کد خبر: ۳۴۱۷۵
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۸
وي ادامه داد: پديده پاشايي محدود به خود پاشايي و سوگ پاشايي نمي‌شود و نمي‌توان عامل رسانه اي بودن را از آن منفک کرد.
انجمن جامعه شناسي ايران طي نشستي در تاريخ 21 دي ماه با طرح سوالاتي مانند اينکه آيا در طول اين مدت که از پديده پاشايي مي‌گذرد در تحليل اوليه خودتان تغييري داده‌ايد يا نه؟ و اينکه اين حادثه چه کارکردي مي‌تواند در جامعه داشته باشد؟ و چه پندهايي جامعه از اين پديده مي‌آموزد؟ و يا به عبارتي اين پديده چه دلالت‌هايي براي دولت و جامعه مي‌تواند داشته باشد؟ به بررسي دوباره و بازخواني پديده پاشايي پرداخت.

پديده پاشايي از چند حيث مثبت بود

دکتر بهمن اکبري عضو هيت علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي با بيان اينکه پديده پاشايي از چند حيث مثبت بود، گفت: البته درگذشت ايشان را مد نظرم نيست بلکه اين مساله که انديشمندان و نخبگان ما به مسائل مبتلابه روز روي آوردند جالب بود. چرا که چند صباحي بود که نخبگان، از پرداخت به مسائل مبتلا به عرصه اجتماع دور شده بودند اين پديده آنها را به واخواني اين مسائل وا داشت. اما لازم است که آسيب‌هاي آن نيز واخواني شود. خوشبختانه اين موضوع ميمون بود، چرا که آغازگر بحث‌هايي بود که مغفول مانده بودند و همچنين از انجمن جامعه شناسي و دکتر قانعي راد بايد سپاسگزاري کرد که اين مسائل را مطرح نمودند.

اين عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي با اشاره به اينکه تحليل پديده‌هاي اجتماعي سه منفعت و سه ثمر دارد، گفت: پديده‌هاي اجتماعي براي خودِ کنشگر و حاکميت يا سياستمداران و همچنين براي روشنفکران و حوزه روشنفکري مهم هستند و بايد به آنها پرداخته شود.

وي در ادامه گفت: با اين دو مقدمه به مطالعه اين پديده پرداختم و چون لازم بود از يک مدل استفاده کنم در واقع با يک مدل تحليلي که بخش زيادي از آن به ريشه‌هاي روانشناسي و روانکاوانه بر مي‌گردد، به اين پديده پرداختم. يک پديده، اظهاراتي دارد که بروز مي‌کند و شما آنها را مي‌بينيد اما قبل از آن يکسري لايه‌هاي زيرين وجود دارد که پنهان است. لايه سوم، گفتمانها و جهان بيني‌هايي ست که حمايت و هدايت پديده‌ها را بر عهده دارند. اما عميق‌ترين لايه سطح اسطوره‌ها و استعاره‌هاست که به صورت خيلي عميق در سرشت افراد رسوخ کرده است و فرويد مي‌گويد آن جانمايه‌ها در آنجا قرار دارند.

اکبري افزود: پديده پاشايي را در چهار لايه مي‌شود بررسي کرد که در جلسه پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي آنها را بيان کردم. به نظرم اين پديده نمود و نمادي جدي از جمله تجمع و وحدت که از يک همبستگي از بين افرادي که آمده بودند وجود داشت و حتي موجب شد که دفن ايشان به تأخير بيافتد و جمعيتي که عموماً آمده بودند زير 30 سال بود. جالب اينکه بحث شورانگيزي و دعا در بين آنها مطرح بود و در واقع يک معنويت گرايي در آن تجمع را نيز شما مي‌توانيد ببينيد. اين افراد با اين اظهار، يک نمايانگري و اظهار از خود را قطعاً به نمايش گذاشتند که در واقع يک اعتراض در چند ساحت بود که به صورت غير خشن صورت گرفت.

وي در ادامه گفت: مهمترين موضوع اين بود که درد مشترکي که از بي‌هويتي از نقش آفريني اجتماعي بود، اينها را وا داشته بود که به اعتراضي نرم منتهي شود. بنابراين يک دوگانگي را مي‌توان بين نسل گذشته و اکنون ديد و نبايد به صورت ارزشي به آن پرداخت.

اکبري گفت: سيستم‌هايي حامي اين جنبش و حرکت بودند و به نظر مي‌رسد به طور طبيعي از يک شبکه اجتماعي برخوردار بودند که اين جوانان را در کنار هم گرد آورده بودند. از يک حس فقدان عدالت اجتماعي هم رنج مي‌بردند و در عين حال پديده‌اي بود که عقلانيت آن بيشتر از احساسات آن بود که در کل به نفع همه بود. به نظرم اينکه بگوييم اين افراد آمده بودند که عکسي بگيرند يا ژستي بگيرند و همچنين عواملي از جمله جواني فرد پاشايي را نمي‌توان به عنوان عوامل و عناصر گرد آمدن اين افراد در کنار هم دانست.

وقتي صداوسيما آلات موسيقي را نشان نمي‌دهد

دکتر سيدجواد ميري نيز گفت: براي تحليل برخي از موضوعات اجتماعي ما به يک سري مطالعات ميداني نيازمنديم. بايد پرسيد آيا پديده پاشايي فقط به ايران مربوط است يا اين گونه پديده‌ها در جاهاي ديگر دنيا نيز وجود داشته است؟ آيا موسيقي اي که پاشايي نماينده آن است، فقط در ايران بوده يا در جاهاي ديگر هم وجود دارد؟ برخي‌ها مي‌گويند که در ايران اين گونه فعاليت‌ها جايي براي ابراز خودشان نداشتند و به همين سبب بود که ما اين گونه رفتارها را مي‌بينيم. وي در توضيح اين مبحث گفت: در سال 1990 وقتي پرنسس دايانا کشته شد، فرداي آن روز در تمام شهرهاي انگلستان و اروپا و حتي دنيا، انفجاري صورت گرفت.

سوال اين است که در آن کشورها که امکان براي تخليه افراد وجود دارد، چرا اين اتفاق افتاد؟ نکته دوم که فکر مي‌کنم مهم است، اين پديده به ما نشان داد که تکثر اجتماعي يک واقعيت است ما نمي‌توانيم يک سبک از زندگي را ترويج دهيم و سبک‌هاي زندگي ديگر را مذموم کنيم.

دکتر سيد جواد ميري، دکتراي فلسفه علم و اديان و فارغ التحصيل از دانشگاه‌هاي سوئد و انگلستان ميري ادامه داد: اما در يک جا شما مي‌بينيد که از آنجا که تابه‌حال تبليغ کرده ايد جامعه از آنها بري است و به فرض مثال شما نگاه کنيد صدا و سيما موسيقي را پخش مي‌کند اما آلات موسيقي را نشان نمي‌دهد اين کاري است که منجر به همان بحث دور شدن و به تعبيري بري شدن افراد مي‌شود. به نظرم سياستمداران و سياستگذاران بايد در مسائلي که پيش رو است تأمل کنند. وي گفت: بيشتر جوامع ايدئولوژيک مختصاتي مشترک دارند. ما به مشارکت‌هاي تزئيني باور داريم اما به مشارکت‌هاي تقنيني باور نداريم و اين مشارکت جوانان نشان داد که ما هرچه به مشارکت‌هاي تزئيني بپردازيم در آخر نمي‌تواند مشارکت درستي داشته باشيم.

وي در ادامه با ذکر مثال‌هايي در مورد جوامع غربي و مشارکت‌هايي که ممکن است در آنجا باشد و در اينجا نباشد و همچنين مشکلاتي که در اين جوامع هست که در جوامع ما نيست و برعکس، گفت: اين نوع پديده‌ها نشان مي‌دهد که مشارکت يک امر مبارک است و نبايد آن را به صورت يک مشکل و با يک نگاه امنيتي تلقي کرد و حداقل اينکه ما در پروژه‌هاي خودمان به اين نوع حرکت‌ها نگاهي آينده پژوهانه داشته باشيم.

ميري در پايان با طرح اين سوال به سخنان خود پايان داد: که آيا فکر نمي‌کنيد جامعه ما تابه‌حال يک گروه مرجع به نام روحانيت داشته و اکنون آن گروه و مرجع تغيير پيدا کرده است و حتي مفهوم اجتهاد هم به درون جامعه سرايت کرده و تغيير يافته است؟

فوت پاشايي و نقد اباذري، تلنگر بود

دکتر هادي خانيکي ديگر سخنران در پاسخ به اين سئوالات در اين نشست گفت: اين سطح جديدي از مسئله بود که اول در سطح آکادميک به آن پرداخته شد و امروزه در سطحي کلي تر به آن پرداخته شده است. مي‌توان حوزه جامعه شناسي را به دو بخش کساني که جلسه انجمن جامعه شناسي را ديده اند و کساني که آن را نديده اند تقسيم کرد. در نشست دانشگاه علامه حرف اصلي من از زاويه ارتباطات و نقش شبکه‌هاي اجتماعي در وارد کردن مسئله پاشايي به حوزه فرهنگ عمومي بود.

وي ادامه داد: پديده پاشايي محدود به خود پاشايي و سوگ پاشايي نمي‌شود و نمي‌توان عامل رسانه اي بودن را از آن منفک کرد. پاشايي در جريان شبکه‌هاي اجتماعي وجود داشت و شبکه‌ها با او همسو بودند. براي کساني که در شبکه‌ها نبودند شايد دفعي به‌وجود آمد، اما براي کساني که در شبکه‌هاي اجتماعي حضور داشتند اين اتفاق دفعتاً ايجاد نشد.

وي گفت: به نظرم رسانه‌هاي شهروندي آمدند و رسانه‌هاي جريان اصلي مانند تلويزيون را به دنبال خودشان کشاندند و گويي رسانه‌ها در خلاء نهادهاي مدني آمدند و در فرهنگ عامه و زندگي روزمره پديدار شدند. به نظرم مهمترين دليل براي پيدا کردن نهادهاي علمي و آکادميک اين است که پديده پاشايي يک پديده غافلگيرکننده بود هم براي سياستگذاران و هم براي روشنفکران و ... و هيچ گروهي نبايد فرافکني کند و بگويد ما مي‌دانستيم که اين پديده رخ مي‌دهد بلکه يک پديده تازه اي بود و اين پديده نشان داد که تغييري در جامعه ما رخ داده است که برخي آن را تهديد و برخي ديگر آن را يک فرصت مي‌دانند. خانيکي با توضيح اين دو نگرش تصريح کرد: بنابراين يک تغيير در سطح ديده مي‌شود که يک نگاه از جنس مطالعات فرهنگي و ارتباطات و توجه به زندگي روزمره دارد و به تعبيري يک نگاه پسيني دارد و الان مي‌توانيم بگوييم خيلي اقدام خوبي بود که دانشگاه وارد آن شد و مي‌توانيم بگوييم که يک نگاه پسيني بود. در مقابل اين نگاه يک طيف وجود داشت که در نقد دکتر اباذري رخ داد که آن هم نقدي عليه آن نوع نقد توصيفي بود که وجود دارد. اما در آنها هم جاي اين تغيير هنوز خالي است که آيا اين تغيير رخ داده است و يا معطوف به چه جايي است؟

وي در ادامه يادآور شد: به نظرم سبک سياستگذاري و مرزهاي بين امر سياسي و فرهنگي در هم ريخته است و نمي‌شود به طور کلاسيک که آقاي دکتر اباذري به آنها اشاره کرد آنها را از هم تفکيک کرد و نشان داد.

دغدغه من بيشتر مسأله گفت‌وگو و سوء تفاهمي است که در جامعه ما وجود دارد که ديگري فهميده نمي‌شود و طبيعتاً اگر بخواهيم راهکاري هم ارائه کنيم اين است که بپرسيم چگونه مي‌شود جامعه را به سمت گفت‌وگو سوق داد. دو اتفاق در اين دو ماهه افتاد. اتفاق اول فوت پاشايي و پيامدهاي آن بود. اتفاق دوم نقدهاي آقاي اباذري به آن پديده بود که هر دوي اينها دو تلنگر بود که تلنگر اول نشان داد که جامعه‌شناسان و سياستمداران بعد از يک پديده به آن نگاه مي‌کنند و علامت تغيير را وقتي آدم‌ها به خيابان آمدند و به سوگ نشستند مي‌بينند. وي افزود: پديده رسانه‌هاي اجتماعي را نبايد ناديده گرفت و بايد آنها را وارد مقوله شناخت‌مان بکنيم و درک جامعه ايراني بدون رسانه‌هاي اجتماعي ناممکن است. به ويژه نسل‌هاي جديد رسانه‌ها شکل جديدتري را به وجود آورده‌اند.

خانيکي در ادامه افزود: نکته دوم اينکه آقاي دکتر اباذري هم اتفاقاً يک تلنگري به جامعه زده و آن اين بود که جهت نقد ايشان متوجه جامعه بود و از جامعه نقد کرد که چرا تا اين اندازه ذائقه‌تان پايين آمده است. سوال اينجاست که اساساً چگونه مي‌شود که ذائقه جامعه را شناخت و درک کرد؟ معمولاً ما در يک دوگانه گير مي‌کنيم يا يک نقد دورهمي انجام مي‌دهيم و يک نقد اخلاقي تندوتيز مي‌کنيم. در نقد اباذري، اخلاق خوب و بد را در نظر مي‌گيرد اما چيز ديگري که وجود دارد اين است که جامعه دست به يکسري انتخاب‌هايي مي‌زند و انتخاب‌هاي آن اين است که مي‌خواهد فرصتي براي خودش ايجاد کند. نقد سومي که مي‌توان داشت به جاي اينکه متمرکز در گزينش‌هاي مردم بشويم بايد بر ساختار کارهايي متمرکز شويم که مردم را وادار به انتخاب مي‌کند. شرايط اجتماعي‌اي که جامعه را به آن سوي سوق مي‌دهد چيست؟ آيا آن شرايط را نبايد مورد نقد قرار داد؟وي افزود: به نظرم بايد هر سه گروه توجه کنند که جامعه در چه وضعيتي است. پيام پديده پاشايي به هر سه گروه اين است که زبانش زبان مقاومت و شايد تغيير هم هست. البته امر سياسي هم در آن مترتب است. شما اگر انقلاب يا اصلاح را نگاه کنيد کنشگران آن روشنفکران يا اليت نيستند به نظرم اين هنر روشنفکر و سياستمدار است که بتواند از آن استفاده کند. پديده پاشايي نشان مي‌دهد که نسل جوان روي انتخاب خودش مصر است و آن را ادامه مي‌دهد.

خانيکي در ادامه گفت: به هر حال يک نتيجه‌گيري براي سياستمداران و مديران اجرايي اين بود که پديده پاشايي را برابر نهاده‌هاي آن هم بايد ديد که چه چيزهايي است. اتفاقاً به نوعي پيگيري جامعه ما در مقابل لمپنيسم و ... بود که در پديده پاشايي ما اين دو گانه را مي‌بينيم که کمتر شد و اين با سازوکار اخلاقي آن مي‌تواند يک واکنش به انقياد هم باشد.

پاشايي و بازنگري در تحليل اجتماعي

دکتر ابوتراب طالبي استاد دانشگاه علامه طباطبايي در پاسخ به سوالات طرح شده گفت: به نظرم اين رويداد را بيشتر از آنکه سياسي و فرهنگي بدانيم، فرصتي براي جامعه‌شناسي بود که در استدلال‌ها و تحليل‌هاي خودش براي واقعيت‌هاي اجتماعي بازانديشي کند. نگاه دکتر اباذري هرچند من با آن موافق نيستم، يک نگاه ساختارگرايانه است. با اين پديده در واقع فرصتي پيش آمد که جامعه‌شناسي هم به زندگي روزمره بپردازد. سوالي که من در آنجا داشتم اين بود که چگونه مي‌توان پديده پاشايي را فهم کرد؟ معتقدم که يک بازنگري در تحليل اجتماعي بايد صورت بگيرد.

وي گفت: به نظرم نگاه‌هاي ساختارگرايانه براي اين پديده مفيد نيستند. به فرض مثال نگاه‌هايي که جنسيتي يا نسلي يا سياسي به پديده‌ها نگاه مي‌کنند، هيچکدام نمي‌توانند درست پديده را تحليل کنند. اشکالي که در استدلال دکتر اباذري است، اين است که نگاهشان ساختارگرايانه است در حالي که به نظرم بايد يک نوع فرصت براي عامليت براي کنشگران در نظر بگيريم.

وي در ادامه افزود: وارد شدن جامعه‌شناسي به واقعيت‌هاي زندگي مهم است و نگاه‌هاي ساختارگرايانه براي تبيين، کفايت نمي‌کند. به فرض مثال نگاه فرانکفورتي به نظرم نمي‌تواند، اين موضوع را تبيين کند. کنشگرهاي مختلفي در اين پديده وجود داشتند. در واقع اين يک جريان اجتماعي است که مردم زندگي مي‌کنند و هر زمان فرصتي پيدا کنند عامليت خودشان را نشان مي‌دهند.

در جواب سوالي که آقاي دکتر قانعي‌راد فرمودند، به نظرم اين پديده نشان داد که رويه‌هاي اجتماعي قائل به مديريت کردن نيستند. اگر نگاه ساختارگرايانه داشته باشيم در واقع بايد به نوعي آنها را کنترل کنيم که به نظرم اين امر امکان‌پذير نيست.

ذائقه موسيقي وضعيت خوبي در جامعه ندارد

دکتر وحيد شالچي ديگر سخنران اين نشست با بيان دغدغه‌هاي موجود در بين کنشگران جامعه گفت: به نظر مي‌رسد که تحليل‌هايي که پيرامون پاشايي داشتيم همه از چند دغدغه برمي‌خيزند که اگر به آنها بپردازيم مي‌توانيم بهتر خودمان را بفهميم. يکي از اين دغدغه‌ها دوگانه فرهنگ رسمي و غيررسمي است که خودش را در عرصه‌هاي ديگر نشان مي‌دهد. برخي از تحليل‌ها بر اين معطوف بود که چگونه فرهنگ‌هاي ديگر وجود دارد و پديده پاشايي عرصه را براي ظهور اينگونه حرکت‌ها فراهم کرد.

وي افزود: دغدغه ديگر اين بود که برخي نگران يک فرهنگي هستند که در جامعه دارد رشد مي‌کند. در واقع دغدغه فرهنگ مصرفي و همخواني آن با فرهنگ سرمايه‌داري است که دارد بحران‌هايي را ايجاد مي‌کند. دغدغه اين افراد اين است که اين فرم فرهنگي نه‌تنها آزادي نيست، بلکه محدودکننده آن است و در واقع زبان اين منتقدان هم يک زبان تند و البته بايد بگويم مناسبي است. شالچي در ادامه افزود: اين افراد معتقدند که آگاهي‌هاي کاذب، مسير جامعه را به انحراف مي‌کشاند. افراد گمان مي‌کنند که انتخاب مي‌کنند، اما در واقع اين گمان دستکاري شده است و در واقع انتخاب نيست. به نظرم اين دغدغه جدي است. به فرض مثال ذائقه موسيقي وضعيت خوبي در جامعه ندارد و بايد زبان تند و تيزي در نقد آن وجود داشته باشد. به فرض مثال اگر مارکس زبان دورکيم و وبر را انتخاب مي‌کرد، ديگر مارکس نبود. پس اقتضائات زمان، اين را ايجاب مي‌کرد که زباني تند در نقد خود داشته باشد.

وي افزود: از اين منظر، تعداد افرادي که در يک مراسم شرکت مي‌کنند ديگر مطرح نيست و حضور توده‌اي هم ممکن است شکل بگيرد. گروه سومي هم در بين جامعه شناسان ايراني بودند که سخن نگفتند و خيلي هم نيت‌مند نبود که سخن نگفتند. آنها هم دغدغه جامعه انقلابي را داشتند که بخشي از نيروهاي اجتماعي را تشکيل مي‌دادند. اما دغدغه چهارم اين بود که برخي مسأله جامعه ايراني را عدم گفت‌وگو مي‌دانند و معتقدند که جامعه ايران دچار انشقاق شده است. شالچي افزود: دغدغه اين گروه اين است که آيا ما همديگر را خوب مي‌فهميم. به نظرم اين دغدغه‌اي است که مهم است. جهان ايراني تبديل به جهان‌هاي متکثر و مختلفي شده است. ما با اين تکثر مواجه شده‌ايم و سوال اين است که ديگري من چيست؟ و به نظرم اگر به اين دغدغه برگرديم نکات زيادي وجود دارد که بايد به آن بپردازيم.

هر کس بايد ادب را رعايت کند

دکتر حميدرضا جلايي‌پور استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران در اين نشست گفت: سوال اين است که چه درس‌هايي از اين گفتار مي‌توان گرفت. جلسه نقد و بررسي به نظرم يکي از مصاديق عرصه عمومي بود. آنچه که من از اين ماجرا فهميدم و به آن معتقدم اين است که ادب هر مقامي را بايد رعايت کرد. در جلسه آن روز ادب جامعه‌شناسي رعايت نشد. به نظرم بايد ادب آن را رعايت مي‌کرديم. مشکلي که هست و در جامعه ما وجود دارد. من فکر مي‌کنم که در بررسي پديده پاشايي ما مي‌توانيم دو جور بحث کنيم. يکي اينکه درباره اين پديده، با چه سنخ تحليلي مي‌توان بحث کرد؟ يکي ديگر به نظرم اين پرسش است که چرا اين همه افراد جمع شدند. اين يک حادثه‌اي است که قابل تأمل و تحليل است.

وي افزود: در آن روز چند سنخ تحليلي به کار رفت. يکي مقامات رسمي بود که گفتند مراسم باشکوهي بود. ديگري اين بود که گفتند سنخ اين مراسم، کارناوالي بود. ديگري اينکه دکتر فاضلي فرمودند و از يک نوع قبيله‌گرايي جديد در کلانشهرها نام بردند. من هم از اين سنخ که يک جنبش اجتماعي مبتني بر پيشروي آرام است استفاده کردم. يکي از اين جنبش‌ها جنبش جوانان است که با سبک زندگيشان تغيير ايجاد مي‌کنند.

جلايي‌پور در نقد سخنان اباذري گفت: اباذري گفت که اين يک مصداق سياست‌زدايي است. اما بايد عرض کنم که ايشان ادب را رعايت نکردند. مسأله شکاف طبقاتي در بلوچستان را مطرح کردند، البته اين مسأله وجود دارد و هست و خواهد بود. اما چه کسي جلوي ايشان را گرفته است که به آن بپردازد؟ به نظرم کار ايشان درست نيست و به جاي اين کار بايد ايشان آن سياست‌زدايي را نشان دهد و آن را تحليل کند. ايشان مي‌گويد که اين علامت فاشيسم است. آدرسي هم که مي‌دهد اشتباه است و آن را به روحاني ربط داده است. وي در ادامه افزود: ما جامعه‌شناسان جا دارد که جلوي اين نوع حرف زدن را بگيريم. درسي که من گرفتم اين بود که هر کسي بايد ادب را رعايت کند. اما نکته ديگر که کمتر دوستان به آن وارد شدند اين بود که بالاخره با هر مضموني که اين پديده داشت چرا اتفاق افتاد؟ به هر حال يکي از ويژگي‌هاي حرکت‌هاي اجتماعي آنها غيرمنتظره بودن آن است. مي‌دانيد که در حرکت‌هاي اجتماعي نمي‌شود مرتوني برخورد کرد. به اين معني که هر پديده را قياسي و آزموني تحليل کرد. لذا حرفم اين بود که رخداد پاشايي از آن رخدادها نيست که هر کسي اراده کند بتواند آن را پديد آورد. در تحليل بايد از خوشه‌اي از علل نام برد که چندين علل در قبل بوده و چندتاي آنها بروز کرده است.

جلايي‌پور افزود: حکومت اگر از تشييع جنازه جلوگيري مي‌کرد مي‌توانست اين پديده رخ ندهد. در واقع اطلاع‌رساني دو برابر يعني هم شبکه‌هاي اجتماعي و هم به نوعي صداوسيما باعث شد که فرصتي ايجاد شود که جمعيتي که در طول اين 4 سال ظهور نکرده بود، خودش را به عرصه عمومي برساند. اتفاقاً همان علتي که جامعه را جنبشي کرده است و برخلاف آنچه که مقامات امنيتي مي‌گويند که کنترل کرديم همان علتي مي‌شود که بايد در آن راهکار بيرون آورد. اين استاد دانشگاه افزود: ما دچار عدم توازنيم و به شدت جامعه ما تغييرات اجتماعي کرده و ساختارهاي مردم‌سالاري آن خوب عمل نمي‌کنند. بالاخره بايد رسانه‌ها و ان‌جي‌اوها خوب کار کنند تا جامعه روند رو به رشد خود را به پيش گيرد. در صورتي که جامعه ما روند جامعه پساصنعتي را دارد تجربه مي‌کند که ما براي آن هم فکر مناسبي نمي‌کنيم و حتي پاسخ مناسبي هم براي آن نداريم.

وي در ادامه افزود: به فرض مثال در سال 92 يک انتخابات نبود، بلکه يک جنبش انتخاباتي بود که رخ داد. چرا که اگر يک انتخابات بود بايد پيش‌بيني‌ها نشان مي‌داد که چه کسي راي مي‌آورد. لايه‌هاي موجود در جامعه را اگر بخواهيم به صورت امنيتي کنترل کنيم، در يک جايي خودش را نشان مي‌دهد و بروز مي‌کند. پديده سوگ پاشايي نشان داد که از نظر فرهنگي حرکت‌هاي بينش کنترلي و امنيتي دستاوردي نداشته است.

جشن با هم بودن به بهانه مرگ پاشايي

دکتر محمد سعيد ذکايي عضو استاد دانشگاه علامه طباطبايي يکي ديگر از سخنرانان اين نشست گفت: برخي معتقدند که جامعه‌شناسي بعد از طرح اين بحث‌ها ضعيف شد. اما من به اين اعتقاد ندارم و اين فرصتي بود که جامعه‌شناسي به مسأله زندگي مردم بپردازد. درس ديگر اين بود که حوزه آن حوزه عواطف بود. مقوله عاطفه و سياست عاطفه دستاوردي بود که مي‌تواند جامعه‌شناسي ايران را متحول کند. البته درس‌هاي ديگري داشت که تازه نبودند. يکي اينکه ظرفيت عميق عاطفي در بين جوانان وجود دارد که بايد ديده شود، مساله ديگر حافظه است. يکي از کنش‌هاي اجتماعي پشتوانه‌اش يک تراکمي از حافظه عامه‌پسند است که بخشي از آن با تاريخ و بخشي با تجربه نسلي رقم مي‌خورد. وي افزود: در اين اتفاقي که براي آن عزاداري افتاد، بدون ديدن اين حافظه، چيستي و کيستي جوانان را نمي‌تواند تشخيص داد. البته سبک زندگي اهميت پيدا کرده است و به شکلي به عنوان يک شاخص فرهنگ مدرن و جديد قابل تأمل است. به نظرم اين رفتار و حرکت يک جور جماعت‌خواهي و معاشرت پذيري از جنس پست‌مدرن آن است. چراکه در آن ملغمه‌اي از سبک‌ها و ... وجود داشت که آنها را با هم پيوند مي‌داد که تا آن زمان به اين شکل تجربه نشده بود.

ذکايي افزود: در واقع يک نوع جشن با هم بودن بود که بهانه آن مرگ پاشايي بود. بنابراين فکر مي‌کنم اين مسأله، يک چارچوب اخلاقي جديد را از جانب جوانان نشان مي‌دهد و به تعبيري از نوع اخلاق محلي بود و نه اخلاق انتزاعي. اخلاق محلي و فاصله گرفتن از آن اخلاق انتزاعي، دست نيافتني است و هيچ وقت هم محقق نشد. اخلاقي که اين نسل داعيه آن را دارند اخلاق زندگي و با هم بودن است و در واقع پاسخي به آن انتزاعات آرماني است. به نظرم عناصر زيادي از بازانديشي وجود داشت و رفتارهاي عاطفي و هيستريک وجود نداشت.

مساله پاشايي را بايد فرآيندي ديد

دکتر سعيد معيدفر نيز در بخش ديگري از اين نشست گفت: من در جلسه گذشته اشاره کردم آنچه که در فوت پاشايي اتفاق افتاد و جمعيتي که حضور پيدا کردند را آيا مي‌شود به خود شخص پاشايي محدود کرد يا بايد آن را در يک فرايند فراتر ديد؟ مشکلي که آقاي اباذري داشتند به نظرم اين بود که پديده را در خود پديده بررسي کردند و مسئله را فرايندي نديدند.

وي گفت: اين جمعيت، جمعيتي است که هر چيز را بهانه مي‌کند که بيايد و خودش را نشان بدهد. اگر برگرديد و حتي سال 88 را نگاه کنيد مي‌بينيد که آن زمان هم بهانه اي شد که اين جوانان به خيابان بيايند و خيابان‌ها عرصه حضور و ازدحام بشوند. درست است که يک نوع رنگ سياسي داشت اما آنچه که امروز ديديد در واقع يک سبک جديد زندگي و يک نسلي بود که مي‌خواستند ديده شوند. درست است که شبکه‌هاي اجتماعي وجود دارد و آنها در آن فعالند اما آنچه که مهم است اين است که من شرقي ام و لذتي که در جمع‌هاي بزرگ وجود دارد را در شبکه‌هاي اجتماعي نمي‌يابم.

وي در ادامه يادآور شد: به فرض مثال در رفتن تيم ملي به جام جهاني بهانه اي بود براي ورود به خيابانها و ظهور و بروز خودشان. ما در تشکل‌هايي مانند اصناف و احزاب که تا حدي عقلانيت در آنها حاکم است، با مشکل روبرو هستيم. اين جمعيت چگونه مي‌تواند خودش را نشان دهد؟ اين جريان را مي‌شود به عنوان يک مقطع در نظر گرفت يا به صورت يک جمع و نسلي در نظر گرفت که هيچ نوع تريبوني ندارد و اين مقاطع را فرصتي براي ابراز خودش مي‌داند که بيايد و خودش را نشان دهد.

معيدفر در ادامه گفت: چرا مواجهه اباذري تا اين اندازه مورد توجه قرار گرفت؟ به نظرم چون جنس اين نوع مواجهه با همان نوعي که ايشان خودشان را نقد مي‌کند همجنس است. يعني خود ايشان هم برخورد تند با اين قضيه داشت و اين نکته مهمي است که عدم عقلانيت‌هايي که به دليل فقدان فرصت‌ها و ... بوجود مي‌آيد را فراهم کرده است که از جنس غير عقلاني است و بايد بگويم نوع محکوميت آن هم از همان نوع و جنس است.

موسيقي مي‌تواند به سياست راديکال

يا سياست زدايي منجر شود

دکتر محمود شهابي استاد دانشگاه علامه طباطبايي در اين نشست گفت: من فکر مي‌کنم اين اتفاق بايد رخ مي‌داد تا همه روي اين موضوع فکر مي‌کردند. در زماني که پرنسس دايانا در انگليس فوت کرد، اين گونه جلسات شکل گرفت و در جوامع ديگر هم اين گونه دعواها رخ داد و مسبوق به سابقه است. بنابراين آنچه که در جامعه ما اتفاق افتاده است، لحظاتي است که در جوامع ديگر اتفاق افتاده و ما هم داريم آنها را دنبال مي‌کنيم.

آنچه که در جامعه ما بود و اين پديده آنها را مشخص کرد، اين سوال بود که آيا اين رفتار جمعي منجر به سياست راديکال مي‌شود يا نمي‌شود؟ تصور و پاسخ‌هايي که به آن داده شد متفاوت است. در مطالعات فرهنگي بحث بر اين است که امر عامه پسند هم مشروعيت فرهنگي دارد. فرهنگ عامه پسند در جوامع براي حرکت‌هايي استفاده شده است که به نوعي عمومي بوده‌‌اند.

وي افزود: از منظر دوستاني که مکتب فرانکفورتي هستند، امر عامه پسند مشروعيت ندارد. از مفهوم سياست‌زدايي هم به نظرم تلقي‌هاي متفاوتي وجود دارد. بحث‌هاي دکتر اباذري را کساني مورد توجه قرار مي‌دهند و استقبال کرده اند که با گفتمان اصلاحات و اعتدال زاويه دارند. نکته‌اي که به نظرم از صحبت‌هاي اباذري مي‌توان ديد اين است که چرا ذائقه مردم ايران اينقدر تنزل پيدا کرده است؟ اول بايد اين ثابت شود و دوم اينکه نسبت به چه زماني اين حرف را مي‌زنند. شهابي گفت: گزينه ديگري که مهمتر است، اين است که گويا نوع خاصي از موسيقي به سياست راديکال و نوع ديگري از موسيقي به سياست‌زدايي منجر مي‌شود. از اين گذشته معني سياست زدايي هم خيلي مفهوم نيست. ويلهلم راش، در طرح اين واژه اشاره‌اش به جوامع غربي است اما در جامعه‌اي که ورزش، موسيقي، هنر و... لحظاتي است که مي‌تواند بعضي از کنش‌ها را پوشش بدهد، حرف از سياست‌زدايي بي‌معني است و سياست‌زدايي کمتر ممکن است که وقتي يک مسئول اراده کند، اتفاق بيفتد.

وي افزود: نکته ديگر اينکه ما هر کدام با يک پيش فرض‌هايي وارد جامعه ايران و اين بحث شده ايم. دوستاني که از جنبشي بودن اين رفتار به صورت قاطع دفاع مي‌کنند، ممکن است به آن جنبه جامعه ايران توجه کنند و به توده اي بودن آن کمتر توجه کنند. نقطه عزيمت من جهاني شدن و توجه به تحولات ساختاري در ايران بود. دسترسي جوانان ما به شبکه‌هاي اجتماعي، منجر به عرصه‌هاي عمومي شده است. سوال اين است که آيا يک هم‌پوشاني بين اين عرصه‌هاي عمومي شده وجود دارد؟

شهابي گفت: اما اختلافي که من با ديگران دارم، اين است که اين سياست را از کجا داريم؟ ما داريم از سياست سبک زندگي صحبت مي‌کنيم، اما آيا تمام لوازم زندگي در ايران با اروپا و آمريکا يکي است؟ بنده معتقدم که اقتضائات نظري پسامدرن به صورت تام در ايران وجود ندارد. بخشي از جوانان ما جهان‌وطن هستند. از انتخاب زندگي‌شان يک سبک زندگي براي خودشان درست مي‌کنند، وقتي اينها شکل مي‌گيرند لزوما عنصر آگاهي در آنها بي‌ربط است. سوال پرسيده شده است که آيا حرکت اين جوانان آگاهانه بوده است يا خير؟ بنا به دليل تعاملي که مردم و جوانان ما با ديگران دارند، ما نمي‌توانيم شابلون‌وار آن را به اينجا بياوريم و طرح سياست زندگي در واقع نيازمند يک مکمل است. به هر حال بحثم را اين‌گونه جمع مي‌کنم که اين تقابل است که وضعيت ما را با جوامع ديگر متفاوت مي‌کند. معتقدم به چشم يک آلارم و علامت که همواره دارد خودش را نشان مي‌دهد، بايد به آن نگاه کرد و سياستگذاران و سياستمداران بايد اينها را ببينند و ما فضاهاي نقد را مجاز کنيم که افراد به صداي مورب نياز نداشته باشند.

اباذري به پاشايي عمق داد

دکتر نعمت الله فاضلي دانشيار پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي در پاسخ به سولات مطرح شده در اين نشست گفت: نوعي جابجايي در حوادث درگذشت پاشايي رخ داد. يکي اين بود که پديده اباذري جاي پديده پاشايي را گرفت. ايشان با لحني که بحث خود را بيان کرد، به سرعت در فضاي مجازي انعکاس پيدا کرد و جايگزين پديده پاشايي شد. در اين جابجايي چند نکته وجود داشت؛ اول اينکه صحبت‌هاي اباذري پيوند زماني بين مسأله پاشايي و مسائل اساسي را ايجاد کرد. پديده‌اي که به لحاظ تاريخي به هنگام به وجود آمدن به لحاظ اينکه در جامعه مي‌طلبيد که ظاهر شود و در واقع مي‌توان گفت، بدون پاشايي، اباذري نمي‌توانست ظهور کند.

عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي افزود: پديده اباذري مي‌خواست برخي نکات را که در جامعه وجود داشت و بايد در چندين سال قبل مطرح مي‌شد، اما نشده بود، مطرح شود. آن چيزي که جامعه ما باردار آن است را مطرح کرد. در واقع يک گفتگوي واقعي نه ادا و اطوارهايي که در دانشگاه وجود دارد، به وجود بيايد و شکل بگيرد. پديده اباذري نشان داد حرف جدي آن چيزي است که در حوزه عمومي با لحن خاصي گفته مي‌شود و همچنين گوينده آن را با لحن خاصي بيان مي‌کند و احتمالا هزينه هم مي‌پردازد.

وي افزود: امتياز پديده اباذري و واکنش‌هاي خوبي که براي وي داشت اين بود که دانشگاهيان در رشته‌هاي علوم اجتماعي مسأله شدند و دانش‌هايي که وجود داشت بخش عمده آنها هم از اين نوع بودند مطرح شدند. لحن آقاي اباذري از يک واکنش غريزي و طبيعي بود و اين هم مسأله را اصيل کرده بود و به صورت ادا درآوردن نبود. خيلي کم اتفاق مي‌افتد که يک استاد دانشگاه به عنوان يک کنشگر عرصه عمومي، مورد بحث قرار بگيرد و مردم براي جامعه شناسان جک ساختند و اين مي‌تواند ميمون باشد.

فاضلي در ادامه گفت: به هر حال اباذري به پاشايي عمق داد و امکان ادامه پيدا کردن به آن داد. پديده اباذري پاسخ به مسائل اکنون ما هم بود. به نظر مي‌رسد که علوم اجتماعي و انساني با منع‌هايي که در چندين سال اخير روبرو هست، بايد اين گونه رخدادها اتفاق مي‌افتاد که وارد عرصه عمومي شود. آن جلسه را چندين ميليون نفر گوش کردند و ديدند. به نظرم ناخودآگاه جمعي آمادگي دارد که بگويد اين افراد بدرد مي‌خورند و فقط کاسب نيستند. در مجموع جابجايي اين دو پديده در حوزه دانشگاهي و عمومي و مطبوعاتي واجد دلالت‌هاي زيادي بود. اينکه حوزه عمومي و حاکميت دارد در را باز مي‌کند و ما مشتاقيم که آن را گوش دهيم.

وي افزود: اتفاق ديگر در اين جابجايي اين بود که پديده اباذري بيان کننده اين بود که نوعي بلوغ در آکادمي‌ها و گفتگوهاي سياسي ما رخ داده است و آن اين است که نترسيد، مي‌تواند گفت‌وگوهاي مختلفي رخ بدهد و در آن خير و برکت‌هاي زيادي وجود داشته باشد. ديگر اينکه ظرفيت و توليد ديدگاه‌هاي کاملاً متفاوت وجود دارد. ظرفيتي که در مورد مسائل عمومي جامعه بتوانيم صحبت کنيم. اين جابجايي شايد براي حاکميت هم درس خوبي باشد که اگر ميدان را باز کنم تا آن اقليت هم حرف بزنند و به ميدان بيايند، به نظرم به نفع امنيت سياسي، اجتماعي و فرهنگي ما است؛ چرا که مي‌تواند اين صحبت‌ها را در درون جامعه‌شناسان داشته باشد و مسائل را در سطح جامعه حل کند و در واقع دانشگاهيان مي‌توانند ميانجي حاکميت و مردم باشند.

آهنگ پاشايي روي وجود نسل جوان کار مي‌کرد

دکتر محمدامين قانعي‌راد، رئيس انجمن جامعه‌شناسي ايران آخرين فردي بود که به سوالات انجمن جامعه شناسي در اين نشست پاسخ داد و گفت: ايده اصلي بحث من اين بود که در جامعه گروه‌هايي شکل مي‌گيرند که نسبت به هم شناخت ندارند و اين را شکاف آگاهي ناميدند. اين گسست را ناشي از فقدان آگاهي و ارتباط مي‌دانم. وي گفت: به نظرم وقتي مکتب فرانکفورتي مي‌گوييد منظور اين است که براي جوانان انتخاب کرده‌اند. منظورشان اين است که يا رسانه و يا عوامل سياسي و ... براي آنها انتخاب کرده‌اند. در صورتي که نسل جوان ما نسبت به نسل گذشته ما کمتر رسانه مي‌بيند. همچنين نسل مسن‌تر نسبت به خوانندگان گذشته يک حالت نوستالژي دارد در صورتي که نسل جوان کمتر آن را مي‌فهمد.

وي افزود: آهنگ پاشايي روي وجود نسل جوان کار مي‌کرد و يک نوع تاثيرگذاري در آنها داشت که آهنگ‌هاي ماهواره‌اي و لس‌آنجلسي نداشتند. همان‌طور که اگر يک روشنفکر بخواهد از بيرون به آن نگاه کند و نظر بدهد، خيلي انتزاعي مي‌شود. يک خواننده هم اگر بخواهد انتزاعي باشد، نمي‌تواند با نسل خودش ارتباط برقرار کند. جوانان امروزي در يک پارادوکس گير کرده‌اند. شوق، ازدواج و ... اين يک سيکل بسته را براي جوانان ما ايجاد کرده که در آن گير کرده‌اند. آهنگ و صدا يک تسکين و آرامشي برايشان ايجاد مي‌کرد. حال چرا به سمت غيرسياسي بودن رفته‌اند؟

قانعي‌ راد ادامه داد: مگر ما تعجب نکرديم که دهها هزار نفر به خيابان آمدند؟ اما مگر دهها هزار نفر هم ديدگاه اباذري را نديدند؟ پس اين هم يک پديده شد. افرادي موافق و مخالف پيدا کردند. حال اين دو گروه وجه مشترکشان چيست؟ به نظرم وجه مشترک هر دوي‌شان نااميدي از سياست نهادين نيست؛ يعني کساني که پشت سر اباذري رفتند و گفتند حرف خوبي زده است، اينها هر دو يک همدلي دروني و آن هم نااميد شدن از سياست نهادين دارند و درواقع جفت‌شان غصه دارند.

وي افزود: فقط فرقشان اين است که يکي براي رفع غصه، پاشايي گوش مي‌دهد و يکي هم موتزارت گوش مي‌دهد. بنابراين بخشي از جوانان دارند به درون خودشان پناه مي‌برند و بخشي ديگر هم خشمگين هستند و اين صداي يک فرد خشمگين به عدم سياست نهادين و عدم وفاداري به وعده‌هايش در رابطه با اصلاح جامعه است. درواقع واکنشي به ناکارآيي بخش سياسي بود.

قانعي‌ راد گفت: به نظر من اينها يعني جامعه و دولت، در بغل هم نپريده‌اند. بلکه يک جريان سومي آمده است و مي‌خواهد بين اين دو وساطت کند. به نظرم اين همراه سوم نه در معرض خطر فاشيسم و نه در معرض خطر راديکاليسم است اما در معرض يک خطر پوپوليست اعتدال‌گرا است و درواقع خطر غير سياسي کردن سياسي است. به فرض مثال ورود مداحان در عرصه سياست، سياست را غير سياسي مي‌کند. به دليل نوع گفتارشان، عرصه سياسي را به نوعي عرصه حق و باطل مي‌کنند. زبان مداحان حاکم مي‌شود، صحنه انتخابات را به صحنه کربلا تبديل مي‌کند؛ يعني يک طرف را حق و طرف ديگر را باطل مي‌دانند و اين منجر به بي‌اعتمادي در بين مردم مي‌شود.

وي در ادامه تصريح کرد: بحث ديگر ورود نظاميان در عرصه سياست است. وقتي که نظاميان وارد عرصه سياست مي‌شوند، نگاهشان به همه چيز نگاه سياسي، امنيتي مي‌شود که خطرناک است. همچنين ورود غيرحرفه‌اي‌ها به عرصه سياست مانند ورزشکاران، هنرمندان و دانشگاهيان. درواقع اينها همه دارند مرجعيت‌شان را از دست مي‌دهند. اين به اين معني نيست که ورزشکار، دانشگاه و ... کار سياسي نکنند و وارد سياست نشوند.

قانعي راد افزود: يکي از اشتباهاتي که رخ داد، اين بود که گفته شد نمايندگان مجلس بايد فوق ليسانس داشته باشند، اين بدين معني است که دانشگاه سياسي بشود و بسياري از افرادي که وارد دانشگاه مي‌شوند، ورودشان براي کسب مشاغل سياسي است و چنانچه اين قانون برداشته شود، دانشگاه‌هاي ما به شدت خلوت مي‌شود و دانشگاه درواقع بيشتر به توليد علم مي‌پردازد. يکي ديگر آن اين است که ما در معرض نئوليبراليسم هستيم و امتياز دادن به سرمايه‌داري بي‌قانون و عبور از اين وضعيت اقتصادي که وجود دارد، مشکلي است که ما با آن مواجهيم.

اين استاد دانشگاه گفت: سوال اينجاست که عمده اين سرمايه‌داران چه کساني هستند؟ عمده آنها از دل رانت سياسي بيرون آمده‌اند و منجر به يک سرمايه‌داري بي‌قانون شده‌اند و اگر به اين امر توجه نشود، اين احتمال وجود دارد که تندروي که فعلا کنار گذاشته شده، دوباره نمايان شود. به نظرم براي پرداختن به مسائل، يکي حزب و يکي هم رسانه‌ها مي‌توانند بخشي از اين مسأله را حل کنند. اگر قرار است روزي کليت مردم در اين جامعه مطرح شود يا به فرض مثال بحران آب مطرح شود، به نظرم آن قبيله‌هاي شکاف يافته را رسانه و همچنين رسانه ملي مي‌تواند به هم مرتبط کند که متاسفانه رسانه ملي امروزه در بدترين شکل خودش عمل مي‌کند.

وي افزود: رسانه اشتباهات خيلي زيادي مرتکب شد که از نقش آن در اوقات فراغت کاسته شد و بار ايدئولوژيک آن افزايش يافته است. در سياست و راهبرد آن پيشنهاد مي‌کنم که براي رفع شکاف و آگاهي و پيوند گروه‌هاي اجتماعي و دولت و ملت، سياست حزبي و سياست رسانه‌اي مورد نظر قرار گيرند و اصلاح شوند. درواقع اصلاح سياست‌هاي حاکم بر رسانه است که در جامعه مي‌تواند اين شکاف‌ها را کم کرده و دولت و ملت را به هم مرتبط کند.

وي در پايان افزود: به نظرم ما به صورت يک مجمع الجزاير داريم تبديل مي‌شويم يعني روشنفکران ما، مردم و ... هيچ کدام همديگر را نمي‌فهمند، اگر اين دو مشکل حل نشود، بي‌خبري از همديگر بيشتر مي‌شود و پيامدهاي بيشتري را به همراه خواهد داشت.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین