داستانی تاملبرانگیز از فروشندگی دختری 16 ساله که با دستفروشی در ایستگاههای مترو، میخواهد قله آرزوهایش را فتح کند.
یک
سالش بود که دست پر مهر مادر از روی سرش برداشته و صدای گوشنواز لالایی
شبانه مادر به دست قضا و قدر از او ربوده شد و به تنهایی بار جدایی پدر و
مادر را بر دوش کشید.
ساجده 16 سال دارد که در پرده سینمای روزگار خود، نقش پررنگی را در مترو و واگنهایش، ایفا میکند روحیه خاص و فوق العادهاش، لبخند و شوخ طبع بودنش، او را از دیگر فروشندگان آنجا، متمایز کرده است.
وقتی او را میبینم به این فکر میافتم که این دختر می تواند سوژه یک گزارش باشد. برای همین، تلاش می کنم در این شلوغی و بحبوحه، فروش محصولش با او هم صحبت شوم.
بنابراین تصمیم گرفتم که خود یکی از مشتریان او بشوم تا سرصحبت را با او باز کنم.
صدایش کردم، شروع کرد به تبلیغ، خانم لواشک ترش و خوش مزه دارم، خیالتون راحت خیلی ام بهداشتی، امتحان کنید حتما مشتری میشوید.
سرصحبت را با او باز میکنم و خیلی مشتاق در پاسخ به سوالهای من، از دوران کودکی و زندگیاش اینگونه میگوید:یک سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدند و تا به امروز هم مادرم را ندیدهام و با پدرم زندگی میکنم.پدرم از همان اول جوانی ، اعتیاد داشت که همین مسئله باعث جدایی و قطع شدن زنجیره زندگی ما شد اما او بعد از این همه سال اعتیادش را ترک کرده است که بیشتر حواسش به من و زندگی مان باشد. در حال حاضر پدرم همراه من در مترو آب معدنی می فروشد.
*دختری کم سن و سال با آرزوهای بزرگ
ساجده از آرزوهایش هم با لحنی امیدوارانه میگوید: یکی از آرزوهایم ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه است، با وجود دستفروشی از درس خواندن نمیگذرم و همیشه کتابهای درسیام را به همراه دارم.
علاقه شدیدی نیز به بازیگری دارم که تلاش می کنم به این هدف برسم تا معروف و افتخار پدرم شوم هدفم از کار کردن در این سن و سال، علاوه بر اینکه کمک خرج پدرم باشم، پسانداز برای آینده و شهریه دانشگاهم است.
در همین لحظه است که من و اطرافیانم که صدای ساجده را میشنویم از فکر و خیالات و قضاوتهایی که از روی ظاهرش داریم خارج میشویم.
ذهنیتها نسبت به این دختر کاملا تغییر میکند .
ساجده در این سن و سال با این همه مشکلات با قلب رئوف و نگاه خود، حرف از امید به آینده و زندگی میزند.
*باز هم قضاوت اشتباه
در صورت زیبا و معصوم ساجده خواهشهایی دیده می شود که توجه به اطرافیان را به خود جلب میکند تاجایی که فکر میکنیم شاید این خراش ها نتیجه زندگی سخت و دشوار او در گذشته با پدر معتادش بر اثر توهمات ناشی از استفاده از مخدر و روانگردان باشد.
با یک سوال در این مورد به تفکراتی که من و اطرافیان را درگیر کرده است خاتمه می دهم.
این دختر امیدوار در جواب سوالم میگوید: در شش سالگی هنگام عبور از خیابان با یک اتومبیل تصادف کردم و صورتم به شدت آسیب دید و به همین دلیل جراحی شدم.
بعد از این عمل، پزشک معالجم با دانستن ماجرای زندگیام با توجه به اینکه او و همسرش بچهدار نمیشوند، از پدرم خواهان فروش من به آنها بود تا بقول خودشان یک زندگی آرام و بیدغدغه داشته باشم و آنها هم صاحب فرزندی شوند که سالها آرزویش را داشتند.
اما این سوال همیشه با من همراه است که چرا پدرم مثل خیلی از افراد با وجود اینکه اعتیاد و اوضاع مالی خوبی هم نداشت، این کار را نکرد.
به قول ساجده که می گوید پدرم خیلی "مرد" است، هنوز پدرانی هستند که با وجود به سر بردن در توهماتی که از اعتیادشان نشات گرفته، خانواده و فرزندانشان را فراموش نمیکنند.
*سایه سنگین نامادری
با وجود سختی ها و دفن آرزوهای کودکی که ساجده بارها در صحبتهایی که بین ما رد و بدل شد به ان اشاره می کند تنها امیدش در زندگی رسیدن به آرزوهایش است.
ساجده علاوه بر تحمل این سختی ها با یک فرد، به نام "نامادری" گذران زندگی میکند.
تازه یک سال است که سایه نامادری آن هم به معنای واقعی همانند مادر ناتنی هایی که در فیلمها و کارتونهای بچگیمان میدیدیم بر روی سرش سنگینی می کند.
ساجده درباره اخلاق و رفتار نامادریاش می گوید: نامادریام خیلی بد دهان است و اصلا رابطه خوبی با من ندارد . حتی پدرم چند بار تصمیم گرفته که بخاطر رفتار بد او با من، از نامادریام جدا شود اما مانع این اتفاق شدم به امید اینکه رفتارش تغییر کند.
*آرزوهایش دست فروشش کرد
دخترک گزارش ما با وجود تمام دشواریها نقشههای خوبی برای آیندهاش ترسیم کرده است. و تنها انگیزهاش باعث شده که دویدن در ایستگاه و پلههای مترو و سنگینی ساک دستی اش را تحمل کند.
حال باید گفت ، تعداد ساجدهها، با این شرایط در سطح شهر کم نیست که نیازمند حمایت و نگاه ویژه تمامی مردم ، سازمانها و ارگانها برای ایجاد شرایط بهتر جهت رفع نیازهای اولیه زندگی اینگونه افراد است.
و زندگی ساجده درسی باشد برای کسانی که از بسیاری نعمت های الهی برخوردارند و برخلاف موقعیت مناسبی که دارند از آینده خود ناامید هستند و با بروز هر مشکل کوچکی در زندگی، خود را میبازند.
گزارش : مهسا محمدی
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
| در حال بررسی: ۰
| انتشار یافته: ۱
به امید خوشبختی ساجده خانم
ارسال نظر