|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۸:۰۶
کد خبر: ۷۴۸۹۹
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
شهرام جزایری 43 ساله، نسخه مبسوطی برای بهبود اقتصاد کشور دارد و برخی چهره‌های اقتصادی تصمیم‌گیر را به دیده تحقیر می‌نگرد و درباره آنها می‌گوید که «فرق اتوبوس و دوچرخه را نمی‌دانند».
او که می‌پذیرفت ورودش به عرصه سیاست در 24-25 سالگی، در پی سودای قدرت بوده، هنوز هم از «شهرت» بدش نمی‌آید.

 شهرام جزایری 43 ساله، نسخه مبسوطی برای بهبود اقتصاد کشور دارد و برخی چهره‌های اقتصادی تصمیم‌گیر را به دیده تحقیر می‌نگرد و درباره آنها می‌گوید که «فرق اتوبوس و دوچرخه را نمی‌دانند».

گزیده گفت‌وگوی 5 ساعته با جزایری را در ادامه بخوانید:

* چند وقت پیش از طریق یکی از دوستانم متوجه شدم که در یک گروه تلگرامی درباره من بحث می‌کنند. با یک شماره ناشناس عضو گروهی شدم که چهل پنجاه نفر از اعضای آن چهره‌های رسانه‌ای تند از راست و چپ بودند. نزدیک 45 دقیقه در مورد شهرام جزایری بحث و دعوا داشتند. بعضی‌ها می‌گفتند آقا این شهرام نابغه است و باید وزیریا رئیس جمهور می‌شد. برخی هم می‌گفتند غلط کرده مرتیکه دزده و فلان و فلان. من هم وارد بحثشان شدم و کمی درباره خودم اطلاعات دادم و وسط دعوا آتیش‌بیاری شد. برایم جالب بود که موافقین و مخالفین در این دیالوگ، در نهایت مشترکا به یک چیز اقرار می‌کردند و آن اینکه «شهرام جزایری» آدم نابغه و توانایی است.

* در مقطعی حدود چهار پنج هزار نفر پرسنل مستقیم و غیر مستقیم برایم کار می‌کردند. چهارصد پانصد مدیر لیسانس، فوق لیسانس به بالا و دکتری را من مدیریت و کنترل می‌کردم.

* به جرات می‌گویم تا کنون به جلسه‌ای نرفته‌ام که از آن ناموفق بیرون آمده باشم. مکرر اتفاق افتاده که موضوعی را به اشتباه مطرح کردم اما همان جایی که متوجه اشتباهم شده‌ام بلافاصله کنترل و اصلاحش کرده‌ام؛ به گونه‌ای که خودم و طرف مقابل قانع شده‌ایم.

* آن چیزی که مرا «شهرام جزایری» کرد، توانایی‌های خاص من است که اصل آن را ذات اقدس اله به من بخشیده و خودم هم آن را پرورش دادم. البته من همیشه در زندگی‌ام بی‌وقفه تلاش کرده‌ام و در طول عمرم یا درس خوانده‌ام یا کار کرده‌ام یا ورزش. به لطف خدا و تربیت خانوادگی‌ام هیچگاه دود و دم و موادمخدر و سیگار و مشروبات الکلی و کثافت‌کاری‌هایی که انسان را از مسیر اصلی زندگی‌اش دور می‌کند، نداشته‌ام.

* در طول دوران بازداشتم (که شاید سال‌ها بعد خاطراتش بازگو شود) شرایط بسیارسختی را پشت سر گذاشتم اما کارهای خیلی مفید و بزرگی هم در همان دوران سخت کردم. من تحت نظارت‌ها و مراقبت‌های شدید قضایی و با وجود محدودیت‌های زیادی که داشتم از همان زندان، کلیه دیون شرکت‌هایم را پرداخت کردم و ماجرای رد مال در پرونده‌ام را خودم شخصا انجام دادم. آنقدر خدا کمک می‌کرد و این توانایی در من بود که وقتی کارهایم در زندان پیش می‌رفت، برخی در بیرون تصور می‌کردند که من در یک بخش VIP یا یک سوئیت مجزا در زندان زندگی می‌کنم و امکانات خاصی در اختیارم هست. در حالیکه آنچه که دیگران داشتند، من هم داشتم. خوشحالی و شادابی من بود که باعث می‌شد برخی فکر کنند به جای زندان اوین، در هتل اوین به سر می‌برم! در حالیکه من همیشه هر جا که بودم خوشحال و خندان بوده و هستم و تحت سخت‌ترین شرایط هم می‌خندم.

* سال 83 - 84 یکی از متصدیان قضایی پرونده من، فیلم catch me if you can را آورد به من داد. در زندان DVD و تلویزیون بود. وقتی فیلم را دیدم، به من گفت این سرنوشت توست! البته مثل همان فیلم وقتی بازجویی‌های من تمام شد، کارشناسان وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات و حتی مأمور قضایی پرونده از من درباره پرونده‌های اقتصادی دیگر مشورت می‌گرفتند. من هم تا پرونده‌ها را می‌دیدم، می‌فهمیدم ایراد کار کجاست و همیشه کمک می‌کردم. می‌دانید که شخصیت آن فیلم واقعی است. او در آخر فیلم و زندگی‌اش مدیرکل بانک و بیمه FBI شد. در طول تعقیب و گریزهای فیلم، آن پلیس و افرادی که او را تعقیب می‌کردند به دیکاپریو که نقش اصلی فیلم را بازی می‌کرد، وابستگی عاطفی پیدا کرده بودند. به نظرم همین حس را تمام 54 قاضی‌ای که پرونده من را بررسی می‌کردند نیز نسبت به من پیدا کرده بودند. خیلی از این زندان‌بان‌ها هم رابطه عاطفی خاصی با من داشتند.

* هر کس که بخواهد به او مشاوره می‌دهم. البته به کسانی که بدانم کارشان درست است و به قول معروف دو دفتره نیستند! من به کسی که خلاف کند و حساب‌کتابش درست نباشد، مشاوره نمی‌دهم.

* من از سال‌ها پیش که در کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی مشاور فنی بودم تا همین الان دورادور و غیررسمی به رفقای مجلس و همه کارشنان و دیگران مشورت می‌دهم. بعضی از دوستان چه در جبهه اصلاحات و چه در جبهه اصولگراها که به توانایی‌های من ایمان داشته و دارند، به صورت غیر رسمی به من پیشنهاد همکاری داده‌اند.

* به هیچ‌وجه علاقه ندارم وارد فضاهای سیاسی شوم. دوره بازنشستگی زودتر از موعد مقرر من فرا رسیده است. حداقل تا سال 96 باید به مسائل خانوادگی و فرزندانم رسیدگی کنم. دوست دارم در کنار پسر 11 ساله‌ام «ایلیا» باشم و او را در مسابقات قهرمانی کاراته همراهی کنم. او اخیرا چندین مقام قهرمانی کشوری آورده و ان‌شاءالله در مسابقات بین‌المللی که یکی دو ماه آینده برگزار می‌شود، قهرمان خواهد شد.

* برخی تصورشان این بود که «شهرام» با نزدیک شدن به جریانات سیاسی به توانمندی اقتصادی رسید. در حالیکه ماجرا برعکس بود. خوشبختانه در حال حاضر هم از نزدیکی به این اربابان قدرت و حاکمان عزیز و مفید کشور اجتناب می‌کنم و دور هستم و ضمن احترام وافر، هیچ علاقه‌ای هم به نزدیکی به آن بزرگواران ندارم.

* «شهرام جزایری» 24-25 سالش بود و فعالیت‌های کلان اقتصادی می‌کرد. در آن سن و سال، رقم بسیار زیادی از پول بنگاه‌ها، بخش خصوصی و بازار در اختیار و تحت نظرم بود.

* کسی که چندین خانه و ویلا عوض می‌کند و سفرهای خارجی متعدد می‌رود، در خانواده ستاره‌دار می‌شود. به تدریج اسمش به مطبوعات و رسانه‌ها می‌رسد و بعد هم برخی می‌روند عملکردش را چک می‌کنند که مثلا فلان مقدار بدهی معوقه بانکی دارد! خب، حالا بگوییم که نظام اشکال داشته، حاکمیت ضعیف بوده که برخورد نکرده یا ... من درباره عملکرد خودم می‌گویم که فعالیت‌های اقتصادی‌ام به تأیید بالاترین مرجع قضایی یعنی دیوان عالی کشور رسیده و از آنها حکم خوش‌حسابی گرفته‌ام. من یک تزی دارم و آن اینکه پول و ثروت در همه جای دنیا مثل بمب هسته‌ای می‌ماند و وقتی به آن دسترسی می‌یابی این تصور ایجاد می‌شود که قطعا حرکات غیر طبیعی‌ای کرده‌ای! بنابراین حتی اگر جرمی نکرده باشی هم تحت نظارت قرار می‌گیری و دستگاه‌های اطلاعاتی، با کنترل‌های قوی، از تو مثل کریستال محافظت می‌کنند.

* اینکه بگوییم در جامعه ما برای رشد اقتصادی افراد، سقف می‌گذارند را من قبول ندارم. کما اینکه همین الان مالک فلان بانک که شما بهتر از من می‌شناسیدش، بالای 100 هزار میلیارد تومان پول و قدرت نفوذ آن را مدیریت می‌نماید.

* مطمئن باشید که بنده و امثال بنده برای اقتصاد کشور برنامه‌های عملیاتی خوبی داریم، کما اینکه بنگاه‌های اقتصادی خودمان را هم خوب مدیریت کرده‌ایم.

* اقتصاد کشور باید دست افرادی باشد که لااقل بتوانند یک تراز مالی تلفیقی بنویسند. متاسفانه بعضی از کسانی که تصدی حاکمیت اقتصادی کشور را بر عهده داشته‌اند، اصول اولیه حسابداری و حسابرسی عملیاتی را هم بلد نبودند. بعضی حتی توان مدیریت یک بنگاه اقتصادی خرد را هم ندارند. ادبیات، اصول و فنون مذاکره را بلد نیستند. مهم‌ترین اصل یک مدیریت اقتصادی که مشتری‌مداری و معاذالله مشتری‌خدایی است را اصلا نمی‌فهمند! رفتارها و اعمالشان حاکمیتی است و دخالت‌های کاملا بیجا در اقتصاد می‌کنند. مثلا همین اخیرا یک کمپینی تشکیل شد درباره خودرو، چقدر آن مقام مسئول عزیز که اتفاقا فرد نابغه‌ای است، کم‌حوصلگی کرد و جریان طبیعی جامعه را که همه جای دنیا وجود دارد، تخطئه کرد. همه جای دنیا از این انجمن‌ها و ساختارها هست که فریاد می‌زنند ما از تولید ملی خسته‌ایم، چون پاسخ نیازهای ما را نمی‌دهد و با اعتراض‌هایشان تا یک مقطعی هم خرید این نوع تولیدات را تحریم کردند. چه طور یک مقام دولتی به خودش اجازه می‌دهد که این حرکت اجتماعی را تحمل نکند؟ باید صبوری می‌کرد. این نوع رفتارها به دلیل همان حاکمیت دولت در حوزه اقتصاد است. اقتصاد باید دست بخش خصوصی باشد.

* عزیز بزرگواری بود که سال‌ها به همراه هم به دیگران مشورت می‌دادیم مبنی بر اینکه اقتصاد باید خصوصی شود و باید خصوصی‌سازی را حمایت کرد. این عزیز بعدها مسئول یک وزارت‌خانه شد و من بعد از شش ماه او را در یک محفلی دیدم و احوال‌پرسی کردم و گفتم فلانی چه خبر؟ فلان‌جا را خصوصی‌سازی کردی؟ فلان شرکت و فلان مجموعه را که خصوصی کردی حتما؟ او پاسخ جالبی داد و گفت: آن حرف‌ها برای زمانی بود که من هنوز وزیر نشده بودم! حالا اگر در وزارت‌خانه، این چندتا صندوق را خصوصی‌سازی کنم، دیگر چیزی تحت تصدی من نمی‌ماند! جسارتا دعوا سر همین جور موضوعات است.

* آیا شما تا حالا شنیده‌اید که فلان شخص یا اشخاص به خاطر ضرر به اموال عمومی حاصل از امتناع از خصوصی‌سازی، محاکمه شده باشند؟ اما تا یک نفر 4 میلیارد تومان وام می‌گیرد، با اینکه اشتغالزایی هم می‌کند اما به اتهام عدم بازپرداخت سود بانکی می‌گیرند و می‌برندش! در حالی که مقادیر معتنابهی از اموال و دارایی‌های بیت‌المال در شرکت‌های خصولتی به هدر می‌رود و سرمایه مردم در بازار سرمایه، نابود می‌شود. حرف هم که‌می زنیم، می‌گویند تحریم هستیم! حال آنکه به نظر من تحریم اتفاقا برای ایجاد اقتصاد مقاومتی، می‌تواند فرصت بزرگی باشد.

* ما حدود 240 تا٣٠٠ هزار میلیارد تومان پول و سرمایه دست عامه مردم داریم که نه در بانک‌هاست و نه جایی سرمایه‌گذاری شده است. من کاملا محکم و قاطعانه تعهد می‌دهم اگر اجازه بدهند، حاضرم تحت کنترل و مراقبت‌های شدید دستگاه‌های نظارتی نظام، پول و سرمایه راکد بازار طلا و ارز را متقاعد کنم که به سمت بنگاه‌های اقتصادی بخش خصوصی هدایت بشوند و مشکل اقتصاد کشور را حل کنم تا جوان‌های عزیزمان از این بیکاری و فلاکت تجات پیدا کنند.

* چرا فردی که فرق بین اتوبوس و دوچرخه را هم نمی‌داند باید در مسند یکی از نهادهای تصمیم‌گیر اقتصادی کشور قرار بگیرد تا از هر کسی که خوشش نیامد نماد معاملاتی‌اش را ببندد یا اگر از شما خوشش آمد، مجوز افزایش سرمایه مورد نظرتان را بدهد؟

* انتقاد شدیدی که به دولت محترم جدید دارم این است که برخی مدیران، جسارت کافی و شجاعت لازم برای تصمیم‌گیری ندارند، به رغم اینکه اشراف دارند. اتفاقا دولت قبلی صرف نظر از اینکه ممکن است اقداماتش کارشناسانه نبوده اما جسارت و قاطعیت داشت.

* اخیرا چهار تن از وزرا نامه‌ای به رئیس‌جمهور محترم در خصوص بازار سرمایه نوشتند. برای من خیلی جالب بود، تمام مطالبی که در آن نامه انتقاد کرده بودند در حدود اختیارات خود آنها بود! من اگر جای رئیس‌جمهور محترم بودم، فورا هر چهارتای آن وزرا را توبیخ می‌کردم و می‌گفتم حالا که فهمیدید مشکل کجاست، چرا خودتان راهکار برای آن پیدا نمی‌کنید؟

* برای من سوال است که چطور وزیر محترم اقتصاد و رئیس سازمان بورس نتوانستند پیش‌بینی کنند جریاناتی که نمی‌خواهند شیرینی توافق به دل مردم بنشیند، فردای توافق، شاخص بورس را منفی می‌کنند؟ آنها باید ترتیبی می‌دادند تا حقوقی‌های بازار سرمایه فردای توافق، خریدار سهام می‌شدند نه فروشنده سهم. مقامات دولت قبلی اتفاقا اهمیت بازار سرمایه را می‌فهمیدند، هر چند که در عمده موارد از آن به نادرستی استفاده می‌کردند.

* به نظر من برای پیاده‌سازی بند یک سیاست‌های اقتصاد مقاومتی باید دو کار کمی و کیفی کرد؛ یکی ایجاد ٤٠٠ ساختار جدید، (معادل ساختارهایی که هم‌اکنون در بورس وجود دارد) و دیگری کمک به بنگاه‌های اقتصادی موفق موجود در کشور

* یکی از دولتمردانی که ادعا می‌کند اطلاعات کافی از بدنه و ساختار اقتصادی کشور دارد، بیاید تا من از او سوال کنم و معلوم شود که درست می‌گوید یا نه! من حاضرم با پنج تن از دولتمردان فعال اقتصادی کشور مناظره کنم؛ وزیرمحترم اقتصاد، رئیس محترم سازمان برنامه و بودجه، رئیس کل بانک مرکزی، مدیران عامل بانک‌ها، رئیس سازمان بورس. من در این مناظره ضمن احترام وافر به آنها، خواهم گفت که هر کدامشان چه قدرت و اختیاراتی دارند اما از آن استفاده نمی‌کنند چون درگیر کارهای ستادی و عمدتا سیاسی هستند به جای کار اجرایی.

*

* اقتصاد کشور در مقطعی دست آقای آل‌اسحاق و همکاران ایشان بوده و هنوز هم هست.

* ساختارهای شرکت‌هایم هست ولی کلیه اموال و دارایی شرکت‌های من توقیف و یا تضییع شد. مقادیر معتنابهی را طبق گزارشات مقام قضایی موجود، تضییع و نابود کردند و از کار انداختند.

* دوره دولت قبل، برای کسانی که روش‌های غیرشفاف اقتصادی را دوست دارند، دوره طلایی بود.

* من همیشه از لبخند دیگران لذت می‌برم، به‌ویژه از لبخند آقای کفاشیان.

* مهدی هاشمی، همان جایی به سر می‌برد که من بودم. اما سوئیتی در کار نیست. محوطه‌ای است که حدود 20 زندانی در آن هستند که جدا از بندهای 400 است. بالاخره تامین امنیت برخی زندانیان حساس مهم است تا برای دستگاه قضایی دردسر نشود.

* لازمه حبس‌کشیدن، صرف نظر از سلایق سیاسی و اقتصادی و اختلافات طبقاتی، تحمل‌کردن است. کما اینکه در بدو ورودم به زندان یک کارگر افغان به من فحش داد و سیلی زد اما من تحملش کردم و بعدها همین آدم مرید من شد. خیلی‌ها به من در زندان توهین و بدی کردند و وقتی من متقابلا به آنها خوبی کردم، از مدافعان من شدند.

* اگر من در زندان کنار مهدی هاشمی یا آقای رحیمی و یا حتی احمدی‌نژاد بودم، حتما با کمال عزت و احترام با آنها رفتار می‌کردم چون صرف نظر از وضعیت فعلی‌شان، آنها در گذشته در «عرشی» از جایگاه سیاسی بودند و انصاف این است که وقتی به «فرش» می‌نشینند، عزت و احترامشان با رعایت موازین تحمل جزای کیفری حفظ شود.

* مرحوم مه‌آفرید امیرخسروی طی دوره حبسش در سلول انفرادی بود ولی دو سه بار وی را در بهداری ملاقات کردم. مطالبی هم بینمان رد و بدل شد که چون او مرحوم شده، صلاح نیست آن را مطرح کنم.

* پرونده بابک زنجانی یک پرونده ساده کیفری است البته با حجم بالایی از اتهامات مالی. اگر قرار باشد به بابک زنجانی مشاوره بدهم می‌گویم صادق باشد که النجات فی‌الصدق.

* بهترین هم‌بندی‌ام در 13 سال دوره حبس کارگران افغان بودند.

* آقای کروبی مرد خوش‌طینتی بود و هر کسی را که برای دریافت وام به من معرفی می‌کرد، پس از تحقیق به فرد مستحق پول می‌دادم. الحمدلله آقای کروبی خودش وضعش خوب بود و نیازی به این پول‌ها نداشت. در زندان به نقل از برخی از نزدیکان آقای احمدی‌نژاد به من خبر رسید که ایشان قصد دارد در مناظره با کروبی، سوال کند ماجرای 300 میلیون شهرام جزایری چیست. من هم گفتم که اگر چنین بحثی مطرح شد، حتما در پاسخ بگویند که بنا به حکم بالاترین مرجع قضایی یعنی دیوان عالی کشور، اولا شهرام جزایری هیچ یک از اموال دولتی و غیره را تضییع نکرده لذا پول این آدم سالم بوده و گرفتن و دادنش به نیازمندان هیچ مشکلی نداشته است، آقای کروبی هم واسطه بوده برای کار خیر. ثانیا لیست افرادی که این پول‌ها را دریافت کرده بودند به ایشان دادم اما به نظر من آقای کروبی در آن مناظره از این موضوع، درست و مناسب دفاع نکرد.

* از هیچ‌کس بدم نمی‌آید، حتی کسانی که در جریان پرونده‌ام نقش‌آفرین بودند.

* در طول دوران محاکماتم و 13 سالی که زندان بودم، مدام برای من پرونده‌های جدیدی باز می‌شد و من درگیر مدافعات حقوقی درباره اتهامات جدیدی بودم که وارد می‌شد. در آن مقطع از مشاوره‌های روانشناسی کمک می‌گرفتم که به من می‌گفتند بعد از آزادی، دوره‌ای پیش می‌آید که شاید سختی‌اش بیش از حالا باشد. الان در همان زمانی به سر می‌برم که آنها می‌گفتند. از وقتی آزاد شده‌ام تا حالا بیشتر موهایم سفید شده است. زمانی که زندان بودم، تا این حد موهایم سفید نشده بود.

* من یک ایرانی هستم و کشورم را دوست دارم و به هیچ‌وجه به قصد اقامت دائم، ایران را ترک نمی‌کنم اما اگر قرار باشد فعالیت اقتصادی‌ام را از سال 96 به بعد آغاز کنم، تصمیم دارم از فضای بین‌المللی شروع کنم که آن هم حتما سفرهای موقت خارجی را می‌طلبد اما هیچ‌گاه خواسته من، رفتن از کشور عزیزم ایران نبوده و نیست و ان‌شاءالله حتما نخواهد بود.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین