کد خبر: ۵۵۱۸
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۲ - ۰۹:۰۰
وقتی آن حادثه برای نغمه 1.5 ساله اتفاق افتاد،همه فکر می‌کردند او با زندگی وداع کرده است اما دخترک یزدی در کمال ناباوری همگان دوباره چشم گشود و به زندگی لبخند زد.
پدر و مادر نغمه اصلا دوست ندارند دوباره به دقایق مرگباری که دخترکوچک شان پشت سر گذاشته است فکر کنند. به لحظاتی که دخترک بی رحمانه در چنگال مرگ گرفتار شده بود و نه می توانست دست و پا بزند و نه فریاد بکشد و کمک بخواهد. یادآوری لحظه دست و پنجه نرم کردن کودکانه او با مرگ برای زنده ماندن، تن پدر ومادرش را به لرزه درمی آورد.

همه چیز از ساعت هفت صبح چند روز پیش شروع شد. در آن ساعت پدر برای انجام کارهای روزانه از خانه خارج و مادر هم از خواب بیدار شده بود تا برای فرزندانش صبحانه تدارک ببیند. غافل از این که سفیر مرگ بر در خانه اش تکیه زده و مترصد فرصتی است تا داغ دردناکی را به دل اعضای خانواده بگذارد. نغمه 1.5 ساله قرار بود طعمه مرگ شود. اوکه تازه راه رفتن را یاد گرفته بود، از اتاقی به اتاق دیگر می رفت و بازی می کرد. حواس هیچ یک از اعضای خانواده به او نبود. همه سرشان به کار خودشان گرم بود. دخترک همین طور به کندی راه رفت تا به در ورودی خانه رسید. در باز بود و نغمه کوچولو کنجکاوانه همین طور جلو رفت و از خانه خارج شد تا به جوی آب نسبتا عمیقی که جلوی خانه روان بود، رسید. جوی تا باغی امتداد داشت. دخترک بدون این که بداند چه خطری تهدیدش می کند، سرکوچکش را بالا آورد و نگاه کودکانه ای به چپ و راستش انداخت و دوباره راه افتاد. نگاهی به آب روان انداخت و دست و پای کوچکش را بلند کرد تا از روی آن رد شود، اما آب دخترک را در آغوشش گرفت و با خودش برد.

بچه کم​وزن بود و آب هم جریان نسبتا تندی داشت و او را به سمت پل سیمانی برد که در میانه جوی آب کار گذاشته بودند. نغمه چند متر هم از زیر پل رد شد و در لحظاتی که در جوی رها بود، مدام آب وارد حلقش می شد. آنقدر رفت و رفت تا این که در دهانه خروجی پل از حرکت ایستاد. این که چطور شد و چه اتفاقی افتاد که دخترک همان جا متوقف شد، رازی است که همیشه سر به مهر باقی خواهد ماند. دخترکوچولو حریف آب نبود و آب به صورتش می خورد و سپس وارد دهانش می شد. دریغ از کسی که آن وقت صبح از در خانه اش بیرون بیاید. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا نغمه کوچک در میان آب جان بدهد. آنقدر آب وارد حلقش شد که دیگر نتوانست نفس بکشد و رنگ صورتش رو به سیاهی رفت و بالاخره بی جان شد.

عروسکی بر دهانه پل

آب، نغمه کوچولو را با خودش برد، بدون این که مادر و بقیه اعضای خانواده متوجه غیبت او شده باشند. دقایقی از مرگ نغمه گذشته بود که خواهر بزرگ ترش که ازدواج کرده بود و چند کوچه دورتر از آنها زندگی می کرد، از خانه اش خارج شد. همین طور که داشت به سمت خانه مادرش می رفت، چشمش به پل سیمانی افتاد و حس کرد چیزی شبیه عروسک در دهانه پل گیر کرده است. وقتی به پل رسید، دست انداخت و آن را برداشت.

او عروسک نبود، خواهر کوچکش بود. با گریه و اضطراب به سرعت نغمه را به خانه برد. مادر نغمه می گوید: «زمانی که داشتم صبحانه آماده می کردم، یک شیشه شیرخشک هم درست کردم و به نغمه دادم تا بخورد. بچه های دیگرم هم مشغول بازی​کردن بودند. اصلا نفهمیدم بچه ام کی از خانه بیرون رفت و آن اتفاق افتاد. وقتی دختر بزرگم نغمه را با صورت سیاه به خانه آورد، خون در رگ هایم یخ بست. دخترم می گفت اصلا فکر نمی کردم بچه باشد و فکر می کردم عروسک است. اصلا نفس نمی کشید.» مادر که دست و پایش را گم کرده بود، برسر زنان و گریه کنان به کوچه رفت و از همسایه ها کمک خواست. در چند ثانیه کوچه پر از زنان و مردانی شد که با شنیدن گریه مادر نغمه از خانه بیرون آمده بودند تا ببینند چه اتفاقی برای او افتاده است. همسایه ها سعی می کردند او را آرام کنند اما مادر لحظه ای آرام نمی شد و مدام گریه می کرد.

یکی از همسایه ها با جمعه خان بلوچ پدر نغمه تماس گرفت و به او گفت اتفاق بدی برای دخترش افتاده و بهتر است خودش را زودتر به خانه برساند. پدر نغمه می گوید: «سریع خودم را به خانه رساندم و دیدم مردم دور خانه ام جمع شده اند و همسرم هم داد و بیداد راه انداخته و گریه می کند. از در و همسایه پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ گفتند نغمه مرده است. رفتم سراغ او و دیدم صورتش سیاه شده و شکمش هم پر از آب است. بچه تمام کرده بود و نفس نمی کشید. با اورژانس تماس گرفتم و از آنها کمک خواستم.»

فاطمه آبی پور، کارشناس اورژانس 115 یزد، کسی بود که تماس پدر نغمه را جواب داد. او می گوید: «پدر خانواده با استرس زیادی گفت بچه 1.5 ساله ام غرق شده است و نفس هم نمی کشد. بچه به دلیل غرق شدگی دچار ایست قلبی و تنفسی شده بود و باید احیاء می شد. قبل از هرچیزی آدرس خانه اش را گرفتم تا آمبولانس بفرستم و پس از آن به او گفتم بچه را بگذار روی ساعدت طوری که سرش پایین باشد و سپس کف یکی از دستهای آزادتت را بین سینه بچه بگذار و مرتب فشار بده تا تکنسین های اورژانس از راه برسند.»

ادامه ماجرا را از زبان جمعه خان بخوانید که توصیه های آبی پور را مو به مو اجرا کرد: «همه در حال گریه بودند و می دانستم اگر مثل همسرم دست و پایم را گم کنم، نغمه اگر شانسی هم برای زنده ماندن داشته باشد، با دستپاچگی ما حتما از دست می رود. زنم در حال سکته کردن بود. به اعصابم مسلط و دست به کار شدم. نغمه را سرو ته کردم و در همین لحظه آب از دهان و بینی اش خارج شد. او را روی دستانم گرفتم و بعد از پر کردن دهانم از هوا، دهان دخترکم را باز کردم و به او تنفس دهان به دهان دادم. سه بار این کار را انجام دادم و دفعه سوم یکدفعه بچه ام یک نفس عمیق کشید. با برگشتن نغمه کارهایی را که اورژانس گفته بود انجام دادم.»

قلبی که دوباره تپید


در همین حین که جمعه خان داشت تلاش می کرد نغمه را با کمک اپراتور اورژانس یزد احیاء کند، اکبر خشنود و همکارش مهدی قادری نسب به محل حادثه اعزام شدند. کد اعلام شده از سوی مرکز، اضطراری بود و تکنسین های اورژانس حتی یک ثانیه را هم نباید از دست می دادند. در چنین مواقعی آمبولانس با سرعت بالا تمام چراغ قرمزها را رد می کند و توقفی ندارد. خیلی طول نکشید که آمبولانس آژیرکشان وارد کوچه شد.

خشنود می گوید: «بچه سیاه شده بود و اگر با اورژانس دیر تماس می گرفتند و ما هم فقط یک دقیقه دیرتر به صحنه حادثه می رسیدیم، حتما از دست می رفت. خوشبختانه پدر بچه با راهنمایی اپراتور موفق به برگرداندن او شده بود. دور و برمان حسابی شلوغ بود و مردمی که آنجا جمع شده بودند، مدام از ما می پرسیدند بچه زنده است یا نه؟ نفس می کشد؟ ما هم برای این که بتوانیم امدادرسانی کنیم مدام می گفتیم اجازه بدهید کارمان را انجام بدهیم. بعد از اکسیژن درمانی و ماساژ قلبی خوشبختانه بچه برگشت و او را به بیمارستان منتقل کردیم.»

با برگشتن نغمه به زندگی موجی از شادی و خوشحالی جمعیت حاضر و از جمله پدر و مادر نغمه را دربرگرفت و سپس بچه به بیمارستان اعزام شد. از قرار معلوم اتفاقات دیگری در بیمارستان افتاده و قلب نغمه دوباره از تپش ایستاده بود. اما کادر درمانی بیمارستان با سی.پی.آر به موقع او را از مرگ نجات داده بودند. دخترک اکنون در بیمارستان بستری و حالش رو بهبود است. / ضمیمه تپش
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
|
در حال بررسی: ۰
|
انتشار یافته: ۱
داریوش
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۴
0
0
خدا رو شکر, خیلی مراقبش باشین . ایشالا همیشه سالم و سلامت باشه
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین