کد خبر: ۳۵۴۲۶۵
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۳:۵۱


عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی اجتماعی در روزنامه اعتماد نوشت: چرا به این نقطه رسیدیم؟ برحسب اینکه از چه زاویه‌ای نگاه کنیم پاسخ‌های گوناگونی که لزوما هم متعارض با یکدیگر نیستند وجود دارد، از این رو می‌خواهم یک مورد مهم آن را متذکر شوم. شاید برای اصلاح رفتارمان مفید باشد.

موضوع به چگونگی نحوه رفتار حکومت با طیف مردم از حامیان تا معترضان در خیابان برمی‌گردد. مردم هر جامعه‌ای متشکل از طیفی از موافق کامل تا مخالف کامل و معترض هستند. آنچه در جوامع تفاوت دارد فراوانی هر نقطه از این طیف است.

در حکومت‌های متعارف افراد موافق و کاملا موافق اکثریت قاطع را تشکیل می‌دهند و در حکومت‌های بسته و ناسالم، آنان اقلیت هستند. ساختار مدیریتی چرا ناسالم می‌شود؟ یک علت آن چشم بستن بر واقعیت است. در حقیقت آنان گمان می‌کنند، اگر «نبینیم؛ نیست».

به عبارت دیگر منتقدان و مخالفان را نادیده می‌گیرند و گمان می‌کنند که با نادیده گرفتن یا تحقیر آنان، مساله حل و آنان نابود می‌شوند. نه فقط نادیده می‌گیرند، بلکه دست به تحریف آنان می‌زنند. چگونه؟ اگر مردم را در طیف خیلی موافق، موافق، بی‌نظر، مخالف و خیل مخالف که معترض کف خیابان است تقسیم‌بندی کنیم، حکومت و ساختار بیمار بیش از همه خیلی موافق‌ها و موافقان را برجسته می‌کند.

اگر آنان ۱۰ درصد باشند، چنان برجسته می‌کند که گویی ۷۰ درصد مردم هستند. سپس بی‌نظرها و مخالف‌ها را هم جزو طیف موافق منظور می‌کند، چون اینها به‌طور نسبی سکوت می‌کنند و ساختار معیوب، سکوت آنان را نشانه رضایت معرفی می‌کند، سپس افراد «خیلی مخالف» را که طبعا عملا هم معترض هستند، بسیار اندک معرفی می‌کند. مثلا اگر آنان ۱۰ درصد هم باشند زیر یک درصد و فریب‌خورده و عامل بیگانه معرفی می‌کند. این رفتار در چنین ساختاری نتیجه منفی می‌دهد. چرا؟ به این علت که درک درستی از جایگاه و موقعیت خود پیدا نمی‌کند. مثل کسی می‌ماند که گمان می‌کند می‌تواند عرض چند صدمتری یک رودخانه خروشان را شنا کند.

در نتیجه بدون آزمایش خود را به آب می‌زند و چند ده متر نرفته غرق می‌شود. این درک ناقص موجب می‌شود که براساس آن تصویر جعلی عمل کند و جایگاه خود را ضعیف‌تر هم کند. بدترین بخش ماجرا آنجاست که مخالفان ساکت را نبیند و سکوت آنان را علامت رضا تلقی کند. آنان از این رفتار ناراحت می‌شوند چون کسی که فریاد نزند یا نتواند فریاد بزند به این معنا نیست که وجود ندارد و اثر نخواهد داشت، پس به‌رغم خواستش به معترضان جدی می‌پیوندد تا دیده شود.

دیده نشدن از سوی حکومت بدترین دردی است که برای شهروندان قابل تصور است. حتی از سرکوب هم بدتر است. چون برای سرکوب باید طرف را دید و مخالفتش را پذیرفت و بعد سرکوب کرد، ولی ندیدن فرد مخالف را چگونه باید تحمل کرد؟

هنگامی که مخالفان به جمع خیلی مخالفان یعنی معترضان می‌پیوندند، بی‌نظران نیز به سوی «مخالف» میل می‌کنند، این طبیعت رفتار در جامعه است. اگر فضای جامعه به گونه‌ای شود که حکومت دیگر نتواند واقعیت را تحریف کند، به یک‌باره متوجه می‌شود که موافقان یا خیلی موافقان که در حال ریزش هستند، نه ۷۰ درصد که کمتر از ۱۰ درصد هستند. هنگامی که این تصویر عمومیت پیدا کند، کل معادله اجتماعی تغییر خواهد کرد. البته تطبیق یافتن صاحبان قدرت، با شرایط جدید بسیار سخت است.

متاسفانه باید گفت که منطق «نبینم؛ نیست»، در امر پژوهش اجتماعی بسیار مشهود است. پژوهش نشان می‌دهد که واقعیت چیست؟ ولی متولیان رسمی امر پژوهش عموما یا مانع از سنجش موضوعات مهم هستند، یا اگر هم انجام شود، مانع از انتشار نتایج آن می‌شوند. این خودفریبی است. پژوهش ابزاری است برای شناخت مردم و نه تغییر واقعیت؛ مردم که در خودشان می‌دانند چگونه فکر می‌کنند. سال گذشته این روزها گزارش از محبوبیت‌سنجی مقامات به وفور منتشر می‌شد که مثلا فلانی ۷۰ درصد محبوبیت دارد. ایرادی نیست خوب هم بود، ولی آیا حالا هم این نظرسنجی‌ها انجام و منتشر می‌شود؟ قطعا خیر.

خلاصه اینکه مشکل رفتار حکومت این است که افراد به نسبت آرام و ساکت را نمی‌بیند و کاری به آنان ندارد حتی آنان را حامی خود می‌داند. در میان معترضین نیز فقط اغتشاش را می‌بیند، در حالی که باید عکس باشد. نباید خود را فریب داد. شجاعت داشته باشید.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین