|
|
امروز: پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۳
کد خبر: ۳۵۲۵۸۶
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۰


سه روز او را بردند و شکنجه‌اش کردند. تمام حسابش را خالی کردند. پول‌هایش را برداشتند. اموال ارزشمند و وسایل آنتیک خانه‌اش را با خود بردند. این پدر و پسر در نقش سروان و سرگرد قلابی سراغ این مرد تاجر ثروتمند رفتند و نقشه گروگانگیری هولناک را اجرا کردند. آنها از این دزدی و آدم‌ربایی به ثروت میلیاردی دست پیدا کردند ولی طولی نکشید که ماموران پلیس پایتخت به خوشگذرانی آنها با اموال سرقتی پایان دادند.

روزنامه شهروند نوشت: «ماجرای این گروگانگیری هولناک از چند وقت پیش، تحت بررسی قرار گرفت. زمانی که یک زن میانسال با نگرانی به پلیس مراجعه کرد و از ناپدیدشدن پسرش خبر داد. او به ماموران پلیس گفت: «پسرم تاجر ثروتمندی است و در شمال تهران به‌تنهایی زندگی می‌کند. خانواده او در خارج از کشور زندگی می‌کنند. پسرم هر روز که به دفتر کارش می‌رفت، با من تماس می‌گرفت و حال و احوال می‌کردیم. ولی از روز گذشته تا الان هیچ خبری از او نشده است. او مثل هر روز با من تماس نگرفت. من هم هر چه با او تماس گرفتم، گوشی‌اش خاموش بود و تلفن خانه‌اش را هم جواب نمی‌داد. امروز صبح به خانه‌اش رفتم و در کمال تعجب دیدم که آنجا به‌ هم ریخته است. از خود پسرم هم هیچ خبری نبود.»

پیداشدن تاجر گمشده در بیابان

با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران پلیس پایتخت قرار گرفت و به دستور قاضی عظیم سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای جنایی تهران، تحقیقات برای یافتن تاجر گمشده آغاز شد. سرنوشت این مرد در هاله‌ای از ابهام قرار داشت. هیچ سرنخی از این مرد وجود نداشت. او با خودرویش ناپدید شده بود. تجسس‌ها برای یافتن این مرد ادامه داشت تا اینکه بعد از گذشت سه روز گروگان با دست‌وپای بسته در بیابان‌های یکی از مناطق جنوبی پایتخت رها شد. رانندگان خودروهای عبوری مردی دست‌وپا بسته را پیدا کرده و او را نجات داده بودند. وقتی این موضوع به پلیس اطلاع داده شد، مشخص شد که او همان مرد تاجری است که مادرش اعلام مفقودی کرده بود. بنابراین تحقیقات پلیس از این مرد آغاز شد و ماموران متوجه یک گروگانگیری هولناک شدند.

شکنجه‌های ترسناک در خانه متروکه

این مرد که حال‌وروز خوبی نداشت، در تحقیقات به پلیس گفت: «من مثل همیشه به دفتر کارم می‌رفتم. با خودروی اسپورتیج راهی محل کارم شدم. وقتی وارد خیابان شدم، یک خودروی پژو سد راهم شد. تعجب کردم. مردی میانسال و جوان از خودرو پیاده شدند و گفتند که پلیس هستند. آنها لباس پلیس هم به تن داشتند. به من گفتند که خلاف کرده‌ام و باید همراه‌شان بروم. مرد میانسال روی صندلی شاگرد خودروی من نشست.

مرد جوان‌تر هم پشت فرمان خودروی خودشان نشست و هر دو به راه افتادیم. مرد میانسال ادعا می‌کرد که سرگرد است و اگر همراه‌شان نروم، برایم گران تمام خواهد شد. آنها به سمت یکی از مناطق جنوبی پایتخت رفتند. من هم می‌رفتم. تا اینکه به یک خیابان خلوت رسیدیم. خودروها را متوقف کردیم. آنها خودروی پژو را در منطقه‌ای رها کردند و بعد دست و پا و چشمان مرا هم بستند. این بار با ماشین خودم به سمت مکان نامعلومی حرکت کردند. تازه فهمیدم آنها پلیس نیستند. همان موقع متوجه شدم که در دام یک گروه گروگانگیر گرفتار شده‌ام و هیچ راه فراری هم نداشتم.»

رهایی در بیابان

این مرد ادامه داد: «ماموران قلابی، مرا با دست و پا و چشمان بسته به سمت خانه متروکه‌ای در جنوب پایتخت انتقال دادند تا نقشه مجرمانه خود را عملی کنند. آنها مرا به خانه‌ای متروکه منتقل کردند. در آنجا سه روز زندانی بودم. کتکم می‌زدند و با تهدید، کارت‌های عابربانکم را به همراه رمزشان گرفتند. کلید خانه‌ام را هم با زور از چنگم درآوردند. آنها به خانه‌ام می‌رفتند و هر بار وسیله‌ای آنتیک و گرانقمیت از آنجا سرقت می‌کردند.

از سوی دیگر با کارت عابر بانکم به صرافی و طلافروشی‌های مختلف می‌رفتند و طلا و دلار می‌خریدند. آنها در طول شبانه‌روز فقط یک وعده غذا و آب به من می‌دادند. مدام کتکم می‌زدند. معمولا هم چشم‌ها و دست و پاهایم را بسته نگه می‌داشتند. خیلی عذاب می‌کشیدم. فکر نمی‌کردم بتوانم از شکنجه‌گاه آنها زنده بیرون بیایم. این دو نفر در نهایت پس از سه روز مرا دست و پا بسته و با همان وضعیت از آن خانه خارج و در بیابان رها کردند.»

این تاجر در ادامه صحبت‌هایش گفت: «مردم و خودروهای عبوری مرا دیدند و به بیمارستان منتقل کردند. همان زمان به خانه‌ام رفتم و فهمیدم که سارقان هر چه پول، طلا، تابلوفرش و لوازم آنتیک و عتیقه در خانه‌ام داشتند، سرقت کرده‌اند. ارزش این اموال بیشتر از یک‌ میلیارد تومان بود. آنها بیشتر از ۴۰۰میلیون تومان هم از حسابم برداشت کردند و با آن طلا و دلار خریدند. علاوه بر اینها، ماشین اسپورتیج مرا به‌همراه مدارکش سرقت کردند.»

بازداشت گروگانگیران در شمال کشور

در این شرایط ماموران پلیس تحقیقات خود را در این‌خصوص آغاز کردند تا ردی از متهمان پیدا کنند ولی چون چشمان مرد تاجر بسته بود، هیچ آدرس یا نشانه‌ای از آن خانه متروکه در دست نبود. هیچ سرنخی هم وجود نداشت. تنها سرنخ، خودروی اسپورتیج شاکی بود که گروگانگیران آن را سرقت کرده بودند. بنابراین ماموران پلیس برای به دست آمدن ردی از متهمان، شماره پلاک خودروی اسپورتیج شاکی را در اختیار همه واحدهای گشتی قرار دادند.

چند روز قبل بود که رد این خودرو در یکی از شهرهای شمالی کشور زده شد. پسر جوان که ‌پشت فرمان خودروی سرقتی بود، شناسایی و دستگیر شد. او یکی از همان گروگانگیران بود که تحت بازجویی قرار گرفت و به این سرقت خشن اعتراف کرد. با اعتراف او متهم دیگر پرونده نیز در خانه‌اش در یکی از محله‌های پایتخت دستگیر شد. آنها پدر و پسر بودند و در بازجویی‌ها اقرار کردند که از قبل این تاجر را می‌شناختند و برای به‌دست‌آوردن پول نقشه این دزدی را کشیدند.

اعترافات هولناک

یکی از متهمان در بازجویی‌ها گفت: «من در یک شرکت کار می‌کردم. این تاجر هم مدیر شرکتی دیگر بود که به شرکت ما هم رفت‌وآمد داشت، برای همین او را می‌شناختم، می‌دانستم که تنها زندگی می‌کند و وضع مالی خوبی هم دارد. چون خودم خیلی به پول احتیاج داشتم، این نقشه را کشیدم و به پسرم هم گفتم. ابتدا تجهیزات پلیسی خریدیم و پس از آن یک حکم جلب، جعل کردیم. به خانه این مرد رفتیم و نقشه‌مان را اجرا کردیم.

البته از قبل آنجا را زیر نظر گرفتیم تا ساعت رفت‌وآمدهایش را بررسی کنیم. ما بعد از سرقت این مرد را رها کردیم. فکر نمی‌کردیم شناسایی شویم. پسرم خیلی ماشین‌های لوکس دوست داشت، برای همین خودروی شاکی را برداشت و به شمال رفت. در آنجا با پول‌های شاکی یک ویلا اجاره کرد و در حال خوشگذرانی بود که شناسایی شدیم. از قبل به او گوشزد کردم که خودرو را رها کند ولی این کار را نکرد و ما گرفتار شدیم.»

با اعترافات این پدر و پسر، آنها با قرار قانونی بازداشت شدند. در حال حاضر نیز تحقیقات درخصوص این پرونده برای روشن‌شدن زوایای پنهان آن همچنان ادامه دارد.»
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین