ ایمان دارم و به اشعار مولانا... به دست‌های زحمت‌کشیده یک کارگر حلال‌خور باشرف اعتماد و اطمینان دارم.



منبع: شرق
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
|
در حال بررسی: ۰
|
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۴۵ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
0
4
باطنِ زلالی دارد

و با هوش است.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین