|
|
امروز: سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۰۶:۱۳
کد خبر: ۵۱۴۸۱
تاریخ انتشار: ۰۳ تير ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۴
احمدی‌نژاد در سال ٨٤ در شرایطی به قدرت رسید که در میان نیروها، ناظران و تحلیلگران سیاسی و نیز در میان کاندیدا و نماینده جریان‌های حاضر در انتخابات خیلی‌ها او را گزینه‌ای جدی و حتی گزاره‌ای قابل تحلیل نمی‌یافتند.
وقتی انگشت جوهرآلودش بالا رفت و برگه رأیی ‌که روی آن نوشته شده بود: «محمود احمدی‌نژاد» توسط دوربین عکاسان ثبت شد؛ سوم تیر ١٣٨٤ بود. تابستان ١٠ سال پیش، مردی ایستاده در صف، تکیه‌زده به دیوار مسجد جامع نارمک، با کاپشنی خاکی‌رنگ و لبخندی بر لب و حلقه دوستانی که در کنارش ایستاده و در روزهای داغ تابستان در انتظار شنیدن اخباری دلگرم‌کننده برای سرنوشت سیاسی‌شان بودند. روز سوم تیر، دور دوم انتخابات نهمین دوره ریاست‌جمهوری، شهردار تهران، کنار مردی قدبلند و لاغراندام، که رئیس ستاد انتخاباتی‌اش بود و عضو شورای دوم شهر، به دوربین‌ها و خبرنگاران لبخند می‌زد و جملاتی را تکرار می‌کرد و دوستان و همراهانش در اطراف او حلقه زده بودند. احمدی‌نژاد در مسیر «بهشت» به «پاستور» بود... .

آغازش چگونه بود؟

پیدایش‌ او ناگهانی نبود. ظهور و بروزش نه اتفاقی که برآمده از فعل و انفعالات پیچیده و گسترده در جریان محافظه‌کار بود که اکنون با پوست‌اندازی، به «اصولگرایی» تغییر نام داده بود، جریانی که نطفه‌اش از اوایل دهه ٧٠ در قالب ستیز با دولت هاشمی‌رفسنجانی و نیز فضای فرهنگی- اجتماعی پس از جنگ اندک‌اندک بروز کرد. در همان دوره که راست‌گرایان با نشریه «صبح» مهدی نصیری و حضور گاه و بی‌گاه خیابانی در عرصه ظاهر می‌شدند، احمدی‌نژاد در سکوت و در میانه مرزبندی سیاسی-هویتی به‌کار خود بود. شاید روز سوم تیر، تکیه‌زده به دیوار، به‌یاد می‌آورد که در دور دوم ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی در همین مسجد در ستاد انتخاباتی آیت‌الله، برای پیروزی او تلاش کرده است. در این مقطع، به‌ظاهر مرزبندی سیاسی روشن نبود اما رخدادهای سیاسی بعدی، هویت و ماهیت جریان‌ها را آشکارتر کرد. انتخابات مجلس پنجم شورای اسلامی و دوم خرداد ١٣٧٦ فرصتی بود که جریان نوظهور سیاسی از وضعیت اولیه فاصله بگیرد و  در اردوگاه راست تثبیت شود. در همان زمان که رئیس دولت اصلاحات با چالش‌های ریز و درشت دست‌وپنجه نرم می‌کرد، آرایش جدیدی میان جریان مخالف اصلاحات شکل می‌گرفت.
راست سنتی با گروهی از نیروهای پایین‌دستی طیف خود روبه‌رو بود که هرچه می‌گذشت کمتر حاضر به گردن‌گذاشتن به قیادت زعمای طیف خود بودند. عبدالرضا داوری می‌گوید: «پس از سال ١٣٧٨ و حادثه کوی دانشگاه، حرکت اصولگرایان برای انسجام آغاز شد. شروع کار، حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان جلساتی را با روزنامه‌های همسو برگزار می‌کرد». این جریان با توسعه اقتصادی هاشمی همان اندازه‌ در چالش بود که با توسعه سیاسی خاتمی مشکل داشت. محمود احمدی‌نژاد - میوه رسیده این جریان - سوم تیر ١٣٨٤ در مسجد جامع نارمک آماده چیده‌شدن بود. او در افشاگری سخت بی‌باک بود. گفتمان تبلیغی‌اش به‌گونه‌ای بود که هاشمی را نماد «سیستم» و خود را «آنتی‌سیستم» معرفی می‌کرد. چنان‌که هم‌پیمان او، علی‌اکبر جوانفکر، در سال‌های بعد در سرمقاله روزنامه ایران، هاشمی‌رفسنجانی را «بت‌ بزرگ» می‌خواند.

ایجاد فضای دوقطبی با هاشمی، برای احمدی‌نژاد ١٧ میلیون رأی به ارمغان آورد. این تجربه در مذاق او چنان خوش نشست که تا آخرین روز دولت خود، همچنان سعی بر سوارشدن بر موج همین فضای دوقطبی داشت. البته احمدی‌نژاد پیش از شیرینی سوم، طعم تلخ شکست را تجربه کرده بود. سال ١٣٧٨ بود که در قالب یک نامزد متعلق به جناح راست، نتوانست به مجلس ششم راه پیدا  کند. بازخوانی تجربیات این ناکامی را سرمایه کامیابی در دومین دوره انتخابات شوراها کرد؛ جایی که از فهرست ١٦نفره «ائتلاف جمعیت آبادگران ایران اسلامی» ١٥ نفرشان وارد شورای شهر شدند و بعد احمدی‌نژاد شهردار پایتخت شد. احمدی‌نژاد هرچند حمایت صریح راست سنتی را پشت سر نداشت، اما راست جدید، که استخوان‌بندی آن را جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی (با محوریت حسین فدایی و الیاس نادران) و جمعیت رهپویان (با محوریت علیرضا زاکانی، الیاس نادران و مهدی طائب،) تشکیل می‌داد، قرابت نزدیکی با او داشتند. اولین کنگره رسمی این تشکل‌ها در سال ٨٧ برگزار شد اما شروع فعالیت این افراد به یک دهه قبل برمی‌گشت.

در قاب زندگی

سال ١٣٣٥ بود که در ارادان، از توابع گرمسار استان سمنان به‌دنیا آمد و یک‌سال بعد، خانواده او راهی تهران شدند. سه سال مانده بود به پیروزی انقلاب اسلامی که محمود احمدی‌نژاد در رشته عمران وارد دانشگاه علم و صنعت شد. با پیروزی انقلاب به‌عنوان نماینده دانشگاه علم و صنعت در جلسات انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها شرکت می‌کرد. در آن زمان در نشریه «جیغ‌وداد» با دیگر فارغ‌التحصیلان دانشگاه علم و صنعت چون مجتبی ثمره‌هاشمی کار می‌کرد. این نشریه را ابراهیم اسرافیلیان از استادان دانشگاه علم و صنعت - طرفدار حسن آیت - منتشر می‌کرد. ثمره‌هاشمی، قبل از ۱۳۸۴ سمت‌هایی چون شهردار سنندج، مشاور سیاسی استاندار کردستان، قائم‌مقام دانشگاه آزاد کردستان، مدیرعامل آتی‌ساز، مدیر کل ارزشیابی وزارت امور خارجه، مشاور حوزه برنامه‌ریزی صداوسیما و معاون آموزشی و سپس رئیس دانشکده صداوسیما را برعهده داشت. او در دولت نهم علاوه بر پست مشاور رئیس‌جمهور، مدتی معاونت سیاسی وزارت کشور را نیز برعهده داشت.

 بعدها احمدی‌نژاد و دوستش به طیفی پیوستند که طرفدار انقلاب فرهنگی بودند. او در دوران فراغت از تحصیل به پیشنهاد مرحوم مهدوی‌کنی، وزیر وقت کشور، برای پرکردن خلأ نیروهای اجرائی در استان‌ها راهی شمال‌غرب کشور شد. در زمان استانداری ثمره‌هاشمی در آذربایجان‌غربی، فرماندار ماکو و بعد خوی شد. از علم و صنعت دانشجوی دیگری هم راهی ارومیه شد: صادق محصولی، فرماندار ارومیه و بعد معاون سیاسی استاندار استان آذربایجان‌ غربی. پس‌ از تصمیم سپاه مبنی‌بر تشکیل ستاد مناطق‌ دهگانه، فرماندهی منطقه ٥ (استان‌های آذربایجان‌شرقی، غربی و اردبیل) به محصولی سپرده شد. او سپس به اولین تیپ ٥٥ ویژه پاسداران رفت. بعدا در سال ۱۳۸۴ برای پست وزارت نفت به مجلس هفتم معرفی شد، ولی ناکام ماند. محصولی در آبان ۸۷ پس از استیضاح و برکناری علی کردان برای تصدی پست وزارت کشور به مجلس معرفی شد. پرویز فتاح از دانشجویان صنعتی شریف که مسئول کمیته جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی بود در این تیپ به او پیوست. بعدها تیپ ٥٥ در پی ادغام با تیپ ٦ ویژه سپاه پاسداران تغییر نام داد و احمدی‌نژاد مسئول رزمی این تیپ شد. به این ترتیب اولین یاران احمدی‌نژاد دورهم جمع شدند و بعدها «اسفندیار رحیم مشایی» هم به‌واسطه عضویتش در شورای تأمین استان به این طیف پیوست. زمان گذشت و احمدی‌نژاد معاون سیاسی استاندار کردستان شد؛ جایی که ثمره‌هاشمی هم مدتی معاون سیاسی استاندار بود و مدتی مشاور و شهردار سنندج. مسعود زریبافان معاونت عمرانی استانداری، شهرداری و معاونت فرمانداری مهاباد را تجربه می‌کرد. بعدها اسفندیار رحیم‌مشایی هم از وزارت اطلاعات به‌عنوان «مسئول تدوین استراتژی نظام جمهوری اسلامی در خصوص اکراد ایرانی» به سه کارمند وزارت کشور پیوست و اینچنین حلقه کردستان هم تکمیل شد. با پایان جنگ، احمدی‌نژاد به دانشگاه علم و صنعت برگشت و تحصیل و تدریس را شروع کرد و در نهایت در سال ۱۳۷۶ از دانشگاه علم و صنعت دکترای مهندسی برنامه‌ریزی حمل‌ونقل و ترافیک گرفت. در سال ۱۳۷۲ و در دولت دوم اکبر هاشمی رفسنجانی، احمدی‌نژاد به اردبیل رفت. در دوران استانداری او، افراد جدیدی به حلقه دوستان نزدیک احمدی‌نژاد اضافه شدند: علی‌اکبر محرابیان و علی نیکزاد. محصولی در این دوران مجری طرح سوآپ نفتی شد. این یاران بعدا وزارت صنایع، مسکن و کشور را در اختیار گرفتند. در این زمان احمدی‌نژاد سه بار به‌عنوان استاندار نمونه کشور انتخاب شد. او بعدا در سال ۱۳۷۸ به‌عنوان استاندار سابق اردبیل، یکی از شاکیان روزنامه سلام بود. در زمستان سال ۱۳۸۱ و با نزدیک‌شدن به انتخابات دوره دوم شوراهای اسلامی شهر و روستا، احمدی‌نژاد در مرکز فعالیت‌های انتخاباتی جناح محافظه‌کار قرار گرفت، بدون آنکه نامی از او برده شود. جناح راست که در آن انتخابات زیر نام جمعیت آبادگران در انتخابات شرکت کرده بود، در پی مشارکت پایین مردم تهران، توانست کرسی‌های شورای شهر تهران را در اختیار بگیرد و اینچنین محمود احمدی‌نژاد در اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۲ شهردار تهران شد. در این دوره حلقه کردستان، علم و صنعت و اردبیل دیگربار به او پیوستند و الگوی حلقه بهشت ریخته شد؛ حلقه‌ای که نمونه کوچک حلقه بعدی، یعنی حلقه یاران پاستور بود. تلاش سیاسی احمدی‌نژاد با این پیروزی متوقف نشد و جناح اصولگرا، کمتر از یک سال بعد، در شرایطی ویژه مجلس هفتم را در اختیار گرفت و حدادعادل رئیس مجلس شورای اسلامی شد. اکنون اعتمادبه‌نفس لازم برای فتح پاستور فراهم شده بود... .

کمیته ١٦ نفره در برابر دولت

مهدی طائب، عضو «جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی»، درباره رئیس‌جمهوری‌شدن احمدی‌نژاد گفته: «سال دوم رئیس‌جمهوری خاتمی، جریان حزب‌الله به این فکر افتاد که اگر روند حاکم به همین ترتیب به جلو حرکت کند، جریان خاتمی نظام را از بین خواهند برد، بنابراین گفتند جریان حزب‌الله باید ورود پیدا کند تا بر جریان انتخابات سلطه مردمی پیدا کند و در انتخابات پیروز شود، بنابراین یک گروه هزارنفره از سراسر کشور جمع شدند و از میان آنها ٣٠٠ نفر و از بین آنها گروه ١٦ نفره‌ای تشکیل و جلساتی برگزار شد که در  این اندیشه بودند چگونه می‌توانند در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری، در انتخاب مردم مؤثر باشند، یکی از افراد آن گروه احمدی‌نژاد بود. در این جلسه آقایان احمدی‌نژاد، فدایی، توکلی، باهنر، رحیم‌پور، مرتضی نبوی، زاکانی و یک نماینده از تلویزیون آمده بودند؛ تنها نکته مطرح این بود که چگونه بر اوضاع سلطه پیدا کنیم. اولین چیزی که مطرح شد این بود که بالاخره در انتخابات باید رأی مردم را جذب کنیم و در آن جلسه بحث شد که تابلویی را بلند کنیم که مردم ذیل این تابلو جمع شوند. من پیشنهاد دادم ما همان تابلویی که امام خمینی(ره) بلند کرده بود و مردم آن را به فراموشی سپردند را بلند کنیم و امام گفته بود که ما مقدمه‌ساز ظهور امام زمان(عج) هستیم و این امروز فراموش شده است، در آن نشست تنها کسی که خیلی استقبال کرد احمدی‌نژاد بود و بالاخره این طرح قبول شد. نتیجه آن جلسات در مجموع این شد که شورای شهر تهران را در دست گرفتیم و شورای شهر و انتخاب شهردار می‌تواند برای معرفی قدرت عملیاتی حزب‌الله پله‌ای باشد. اعضای گروه مشغول انتخاب شهردار بودند و اینکه چه کسی می‌تواند شهردار باشد و آن کسی که از نظر اجرائی خودش را بیشتر از همه نشان داده بود احمدی‌نژاد بود، بنابراین شهردار شد». اما برای انتخابات نهمین دوره ریاست‌جمهوری عده‌ای می‌خواستند از محمدباقر قالیباف حمایت کنند. طائب می‌گوید: «در جلسه‌ای که داشتیم یک عده مخالف ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد بودند و با آمدن قالیباف موافق بودند، یک عده قبول داشتند که احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شود، ولی قالیباف باید بیاید که سپر بلای احمدی‌نژاد بشود تا موافقان هاشمی سراغ قالیباف بروند، به او حمله کنند و در نتیجه احمدی‌نژاد بالا بیاید، بنابراین قالیباف آمد و مطرح هم شد و دقیقا سپر بلای احمدی‌نژاد شد و احمدی‌نژاد رئیس جمهور شد». آنها در روز سه‌شنبه، سه روز مانده به دور اول انتخابات از احمدی‌نژاد حمایت کردند و «خلبان خوش‌پوش» خود را تنها گذاشتند.

ناگفته‌های همراهان

 احمدی‌نژاد در سال ٨٤ در شرایطی به قدرت رسید که در میان نیروها، ناظران و تحلیلگران سیاسی و نیز در میان کاندیدا و نماینده جریان‌های حاضر در انتخابات خیلی‌ها او را گزینه‌ای جدی و حتی گزاره‌ای قابل تحلیل نمی‌یافتند. تنها نیروی شناخته‌شده‌ای که به حمایت از احمدی‌نژاد پرداخت؛ محمدتقی مصباح‌یزدی و حلقه نزدیک یاران او در قم (حلقه پرتو) بود، اما در عمل نیروی کمتر شناخته‌شده، ولی فعال دیگری از احمدی‌نژاد حمایت می‌کرد. او خود جزء مؤسسان جمعیت ایثارگران و عضو جامعه اسلامی مهندسین بود و حمایت آنها را نیز داشت. همچنین اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان که در سال ١٣٦٨ توسط محمد نصر اصفهانی، مهدی فضائلی، امیرحسین درخشان، محمدرضا مرادیان و محمدصادق سهلانی در دانشگاه تهران تأسیس شد از احمدی‌نژاد حمایت کرد. این تشکل اولین‌بار از جامعه روحانیت مبارز حمایت کرد. در انتخابات پنجم و ششم ریاست‌جمهوری از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، در سال ١٣٧٦ از حجت‌الاسلام‌والمسلمین ناطق نوری، در انتخابات نهم و دهم از احمدی‌نژاد و در سال ١٣٩٢ از سعید جلیلی حمایت کرد. بعدا تعدادی از اعضای اتحادیه در پست‌های میانی و بالای مدیریتی با دولت احمدی‌نژاد همکاری کردند. آمدن احمدی‌نژاد اگر برای برخی اصولگرایان غیرمنتظره بود، اما تحقق چیزی بود که آرزویش را داشتند و شاید انتظار داشتند که در سال ٨٠ بتوانند به جای دولت اصلاحات بنشینند. علیرضا زاکانی، دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی، می‌گوید: «تغییراتی که بعد از موفقیت خاتمی در کشور به راه افتاد تغییراتی بسیار جدی بود و اشکالات بسیار اساسی را ایجاد کرد». او که در سال ٨٤ رئیس ستاد قالیباف بود می‌گوید: «در سال ٨٣ یک چارچوب تنظیم شد و در واقع در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب پنج نفر نامزد ریاست‌جمهوری وارد عرصه رقابت شدند و قرار شد طبق نظرسنجی‌ها کسی که بالاتر است به‌عنوان کاندیدای نهایی انتخاب شود. در ٢٧ آذر در یک جلسه به خاطر اتفاقاتی که رخ داده بود، آقای ولایتی کناره‌گیری کرد و دوستان برخلاف وعده‌های خود در ٢١ اسفند سال ٨٣ لاریجانی را زودتر از موعد به‌عنوان کاندیدای نهایی برگزیدند که باعث جدایی آقایان توکلی، رضایی، احمدی‌نژاد و قالیباف از آنها شد و این چهار نفر ائتلاف جدیدی را شکل دادند. همه این نامزدها میثاق‌نامه‌ای را امضا کردند و حتی احمدی‌نژاد به جای یک‌بار، دوبار امضا کرد و در نهایت پنج نفر به‌عنوان مرضی‌الطرفین انتخاب کردند که بنده نیز یکی از آنها بودم. بر این اساس در ستاد آبادگران رأی‌گیری و چمران به‌عنوان سخنگوی آبادگران و بنده نیز مسئول ستاد اجرائی آن شدم».

از باهنر پرسیدم اینها کیستند؟

امیر محبیان، مؤسس حزب نواندیشان، روایت می‌کند: «احمدی‌نژاد به‌دلیل انرژی بسیار بالایی که داشت، وقتی کاری به او محول می‌شد با تمام توان می‌ایستاد. بعد‌ها هم در دوران ریاست‌جمهوری، این انرژی بالای خود و «بیش‌فعالی» را نشان داد. درباره شورای شهر دوم، اولین باری که من متوجه شدم مسئولیت پروژه انتخابات با دکتر احمدی‌نژاد است، زمانی بود که آقای مهندس باهنر گفت جلسه‌ای برای بررسی انتخابات در طبقه اول جامعه اسلامی مهندسین تشکیل شده و خواستند که من در‌ آن شرکت کنم و نظر دهم. من رفتم آنجا و متوجه شدم جمع حاضر را آقای دکتر احمدی‌نژاد دعوت کرده است. من رفتم جلسه و در آنجا دیدم چهره‌هایی هستند که گفته می‌شود اصولگرا هستند، اما من هیچ‌یک را نمی‌شناسم. من در آن جلسه درباره تاکتیک «موتور روشن- چراغ خاموش» مباحثی را مطرح کردم. گفتم به‌دلیل تبلیغات جناح رقیب و فضایی که علیه ما ایجاد شده، ظاهرا سازمان‌های رسمی جناح راست و عناوین تشکیلاتی سابق که سال‌ها با آن فعالیت سیاسی کرده و در انتخابات‌های مختلف حاضر بودند، محبوبیتی ندارند یا تخریب شده‌اند. تز من این بود که برای عبور از خیابان انتخابات که برخی هم در آن سنگ پرتاب می‌کردند، چهار حالت می‌توان داشت. یا با «چراغ روشن و موتور روشن» رد شویم که ممکن است با سنگ‌اندازی رقیب مواجه شده و تخریب شویم. یا اینکه با «موتور خاموش و چراغ خاموش» رد شویم که عاقلانه نیست و بی‌تحرکی سیاسی اساسا از سوی هر جریانی قابل‌پذیرش نیست. حالت سوم این بود که با «چراغ روشن اما موتور خاموش» حرکت کنیم که نتیجه آن این بود که هم کتک را بخوریم و هم حرکتی نداشته باشیم! بهترین حالت، «موتور روشن و چراغ خاموش» بود و دلیل آن هم این بود که اجازه تبلیغات علیه خودمان را ندهیم. این بحث تمام شد و آقای دکتر احمدی‌نژاد هم از سخنرانی من تشکر کردند. بعد از آن با آقای مهندس باهنر صحبت کردم که چرا چهره‌های حاضر در جلسه، چهره‌های شناخته‌شده‌ای حداقل برای من در آن زمان نیستند؟ البته به‌استثنای آقایان شیبانی و چمران. مهندس باهنر در پاسخ به من گفت اگر کاندیداهای ما برای انتخابات شورای دوم، شناخته‌شده باشند، علیه آنها موضع وجود دارد و در ضمن چندان به پیروزی خوشبین نبودند. باز از آقای باهنر پرسیدم که این افرادی که در جلسه بودند چه سوابقی دارند؟ آقای باهنر پاسخ داد که اینها چهره‌هایی هستند که خود آقای احمدی‌نژاد سامان داده است و مسئولیت پروژه هم با ایشان است. آنها مثل آقایان نادر شریعتمداری یا حسن زیاری در دانشگاه علم و صنعت یا در جاهای دیگر با ایشان آشنا بودند و نیروهای حزب‌اللهی و متخصصی هم بودند. این روند را آقای دکتر احمدی‌نژاد با سرعت بالا ادامه داد و شوراها را در آن دوره از انتخابات، به دست آورد. بعد از انتخابات شورای دوم، طبیعتا اولین دستور کار شورای جدید، انتخاب شهردار بود و اولین گزینه هم آقای احمدی‌نژاد بود». بعدها حسین فدایی، دبیرکل جمعیت ایثارگران، در ٣١ خرداد ٨٤ گفته بود: «مردم و اصولگرایان با قاطعیت از احمدی‌نژاد حمایت می‌کنند». آنها به هر دلیلی در نهایت قالیباف را به‌عنوان کاندیدای نهایی خود اعلام کردند. محبیان می‌گوید: «معتقد بودند آقای قالیباف به‌خاطر وجهه‌ای که در فرماندهی پلیس به‌دست آورده و در جامعه یک نیروی اجرائی به‌شمار می‌رود، احتمال رأی‌آوری بیشتری دارد. اما احمدی‌نژاد هیچ‌گاه آنها را نبخشید». کار برای جریان راست و اعضای شورای هماهنگی اصولگرایان سخت شده بود و شکافی میان کسانی که کاندیداشدن قالیباف را «برگ برنده» اصولگراها ارزیابی می‌کردند (نظیر ایثارگران) و حلقه دیگر که کاندیدای نهایی خود را علی لاریجانی می‌دانستند، پدید آمد.

ناگفته‌های ناطق‌نوری

علی‌اکبر ناطق‌نوری می‌گوید: «در انتخابات ٨٤ من آنچه وظیفه خودم می‌دانستم به‌عنوان رهبر جریان انجام دادم و شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را خودم به کمک دوستان به وجود آوردم. قائل هم بودیم به اینکه هرکس به چهار اصل اسلام، انقلاب، امام و رهبری معتقد باشد، می‌تواند زیر این چتر قرار بگیرد. نیروهایی که بعد از دوم خرداد ٧٦ از هم پاشیده شده بودند را جمع کردیم و سازمان مجددی پیدا شد. اولین گام را در انتخابات شورای شهر تهران برداشتیم که موفق هم بودیم و به‌دنبال آن در مجلس هفتم هم غلبه با همین جریان بود تا اینکه رسیدیم به بحث ریاست‌جمهوری. در قصه ریاست‌جمهوری ٨٤ ماجرا این‌گونه بود که از اصولگراها پنج،شش کاندیدا وجود داشت و کاری که ما باید می‌کردیم این بود که بنشینیم با اینها صحبت کنیم که یا آنها را قانع کنیم که کنار بروند یا اینکه با مکانیسمی پیش بیاییم تا یکی از آنها در عرصه باقی بماند. آمدیم و آقایان هم قبول کردند که شورای مرکزی جبهه نیروهای انقلاب به هر تصمیمی رسیدند، آنها قبول کنند... کاندیداها را در همین اتاق خواستیم با این هدف که از برنامه‌ها، اهداف و انگیزه‌های آنها باخبر شویم و کاندیدا‌ها هم آمدند و توضیحاتی دادند... آقای احمدی‌نژاد هم جزء همین کاندیدا‌ها بود. ایشان می‌گفت: «من برای اداره کشور طرح دارم و بقیه نامزدها ندارند. شما هم اجازه نمی‌دهید من طرحم را بدهم».

ما با کاندیداهای دیگر دو جلسه داشتیم، با ایشان سه جلسه برگزار کردیم. یک روز به آقای باهنر گفتم یک وقتی به آقای احمدی‌نژاد بدهید چون می‌گویند من برای اداره کشور یک طرح ویژه دارم. زمان جلسه هماهنگ شد و ایشان به دفتر بنده آمد و مرحوم عسگراولادی، باهنر، بنده و برخی دیگر از دوستان بودند.

ایشان در آن جلسه دو ساعت طرحش را توضیح داد. بنا هم بود تا پایان صحبت ایشان حرفی نزنیم. ایشان وقتی صحبتش را تمام کرد، من رئیس جلسه بودم و اگرچه منشی جلسه کس دیگری بود ولی برای اینکه مطالب یادم بماند، چیزهایی را می‌نوشتم که خود آن نوشته‌ها چهار صفحه شد. قبل از اینکه من صحبت کنم، مرحوم آقای عسگراولادی گفت: «این برادر ما احساس می‌کند که اسلام را فقط او می‌شناسد، این برادر ما احساس می‌کند انقلاب را فقط او درک کرده است. این برادر ما احساس می‌کند امام را فقط او می‌شناسد». بنده هم خطاب به آقای احمدی‌نژاد گفتم: «آقای احمدی‌نژاد! من حرف‌های شما را خیلی دقیق گوش دادم، هرچه دقت کردم، هیچ نفهمیدم». یا سطح معلومات شما خیلی بالاست و ما نمی‌فهمیم شما چه می‌گویید یا اینکه حرف‌های«بالاابری» می‌زنید. بعد از آن جلسه احمدی‌نژاد قهر کرد و رفت. فردایش هم نامه نوشت که من دیگر با جمع شما نیستم».

 برنامه احمدی‌نژاد

طرح همکاری بین راست مدرن و احمدی‌نژاد آماده می‌شود. شورای نگهبان از هزارو ١٤ نفری که برای انتخابات ریاست‌جمهوری ثبت‌نام کرده بودند شش نفر را تأیید صلاحیت می‌کند: محسن رضایی، علی اردشیرلاریجانی، محمدباقر قالیباف، محمود احمدی‌نژاد، علی‌اکبر هاشمی‎‌رفسنجانی، مهدی کروبی. اما دکتر مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده رد صلاحیت می‌شوند و بعد با «حکم حکومتی» به فهرست کاندیداها برمی‌گردند. رقابت کاندیداهای متعدد در دور اول انتخابات شروع می‌شود اما سه روز مانده به روز انتخابات، محسن رضایی با شعار «دولت عشق» از کاندیداتوری ریاست‌جمهوری کناره‌گیری می‌کند و آن جمله خود در فیلم تبلیغاتی‎اش که می‌گفت: «فقط با گلوله کنار می‌روم» را در عمل فراموش می‌کند. محمدباقر قالیباف خلبان خوش‌پوش و تکنوکرات از ١٦ فروردین ٨٤ از نیروی انتظامی استعفا می‌دهد و دومین گزینه‌ای می‌شود که راست مدرن در کنار حمایت از احمدی‌نژاد به او گرایش دارند و شاید بین احمدی‌نژاد-قالیباف به‌گفته طائب «باید یکی را قربانی کنند». اما دکتر مصطفی معین حمایت اکثریت طیف اصلاح‌طلبان را داشت و انتخاب اول روشنفکران و نخبگان شهری بود. در این زمان علی شکوری‌راد، رئیس ستاد انتخابات دکتر معین بود. علی لاریجانی به‌عنوان کاندیدای نهایی «جبهه متحد اصولگرا» از «هوای تازه» می‌گفت و به مطالبات راست سنتی و شهری‌ها توجه داشت. رئیس ستاد لاریجانی محمدرضا باهنر بود و او نیز مانند بیشتر اعضای ستاد لاریجانی، رغبت چندانی به پیروزی رئیس وقت صداوسیما (که البته چندماهی بود استعفا داده بود) نداشت و گاه با کاندیداهای دیگر اصولگرا، جلسات خصوصی داشتند... و این‌گونه ‌شد که وقتی رؤسای ستاد همه کاندیداها، حتی مهرعلیزاده، که شانس کمتری برای پیروزی داشت، از «پیروزی قطعی و صددرصد» کاندیدای متبوع خود می‌گفتند، باهنر «ابراز امیدواری» می‌کرد تا «اگر خدا بخواهد آرای خوبی نصیب لاریجانی شود». اما احمدی‌نژاد طور دیگری عمل می‌کرد. او از عدالت اقتصادی می‌گفت و آزادی. برای همین در همان روزهای اول انتخابات به سراغ مهدی شهیدی‌کلهر می‌رود برای سپردن یکی از ستادهای انتخاباتی‌اش به او. کلهر نماد تساهل و تسامح برای احمدی‌نژاد بود. او از چادر مشکی انتقاد می‌کرد و از شیوه برخورد با بدحجابان. می‌گفت مگر همه مشکلات ما موی جوانان است؟ احمدی‌نژاد وعده می‌داد که نفت را سر سفره شهروندان خواهد آورد. او ادعا می‌کرد گفتمان انقلاب اسلامی را دوباره طرح می‌کند. گفت‌وگوی بدون واسطه با مردم و کاستن از سفرهای غیرضروری خارجی و خودداری از همراه‌بردن خانواده و افراد غیرلازم در سفرهای خارجی، بخش‌هایی از وعده‌هایی بود که احمدی‌نژاد قبل و بعد از انتخاب به ریاست‌جمهوری در این زمینه به مردم ایران می‌داد.

کار تمام شد

پنجم تیر ١٣٨٥ روزنامه کیهان تیتر زد «مردم کار را تمام کردند». غلامعلی حدادعادل، رئیس مجلس هفتم شورای اسلامی، همان شب اعلام نتایج انتخابات به دیدار احمدی‌نژاد شتافت و کلید دفتر کار خود را در ساختمان قدیم مجلس در خیابان امام‌خمینی به رئیس‌جمهور منتخب داد تا کارهای ابتدایی تشکیل دولت نهم در آنجا صورت پذیرد. روزی که احمدی‌نژاد به بهارستان رفت، حدادعادل دست در دست او در مجلس چرخید و هر دو به خبرنگاران لبخند زدند. احمدی‌نژاد در مقابل رسانه‌ها به صراحت گفت: «به‌عنوان یار کمکی به دوستانم در مجلس اضافه شده‌ام». منظور احمدی‌نژاد، همان «دوستان آبادگرانی» بود؛ دوستانی که بعدها خبرنگاری از حدادعادل پرسید: «گفته می‌شود که مجلس در مشت دولت است نه پشت دولت» و او در پاسخ گفته بود: «نه! ما پشت دولت هستیم». اما در واپسین روزهای مجلس هفتم کاسه صبر دوست احمدی‌نژاد هم لبریز شد و حدادعادل در نامه‌ای به مقام معظم رهبری، خواستار دخالت ایشان در مقابل رفتارهای احمدی‌نژاد شد. اگرچه هرگز حدادعادل به‌طور صریح تا پایان دولت دهم از رئیس‌جمهوری انتقاد نکرد و مدتی طول کشید تا حلقه یاران احمدی‌نژاد تنگ‌تر شود و فصلِ فصل فرا رسید و این بار کیهان تیتر زد «زنده‌باد کدام بهار! »...

منبع: شرق
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
|
در حال بررسی: ۰
|
انتشار یافته: ۵
مهدی دانا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۳
8
1
احمدی نژاد در سال 1384 به خوبی میدانست که مردم به نون بیشتر نیازمند هستند تا به اصول انسانیت و آزادی و برای همین شعار البته وقت شعار عدالت اقتصادی سر داد و مردم
امدند تا شمشیر خود را تحویل و هم وزن آن سکه بگیرند و چه معامله بدی بود
پاسخ ها
لطف الله بهرو
| Iran, Islamic Republic of |
۰۱:۴۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
با در نظر گرفتنِ اینکه؛

الفَقر باب الکُفر

هکذا
بنا بر فرمایش حضرت علی علیه السّلام؛

"خانه ای که "فقر" از دَرب آن وارد شود
"ایمان" از پنجره اش خارج می گردد،

فهمیدنِ

"نیازِ اوّلیّه ی مردم به نان" که هنر نیست!

حرف/مسئله اینست که

آقای احمدی نژاد و دوستان!

برای اداره/چپاول! کشور "طرح" داشته اند!!

و چه خوب اجرا کردند!!!
ناشناس
| United States |
۰۱:۵۶ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
واقعا معامله بدی بود
لطف الله بهرو
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۴
1
7
تاریخ نشان داده که؛

همواره
حرفه ای ترین دزدها/سارق ها

ناشیانه ترین/احمقانه ترین "سوتی" ها را داده اند!

[مثلاً
یارو "طرح"! ریخته که "مو" لا-درزش نمیرفته

ولی دیده شده که (فی المَثَل) شناسنامه اش را در محلِّ ارتکابِ جرم، جا گذاشته!].


(علی کُلِّ حال،

"بارِ کج"
هیچوقت
به منزل نمیرسد/نخواهد رسید).


[امّا (در این میان)،

تاراجِ بیت المالِ (بلادِ) مسلمین
با پرچمِ امام زمان(عج)!

واقعاً
نوبر!!!
و end ِ جنایت است].
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۵
2
5
با نابودی اقتصاد کشور برنامه ای اساسی داشتند
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین