کد خبر: ۷۷۲۱۸
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۵
قدرتمندترین رهبر اروپا خود زمانی یک پناهنده بوده است. جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی که آنگلا مرکل در قلمرو آن بزرگ شد، نه دموکراتیک بوده و نه جمهوری، بلکه یک نمایش ترس بود که به شکل دیوار برلین خود را نشان داد.
قدرتمندترین رهبر اروپا خود زمانی یک پناهنده بوده است. جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی که آنگلا مرکل در قلمرو آن بزرگ شد، نه دموکراتیک بوده و نه جمهوری، بلکه یک نمایش ترس بود که به شکل دیوار برلین خود را نشان داد.

آنگلا مرکل در سال 2005 صدراعظم آلمان شد و رهبری چهارمین اقتصاد بزرگ دنیا را بر عهده گرفت. وقتی مرکل در برابر هر کسی که ممکن بود برایش چالش ایجاد کند پیش دستی کرده یا او را منزوی کرد، بزرگان آلمانی او را «مرکل ولیان» (ترکیب مرکل + نیکولو ماکیاوللی، سیاستمدار و فیلسوف ایتالیایی که نظریه ماکیاوللیسم را در جدا دانستن سیاست از اخلاق مطرح کرد) نامیدند.

سال 2015 از راه رسید. یک بار، دو بار، بلکه سه بار، شرایطی پیش آمد که در مورد بقای اروپا چه از نظر فرهنگی یا جغرافیایی، بلکه از نظر یک امتحان تاریخی در سیاستمداری جاه طلبانه تردید ایجاد شد. مرکل در مدیریت بحران های بدهی سریالی اروپا بازیگری حیاتی بود. او همچنین واکنش غرب به اقدامات پوتین در اوکراین را هدایت کرد. اما اکنون چشم انداز ورشکستگی یونان بقای حوزه یورو را تهدید می کند. بحران مهاجرات و پناهندگان انیز اصل مرزهای باز در اروپا را به چالش کشید و در نهایت، کشتارهای پاریس واکنش به بستن مرزها و عدم اعتمادها را دوباره احیا کرد.

در هر یک از این موارد مرکل وارد صحنه شد. آلمان طبق شرایط سختگیرانه خود به یونان تزریق مالی خواهد کرد. این کشور از پناهندگان سوری به عنوان قربانیان وحشی گری های افراط گرایی و نه عاملان آن، استقبال می کند و نیز برای جنگ با داعش نیروی نظامی استقرار می کند. آلمان 70 سال گذشته را صرف تست کردن پادزهرهایی برای گذشته ملی گرا، نظامی گرا و پرکشتار خود کرده است. مرکل مجموعه ارزش های متفاوت- شفقت انسانی، گشاده دستی و بردباری- را رو کرده تا نشان دهد قدرت عظیم آلمان چگونه می تواند نجات دهنده باشد، نه مخرب. به ندرت می توان رهبری را در فرآیند کنار گذاشتن یک هویت ملی قدیمی و تکرارشونده مشاهده کرد. مرکل گفته بود: «اگر قرار باشد به خاطر نشان دادن چهره ای دوستانه نسبت به موقعیت های اضطراری عذرخواهی کنم، در آن صورت باید بگویم این کشور من نیست.»

و بنابراین این بار زنی که به عنوان شیمیدان فیزک کوانتوم آموزش دیده بود، کار آزمایشگاهی انجام نداد، بلکه بر موضع خود ایستادگی کرد. انتقادات به سرعت واز همه طرف به سوی او روانه شد. دونالد ترامپ مرکل را «دیوانه» و پناهندگان را «یکی از بزرگ ترین اسب های تروا» خواند؛ معترضین آلمانی او را خیانتکار دانستند، متحدانش به وقوع یک قیام مردمی هشدار دادند؛ و مخالفان اخطار کردند که ممکن است فروپاشی اقتصادی و خودکشی فرهنگی صورت گیرد.

روزنامه محافظه کار دی ولت گزارش محرمانه افشا شده ای را منتشر کرد که در مورد چالش جذب یک میلیون مهاجر هشدار می داد. در این گزارش نوشته شده بود: «ما در حال وارد کردن افراط گرایی اسلامی، یهودستیزی عربی، درگیری های ملی و قومیتی کشورهای دیگر و نیز رواج درک متفاوتی از جامعه و قانون هستیم.» پس از آن با اینکه مرکل از وفاداری خود به مردمش در رسانه ها صحبت کرد، اما میزان محبوبیتش کاهش یافت.

در دوره ای که بیشتر کشورهای دنیا بار دیگر درگیر بحث متلاطمی در مورد توازن بین امنیت و آزادی شده اند، صدر اعظم آلمان از مردم کشورش می خواهد پذیرا باشند؛ از چیزی نترسند؛ معتقد باشند تمدن های بزرگ پل می سازند، نه دیوار؛ و جنگ ها هم داخل و هم خارج میدان به پیروزی می رسند.

به هر حال، هر کس با مرکل موافق یا مخالف باشد، او راه آسانی را پیش رو ندارد. رهبران تنها زمانی آزمایش می شوند که مردم نخواهند از آنها پیروی کنند. آنگلا مرکل برای مطرح کردن آنچه بیشتر سیاستمداران جرات ندارند، برای ایستادگی کردن در برابر استبداد و اقتضائات و برای نشان دادن رهبری اخلاقی پابرجا در دنیایی که وجود چنین چیزی کم است، برترین شخصیت سال 2015 مجله تایم انتخاب شده است.

دختری که اکنون قدرتمندترین زن جهان شناخته می شود، در 3 سالگی به همراه والدینش به والدهوف مهاجرت کرد؛ شهری که مدرسه دینی مسیحیان طرفدار مارتین لوتر که پدرش آن را مدیریت می کرد، در آن قرار داشت. در سن او این شهر خود یک دنیا بود، تا زمانی که آنگلا در شهر مجاور تمپلین به مدرسه رفت.

در آنجا متوجه شد که مثل 17 میلیون مردم دیگر ساکن در آلمان شرقی، او درواقع درون دیواره های یک دژ نظامی زندگی می کند. مرکل در 35 سال اول زندگی خود در این منطقه محصور ماند. در بزرگسالی در برلین شرقی زندگی می کرد؛ در کنار دیواری که آغاز ساخت آن در سال 1961 را به عنوان اولین خاطره سیاسی عمرش به یاد می آورد. وقتی این دیوار در سال 1989 فرو ریخت، ویژگی هایی مثل صبر، ملایمت، سختگیری فکری و هدایت نامشخص اما سبعی، در او نهادینه شد که از الزامات زندگی در آلمان شرقی بود و بعدها نه تنها زندگی خود او، بلکه مسیر تاریخ را عوض کرد.

سال 2015 آغاز دهمین سال صدراعظمی مرکل در آلمان متحد و رهبری غیررسمی او بر اتحادیه اروپا بود. حال که این سال به پایان رسیده، شاهدیم که مرکل این اتحادیه را در طول دو بحران مهم هدایت کرده که ر یک می توانست عامل پایان اتحادیه ای باشد که به مدت هفت دهه صلح را در قاره اروپا حفظ کرده است. اولین بحران که فشار زیادی به مرکل وارد کرد، بحران یورو بود؛ ارز مشترک 19 کشور عضو اتحادیه که به واسطه لغزش اقتصادی یک عضو، یعنی یونان، همه را در خطر قرار داد. در 70 سال گذشته، تلاش های زیادی برای از بین بردن مرزهای ملی در اروپا صورت گرفته است. این تلاش ها اتحادیه اروپا نامیده می شود که 28 کشور را شامل شده است.

از زمان تشکیل این اتحادیه، کشورها عوامل استقلال خود را در ازای دستیابی به بازارهای مشترک تسلیم کرده اند و شهروندان آنها می توانند بدون ارائه پاسپورت به 26 کشور و بدون نیاز به تغییر پول خود به 19 کشور سفر کنند. از طرف دیگر، هیچ یک از اعضا بیش از انتقادات کلامی علیه یکدیگر کاری انجام نداده اند در سال 2012 اتحادیه اروپا جایزه صلح نوبل دریافت کرد. از آن زمان به بعد، مسوولیت اداره اتحادیه کم و بیش بر عهده مرکل بوده است. مرکل صدر اعظم آلمان است و آلمان پرجمعیت ترین و مرفه ترین عضو اتحادیه اروپا است.

تولیدکنندگان آلمانی در کنار نیروی کاری که به همسایگان ضعیف تر منتقل شده اندف اقتصادی صادرات محور را تشکیل داده اند که می توان گفت سالم ترین اقتصاد اروپا و چهارمین اقتصاد بزرگ دنیا محسوب می شود. اما مرکل گویی برای این کار ساخته شده است. ماموریت اروپا برای از بین بردن مرز بین کشورها و گسترش دموکراسی در قاره، ماموریت ویژه خود او نیز بوده است.

او بهترین فردی بود که بحران یورو را که از سال 2010 آغاز شد و در سال 2015 به اوج خود رسید، مدیریت کرد. عامل این بحران یونان بود. کشوری که دموکراسی را به دنیا معرفی کرده بود، خود در مورد آن با دردسر مواجه شد. آتن درگیر بدهی هایی شد که امید نمی رفت هیچ گاه بتواند آن را پرداخت کند. اگر این کشور پول داخلی خودش را داشت، حداقل می توانست با چاپ بیشتر آن مشکل را تا حدی حل کند. اما یونان مثل 18 عضو دیگر اتحادیه اروپا، یورو را جایگزین درهم خود کرده بود و تنها راه حل مشکل بدهی این بود که از همسایگانش تقاضای یوروی بیشتری کند.

مرکل با درس هایی که از زندگی در آلمان شرقی یاد گرفته بود، با این موضوع مخالفت کرد. او در یک سخنرانی در سال 2012 به گزارشگران یادآوری کرد: «من از کشوری می آیم که فروپاشی اقتصادی را در آن تجربه کرده ام.» چیزی که توجه همه را در طول مشکلات اقتصادی سریالی یونان و  سپس پرتغال، ایرلند و مدتی هم ایتالیا جلب کرد، صلابت مرکل بود. این مرکل بود که به چهره یک بانکدار اروپایی تبدیل شده بود. بحران یورو چند سال ادامه یافت و موضع مرکل تغییر نکرد: نجات در صورتی ممکن است که یونان ولخرجی های خود را پایان دهد.

البته این مشکل کلا تقصیر آتن نبود. یورو مشکل عمیق تری داشت که به زمان تولدش بر می گشت: این پول واحد کشورها را بدون در نظر گرفتن نظامی سیاسی برابر از نظر اقتصادی به هم متصل می کرد و مرکل این مشکل را تشخیص داد و در نشست های مختلف خواهان حل آن شد. به هر حال، مشکل سیاسی یونان فرهنگ مدنی این کشور بود که در آن ثروتمندان از مالیات امتناع می کردند و دولت ولخرجی زیادی داشت. یونانی ها دست به تظاهرات زدند، یک دولت سقوط کرد. اما در نهایت، رهبران یونان که امید داشتند اتحادیه اروپای مرکل را به مبارزه دعوت کنند، چاره ای جز تسلیم ندیدند.

دومین بحران مثل یک صاعقه بود. در اواخر تابستان، دولت مرکل درهای کشور را به سوی موج گسترده ای از پناهندگان و مهاجران گشود که انتظار می رود تا پایان دسامبر تعداد این پناهجویان به یک میلیون نفر برسد. این اقدام به قدری متهورانه بود که در یک آن هم اروپا را نجات می داد و هم آن را به خطر می انداخت، چرا که انعطاف اتحاد شکل گرفته برای جلوگیری از تکرار خشونتی که دامن گیر خاورمیانه  شده را تست می کرد.

این سازماندهی آنقدر خوب بود که به خودی خود سوالی اساسی را مطرح می کرد: خوب زندگی کردن چه معنایی دارد. مرکل پاسخ خودش را داشت: «در بسیاری از مناطق جنگ و ترور حاکم می شود. کشورها از هم می پاشند. سال های سال است که ما در مورد این موضوع مطالعه کرده ایم، در مورد آن شنیده ایم، تصاویر آن را در تلویزیون دیده ایم. اما هنوز به اندازه کافی درک نکرده ایم آنچه در حلب و موصل رخ می دهد، چه اثری می تواند بر شهرهای اسن و اشتوتگارت داشته باشد. اکنون مجبوریم با این موضوع رو به رو شویم.»

برای مرکل، تصمیم گیری در مورد پناهجویان لحظه حساسی در کارش بود که تا آن زمان همواره محتاطانه تعریف می شد. اما به هر حال، با توجه به نظر مرکل در مورد دیوارهای کشیده شده، این تصمیم اجتناب ناپذیر بود.
 
چیزی که اجتناب ناپذیر نبود، اما حیرت انگیز بود، این است که سخاوتمندانه ترین و بخشنده ترین موضع تاریخ معاصر از سوی آلمانی به نمایش گذاشته شد که تا جایی که خاطره های زنده اجازه می دهد، از آن دور بوده است.

زندگی در آلمان شرقی، همچون صحنه نمایش

جمهوری دموکراتیک آلمان یا همان آلمان شرقی خود را کشور مستقلی می دانست، اما درواقع نزدیک ترین وابسته مسکو در بلوک شوروی محسوب می شود. دولت به دشت پارانویایی آن به ظواهر خیلی اهمیت می داد و هزاران نفر را برای جاسوسی کردن در مورد شهروندان خود گماشته بود.

هورست کاسنر، پدر مرکل، در سال 1957، خانواده خود را از هامبورگ، جایی که آنگلا در آنجا به دنیا آمده بود، به والدهوف منتقل کرد. در آن زمان بیشتر مردم برعکس آنها مهاجرت می کردند و به آلمان غربی می رفتند. اما کلیسای طرفداران لوتر از موضعی در جامعه آلمان بهره می برد که حتی پیروان تفکرات مارکسیست- لنینیستی از آن تمکین می کردند. قلمروهای کلیسا در آلمان شرقی به پناهگاه ساکنین این منطقه تبدیل شد؛ چیزی شبیه سفارتخانه.

این موضوع باعث می شد افراد ساکن بیشتر مورد موشکافی قرار بگیرند، اگرچه موقعیت کاسنر با اشتیاق او به سوسیالیسم آمیخته بود. این موضوع همچنین به این کشیش کمک کرد از مدرسه ای دینی که از دکترین اجتماعی اجتناب می کرد و در عوض می خواست کار فلاسفه مدرن مثل امانوئل کانت را ترویج دهد، استقبال کند. مباحث دینی که مرکل در میان آنها بزرگ شد آموزنده و دقیق بودند. مادرش هرلیند، که پیش از آن معلم زبان بود، هیچ گاه دیگر اجازه تدریس پیدا نکرد.

وقتی مرکل بزرگ شد، بیشتر دنیا را به اندازه ای که یک شهروند بلوک شوروی اجازه داشت می شناخت. مرکل جوان در برابر محدودیت های این سیستم برای سفر تسلیم شده بود. او به بلغارستان سفر کرد و از آنجا به تپه های ممنوعه در قسمت یونان نگاه کرد. مرکل فهمید که اجازه ندارد به آنجا برود، تا سال ها بعد که آلمان شرقی در نهایت به شهروندان خود برای سفر به غرب اطمینان کرد. با این حال، مرکل برای چنین سفری برنامه ریزی داشت. صبوری درسی بود که زندگی در آلمان شرقی به او آموخته بود.

مرکل در کنفرانسی در مونیخ که فوریه 2015 برگزار شد، در پاسخ به تقاضاها مبنی بر پاسخ نظامی به تهاجم ولادیمیر پوتین به اوکراین، به جای واکنش اقتصادی گفت: «می دانید که من در آلمان شرقی بزرگ شدم. هفت ساله بودم که دیوار برلین را بنا نهادند. با اینکه این کار نقض آشکار قوانین بین المللی بود، در آن زمان هیچ کس معتقد نبود برای محفاظت از شهروندان آلمان شرقی و کل بلوک شرق باید مداخله نظامی صورت بگیرد و عواقب آن سال ها زندگی بدون آزادی بود و من اهمیتی نمی دهم چون این موضوع را می فهمم، چون این یک ارزیابی واقع گرایانه بود که می گفت چنین کاری به موفقیت منجر نمی شود.»

آنگلا در دانشگاه لیپزیگ فیزیک خواند و با دانشمندی به نام اولریخ مرکل ازدواج کرد. اگرچه زندگی مشترک او بیش از پنج سال دوام نداشت، اما حتی بعد از ازدواج با همسر فعلی اش یوآخیم سویر، نام همسر اولش را حفظ کرد. علاوه بر آن، او اصول تحقیقات علمی که برای دریافت مدرک دکترا در رشته شیمی فیزیک آموخته بود، حفظ کرده است؛ یعنی پشتکار فکری و تلاش برای به دست آوردن داده های معتبر. این آموخته ها به همراه ویژگی های ذاتی او، کنجکاوی بی پایانی را در او ایجاد کرده که به ندرت در سیاستمداران وجود دارد. مرکل همچنین بقایایی از روش آلمان شرقی را مبنی بر اینکه هر شهروندی می تواند خبررسان «اشتازی» باشد، حفظ کرده است.

آژانس امنیت آلمان شرقی 274 هزار عامل داشت. مرکل در یکی از سخنرانی های خود در مونیخ گفته بود: «همیشه این تجربه را داشته ایم که هر چیزی زمان می برد، اما من 100درصد اطمینان دارم که اصول ما در نهایت مستولی خواهند شد. هیچ کس فکر نمی کرد جنگ سرد در نهایت پایان بپذیرد، اما این اتفاق افتاد. این یکی از تجربیات زندگی ما بوده... تعجب می کنم چطور برخی از ما اینقدر ترسو هستیم و چطور به این سرعت جرات خود را از دست می دهیم.»
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین