کد خبر: ۶۹۲۸۱
تاریخ انتشار: ۰۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۱
از سال 2006 تا سال 2010 زماني که قطعنامه‌هاي شوراي امنيت و تحريم‌ها عليه برنامه هسته‌اي ايران به‌تدريج افزايش مي‌يافت، ايران در فصل هفتم منشور سازمان ملل و به‌عنوان تهديدکننده امنيت جهاني معرفي شد. از سوي ديگر آمريکا طرح و برنامه تغيير نظام سياسي ايران را تدوين و تنظيم کرده بود. در اين زمان، ستيزه و نزاع سياسي و امنيتي ميان ايران و آمريکا به خطرناک‌ترين دوران خود و حساستر از تنش ميان شوروي و آمريکا در دوران رقابت جنگ سرد بود، زيرا آمريکا در آن زمان چنين قطعنامه‌هايي عليه شوروي و نيز اجماع بين‌المللي عليه آن در دست نداشت. در واقع نظام توازن قدرت دو قطبي مانع چنين وضعي بود.

با وجود رقابت ميان دو قدرت غرب و شرق، هر دو داراي سفارت‌خانه در سطح سفير در پايتخت‌هاي خود بودند، هردو بارها براي کاهش سلاح‌هاي هسته‌اي با هم مذاکره كرده و به تفاهم رسيده بودند، با اين تفاوت که آمريکا طرحي براي نابودي شوروي در دست نداشت يا به اين فکر هم نبود. عمده استراتژي دو قدرت بر مبناي سياست «بازدارندگي» بود و دراختيارداشتن هزاران کلاهک هسته‌اي هم براي استفاده نبود. اصولاً سلاح هسته‌اي همانطور که «کنت والتز» بدرستي مي‌گويد، براي استفاده نيست، بلکه براي بازدارندگي و جلوگيري از جنگ متعارف و غير متعارف ميان دو دشمن و رقيب است. در حقيقت، دو ابرقدرت در استراتژي‌هاي خود قصد ايجاد مانع براي توسعه نفوذ يکديگر و واقع نشدن جنگ‌هاي متعارف را داشتند.

اما رابطه ايران و آمريکا کاملا داستان متفاوت و بسيار پيچيده‌تري است. بعلت عوامل ايدئولوژيک نامتجانس، نقش‌آوري‌ها و رقابت‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي آنها و بسياري علل ديگر، عوامل موجود عمدتاً تقويت کننده ستيز بوده است تا همکاري و تعامل در اين راستا برنامه هسته‌اي ايران و نيز تحريم‌هاي سازمان ملل و به‌ويژه تحريم‌هاي ظالمانه آمريکا، در واقع اعلام جنگ به ايران و براي تغيير نظام بود که برخي آن را جدي نمي‌گرفتند. تجربه اشتباه آمريکا در جنگ عراق که بر اساس مدارک اطلاعاتي نادرست و غير واقعي صورت گرفت، موجب اتخاذ استراتژي ديگري در مورد ايران شد و آن استفاده از اهرم تحريم‌هاي اقتصادي و تسليحاتي بسيار شديد و غير عادي بود.‏

با نگاهي به علل جنگ‌ها در طول تاريخ، مي‌توان دريافت که براي شروع جنگ‌ها، بهانه‌ها و توجيه‌هاي بزرگي نياز نيست. آمريکا به اين اعتقاد رسيده بود که تحريم‌ها ظرف چند سال ايران را ضعيف و از درون متلاشي مي‌کند و اگر چنين نشد، مي‌بايد از قدرت نظامي استفاده کرد و براي آن هم زمان و حدِيقف نيز در نظرگرفته بودند.

بنابراين، بايد توجه داشت که بزرگترين دستاورد «برجام» جلوگيري از جنگ است. اين توافق مانع برخورد نظامي مستقيم ميان دو کشور شده که موفقيت بسيار بزرگي است.

چنين توافقي براي اولين بار در عرصه روابط بين‌الملل در فضاي کاملا بي اعتمادي و نبود رابطه سياسي و فعاليت سفارتخانه‌ها ميان دو کشور و با همراهي سايرين صورت گرفته است. اين مورد مطالعاتي بسيار مناسبي براي دانشجويان روابط بين‌الملل است که چگونگي امکان همکاري و توافق را در فضاي پرزنرز ديلما، (‏prisoner's dilemma‏ ) که خود آمريکايي‌ها بسيار بدبين به وجود همکاري در آن هستند، مورد مطالعه بيشتر و عميق‌تر قرار دهند.

در صورت عدم دستيابي به توافق «برجام» به علت عمق تنش و فضاي اجماعي عليه ايران، بايد گفت که حتي دولت آقاي روحاني هم بدون «برجام» قادر به جلوگيري از جنگ از سوي آمريکا نبود. البته اين نکته را بايد يادآور شد که پيشرفت‌ها و فن‌آوري‌هاي دفاعي ايران از سال‌هاي 2006 تاکنون، تا حد قابل ملاحظه‌اي توانسته است به‌عنوان عامل بازدارنده براي اقدام نظامي آمريکا عمل كند.‏

ايران در صورتي که درگير يک جنگ تمام عيار شود، نشان داده است که با تمام توان براي دفاع از خود وارد عمل مي‌شود. تجربه موضع دفاعي ايران در جنگ تحميلي هشت ساله نمونه بسيار خوبي براي اين واقعيت است.

ايران همواره به‌عنوان يک قدرت منطقه‌اي معقول عمل کرده است، لذا دکترين نظامي ايران مي‌گويد که هيچگاه بدون تعرض نظامي دشمن به خاکش، اقدام به استفاده از نيروي قهريه نمي‌کند و آغازگر جنگ نخواهد بود. ايران همان موضع تدافعي رئاليستي را داشته و خواهد داشت.

براي جلوگيري از جنگ ميان ايران و آمريکا و ساير قدرت‌هاي هسته‌اي، آقاي کنت والتز پدر نظريه نئورئاليسم در سال‌هاي آخر عمر خود ـ يگانه دانشمند آمريکايي بود که به صراحت به اين مسأله اعتراف کرد که «حتي اگر ايران به بمب اتم هم دست پيدا کند، آمريکا مي‌تواند با او کنار بيايد و زندگي کند»، وي اين معادله را براي حل مسأله ستيزه جويي دو کشور مي‌دهد و آن را مشابه وضع اتحاد جماهير شوروي و آمريکا در دوران دو قطبي جنگ سرد که بر محور «بازدارندگي» بود، مطرح مي‌کند.

نکته ديگر آنکه، واکنش ايران به تعرضات مقطعي و تهديدها در عرصه بين‌المللي بسيار با تامل و محتاطانه بوده است. بر اين اساس، حتي از استانداردهايي که کشورهاي غربي در دکترين‌هاي نظامي و امنيتي خود ـ که البته فقط بر روي کاغذ مي‌نويسند ـ ايران در عمل بسيار فراتر رفته و موازين انساني و اخلاقي را رعايت کرده است. ما در تاريخ انقلاب‌ها مي‌بينيم که به‌دليل التهاب داخلي و رويکرد تجديد نظرطلبانه، عمدتا انقلاب‌ها آغازگر جنگ‌ها بوده اند، اما اين نوع رفتار ايران در فضاي هرج و مرج بين‌المللي يک استثناست و «برجام» يکي از دستاوردهاي ويژه انقلاب و الگوي ايراني ـ اسلامي به شمار مي‌رود که خواه ناخواه رفتار و ديپلماسي قدرت‌ها را در سازمان‌ملل و عرصه جهاني تحت تاثير خود قرار داده است و بايد بر روي آن مطالعات بيشتري صورت گيرد.‏


*دکتر حسام‌الدين واعظ‌ زاده / اطلاعات

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین