حجه الاسلام عبدالرحیم اباذری
کد خبر: ۶۶
تاریخ انتشار: ۲۹ تير ۱۳۹۲ - ۲۱:۵۱
حجه الاسلام عبدالرحیم اباذری از روحانیون حوزه علمیه قم و پژوهشگر تاریخ در نوشته ای که برای «عصر ایران» نوشته است که به بررسی دلایل اقبال مردم و خصوصا روحانیون به حسن روحانی پرداخته و  انتخاب او را به لحاظ پیشینه حوزوی و صبغه و سابقه اش تحلیل کرده است.

این نوشته از این قرار است:
   
روحانیان و فقهای شیعه همواره در کنار مردم و برای مردم بوده اند. از حقوق سیاسی، اجتماعی وعزت و شرف آنان دفاع و به وظایف صنفی خویش در حدّ اعلی عمل کرده اند. در این میان افراد اندکی هم بوده اند که متاسفانه به هر دلیل و بهانه ای وارد این تشکیلات شدند و نتوانستند خود را با این صنف تطبیق دهند و باعث دردسرها و مشکلاتی شدند؛ اما بدنۀ اصلی حوزه و روحانیت همچنان پویا و اصیل و مستقل و مردمی باقی ماند و لغزش های افراد اندک نتوانست به ساختار و ارکان آن ضربۀ کاری وارد کند. 

در این مورد نمونه های تاریخی بسیاری را می توان در هر عصر و مقطع ذکر کرد اما چون از حوصله این نوشتار خارج است فقط به یک نمونه بسنده می شود.

در ایام ستمشاهی، روحانیت به دو نوع عمده تقسیم می شدند:
1- روحانیت اصیل، متعهد، مردمی و انقلابی که در راس آن مراجع عظام حضور نافذ داشتند.
2- آخوندهای درباری که در اقلیت بودند اما به خاطر ارتباط با دستگاه بروز و ظهور بیشتری داشتند و البته مورد تنفر و خشم مردم بودند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی  این تقسیم بندی خود به خود از میان رفت و جای خود را به یک تقسیم دیگر داد:
1- روحانیت آزاداندیش، دارای سعه صدر و اعتدال گرا.
2- روحانیت انحصارطلب، تنگ نظر و افراط گرا.

در راس گروه اول مراجع عظام تقلید، امام خمینی و شخصیت های سرشناسی مانند: آیت الله خامنه ای، بهشتی، مطهری، امام موسی صدر، هاشمی رفسنجانی و ... حضور داشتند. اوائل پیروزی انقلاب، امام خمینی با این که می توانست از موقعیت کم نظیر اجتماعی خویش استفاده کند ونوع حکومت را خود معین کند اما او هرگز این تحمیل را روا نداشت و انتخاب نوع حکومت را به آرای مردم گذاشت.

البته در مرحله مقدمات، فقط آنها را ارشاد و راهنمایی کرد. مردم نیز به پیشنهاد رهبرشان لبیک گفتند و با اختیار کامل بیش از 98 درصد به جمهوری اسلامی رای دادند.

شاگردان امام نیز چنین بودند و اعتقاد داشتند حتی «صراط مستقیم» را هم نباید به مردم تحمیل کرد، بلکه فقط باید آنها را راهنمایی کرد تا خودشان با اختیار و علاقه این راه را برگزینند. آیت الله بهشتی تنها  20 روز پس از پیروزی انقلاب در مدرسه فیضیه طی سخنانی خطاب به طلاب و فضلای حاضر چنین می گوید:

«یک پیشنهاد  دارم و آن پیشنهاد این است که به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبنای اسلامی بسازند و این خودسازی را بر مردم ما تحمیل نکنید. به مردم کمک کنید، آگاهی بدهید، زمینه سازی کنید برای رشد اسلام، ولی بر مردم هیچ چیز را تحمیل نکنید. انسان بالفطره خواهان آزادی است، می خواهد خودسازی داشته باشد. خودش خودش را بسازد اما برخلاف دستور قرآن، مبادا مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید که اگر تحمیل کنید، آنها علیه این تحمیل تان ظغیان خواهند کرد.

انسان، عاشق آزادی است می خواهد خودش به دست خود و با انتخاب خود، خود را بسازد، «إمّا شاکراً و إمّا کفوراً»... توصیه من به طلاب عزیز و به فضلای ارجمند این است که منادی حق باشید، دعوت کننده به حق باشید، آمِر به معروف و ناهی از منکر با رعایت تمام معیارهای اسلامی اش باشید اما مجبور کننده مردم در راه اسلام نباشید، چون آن مسلمانی، ارزش دارد که از درون انسان ها و عشق انسان ها بجوشد و بشکفد... همین طور که مردم ما با آزادی به راه اسلام آمدند و رهبری عالی اسلامی ما را آزادانه پذیرفتند، بگذارید در تداوم انقلاب هم مردم آزادانه راه خدا و راه اسلام، راه حق و راه خیر و راه صفا و راه صدق را انتخاب کنند و ادامه دهند. این است سفارشم به طلاب وفضلای عزیز...» (مجموعه سخنرانی ها و مصاحبه های آیت الله شهید بهشتی، مدرسه فیضیه 15/12/1357)

در این مورد شهید مطهری، امام موسی صدر، مقام معظم رهبری و هاشمی رفسنجانی نیز افکار و اندیشه مشابه و نزدیک به همین نظر را دارند که به سبب اطاله کلام از ذکر آن خودداری می شود. نمونه های بسیاری  می توان مطرح کرد که این بزرگان در مرحله عمل هم به این مبانی پایبند  و دارای سعه صدر و فکر اعتدال بودند و به رأی و حقوق مردم احترام می گذاشتند و در برابر هر گونه تمامیت خواهی و اقتدارگرایی و خودعمارپنداری می ایستادند.

گروه دوم روحانیانی بودند و هستند که اگر چه ادعا می کنند قائل به آزادی اندیشه و مخالف هر گونه خشونت و انحصار طلبی می باشند اما در مقام عمل نتوانستند پایبند به این تئوری ها باشند و به نوعی گرفتار افراط و تفریط، تفتیش عقاید از دیگران و تحقیر و سرزنش رقیبان و تحمیل عقاید به آنان شدند. 

این گروه در زمان حیات حضرت امام (رحمت الله علیه) چندان اسم و رسمی نداشتند. هشت سال جنگ تحمیلی در زیرزمین موسسات خود مشغول تحقیق و پژوهش بودند به همین خاطر نیز توفیق نیافتند حتی در جبهه ها حضور پیدا کنند. بعد از رحلت امام (رحمت الله علیه) به تدریج فعال و ظاهرشدند. ابتدا در برخی مراکز برای خود جای پا باز نمودند تا این که در انتخابات دوره نهم و دهم ریاست جمهوری با یک حرکت جهشی به قدرت رسیدند. بنابر این عملکردهای دولت نهم و دهم در واقع، مظهر افکار و اندیشه ها و محصول حمایت های این گروه به شمار می آید. در اینجا به برخی از شاخص ها و عملکردهای این گروه به ترتیب زیر اشاره می گردد که در هشت سال گذشته شاهد آن بودیم:

1- با این که سابقه مبارزاتی چندانی نداشتند و بعضاً مبارزه با شاه را بیهوده می دانستند و مبارزان را سرزنش می کردند اما ناگهان آمدند سر سفره انقلاب نشستند، دایه مهربان تر از مادر شدند. با انواع و اقسام شایعات و اتهامات ناروا تلاش کردند انقلابیون واقعی و ریشه دار را از قطار انقلاب پیاده نمایند. بعضی از این آقایان در طول هشت سال دفاع مقدس نه تنها یک روز هم به جبهه نرفتند، بلکه مانع فرزندان و حتی طلاب و دانشجویان تحت سرپرستی خود از رفتن به جبهه ها می شدند. به آیه «لولا نفر من کل فرقه» استدلال می کردند و می گفتند باید بمانید و به تحصیلات ادامه بدهید.

بعد همین ها مدعی شدند و آنهایی را که خود و فرزندانشان  سال ها در جبهه  ها بودند و جنگ را فرماندهی می کردند و جانباز و شیمیایی هم شدند را مورد شمادت قرار داده، زخم زبان زده و به سازشکاری و شکست خوردگی متهم کردند و گفتند که اینها امام را مجبور به نوشیدن جام زهر کردند.

2- بعضی نیز هنگام جنگ، جهت تحصیلات عالیه  به آمریکا رفتند، پس از جنگ وقتی برگشتند، چهره اخلاقی به خود گرفتند و به این طریق عده ای از جوانان بی خبر از تاریخ انقلاب را چند صباحی با خود همراه ساختند اما در عمل، بسیاری از اصول اخلاقی را زیر پا نهادند. از همین جایگاه، بزرگان نظام وانقلاب را مورد تحقیر و تمسخر قرار داده و آنان را به طلحه و زبیر تشبیه کردند. 

3- خود را تنها مدافع اسلام ناب و ولایت فقیه و نظام فرض کردند و هر کسی اندک انتقاد یا مخالفتی با آنان کرد، فوری برچسب ضدّ ولایت فقیه، بی بصیرت، ساکت فتنه و... بر پیشانی اش چسباندند و خود را تنها مصداق عمار و مالک اشتر پنداشتند. شعار ساده زیستی سر دادند ولی در واقع مغازه زهد فروشی به راه انداختند و بیشترین ریخت و پاش و اسراف کاری و تجملات را مرتکب شدند.

4- گرفتار افراط و تفریط عجیبی شدند. از یک سو فردی را با نقل کرامات، معجزات و مبالغه گویی های فراوان به ریاست جمهوری رساندند، بعد از اندکی همو را به فراماسونری و مسائل دیگر متهم و به معاویه و عمرو بن عاص تشبیه کردند. در روزنامه های هم سو به نصیحت مراجع و بزرگان پرداختند و به آن بزرگان درس ولایتمداری! یاد دادند.

5- در ادامه انحصار طلبی ها، گروه «کفن پوشان» تشکیل دادند، برخی مدارس علمیه را به پادگان نظامی تبدیل کردند، تعدادی از طلاب جوان، پاک و کم اطلاع را به استخدام گرفتند، به بیت امام و یادگار امام اهانت نمودند، به ساحت مرجعیت از جمله آیت الله جوادی آملی بی احترامی روا داشتند. شبانه به بیت آیت الله صانعی حمله ور شدند و اثاثیه بیت را غارت کردند و شیشه ها را شکستند. در سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی و آقای علی لاریجانی در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) و سخنرانی آقای ناطق نوری در حرم امام رضا (علیه السلام) اخلال ایجاد نمودند.

6- فرصت فکر و اندیشه حتی به همکاران و هم درسان خود ندادند. بنا به گفته یکی از شاگردان و شاهدان عینی، اتاق «تفتیش عقاید و محکمه» به راه انداختند تا مانع از اظهار وجود و رشد مخالفین خود شوند. در خطبه های نماز جمعه نسبت به بعضی افراد از واژه «گردن کلفت» بهره بردند و در خطبه دیگر قیم مآبانه مردم را تهدید کردند که «هر کس در انتخابات شرکت نکند به جهنم رفتنش حتمی است»

در این میان خوف آن می رفت وقتی مردم این گونه رفتار و کردار و موضع گیری های غیرمتعارف و نامیزان را می بینند به کل تشکیلات حوزه و همه روحانیت و مرجعیت بدبین شوند و از آنان فاصله بگیرند؛ اما انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری نشان داد که مردم به رشد و بلوغ سیاسی و اجتماعی بالایی رسیدند و به خوبی می توانند این دو گروه را از هم جدا کنند و لغزش و تناقض در قول و فعل اقلیت  را به حساب کل نگذارند.
 
مردم و بخصوص جوانان روز جمعه 24 خرداد 1392 با زبان حال فریاد زدند که  طالب آن روحانیت و حوزه ای هستند که در نهایتِ صداقت و صلابت از سیره و سنت علماء و فقهای سلف و مراجع عظام تقلید پیروی کند. علاوه بر شعار، در شعور نیز با مکتب حماسی و سیاسی امام خمینی  هماهنگی داشته باشد. آنان  این شاخص ها را در وجود حجت الاسلام شیخ حسن روحانی یافتند.
 
جایگاه رفیع حسن روحانی در میان اساتید و مراجع حوزه علمیه قم، نجف، مشهد، اصفهان و جاهای دیگر و استقبال پیام دار بدنه حوزه از کاندیداتوری وی نشان داد او از تبار خمینی کبیر و فرزند خلف حوزه وروحانیت متعهد است و ارزش های نبوی و علوی مانند: اعتدال، خردورزی، سعه صدر و بزرگواری را می توان در وجودش مشاهده کرد. چنان که یکی از مراجع نیز تاکید نمودند: «موفقیت روحانی، موفقیت روحانیت و مرجعیت است.» بنابر این او نه به راست (اصولگرایان) تعلق دارد و نه به چپ (اصلاح طلبان) وابسته است.
 
آقای روحانی سی و شش سال پیش در آبان 1356 در مسجد ارک تهران که به مناسبت حادثه جانسوز حاج آقا مصطفی خمینی منبر رفته بود، طی سخنرانی حماسی و تاریخی به بعضی از این تقسیم بندی ها اشاره دارد و در آنجا تبارنامه و شجره نامه صنفی خویش را برای حاضران تشریح می کند.

 پیشنهاد می شود جوانان و نسل چهارمی ها فایل صوتی آن مجلس را از فضای مجازی و سایبری دانلود کرده و گوش کنند تا با شخصیت این روحانی بیشتر آشنا شوند و بدانند «شیخ حسن روحانی» از تبار کدامین روحانیت است و مردم به کدام روحانی رای دادند.

در پایان، این انتخاب هوشمندانه را تبریک می گوییم وامیدواریم گروه دوم که در اقلیت مطلق هستند در رفتار وکردار خود تجدید نظر کرده وبه جمع انبوه بدنه حوزه وروحانیت و مرجعیت بپیوندند تا بساط افراط و تفریط و نامیزانی برای همیشه از سر این مردم، کشور و انقلاب رخت بر بسته و سفره اعتدال، اخلاق و عقلانیت همواره گسترده و پایدارباشد.اللهم اهدنا اصراط المستقیم.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین