|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۰
کد خبر: ۳۳۳۹۷
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۷:۴۸
روزنامه شهروند نوشت: صاحب‌نظران علم سیاست، معتقدند که بازیگران این عرصه، با توجه به شرایطشان، همواره رفتارهای منطقی دارند و دستکم در تشخیص منافع شخصی کوتاه مدتشان، منطقی عمل می‌کنند. شاید بهتر باشد که این فرض را این‌گونه بیان کنیم که نقش‌آفرینان در عرصه سیاست همواره «تلاش» می‌کنند، منطقی عمل کنند.

ملت‌ها معمولا مسئولانی را از میان خود برمی‌گزینند که اگر افراد غیرمنطقی بودند، اساسا به جایگاه قدرت نمی‌رسیدند. چراکه نشستن بر قله قدرت، اقتدار و خرد یک ملت کاری نیست که نادان ها اغلب بتوانند انجامش دهند. مسئولان ملت‌ها فهرست اقداماتشان را می‌دانند و آنها را، اگرچه با عیب و نقص، اجرا می‌کنند. در این میان هر از چند گاهی استادی بزرگ با اقداماتی غیرمنتظره و موفق ظهور می‌کند اما در اغلب موارد، اقدامات حاکمیتی خیلی ساده و عبارت است از لزوم برداشتن قدم بعدی به شکلی منطقی. به هر صورت یک مقام سیاسی می‌داند که چطور هدایت کننده یک ملت باشد که اگر نمی‌دانست اساسا به این مقام نمی‌رسید. البته مقام های سیاسی نیز دست به اشتباه می‌زنند. اما وقتی که اشتباهاتی که از آنها سر می‌زند را مورد دقت و بررسی قرار دهیم معلوم می‌شود که این اشتباهات به ندرت نابخردانه بوده‌اند. به احتمال زیاد بروز این اشتباهات به دلیل اجباری بوده ‌است که برخی پیشامدها بر آنها تحمیل کرده ‌است. همه ما دوست داریم باور کنیم که کاندیدای مورد علاقه ما هرگز دست به کار اشتباهی نزده ‌است. اما این باور به ندرت درست از آب درمی‌آید.

مساله این است که عنصر واقعیت برای همین بازیگران منطقی، گزینه‌هایی واقعی پیش‌رو قرار می‌دهد که آنها مجبورند تنها از میان همان گزینه‌ها دست به انتخاب بزنند. قدرت رئیس‌جمهوری نظیر حسن روحانی هم در همین چارچوب قابل ارزیابی است. اگرچه حسن روحانی به لحاظ جایگاه حقوقی که به‌عنوان رئیس‌جمهوری دارد مظهر اقتدار حاکمیت محسوب می‌شود، اما درعین‌حال در عرصه عمل در سپهر سیاسی کشور با محدودیت‌هایی مواجه است و همین محدودیت‌ها موجب می‌شود که او در عمل نتواند همه تصمیماتش را اجرایی کند.

بازی شطرنج را در نظر آورید. برای آنها که با روال بازی آشنا نیستند و قواعد و اصول حاکم بر آن را نمی‌دانند، در ابتدا این‌طور به نظر می‌رسد که هر شطرنج‌باز از امکان بیست حرکت برای شروع بازی برخوردار است. اما در عرصه واقعیت تعداد حرکت‌ها بسیار کمتر است. چراکه بیشتر حرکت‌ها آن‌قدر بد هستند که ممکن است به سرعت باعث شکست شطرنج باز شوند.

دولت‌ها هم به همین ترتیب عمل می‌کنند. آنها هم مقید به قید و بندهای مبتنی بر واقعیت هستند و منطق متعارف حکم می‌کند در عرصه عمل به این قید و بند‌ها توجه داشته باشند و اتفاقا تصمیمی که با لحاظ کردن این قید و بندها اتخاذ می‌شود منطقی‌تر و واقع‌گرایانه‌تر است. بازیگران عرصه سیاست به خوبی‌ می‌دانند که یک روند را چطور مدیریت کنند اما آن‌قدرها هم آزاد نیستند که قید و بند‌های سفت و محکمی که در حرفه‌شان با آن روبه‌رو هستند را بشکنند و یا زیر پا بگذارند. از این رو است که سیاست‌مداران به ندرت از آزادی عمل برخوردارند و اقدامات آنها با تأثیر گرفتن از موقعیت‌های مختلف تعیین می‌شود.

برای واضح‌تر شدن بحث دو مثال را مطرح می‌کنم. مسأله محصورشدگان، مسأله‌ای است که از نخستین روزهای دولت حسن روحانی، مطرح بوده است. افراد زیادی درخصوص آن سخن گفته‌اند. رئیس‌جمهوری نیز درخصوص آن سخن گفته است و تلویحا اعلام کرده که در این خصوص کارهایی انجام شده است. اما نگاه واقع‌بینانه به میزان قدرت و آزادی عمل دولت درخصوص این مسأله نشان از همان قید و بندهایی دارد که یک رئیس‌ دولت منطقی نمی‌تواند به آنها بی‌توجه باشد.

مثال دوم به حذف برخی از افراد از فهرست دریافت‌کنندگان یارانه باز می‌گردد. نظام جمهوری اسلامی تقریبا بر روی این نکته اتفاق‌نظر دارد که برخی از افراد جامعه نیازمند دریافت یارانه نیستند. دولت نیز بارها این مسأله را اعلام کرده است. اما درنهایت شاهد بودیم که دولت به‌رغم برگزاری دور جدیدی از ثبت‌نام‌ها، تنها موفق به حذف تعداد بسیار معدودی از یارانه‌ بگیران شد.

حال سوالی درخصوص این دو مثال مطرح می‌شود این که آیا رئیس‌دولت قدرت انجام تصمیماتش را ندارد؟ آیا حسن روحانی به‌عنوان رئیس‌جمهوری اساسا از قدرتی برخوردار است که حرفش و تصمیمش را به کرسی بنشاند؟

واقعیت اما چیزی دیگر است. آنچه که در سیاست مطرح است، این است که نیروهای غیرمتکی به شخص است که برای ملت‌ها و نوع بشر قید و بند ایجاد کرده و آنها را وادار می‌کند تا به روش خاصی دست به عمل بزنند. در اقتصاد نکته‌ کلیدی این است که همواره باید تبعات ناخواسته را پذیرفت. اقداماتی که افراد براساس استدلال‌های مورد قبول خودشان انجام می‌دهند نتایجی دارند ناخواسته و پیش‌بینی نشده. در سیاست هم همین‌گونه است. در سیاست نمی‌توان همه چیز را از پیش تعیین شده دانست. نمی‌توان قدرت را شکننده همه سدها دانست. درواقع در سیاست آنچه که سیاست‌مدار انجام می‌دهد با آنچه که امید به دستیابی‌اش را دارد و آنچه که درنهایت حاصل می‌شود، لزوما یکی نیست. درواقع سیاست‌مداران اقدامات خود را در لابه‌لای قید و بندهایی انجام می‌دهند که همین قید و بندها بر نتیجه نهایی اثرگذار خواهد بود. گاهی یک تصمیم دولتی را قدرتمندتر می‌کند و گاهی تصمیمی دیگر دولتی را ضعیف و بیچاره. بسیار به ندرت اتفاق می‌افتد که نتیجه نهایی دقیقا همان‌چیزی باشد که از پیش انتظار می‌رفت.

در نهایت ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که اگر بخواهیم بپذیریم که رئیس یک دولت آن‌قدر قدرت دارد که می‌تواند دست به هر اقدامی بزند، آنگاه باید بپذیریم که کشور ایسلند می‌تواند با برخورداری از سیاست‌مدار نابغه و هوشمند، ظرف چند‌ سال به قدرتی جهانی تبدیل شود. این درحالی است که موقعیت ژئوپلتیکی ایسلند هرگز چنین فرصتی را برای این کشور ایجاد نخواهد کرد و این دقیقا همان قید و بندی است که در این مقال از آن سخن به میان آمد.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین