با آذر یک کلام و محکم پدرسالار یا همان
کمند امیرسلیمانی، بازیگر بی حاشیه و مادر مهربان ایلیا که به همراه همسرش
جناب عامری در رشته عکاسی نیز فعالیت دارد، گپ کوتاهی زده ایم که ماحصلش را
در ادامه خواهید خواند.
خاطره بازید؟ چه چیزهایی بیشتر باعث می شوند خاطره بازی کنید؟
تقریبا
می توانم بگویم بله، چون یک وقت هایی احساس می کنم آدمی با خاطراتش زنده
است و جانی دوباره می گیرد و بیشتر مواقع سعی می کنم خاطرات خوب را بیشتر
مرور کنم و چون عمدتا بهترین و بیشترین خاطراتم با یکی از دوستان دوران
مدرسه ام رقم خورده، تقریبا می توانم بگویم همیشه خاطرات آن دوران و لحظات
خیلی خوبی که با هم داشتیم را مرور می کنیم و واقعا از مرورشان لذت برده و
خیلی می خندیم.
خاطراتتان را یادداشت هم می کنید یا به حافظه اکتفا می کنید؟
نه...
یادداشت نه متاسفانه. به هر حال خاطراتی که خیلی برجسته و خاص باشند همیشه
یاد آدم می مانند، خاطراتی هم که اهمیت کمتری دارند یا ناراحت کننده اند،
بهتر است که آدم فراموششان کند.
تا به حال توی پشه بند خوابیده اید؟ آخرین باری که توی پشه بند بودید کی بوده است؟
خیلی
سال پیش وقتی کوچک بودم، خانه مادربزرگم حیاط داشت و تابستان ها من و سپند
عاشق این بودیم که یک شب برویم آنجا و توی پشه بند بخوابیم، چون کار سختی
بود که آن را بیاورند و نصب کنند، به هر حال سالی یکبار بیشتر نمی شد. شاید
آخرین بار وقتی که ده، یازده سالم بوده است.
و چقدر هم حس جالبی است توی پشه بند خوابیدن
خیلی، من کلا از اینکه در فضای باز و هوای آزاد بخوابم و صبح که چشمم را باز می کنم آسمان را ببینم خیلی خوشحال می شوم.
آش یا پیتزا؟ کدام را بیشتر دوست دارید و ترجیح می دهید؟ چرا؟
آش...
من فست فود را خیلی دوست ندارم، راستش میانه خاصی با پنیر پیتزا ندارم و
با اینکه پیتزا را خیلی دوست دارم ولی خوردن پیتزا را زیاد دوست ندارم به
دلیل اینکه احساس می کنم هیچ چیزش سلامت نیست. من به سلامت غذاخوردن خیلی
اهمیت می دهم و احساس می کنم از خمیر نان پیتزا تا مواد روی نان و مخصوصا
پنیرش هیچکدام هیچ فایده ای ندارند!
واقعا هم همه شان ضرر دارند؟
یک وقت هایی فکر می کنم که در طول یک سال شاید در مجموعه دو تا تکه پیتزا هم نخورده باشم...
خیلی کم است! پسرتان پیتزاخور است؟
پسرم تا به حال یکبار هم پیتزا نخورده است!
کدام بازی از بازی های مورد علاقه شما هست؟
بای های دوران بچگی؟
حالا هر بازی می تواند باشد. شطرنج، قایم باشک، گرگم به هوا... حالا هر بازی که بیشتر دوست داشته یا دارید؟
من
وقتی کوچک بودم بازی اسم فامیل را خیلی دوست داشتم، خیلی به نظرم بازی
هیجان انگیزی بود، و چون هم سرعت عملم بالاست و هم بخش اطلاعاتی مغزم خوب
فعال است و همیشه جزو برنده ها بودم، خیلی بیشتر دوست داشتم اسم فامیل بازی
کنم.
رفیق باز هستید؟ چقدر به دوستانتان اهمیت می دهید؟
ببینید
اینها دو مقوله جدا است. من رفیق باز را دو جور معنی می کنم. یکی کسی که
رفیق و دوست خیلی زیاددارد، و دیگری کسی که وقت و جانش را برای رفیقش می
گذارد. من شاید دوستان صمیمی ام، دوستانی که دوست واقعیم هستند به تعداد
انگشت های دستم باشند که سالیان سال هم هست که با آنها دوست شده ام.
اتفاق
به یکی از دوستانم که دو سال است با او آشنا شده ام گفتم که بعد از سال ها
تو اولین کسی هستی که من با او دوست شده ام. دوست پیدا کردن در عصر حاضر
دیگر سخت است، چون آدم ها وقت ندارند برای هم وقت زیاد بگذارند و وقتی آدم
یکی را خیلی دقیق نشناسد نمی تواند با او خیلی دوست باشد. ولی من دو دوست
خیلی نزدیک دارم که می توانم بگویم خودم هستند و ما سه نفر واقعا در راه
دوستی مان برای همدیگر جانمان را هم می دهیم.
موبایل باز و ماشین باز هستید؟
که مثلا بخرم و یا عوض کنم؟
بله، مثلا خیلی به مدل موبایل یا ماشین تان و اینکه آخرین مدل باشد، اهمیت می دهید؟
ببینید
من کلا آدمی هستم که کاربرد اشیاء برایم مهم است. همه آدم ها ماشین خوب و
موبایل خوب را دوست دارند ولی اگر بخواهم بین این دو تا انتخاب کنم، موبایل
را ترجیح می دهم انتخاب کنم.
برندباز هم هستید؟
نه خیلی.
نظرتان در مورد بازی سرنوشت چیست؟
بازی
سرنوشت... نمی دانم. کنار آمدن با آن خیلی سخت است. بخاطر اینکه اولا با
سرنوشت نمی شود مبارزه کرد و سرنوشت هرکدام از ما نوشته شده و از قبل آماده
است و اینکه آدم بتواند خودش را با سرنوشتی که برایش رقم زده شده، تطبیق
دهد، از آن لذت ببرد و دوستش داشته باشد، قدری سخت است.
به نظرم آدم
های موفق آدم هایی هستند که خط فکری و زندگیشان به تقدیری که بازی سرنوشت
برایشان رقم زده است، نزدیک باشد. ولی خب به آن اعتقاد کامل دارم یعنی خیلی
برای همه ما پیش آمده، خیلی اوقات برای رسیدن به یک چیزهایی خیلی تلاش می
کنیم و نمی شود. خیلی اوقات برای یک چیزهایی فکر نمی کنیم اصلا تلاشمان
نتیجه بدهد می بینیم چقدر راحت و زود نتیجه گرفتیم و اینها همه به نظر من
جزو تقدیر و بازی سرنوشت است.
و کلام آخر؟
حرف
خاصی ندارم فقط دوست دارم به کسانی که این مصاحبه را می خوانند بگویم که
آنها هم به بقیه بگویند که همدیگر را دوست داشته باشیم و با هم مهربان
باشیم. دنیا خیلی بزرگ است. هیچ کس جای هیچ کس دیگه را نمی گیرد و هرکس
الان در این لحظه، در هر جایگاهی که هست؛ آن جایی است که خود با قلب و فکرش
برای خودش رقم زده و آدم ها مستقیما در همان بازی سرنوشت دخیل هستند، یعنی
انرژی آن سرنوشت را خودشان می فرستند.
پس سعی کنیم که روحمان بزرگ
باشد. همدیگر را دوست داشته باشیم و به یکدیگر مهربانی کنیم. جهان مثل یک
کوه است و قانون عکس العمل بر عالم حاکم است. شما هرچیزی که برایش بفرستید
همان را به شما بر می گرداند. پس سعی کنید به بقیه مهر بدهید که بتوانید از
جهان و اطرافتان هم مهر بگیرید.