کد خبر: ۷۴۰۴۲
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۴
فروشنده که دختر جوانی است، مشتری را به سمت یکی از استندهای لوازم آرایش می‌برد؛ از آنهایی که دور و برشان خلوت‌تر است؛ از همان مارک‌های عالی فرانسوی. به طور نامحسوسی همراهشان می‌شوم.
«رژ لب اصل فرانسه 3 هزار تومان» این را با ماژیک مشکی روی یک تکه مقوا نوشته‌اند و آن را بالای سر سبد پلاستیکی گذاشته‌اند که داخلش پر از رژ لب است. توی سبد کناری هم لاک ریخته‌اند. لاک‌ها هم همان قیمت است. آنها هم فرانسوی هستند! مداد چشم هم هست. هزار تومان.

اتفاقاً فرانسوی هم هست. دختر ابروها را بالا می‌دهد: «اینا که خیلی گرونتره! فیکه؟» زن دارد مداد چشم مشکی را پشت دست یکی دیگر از دخترها امتحان می‌کند. «نه فیک نیست. البته اصل اصل هم نیست. اینا ترکشه. تحت لیسانسه. الان مغازه هم بری همینه‌ها! منتها اونا چون مالیات و اینا می‌دن، گرون می‌فروشن. دقیقاً همینه. هیچ فرقی نمی‌کنه به خدا!»



دختر قانع نمی‌شود. تمایلی به خرید نشان نمی‌دهد. دوستش اما سه‌تا مداد چشم برمی‌دارد. از همان ضدآب‌ها. زن باز هم مشتری دارد. رژ لب‌های 24 ساعته‌اش را خوب می‌خرند. یک مارک ناشناخته دارد که زیرش عدد 24h دیده می‌شود. زن بلند جوری که تا جای ممکن صدایش شنیده شود، می‌گوید: «مناسب برای سفر. بزن و با خیال راحت غذا بخور، بخواب. تکون نمی‌خوره!»

گوشه خیابان - حوالی پل سیدخندان

«آخه لاک 3 تومنی چیه که دیگه چونه هم می‌زنی سرش؟!» این را مرد دستفروش به زنی می‌گوید که خم شده و توی کارتن مقوایی بزرگ را دارد زیر و رو می‌کند. «دونه‌ای 2 تومن بده، تعداد می‌خواما!» مرد بی‌حوصله است: «تعداد مثلاً چندتاس؟! سه چهارتا دیگه! اینا مگه چقدر سود داره که مردم تخفیفم می‌خوان؟! صرف نمی‌کنه برام. بری مغازه یه قرون هم تخفیف نمی‌ده بهت!»

زن پشت چشم نازک می‌کند: «وا؟! من بخوام از مغازه خرید کنم که دیگه منت تو رو نمی‌کشم. پولم کجا بود که لاک 10، 20 تومنی بخرم؟! تو هم زیاد حرف بزنی اصن ازت نمی‌خرما!»

زن در لاک‌ها را یکی یکی باز می‌کند و همان‌جا روی ناخنش امتحانشان می‌کند. مرد فروشنده که می‌بیند حریف زن نمی‌شود، انگار بی‌خیال می‌شود. دیگر حرفی نمی‌زند. انواع لوازم آرایش در بساطش دیده می‌شود. کرم پودرها رویشان عنوان یکی از همان مارک‌های معروف فرانسوی دیده می‌شود. قیمتی ندارند. 7 هزار تومن. یاد فروشنده بازار می‌افتم که گفت برو از فرانسه بخر! یک حساب سرانگشتی می‌کنم. از اینجا تا فرانسه. این همه راه! راستی یورو چند است امروز؟! فرانسه هم دیگر امنیت ندارد. همان از خیرش بگذریم بهتر است!

یکی از آرایشگاه‌های زنانه تهران - حوالی میرداماد

«اصلاً کی به تو اجازه داده آرایش کنی که حالا چک و چونه هم می‌زنی؟!» مادر قیافه حق به جانبی به خودش گرفته. دختر نوجوان هم از آن قدهاست. نشسته روی صندلی آرایش و اصلاً از جایش تکان نمی‌خورد. مادر کمی صدایش را پایین می‌آورد: «مگه قرار نبود فقط موهاتو درست کنی؟! آرایش توی قرارمون نبود!» دختر آرایشگر معطل مانده. ترجیح می‌دهد میانه را بگیرد: «حالا شما یه این‌دفه رو اجازه بدین، یه میکاپ لایت می‌کنم براش. محو. اصلاً معلوم نمی‌شه!» دختر نوجوان شانه‌هایش را بالا می‌اندازد: «محو دوست ندارم. سایه تیره می‌خوام. مثل مال فلانی توی اون کلیپش» و اسم یکی از خواننده‌های نوجوان آمریکایی را می‌برد.

مادر که انگار دیگر حوصله جر و بحث کردن ندارد، با دلخوری می‌گوید: «باشه. حالا همین یه بار. فقط سایه یه‌کم تیره باشه ولی بقیه‌اش محوا!» دختر لبخند می‌زند: «آخه با سایه تیره، کی رژ لب پر رنگ می‌زنه که من بزنم؟!» مادر ترجیح می‌دهد دیگر چیزی نگوید. آرایشگر مشغول کارش می‌شود. کرم پودر مارک‌دار را برمی‌دارد و مقداری از آن را روی دستش می‌مالد. می‌گوید: «خیالتان راحت باشد. لوازم آرایشی که ما استفاده می‌کنیم همه از مارک‌های مرغوبن. پوست دخترتون هیچ آسیبی نمی‌بینه!» مادر زیر لب می‌گوید: «آره! اگه بذاره پوستی باقی بمونه!»

یکی از فروشگاه‌های معروف آرایشی - بهداشتی - شمال تهران

«این یکی رو هم امتحان کنین. این مال پوستای حساسه. برای پوست شما مناسب‌ترین انتخابه. عالیه. این مدلش تازه برامون اومده.»

فروشنده که دختر جوانی است، مشتری را به سمت یکی از استندهای لوازم آرایش می‌برد؛ از آنهایی که دور و برشان خلوت‌تر است؛ از همان مارک‌های عالی فرانسوی. به طور نامحسوسی همراهشان می‌شوم. استندهایی که قیمتشان مناسب‌تر است، همیشه دور و برشان شلوغ است. این گرانترها یک جورهایی وی.آی.پی هستند، قیمتشان هم. فروشنده، پن‌کیک را پشت دست زن تست می‌کند. «ببینید چقدر مخملی و نرمه. این دیگه حرف نداره. به نظرم همونیه که می‌خواین. با قبلیا خیلی فرق داره. اونا هم خوبه‌ها ولی این محشره. یه بار بزنین دیگه اصلاً سراغ چیز دیگه نمی‌رین.»

قیمت پن‌کیک عالی، 280 هزار تومان است. سه، چهار برابر قیمت نمونه‌هایی که توی همان فروشگاه پیدا می‌شود. این یکی دیگر باید اصل فرانسه باشد. محصولات کد دارند و می‌شود توی سایت چکشان کرد. این را دختر فروشنده می‌گوید که با صداقت اعتراف می‌کند که خودش از این محصول استفاده نکرده ولی به لحاظ کیفیت، کاملاً از آن مطمئن است. به صورتش دقیق می‌شوم. از زیر لایه ضخیم آرایش هم قشنگ معلوم است که سن و سالی ندارد؛ چشم‌های درشت عسلی دارد که به نظر بدون خط چشم و سایه هم زیباست؛ حتی زیباتر.

داخل تاکسی - خط انقلاب - هفت‌تیر

«زیبایی باید درونی باشه. آی بدم میاد از این جمله‌های آبدوغ‌خیاری!» این را دختری می‌گوید که به نظر دانشجو می‌آید. مقنعه مشکی سرش کرده و کوله پشتی را یک جور معطلی روی دوشش انداخته؛ انگار هر لحظه می‌خواهد سر بخورد و از روی دوشش پایین بیفتد. صورتش ساده و بی‌آرایش است. دوباره رو به دوستش می‌گوید: «حالا من خودمم موافق آرایش مارایش زیاد نیستما ولی از این حرفا هم خوشم نمیاد. یکی نیست بهش بگه حالا زیبایی درونیت رو هم دیدیم!»

دوستش قیافه‌ای متفکر به خودش گرفته: «حالا به هرحال هرکی یه نظری داره دیگه. خودش می‌دونه! راستی این چی بود که می‌گن از پوست مرغ لوازم آرایش درست می‌کنن. گفتن دیگه از مترو پترو لوازم آرایش نخرن مردم! یعنی همه اینا رو با پوست مرغ درست کرده بودن؟! اااای...»

دوستش هم عکس‌العمل مشابهی نشان می‌دهد. معلوم است حسابی چندشش شده. بعد می‌زند به در مسخره‌بازی: «خب چه کاریه؟! خودمون پوست مرغ رو می‌کنیم می‌مالیم به صورتمون. خیلی هم خوبه. مادربزرگ من 90 سالش بود که فوت کرد. پوستش هم همیشه مثل آینه بود. اصن برق می‌زد همیشه. عادت داشت از جوونی دنبه گوسفند بماله به صورتش! جدی می‌گما!»

دوستش باز قیافه متفکر می‌گیرد: «خوبه‌ها! منم از همین امشب دست به کار شم. حالا دنبه از کجا بیاریم؟!» و هر دو با هم غش‌غش می‌خندند.

منبع: ایران
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین