|
|
امروز: دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۹
کد خبر: ۷۴۱۶۷
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۰
البته به نظر می‌رسد ما در چیزهای دیگری هم کم رقیب هستیم. فکر می‌کنم در مصرف لوازم آرایش و جراحی‌های زیبایی هم ما جزو رکورد داران جهان هستیم. اتفاقا تو چون زنی هستی که هیچ جراحی زیبایی انجام نداده‌ای می‌توانی درباره این ماجرا راحت‌تر صحبت کنی.
گفتوگوی با بهاره رهنما در سالروز تولدش، در بهار 42 سالگی‌اش صورت گرفت و او درباره برخی از ویژگی‌های ذاتی و اجتماعی و برخی از رخدادهای زندگی‌اش از منظر سبک زندگی سخن گفت. در این قسمت با او درباره خودش، مسائل اجتماعی مثل آرایش‌های غلیظ و نامناسب در جامعه، سبک زندگی غربی و ایرانی حرف زده‌ایم. این گفتوگوی خواندنی را به شما تقدیم می‌کنیم.

پس به اصطلاح عامیانه‌، خیلی هنری بودید. جدا چرا هنری‌ها متفاوت لباس می‌پوشند؟ تیپ هنری یعنی چه؟

من به این واژه قبل از این زیاد فکر نکرده بودم. شاید دلیل آن جسارت بیشتر هنرمندها در به کار بردن تلاش شخصی‌شان و امضاء‌شان در لباس پوشیدن‌شان باشد. آدم‌هایی که خیلی ساده و متعارف یا فرمال و رسمی لباس می‌پوشند، از نظرروانشناختی اصلا دوست ندارند هویت درونی و شخصیت‌شان قابل تشخیص باشد. ممکن است خیلی هم شیک و خوش لباس باشند. در یکی از این ورک شاپ‌هایی که من شرکت کرده بودم یک روز به این موضوع اختصاص داشت که حدس بزنیم، آدم‌هایی که مثلا در یک نشست‌ کاری شرکت کرده و فلان لباس را پوشیده‌اند، چه‌کاره هستند. برای همین مثلا لباس دیپلمات‌های سیاسی از هر کجای دنیا که باشند کاملا فرمال و ساده است. برای اینکه هیچ چیز از شخصیت و درونیات آن سخنگو یا مذاکره کننده و ... نباید در آن نشست یا هر جایی که حضور دارد، لو برود. اما هنرمندان هم جسارت بیشتری در بروز احساسات و درونیات خود دارند و هم اینکه دوست دارند که خودشان را نشان دهند. زمانی که مدرسه می‌رفتم، سعی می‌کردم متفاوت باشم. مثلا به بند کفشم یک چیزی می‌بستم یا بند کفشم را باز می‌گذاشتم و ... بعد یک بار مدیرمان با پدرم صحبت کرد و گفته بود این دختر شما چرا عادی نیست؟ چرا همیشه یک کاری می‌کند که همه نگاهش کنند؟ من هم از همان زمان دوست داشتم بازیگر شوم و به پدرم گفتم: من اصلا می‌خواهم شغلی انتخاب کنم که همه نگاهم کنند.

هنوز هم همین‌طور فکر می‌کنی؟ چون به هر حال این دیده شدن محدودیت‌های زیادی به همراه می‌آورد. مثلا به عنوان یک ستاره سینما تا سر کوچه هم که بروی همه  تو را می‌شناسند و به ظاهرت توجه می‌کنند و مورد قضاوت قرار می‌گیری. حالا هم که همه موبایل دارند و همه موبایل‌ها هم که دوربین دارند. این را به مراسم‌، فرش قرمزها و افتتاحیه‌ها و اختتامیه‌ها و .... اضافه کن. اصلا مگر چقدر لباس داری؟

خب من لباس زیاد دارم. آقای ابوالحسن داوودی (کارگردان) یک حرف بامزه‌ای همیشه درباره من دارد و می‎گوید: «کارگردان‌ها اگر تو را برای فیلم‌شان هم انتخاب نکنند لباس‌هایت را باید بگیرند، به درد هر نقش و هر سایزی می‌خورد.» چون مرتب هم که در حال چاق و لاغر شدن هستم (می‌خندد). کمد من کلا دو بخش دارد: یک بخش لباس‌های سایز کمتر از حالا و یک بخش لباس‌های سایز فعلی‌. اما این طور هم نیست که همه چیز را نگه دارم. یک نظم خاص فنگ‌شویی را رعایت می‎کنم. من در برابر هر چیز جدیدی که می‌خرم یا هدیه می‌گیرم حتما یک چیز قدیمی را می‌بخشم و هدیه می‌دهم. از این تبادلات با اطرافیان مثل مامان، زن دایی و ... دارم. این پیشنهاد را به همه خانم‌ها هم می‌دهم چون به هر حال الان فشارهای اقتصادی روی همه اقشار جامعه تاثیر گذاشته و این کار می‌تواند بدون هزینه‌ای برای خانم‌ها تنوع ایجاد کند. مثلا من اگر 30 جفت کفش داشته باشم، اگر این 30 جفت، 31  جفت بشود یک جفت را حتما  به شکلی میبخشم. حالا یک وقت‌هایی هم از دستم در می‌رود!



کفش هم از آن لباس‎هایی است که می‌دانم خیلی دوست داری!

کفش و کیف خیلی دوست دارم.

 به برند اعتقادی ندارم

برند مورد علاقه‌ای هم داری؟

من واقعا به برند اعتقادی ندارم. جز در یکی دو مورد از اسباب پوشش؛ عینک که کیفیت آن در سلامت چشم تاثیرگذار است و کفش و کیف که کیفیت آن تاثیر مستقیمی در راحتی آدم دارد. مثلا وقتی کیف را از برند می‌خری، واقعا سبک‌تر و راحت‌تر است. ولی در کل برندباز نیستم و اعتقاد زیادی به برندها ندارم. برند را هم من و شما می‌سازیم و ارزشمند می‌کنیم.

در سن کم ازدواج کردی، اهل برند هم که نبودی، متفاوت هم که بودی و ... طلاهای عروسی را با نظر خودت خریدند یا پیمان و خانواده‌اش؟



نه ما خیلی جوان و بی‌پول بودیم و طلایی در کار نبود. پذیرفتیم که پدران و مادرمان لطف کنند و برای ما خانه بخرند وهیچ زحمت اضافه‌ای بابت ازدواج ما نکشند. قرار بود در فیلم جدید آقای کیمیایی بازی کنم و خیلی فرصت خوبی بود اما نرسیدم، چون داشتم سفره عقدم را درست می‌کردم و می‌چیدم. یک بار یادم است به آقای کیمیایی گفتم به خدا من همین الان که دارم با شما صحبت می‌کنم دستم پر از چسب است. عروسی من سال 75 بود و فکر کنم ایشان می‌خواست فیلم «مرسدس» را بسازد. من هم طبیعتا خیلی دوست داشتم درآن فیلم بازی کنم، ولی مجبور بودیم همه کارهای عروسی را خودمان انجام بدهیم. در آن زمان مرسوم نبود که عروسی تم خاصی در طراحی داشته باشد، اما ما آمدیم همان تم سبز، کرم و طلایی را در همه چیز از سفره عقد تا طراحی سالن عروسی و ... تکرار کردیم.  چیز دیگری که من بابت آن خوشحال نیستم ولی مرهون شیوه لباس پوشیدنم هستم و جرات‌ها و جسارت‌هایی در زندگی به من داده است، اضافه وزنم است. از زمانی که اضافه وزن پیدا کردم، با وجود علاقه‎مندی‎ام به رنگ مشکی، که به نظرم رنگی شیک است و برخی از لباس‌هایم هم این رنگی است، به این نتیجه رسیدم که قرار نیست هر زنی که اضافه وزن دارد فقط لباس مشکی یا لباس نازیبا بپوشد، یا دوست‌داشتنی نباشد، یا خود را رها یا محدود کند.

ارتباطی که این روزها بین لاغری و زیبایی برقرار می‌شود در گذشته مرسوم نبوده است و به نظر می‌رسد سرمایه‌داری در شکل گیری این نگاه بی‌تاثیر نبوده است.

این داستان از دهه هفتاد میلادی قرن بیستم با ظهور مانکنی با نام «تویگی» راه افتاد. «تویگی» خیلی زود به اصطلاحی برای لاغرها تبدیل شد. این را می‌خواهم بگویم که کلیت نظر تو درست است اما نکته غم‌انگیزی هم وجود دارد. من چون آذرماهی هستم مثل همه آذر ماهی‌ها خیلی اهل سفرم و تقریبا می‌توانم بگویم دو سوم دنیا را گشته‌ام. شاید برای همین هم هیچ وقت حساب بانکی‌ام پر نیست. در همه سفرهایی که رفته و دنیا را گشته‌ام به جرات می‎توانم بگویم که درهیچ کجای دنیا به اندازه ایران به موضوع چاقی و لاغری اهمیت نمی‌دهند، حتی در آمریکا که اینقدر چاق دارند که ما در مقایسه به آنها چیزی نیستیم.



 جراحی زیبایی، بیماری امروز دختران جوان

البته به نظر می‌رسد ما در چیزهای دیگری هم کم رقیب هستیم. فکر می‌کنم در مصرف لوازم آرایش و جراحی‌های زیبایی هم ما جزو رکورد داران جهان هستیم. اتفاقا تو چون زنی هستی که هیچ جراحی زیبایی انجام نداده‌ای می‌توانی درباره این ماجرا راحت‌تر صحبت کنی.

من هیچ جراحی زیبایی تا حالا نداشته‎ام و چیز عجیبی هم نیست و در دنیا عادی هست اما  فکر می‌کنم در ایران به یک بیماری تبدیل شده است. ببینید جوانی خودش محبت و زیبایی است. من چون دختر هجده ساله دارم  برایم باورکردنی نیست و عجیب است و متوجه نمی‌شوم که دخترهای هفده و هجده ساله که دوستان پریا( دخترم) هستند مرتب جراحی‌های زیبایی انجام می‌دهند. پیش آمده من دوست پریا را خانه‌مان دیدهام و یک ماه بعد جای دیگری هم دیدیم و نشناختم. سلام و علیک نکردم. بعد پریا  گفته مامان این همان دوستم است که می‌شناسی. این دختر جوان  چنان تغییری کرده که من اصلا نمی‌شناسمش. آرایش اما کمی فرق می‌کند، چون بحث شرقی دارد و در فرهنگ‌هایی مثل هند و ایران و ترکیه وجود داشته و دارد. زنان غربی بی‌رنگ و روتر هستند اما این قضیه به آنها اعتماد بنفس می‌دهد و همان را می‌خواهند حفظ کنند. آنها حتی از کک و مک‌های پوست‌شان هم احساس زیبایی می‌کنند و آن را تبدیل به مد کردهاند. قطعا به فرهنگ و جامعه غربی انتقادهایی هم وارد است اما این اعتماد بنفسی که به آدم‌ها می‌دهد که هر کسی از آن چه هست راضی است و لذت می‌برد و هر کسی را همانطور که هست می‌پذیرند، مثبت است. جدای از همه این بحث‌ها یک تفاوت جالب دیگر هم بین ما ایرانی‌ها و دنیا وجود دارد. من در فرانسه میهمان دوستانی بودم که پزشک هستند و شوهران آنها هم پزشک هستند و از نظر مالی خانواده‌های مرفه‌ای بودند. نه در خانه آنها و نه در بیشتر خانه‌هایی که در اروپا رفتم، اسباب و مبلمان جدید و آخرین مدلی که ما در ایران استفاده می کنیم، دیده نمی‏شود. یعنی ما فکر می‌کنیم باید حتما جدیدترین مدل یخچال و فریزر، تلویزیون، مولینکس، جارو برقی و... را داشته باشیم و وسایل قدیمی دیگر به درد نمی‌خورند. اما در اروپا فرهنگ استفاده درست و بهینه را دارند یعنی تا زمانی که یک وسیله‌ای کار می‌کند اگر 10 مدل جدیدتر هم بیاید آن را عوض نمی‌کنند. باید بپذیریم آنها تربیت اقتصادی بهتری دارند.

 دکوراسیون خانه و نمایش را متفاوت دوست دارم

جهیزیه‌ات را چطور انتخاب کردی و چیدی؟ اهل ماجرای دکوراسیون خانه و خرید مبلمان و اینها هم هستی؟

خانه من همیشه دکوراسیون به شدت شلوغی دارد؛ طرح‌های مینی مال و خلوت را نمی‌پسندم. از هر جای دنیا یادگاری‌هایی آورده و دور تا دور خانه را پر کرد‌ه‌ام. خانه‎ام مثل موزه است. رنگ هم زیاد است. برعکس، وقتی وارد بحث طراحی صحنه نمایش‌هایی می‌شوم که خودم کارگردانی می‌کنم اصلا صحنه شلوغ دوست ندارم. شلوغترین کارم «دورهمی زنان شکسپیر» بود که آن را هم حتی نمی‌توان یک کار شلوع دانست. به هر حال در همه اینها، مثل بحث لباس همیشه سعی کرد‌ه‌ا‌‌‌م امضای خودم را داشته باشد. گاهی شاید به نظر تجملی بیایم ولی اتفاقا بیشتر کژوال هستم. برای سیسمونی پریا هم به همه جزئیات فکر کردم و خودم چیدم. می‌دانستم که قرار است دختردار بشوم اما از همان رنگ‌های مرسوم سیسمونی دخترانه مثل صورتی استفاده نکرده و از بنفش روشن استفاده کردم.

آن خانه اولی که گفتی هدیه پدر و مادرهای‌تان بود، چه جور خانه‌ای بود؟ اصلا با پیمان دنبال چه جور خانه‌ای بودید؟
اولین خانه ما یک زیر زمین 45 متری در خیابان دولت بود. پریا هم همان جا به دنیا آمد. الان که به آنجا فکر می‌کنم به نظرم خانه بزرگی می‎آید.

درست شنیدم، 45 متر؟!
آره، خیلی کوچولو بود.  

واقعا؟!
آره واقعا، خیلی کوچک بود. حسنش این بود که یک حیاطی هم داشت که با آن  در نهایت 80 متر می‌شد. این حیاط چون فقط در اختیار طبقه ما بود خانه بزرگ‌تر می‌شد. از خانه ما به حیاط پله می‌خورد و من گل و گیاه و سبزی در همان حیاط  کوچولو کاشته بودم.

گفتی کژوال هستم ولی در بحث زیورآلات کمی فرمال و تجملاتی به نظر می‌آیی؟
بله در جواهرات اینطور هستم.

دوست داری جواهرات کادو بگیری یا بیشتر بخری؟

هر خانمی دوست دارد جواهرات هدیه بگیرد.

از طرف شوهر خیلی دلچسب است.
امروز که روز تولدم هم هست، دوست دارم اعترافی کنم. من وقتی بحث هدیه دادن پیش می‎آید، خودم می‎گویم چه هدیه‎ای می‎خواهم و مثلا می‌گویم برو فلان جا و فلان چیز را بخر.

هیجان کادو از بین نمی‌رود؟

در عوض چیزهایی هدیه می‎گیری که به دردت می‌خورد. اما طلا و جواهر و اکسسوری چیزهایی هستند که هیچ کس نمی‌تواند جز خودم برای من بخرد. چون فقط خودم می‌دانم چه می‌خواهم و قرار است با چه چیزهایی ست و استفاده شود.

 چقدر در فضای ماشینبازی و ماشین داشتن هستی!؟

وای، من ماشین و موبایل را خیلی دوست دارم. حاضرم توی ماشین زندگی کنم.

 عاشق بلیزر هستم

ماشین ایده‎آل تو چیست؟
من واقعا ماشین‎های خیلی گران مثل پورشه و از این دست دوست ندارم. ماشینی که همیشه از بچگی خیلی دوست داشتم بلیزر بود. در رمانم هم بلیزر یک نقش مهم دارد. الان هم مدل‌های جدید آن به بازار آمده که البته خیلی هم گران هستند و با اینکه من ماشین گران نمی‌پسندم ولی آرزوی چنین ماشینی دارم. خیلی خوشگل است و همچنان ماشین رویاهای من است.

بنفش یا صورتی؟

سبز. چون این عشق بچگی و دوران  سبز من است (می‌خندد).

الان چه ماشینی داری؟

الان میتسوبیشی آبی لاجوردی. ماشین‌های من همیشه رنگ تابلویی دارند و درهر جای شهر انگشت نماست.

سلیقه خاصی داری! از چه جنس پارچه‌هایی خوشت می‌آید. تور؟ حریر؟ مخمل؟
حریر به نظرم حس خیلی زنانه‌ای دارد. ساتن را هم دوست دارم، ولی بیشتر برای لمس کردن و در دکور نمایش استفاده کردن. فکر می‌کنم برای لباس به من نمی‌آید. مخمل‌های افتاده را هم دوست دارم. یکی از جاهای دنیا که وقتی می‌روی تازه می‌فهمی بحث پارچه چه بحث عجیب و غریب و جالبی است، هند است.


 آشپز آبستره هستم

در آشپزی هم خلاقیت و امضای شخصی داری؟ اصلا اهل آشپزی هستی؟

اهلش که هستم و اگر برسم حتما آشپزی می‌کنم. نکته جالب آشپزی من آبستره بودن آن است. یعنی اگر مثلا پنج باردر خانه ما قورمه سبزی خورده باشی، هر پنج بار مزه‌ای متفاوت داشته است.

یعنی اگر یک بار خوش‌مان آمد نمی‌توانیم روی تکرارش حساب کنیم؟

نه، نگران نباش! به هر حال معمولا خوشمزه می‌شود. اما دو تا ویژگی دارد: به هیج وجه برای بیشتر از پنج نفر نمی‌توانم بپزم و نکته دوم بسته به حال خودم در دستور غذاها دست می‌برم. مثلا یک روز فکر می‌کنم به قورمه سبزی را شنبلیله بیشتر بزنم یا اصلا فلان سبزی را نزنم یا با مرغ بپزم یا رب بزنم و... یعنی این خاصیت ساختارشکنی و کشف کردن را در آشپزی هم دارم. در همه چیز این عادت را دارم.

در تصمیمات زندگی هم همین قدر نترس و ساختار شکن هستی؟
بله، کمی هم زیادی نترسم (می‌خندد).

پیمان نظرش درباره سلیقه تو چیست؟ این متفاوت بودن را دوست دارد؟
نه.

نه قاطعی هم بوده ظاهرا!
(می‌خندد) آره. پیمان قاسم خانی جدای از همسر و پدر پریا بودن، همیشه دوست خیلی خوبی برای من بوده و هست. من خیلی شخصیتش را قبول دارم. ولی آدم‌هایی مثل من که اینقدر سریع تصمیم می‌گیرند و در تصمیم‌گیری‌هایشان قاطع هستند اطرافیان‌شان را می‌ترسانند. زندگی کردن با آدمی مثل من سخت است برای اینکه من بالا و پایین‌های عادی ندارم. همان چیزی که واقعا هستم، هستم. به هر حال بیشتر مردها دوست دارند زن‌های آرام‌تر وعادی‌تری داشته باشد و نه زنی مثل من. البته ممکن است زندگی به این شکل هیجان‌انگیزترباشد.

دربحث مد و فشن چه چیزهایی را دوست نداری؟
مبل استیل و گل مصنوعی کلافه‌م می‌کند. پولک زیاد هم اذیتم می‌کند؛ پارچه‌های زری دوزی و ...

رنگ‌ها و تاثیر روانی‌شان را می‌شناسی؟
خیلی زیاد. چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ ترکیب‌بندی رنگ‌ها را می‌شناسم. حتی اینکه کجا چه رنگ لباسی بپوشی و چه رنگی را نپوشی. مثلا امروز چون فضای مصاحبه‌مان شاد بود و هم راجع به مد و فشن و زنانگی بود، سعی کردم همه اینها را در ست لباسم در نظر بگیرم. ولی طبیعتا اگر برای یک کار اداری می‌رفتم لباس دیگری می‌پوشیدم.

استایل بهاره رهنما چگونه است؟
آدم‌هایی که استایل شخصی دارند به مرور اعتماد بنفس‌شان زیاد می‌شود. این استایل را هم هر کسی می‌تواند آرام آرام برای خودش پیدا کند. وقتی استایل خودت را داری یعنی باور داری که در این دنیا وجود داری. همانطور که اثر انگشت همه آدم‌ها با همدیگر متفاوت است، همانطور هم همه ما یک تابلو منحصر بفرد خلقت هستیم. کسانی که استایل خودشان و تفاوت‌شان با دیگران را پیدا می‌کنند کسانی هستند که خودشان را دوست دارند و با دیگران هم بیشتر در صلح هستند. استایل من هم «بهاره‌ای» است. یعنی اطرافیان من را با یکسری چیزها شناخته‌اند و وقتی من را می‌بینند می‌گویند این مدلش بهاره‌ای است. شاید کمی فانتزی هم هستم.

از بین دوستان و بازیگران مشهور استایل چه کسانی را می‌پسندی؟
اینکه می‌گویم فلانی را می‌پسندم به این معنی نیست که خودم هم دلم می‌خواهد همانطور باشم. بین بازیگران ایرانی استایل آقایان بهرام رادان را دوست دارم و در خانم‌ها هنگامه قاضیانی که به نظرم یک شیکی خاصی دارد و با پرنسیب است. در استایل خارجی‌ها هم از استایل کمرون دیاز خوشم می‌آید.

یک روز عادی بهاره رهنما چگونه می‎گذرد؟
روز من با چک کردن ایمیل و اینستاگرام و البته قرص تیروئید شروع می‌شود. بعد صبحانه می‌خورم. اگر خانه باشم کارهای نوشتنی هم انجام می‌دهم، چون دوست دارم کارهای نوشتاری‌ام را صبح‌ها انجام بدهم. اگر خانه باشم حتما آشپزی می‌کنم، چون پریا دستپختم را خیلی دوست دارد. معمولا از بعدازظهر قرارهای کاری و تمرین تئاتر شروع می‌شود.

چند سالی هم هست که کارمند اداره تئاتر شده‌ای!؟

(می‌خندد) بله، سه سال است پر کارترین بازیگر زن تئاتر هستم. خیلی هم از این بابت خوشحالم، چون عاشق تئاتر هستم. معمولا همیشه با پریا هم یک برنامه‌ای داریم. مثلا کتابفروشی برویم، قهوه بخوریم یا برویم باشگاه انقلاب، او پیاده‌روی کند و من هم در حد بیست، سی قدم همراهی کنم (می‌خندد).

پس ورزش خیلی در برنامه‎ا‌ت نیست؟
متاسفانه فعلا نه. ولی پیاده روی و شنا را دوست دارم.


منبع خبر:مدآنلاین
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین