به راستی این سنت دست بستن چیست که صفحات تاریخ را اینگونه شعله ور می سازد. دست های بسته ای که اگر بسته نبودند، تاریخ به انحراف نمی رفت و اگر از پیکرها جدا نمی افتاد، عرش خداوند را در صحرای بلا به لرزه وا نمی داشت.
اما این سوی تاریخ نیز خواندنی است.آنجا که فرزندان علی و فاطمه، در راه دفاع از ارزش های ولایی، جان های تشنه شهادت را به شط ایثار زده و در موجهای تولا و تبرا، امتحان وفا و عشق به ولایت را گذرانیدند، با دست های بسته ، مشقی را به تحریر آوردند که قلمها از توصیفشان درمانده اند. شهدای غواص را می گویم. دستان بسته ای که تاریخ را به لرزه در آوردند و با چشمانی باز و دستهایی در بند، راه سعادت را تنها و تنها با خط سرخ ایثار و شهادت رقم زدند. تاریخ به تمام قد ایستاده است و به احترام پهلوانانی که حتی در بند اسارات دشمن، لرزه بر اندام متجاوزان انداختند و خصم زبون را تنها چاره آن بود که در اسارت نیز دستانشان را در بند کشند و جانشان را بر گیرند.
خفاشان شب پرستی که به گمان خامشان با بستن دستها، دستها را می توان از رسیدن به معشوق برید، مگر به یاد نداشتند که مکتب محمد(ص) و علی (ع) و فاطمه(س) و حسین(ع) را با دست های بسته و جدا شده ماجراهاست!
غواصان عاشق پیشهای که با اقتدا به مولایشان علی، با دستهای بسته نیز، دل به دلدار بستند و از پویش راه وصال، روی بر نتافند و عاشقانه سرودند:
ای کاش جان بخواهد آن یار جانی ما
تا مدعی بمیرد زین جان فشانی ما
درود می فرستم و توفیقمان را در پیمودن مسیراسلام ناب محمدی (ص) و شفاعتمان را نزد مولایشان حسین(ع) می طلبم.