کد خبر: ۶۳۹۹۱
تاریخ انتشار: ۰۱ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۸
داوود میرباقری، بعد از سال‌ها نسخه تصویری نمایش «دندون طلا»را مقابل دوربین بُرد. نمایشی که سال‌ها پیش مخاطبان بسیاری داشت .

داوود میرباقری، بعد از سال‌ها نسخه تصویری نمایش «دندون طلا» را مقابل دوربین بُرد. نمایشی که سال‌ها پیش مخاطبان بسیاری داشت و شاید کمتر کسی حدس می‌زد میرباقری بعد از ٢٠ سال فکر تصویری‌کردن آن را در سر داشته باشد، اما این اتفاق افتاد و «دندون طلا» با فیلم‌نامه‌ای هم وزن نمایش‌نامه سال‌های دور مقابل دوربین رفت. با مجموعه‌ای از بازیگرانی که نقش‌های متفاوتی به آنها سپرده شد.

 

برای گفت‌وگو با میرباقری، خسرو دهقان منتقد توانمند سینما، بهترین گزینه بود. دوستی دیرینه او با داوود میرباقری و شناختش از روحیات و فضای کاری او، باعث شد تا حرف‌های ناگفته پیرامون آخرین اثرمیرباقری، بیان شود.

 

در یکی از روزهای گرم شهریور با خسرو دهقان به دفتر میرباقری رسیدیم. ساختمانی که در راه پله‌هایش عکس‌های خاطره‌انگیز فیلم‌ها و سریال‌هایی مثل «آدم برفی»، «مختارنامه» و...
خودنمایی می‌کرد. میرباقری در دفترش منتظر ما بود و با خسرو دهقان پس از مدت‌ها دیداری تازه کرد. پیش از گفت‌وگو از قدیم‌ها گفتند و البته از سریالی که دهقان درباره جزئیاتش با میرباقری بحث مفصلی کرد.

 

خسرو دهقان: سال‌ها پیش نمایش«دندون طلا» را روی صحنه تئاتر دیدم و اتفاقا دو بار آن را دیدم. طوری هم برنامه‌ریزی کردم که یک شب بازی ستاره اسکندری را ببینیم و یک شب بازی بهناز جعفری، چراکه هر دوی آنها نقشی را به‌طور مشترک بازی می‌کردند.

 

بعد از مدتی از آغاز نمایش بهناز جعفری مشغول بازی در پروژه دیگری شد و تعداد شب‌های طولانی‌تری را ستاره اسکندری به تنهایی بازی می‌کرد. تا اینکه بعد از سال‌ها داوود میرباقری تصمیم گرفت؛ نسخه سریال «دندون طلا» را بسازد و این‌بار بهناز جعفری و ستاره اسکندری خواهر خوانده شدند و بازی هر دوی آنها از نظر من بسیار خوب بود. راستی داوود جان «دندون طلا» چند شب اجرا شد؟


١٤٠ شب اجرا شد.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , سریال دندون طلا

 

 اتفاقا وقتی بازی ستاره اسکندری و بهناز جعفری را در تئاتر دیدم، به نظرم خیلی تفاوت زیادی برای مخاطب عام نداشت. طبعا برای مخاطب خاص ممکن است جنس بازی کمی تفاوت داشته باشد...


 در همین حد بود. پیش‌بینی ما این بود که ممکن است اجرای طولانی مدتی داشته باشیم و حتی به‌دلیل تراکم جمعیت برخی روزها ناگزیر به دو اجرا بودیم و می‌دانید که در یک روز، دو اجرارفتن، کار سختی است.

 

به همین دلیل بعضی از شخصیت‌ها را دو ورژن پیش‌بینی کرده بودم. یعنی از ابتدا که گروه را چیدیم با بهناز جعفری و ستاره اسکندری، برای یک نقش تمرین کردیم. در اصل مشخص نبود کدام یک از آنها روی صحنه خواهند رفت، اما پیش‌بینی ما این بود اگر یک وقت با شرایطی مواجه شویم که اجرا طولانی‌مدت شود، مشکلی پیش نیاید و غافلگیر نشویم، اما همان‌طور که اشاره کردی، در بازی این دو بازیگر تفاوت ماهوی نبود.

 

در آن نمایش هم ستاره اسکندری و هم بهناز جعفری، تجربه‌های اولشان در تئاتر بود و تازه قدم به این حوزه گذاشته بودند، اما در سریال «دندون طلا» در سکانس‌هایی ستاره اسکندری واقعا من را غافلگیر کرد. به‌ویژه در قسمت سوم احساس کردم این شخصیت با حضور ستاره خلق شد که تا مدت‌ها در ذهن مخاطب خواهد ماند.

 

ویژگی‌هایی در بازی او دیدم که یک خسته نباشید و دست‌مریزاد جدی به ستاره گفتم. معمولا خیلی کم پیش می‌آید در ارتباط با بازیگر، به چنین شوقی برسم، اما ستاره این کار را انجام داد.
چند شب پیش با همسرم قسمت سوم سریال را دیدم و سعی کردم بی‌اینکه حس کنم ارتباطی با این فیلم دارم خودم را به جریان سریال بسپارم و قطعا برای من کار سختی است، اما من عادت کردم خودم را در جایگاه منتقد کارهای خودم بگذارم.

 

واقعا در سکانس‌هایی تحت تأثیر بازی ستاره قرار گرفتم. وقتی چنین اتفاقی می‌افتد و با شخصیت اینقدر ارتباط می‌گیرید احساس می‌کنید شخصیت زنده و خلق شده. توانسته اعلام موجودیت کند و خودش را ثبت کند.

 

اصطلاحا می‌گویند از پرده بیرون آمده است و راه افتاده...


«نیر» الان چنین ویژگی دارد. اتفاقا بعضی از دوستان که قسمت سوم را دیده بودند و اشخاصی که به نظرشان اعتماد دارم هم بیان کردند که در قسمت سوم بازی ستاره اسکندری، در لحظاتی آنها را هم جذب کرده است.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , سریال دندون طلا

 

طبعا بخشی از این اتفاق به بازی بازیگر مربوط می‌شود و بخش دیگر متعلق به فضا است. برای نسلی از ما این فضاها یا مناسبات نوستالژی است و به مرور که جلوتر می‌رویم و در قسمت‌های آینده، فضاهای نمایشی تخت حوضی و نمایش‌های لاله زار محسوس‌تر است. بخشی از آن هم این محدوده خاطراتی است که در ذهن بعضی ثبت شده است.

 

اولین چیزی که در این سریال خیلی به چشم می‌آید، دیالوگ‌هاست که به نظرم کار برجسته‌ای است. به‌خصوص در قسمت اول، قصه خیلی دیالوگ محور است. چطور این دیالوگ‌ها به ذهن شما رسیده و اساسا منشأ و ریشه آنها کجاست؟

در دیالوگ‌نویسی حساسیت من بیشتر از سایر محورهای کار است. نه اینکه محورهای دیگر اهمیتی نداشته باشد، اما به دیالوگ‌نویسی بیشتر اهمیت می‌دهم. وقتی تصمیم گرفتم نسخه تصویری نمایش را بسازم، علاقه‌مند بودم که زیاد به ترکیب نمایشی آن دست نزنم.

 

فکر می‌کنم اگر از اول تا آخر سریال سکانس‌هایی را انتخاب کنید و در کنار هم بچینید، انگار یک اجرا دیدید که تنها تفاوتش این است که روی صحنه نیست. اصلا پیشینه تئاتری من با همین قالب دیالوگ‌نویسی شکل گرفت.

وقتی نمایش «معرکه در معرکه» را می‌نوشتم مطمئن بودم که با دیالوگ قصه‌ای تعریف می‌کنم و این دیالوگ باید ویژگی‌هایی داشته باشد. در آن دوره احساس کردم با این ویژگی‌ها می‌توان ساختار یک دیالوگ فنی را داشت.

 

از دیالوگ به شخصیت و به موضوع می‌رسید؟


نه. قبل از نوشتن دیالوگ، قصه شکل می‌گیرد، اما همیشه برای دیالوگ چنین وزنی قائل بودم. مثلا معتقد بودم پهلوان نمایش «معرکه در معرکه» جایز نیست هرچه دلش می‌خواهد بگوید؛ باید چیزی بگوید که هم با شخصیت تناسب داشته باشد هم دارای ویژگی‌هایی باشد که من فکر می‌کنم. یعنی آهنگین، موجز و ساده باشد و در عین حال پیش برنده قصه هم باشد.

 

احساس می‌کردم که دیالوگ می‌تواند چنین مسئولیتی را در کارهای نمایشی من بازی کند. هر چند این موضوع یک سبقه ادبی هم دارد. در ادبیات هم می‌بینید که دیالوگ به نوعی محور است.

 

در حوزه اندیشه، تفکر و ادبیات البته در شکل هنری آن، بسیاری از آثار و شاهکارهای ادبی ما منظوم هستند. دیالوگ ویژگی منحصربه‌فردی در این آثار دارد و برایش وزن طراحی می‌کنند. آن‌قدر آن را صیقل می‌دهند که موجز باشد یا حتی پر از کنایه است.

 

همیشه سخت‌ترین بخش کارم، دیالوگ‌نویسی است. قصه، شخصیت‌ها، کشمکش‌های دراماتیک و مسیری که شخصیت باید طی کند و ویژگی‌هایی از این دست همه به جای خود، به دیالوگ که می‌رسم، ویژگی خیلی خاص‌تری برای آن قائلم و برای آن ساعت‌ها وقت می‌گذارم.

 

بارها و بارها یک ترکیب را شاید بیش از ٢٠ بار می‌نویسم تا به نتیجه مطلوب می‌رسم. این‌طور دیالوگ نوشتن به یکی از عادت‌های من تبدیل شده است.

 

نمی‌دانم خوب است یا بد، اما معتقدم یک دیالوگ در آثار نمایشی وقتی مؤثر خواهد بود و زمانی ماندگار خواهد شد که این ویژگی را داشته باشد. معمولا هم یک دور دیالوگ را ساده می‌نویسم. همان‌طور که من و شما با هم حرف می‌زنیم. شرایط زمانی و مکانی قصه را هم در دیالوگ‌نویسی رعایت می‌کنم.

 

حالا برای اینکه بخواهم دیالوگ را زیباتر کنم و برای آن ویژگی خاص‌تری قائل شوم واژه‌ها را با دقت انتخاب می‌کنم و تا جایی که بتوانم سعی می‌کنم که یک فضای جدید بسازم.


نکته‌ای که معمولا در نوشتن به آن فکر می‌کنم و چیزی است که بیشتر از ادبیات آموختم این است که در یک دوره طولانی ضرب‌المثل‌هایی در ادبیات عامیانه و یا در ادبیات شکیل‌تر به‌وجود آمد که ترکیب به‌خصوصی از واژگان کنار هم قرار می‌گیرند و یک جمله را می‌سازد که این جمله شاید به اندازه یک کتاب اهمیت پیدا می‌کند.

 

من هم در آثارم به این اتفاق قائلم و در «دندون طلا»هم نمونه‌اش را می‌بینم. معتقدم تا جایی که امکان دارد می‌شود از تمثیل استفاده کرد، چراکه زبان عمیق‌تر و کنایی‌تری است و اگر حتی به‌دنبال جمله‌ای هستیم که تأثیر خودش را در کار داشته باشد می‌توان آن را با واژگان جدید ساخت. ادبیاتی که در سال‌های اخیر بین مردم متداول شده است و هر روز آن را استعمال می‌کنیم.

 

مثلا در«دندون طلا» ترکیبی داریم که می‌گوید: «اونایی که لایه اوزونشون سوراخه، حق ندارن پا بذارن تو قهوه خانه اوس قنبر... » خیلی فکر کردم ترکیبی را با واژگانی که این روزها خیلی به‌کار می‌بریم بسازم. مثلا لایه اوزون از آن واژگانی است که زیاد به گوشمان می‌خورد و یا زیاد درباره آن حرف می‌زنیم.

 

اخبار , اخبار فرهنگی , سریال دندون طلا

 

نازک‌شدن لایه اوزون و به خطر افتادن امنیت زمین این تمثیل را می‌تواند، در جمله من ایجاد کند که چنین دیالوگی بنویسم. نگاهم به دیالوگ‌نویسی به این شکل است و همان‌طور که گفتم از نخستین کارم این حساسیت را درباره دیالوگ داشتم و به مرور ادامه‌دار شد. بعدها به یک ویژگی تبدیل شد و بی‌آنکه خودم متوجه شوم دیالوگ‌هایم سر و شکلی این‌چنین پیدا کرد. البته به گمانم تعلقاتم در چنین نوشتاری بی‌تأثیر نبوده است.

 

قطعا علاقه‌ای به این بیان داشتم و آن را پیگیری کردم و سال‌ها روی آن کار کردم و حاصل آن شد «معرکه در معرکه»، «عشق‌آباد»، «زن‌کشی»، «دندون طلا» در حوزه نمایش و الان تبدیل به یک عادت شده است.

 

معتقدم به اینکه هنر در واقع با خلق سر و کار دارد. حوزه‌ای است که اگر همه محور‌های آن را دقیق بررسی کنید می‌بینید که نیاز است هنرمند از یک قدرت تخیل برخوردار باشد و شروع به خلق اثر کرده باشد و بعد دست به انتخاب بزند و یا توان ترکیب چند ویژگی خلاقانه را داشته باشد و مفهوم ثانی ایجاد کند.

 

منتها باید توجه داشته باشیم که نمایش، کتاب یا تاریخ نیست؛ در نمایش جمله‌ای گفته می‌شود و باید با همان یک‌بار جانش به مخاطب منتقل شود و یا دست‌کم مفهوم مورد نظرش را انتقال بدهد. در سینما هم وضع به این شکل است. نمی‌توان فیلم را چندین بار دید تا متوجه دیالوگ فیلم شد. باید ویژگی‌ای داشته باشد که با یک‌بار شنیدن مفهوم مورد نظر را القا کند.

 

البته من ادعا نمی‌کنم دیالوگ‌هایم همیشه این ویژگی را داشته است، تلاشم این بوده تا مفهوم را به وسیله این جملات منتقل کنم. در« دندون طلا» هم یکی از محورهای اساسی و جدی کار که سعی کردم خیلی با آن کلنجار بروم دیالوگ‌ها بود.

 

نمایش«دندون طلا»نیز چنین ویژگی داشت و وقتی قرار بود نسخه تصویری آن را بسازم بخش‌هایی به فراخور نوع مدیوم کار و منطق تصویر چیزهایی به متن اضافه شد و سعی کردم فضای کار دو گانه نشود.

 

مثلا قسمت سوم سریال از آن بخش‌هایی است که اصلا در نمایش‌نامه نبود و به قصه اضافه شد. از اشخاصی هم که نمایش «دندون طلا» را دیده بودند و تعلق خاطر خاصی به نمایش داشتند هم مدام پرس و جو می‌کردم که آیا قسمت‌های اضافه شده با کل متن که ١٥-٢٠ سال پیش نوشته شده است، سنخیت دارد؟ که خدا را شکر جواب آنها مثبت بود.

 

درنهایت باید بگویم که دیالوگ از نظر من همیشه چنین مسئولیتی داشته است. معتقدم دیالوگ باید یک پتانسیل و انرژی خلاقانه‌ای داشته باشد و باید ترکیبی باشد که تماشاگر در برخورد با آن کار احساس کند که اتفاقی افتاده و زبان کارکردی داشته است.

 

طبعا این‌گونه دیالوگ‌نویسی، باعث می‌شود مهر و امضای داوود میرباقری را به‌همراه داشته باشد و بالافاصله بعد از شنیدن متوجه شویم صاحب اثر کیست.

 

حالا این خوب است یا بد از نظر شما؟


به نظر من یکی از ویژگی‌های کاری شماست. اما بحث بعد درباره نویسندگی و به‌خصوص استفاده از لهجه در آثار شما است.

اینکه شخصیت‌ها در آثار شما به گونه‌ای صحبت می‌کنند که می‌توان فهمید متعلق به چه قشری هستند یا به اصطلاح بچه پایین شهر هستند یا بالای شهر. اما مثلا در «دندون طلا» بهناز جعفری با لهجه‌ای غیرشهری صحبت می‌کند که به نظرم متعلق به جغرافیای خاصی نیست.

 

این یک ترکیب است. در نمایش هم «نیر» با ادبیاتی صحبت می‌کرد که تقریبا یک شباهت دوری با لهجه‌ای که من می‌شناسم یعنی لهجه «خیجی» دارد.
«خیج» در اصل یکی از روستاهای اطراف شاهرود است که من به آن لهجه تسلط کاملی دارم، اما می‌دانستم که اگر قرار باشد، تماما با آن لهجه صحبت کنیم برای مخاطب غیرقابل فهم می‌شود. مثلا در جایی می‌گوید «تقدیرم بدر» یعنی روزگارم سیاه است که طبعا برای همه قابل فهم نیست.

 

در اصل با علم به اینکه این کار قرار است برای جماعتی نشان داده شود که این لهجه برایشان قابل فهم نیست. سعی کردم یک چیز ثالثی خلق شود. یعنی رنگ و و بوی لهجه را داشته باشد، اما غیرقابل فهم نباشد.

 

در نتیجه تبدیل به یک زبان خاص می‌شود. طبعا من هم فضای ذهنی خاص خودم را از مهاجران دارم اما این ترس را داشتم که به تمامی لهجه‌ها مسلط نیستم و چون به آن مسلط نیستم نمی‌توانم آن را کنترل کنم. من همین قدر در قصه نیاز دارم که شخصیتم مهاجر و روستایی باشد، اما درعین‌حال چیزی باشد که به آن اشراف دارم و می‌توانم کنترلش کنم.

 

این بود که آن لهجه‌ای را که شما به آن اشاره کردید در نظر گرفتم. بنابراین چیزی که خودم به آن مسلط بودم را سعی کردم انجام بدهم که شاید کم غلط‌تر باشد.

از نظر من دیالوگ‌ها صرف نظر از چیزی که گفتید پیش برنده قصه است. گاهی حادثه‌ای پیش می‌آید که براساس آن حادثه دیالوگ می‌گذارید اما به نظر می‌رسد که دیالوگ قصه را پیش می‌برد. کمی هم در مورد ملودی‌ها و شعرها صحبت کنیم اینکه موسیقی کلام‌ها در آثار شما چگونه شکل می‌گیرد؟

در «دندون طلا» به‌دلیل اینکه در فصلی از سریال، شخصیتی وارد قصه می‌شود که از شخصیت‌های محوری کار است و شغلش مطربی است و در اصل سیاه بازی که کار تخت حوضی می‌کند، فضا کمی عوض می‌شود.
در نمایش تخت حوضی، یکی از محورها و شاخصه‌های اصلی که احتمالا باعث مشکلاتی هم برای این‌گونه نمایش شد از همین موضوع نشأت می‌گیرد، اینکه موسیقی زنده در آن حضور دارد.

 

اشعار و تصنیف‌ها، متناسب با مجلس، مفاهیم و حوادث و اتفاقات انتخاب می‌شود. این یکی از ویژگی‌های نمایش تخت حوضی است. در همین سریال بخش‌هایی از کار که در قهوه‌خانه می‌گذرد، باید رنگ و بویی از نمایش‌های تخت حوضی پیدا می‌کرد.

 

ضمن اینکه فضای قهوه خانه هم به من این اجازه را داد تا یک سری از احساسات و عواطف و مطالب مورد نظر را در قالب تصنیف و شعر و ترانه بگویم. البته این معنا با ریتمیک‌بودن متفاوت است. بعضی معتقدند که سریال موزیکال است و من اصرار داشتم که این‌گونه نیست.

 

چراکه اساس کار موزیکال این است که شما کاری را براساس موسیقی و دیالوگ موزون طراحی کنید. در صورتی که «دندون طلا» لحظاتی از موسیقی استفاده می‌کند.

ضمن اینکه طبقات مختلف هم با هم این‌طور حرف می‌زنند...

 

اخبار , اخبار فرهنگی , سریال دندون طلا

 

بله. زمانی که نمایش را روی صحنه می‌بردیم خانم هنگامه مفید که در حوزه تصنیف‌ها و شعرها تخصص و پشتوانه خوبی دارند. به من کمک کردند تا روایت برخی صحنه‌ها که قرار بود هم‌سرایان ایجاد کنند یا بعضی از شخصیت‌ها اجرا کنند و در نهایت با تصنیف و ترانه اجرا شد.

 کمی این ویژگی ما را سوق می‌داد به سمتی که از ویژگی نمایش بومی کشورمان هم استفاده بهینه کرده باشیم. البته من راجع به این موضوع هم بحث دارم که اصلا نمایش تخت حوضی به‌عنوان یک سنت نمایش ایرانی چه ویژگی‌ها و ارزش‌هایی دارد و ما چرا سعی کردیم از بیخ و بن آن را نابود کنیم؟

هیچ‌وقت به این فکر نکردیم وقتی شیوه نمایشی در یک فرهنگ متولد می‌شود قطعا بنا بر ضرورت به وجود آمده و در برخورد با مخاطب پاسخ خوبی داده و تبدیل به یک سبک و سیاق شده است. دیگرانی که از بیرون به وضعیت نمایشی ما نگاه می‌کنند این را نقطه قوت می‌دانند و بعد ما آن را نادیده می‌گیریم.

البته احساس می‌کنم ضعف و قوت‌هایی در هر شیوه به اصطلاح هنری می‌تواند وجود داشته باشد و اگر برخورد محققانه‌ای داشته باشیم و آسیب‌شناسی کنیم سعی می‌کنیم تا نقاط قوت ضعف و قوتش را کامل‌تر نگاه کنیم و جایی که با عرف و فرهنگ امروز ما که بنا بر ضرورت ایجاد شده و با بعضی مناسبات مطالبقت ندارد را واکاوی کنیم.

در مجموعه «دندون طلا» در قسمت چهارم می‌بینیم که سال‌ها گذشته و در روزگاری دیگر نمایش تخت حوضی اجرا می‌شود و با آن به شیوه بدی برخورد می‌شود و مدیر تماشاخانه برای ادامه کارش گروه دیگری را با ویژگی‌های دیگری در اجرا جایگزین می‌کند و ما این را هم نشان دادیم، اما همه اینها روی ویژگی مردمی بودن این‌گونه نمایش تأکید می‌کند.

من همیشه حسرت این را خورده‌ام که اگر نگاه ما به آثار نمایشی این‌گونه نبود، شاید امروز این‌گونه نمایشی که خاص فرهنگ ما هست و با ذائقه فرهنگ ما سنخیت بیشتری دارد، امروز یک وضعیت بهتری داشت. شاید الان به کمالی رسیده بود. بنابر این دوست داشتم که «دندون طلا» چنین ویژگی داشته باشد.

 برای اجرای بهتر تصنیف‌ها این بار هم از کمک‌های هنگامه مفید استفاده کردم و خواهش کردم به من کمک کند و تصنیف‌های مختلف را در قصه بگنجاند. مثلا با خانم مفید مشورت می‌کردم که تصنیفی می‌خواهیم که این تصنیف در اینجا حدیث نفس قنبر باشد. با این شیوه هم قصه پیش می‌رفت و هم بیانگر احساسی است که برای فهم آن، این شیوه بهتری است.

اخبار فرهنگی - روزنامه شرق

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین