کد خبر: ۳۲۰۷۴
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۱
آیا امریکا پس از پنجاه سال دشمنی با کوبا به بیهودگی این دشمنی پی برده، درس عبرت گرفته و تن به شکست داده است؟آیا کوبا به عبث بودن پا فشاری بر خصومت با امریکا وقوف حاصل کرده و تسلیم 'امپریالیسم' شده است؟
روزنامه «اطلاعات» در یادداشتی به از سرگیری روابط آمریکا و کوبا پس از 50 سال پرداخته و نوشته است: رهبران کوبا و امریکا اعلام کرده اند که دوره جدیدی از مناسبات دو جانبه را آغاز خواهند کرد. یعنی روابط دیپلماتیک دو کشور از سر گرفته خواهد شد، سفارتخانه های دو کشور افتتاح خواهند شد و مناسبات بازرگانی دو کشور عصر جدیدی را تجریه خواهند کرد.

«علی اکبر عبدالرشیدی» نویسنده این یادداشت می افزاید: همین مقدار خبر کافی است که انسان به این سوال مهم توجه کند که امریکا و کوبا را چه شده است که پس از نیم قرن بد بینی، سوء ظن، جاسوسی، ترور، هواپیماربائی، توطئه، مداخله، تحریم و هرچه در روابط دو دشمن قابل فرض است اینک از دوران جدیدی از روابط سخن می گویند که معنای آن عادی شدن روابط است حتی اگر به معنای دوستی و همکاری نباشد.

آیا امریکا پس از پنجاه سال دشمنی با کوبا به بیهودگی این دشمنی پی برده، درس عبرت گرفته و تن به شکست داده است؟

آیا کوبا به عبث بودن پا فشاری بر خصومت با امریکا وقوف حاصل کرده و تسلیم 'امپریالیسم' شده است؟

آیا رائول کاسترو، دیگر آن انقلابی قسم خورده ای نیست که فیدل از او به عنوان کسی یاد می کند که وقتی می رفت کلاه بیاورد سر را هم می آورد؟

آیا باراک اوباما واقعا با اسلاف خود متفاوت است؟ یا این نیز تاکتیک جدیدی از سوی 'امپریالسم' علیه انقلاب های نیمه دوم قرن بیستم است؟

آیا بادهای جدیدی در بوستان نیمه سوخته جهان می وزد که با دوران جنگ سرد و حتی با دوران نظام نوین تک قطبی مورد ادعای نومخافظه کاران امریکائی تفاوت دارد؟

لرد پالمرستون نخست وزیر اسبق بریتانیا در سال 1844 در نطقی در مجلس عوام این کشور گفت: '...این کوته بینی است که تصور کنیم این کشور یا آن کشور متحدان همیشگی یا دشمنان دائمی ما هستند. ما هیچ دشمن دائمی و هیچ متحد همیشگی نداریم. این منافع ماست که پایدار است و ما همیشه به دنبال آن هستیم.'

این جمله پالمرستون در تاریخ علوم سیاسی به عنوان وجه مشخصه سیاست خارجی کشورهای لیبرال دموکراتیک غربی شناخته می شود. در مقابل این نوع تفکر، در قرن بیستم تفکری از جنس مارکسیست لنینیستی آن نیز وجود داشت که به وجود دشمنان دائمی و متحدان همیشگی معتقد بود. در تفکر مارکسیستی-لنینیستی حتی گاه فدا کردن منافع برای حفظ این خصومت لازم بود.

امروزه در اندیشه طراحان استراتژیک سیاسی امریکا نیز سخن پالمرستون سرلوحه قرار داده شده است. فرانسیس فوکویاما و هنری کیسینجر هر دو بارها بر این اعتقاد پا فشرده اند.

به سختی می توان باور کرد که کوبای تحت مدیریت کاستروها با پالمرستون، فوکویاما و کیسینجر هم عقیده شده باشد. کوبا فقط 120 کیلومتر از مرز امریکا فاصله دارد و در پنجاه سال گذشته بذر باورهای ضد امریکائی زیادی در این کشور پراکنده شده است. آیا ریشه کردن بوته ها و درختهای رسته از این بذرها یک شبه ممکن است؟

از امریکا هم انتظار نمیرفت که به کشور کوچکی در کارائیب که جرات ایستادن در برابر ایالات متحده را پیدا کرده، امریکا را در خلیج خوک ها تحقیر کرده و از هیچ کوششی برای ابراز دشمنی با امریکا فروگذار نکرده آنقدر اهمیت بدهد که حاضر باشد از دوران مهمی از سیاست های خصمانه خود در قبال آن دست بردارد و کاستروها را به عنوان نمادهای درخشان ضد امپریالیستی دوران جنگ سرد به رسمیت بشناسد. دست کم اگر چنین انتظاری وجود داشت به دوران بعد از کاستروها نسبت داده می شد.

ظاهرا مذاکرات بین امریکا و کوبا ماهها پشت درهای بسته و به صورت کاملا محرمانه جریان داشته است و در پایان این مذاکرات که هنوز جزئیات زیادی از آن برملا نشده است رئیس جمهور امریکا در یک تغییر موضع بسیار توفنده از 'عادی شدن' روابط امریکا و کوبا سخن می گوید. اقدام اوباما و کوبا در نظر بسیاری از مفسران سیاسی 'اقدامی برجسته برای پایان دادن به یکی از نابسامان ترین فصول سیاست خارجی امریکا' تفسیر شده است.

حالا با این تصمیم کوبا از فهرست کشورهای حامی تروریسم خارج، محدودیت مسافرت به کوبا برداشته و راه برای تجارت بین دو کشور نیز هموار می گردد. اما آیا هدف از این عادی سازی روابط فقط همین است؟

اوباما در سخنان خود در این موضوع گفته است' پنجاه سال اعمال سیاست انزوا کاری از پیش نبرده است و حالا زمان اتخاذ تدابیر جدید است.' یک مفسر امریکائی اوباما را در تصمیمات خود در قبال کوبا 'شجاع' توصیف کرده است.

از طرفی و در این نوع بررسیها باید رائول کاسترو را هم در جایگاه مهمی دید. کاستروها هم با اقتصادی ورشکسته و در اعمال سیاستهای سرکوبگرایانه راه به جائی نبرده اند. لذا از سال 2008 فرایند اصلاحات اقتصادی در این کشور آغاز شده و طبعا این انتظار وجود داشت که اصلاحات اقتصادی به اصلاحات سیاسی در حوزه سیاست خارجی و شاید در آینده ای نزدیک در حوزه سیاست داخلی هم سرایت کند.

رائول کاسترو همزمان با سخنان اوباما خطاب به مردم کوبا اعلام کرد که 'ما باید هنر همزیستی با اختلاف های خود به شیوه ای متمدنانه را بیاموزیم'.

مخالفان دولت کوبا اعمال تحریم ها و فشارهای مختلف از سوی امریکا بر کوبا را دلیل راه آمدن هاوانا با این سیاست جدید دانسته اند. در حالی که طرفداران کاسترو هم حمایت های بی دریغ کوبا از جنبش های ضد امریکائی در سراسر جهان، ایستادگی هاوانا در برابر امریکا و بالابردن هزینه های امریکا را دلیل کوتاه آمدن امریکا در قبال کوبا دانسته اند.

اما در یک نگاه واقع بینانه تر باید اذعان کرد که این هر دو تحلیل همچنان در چارچوب منطق دوران جنگ سرد و در قالب تخاصم دیرین بین امریکا و کوبا صورت می گیرد. در حالی که رهبران انقلابی کوبا باید آموخته باشند که انقلاب کوبا فقط برای انقلاب نبوده است و دولتمردان امریکائی هم باور کرده باشند که به رای و نظر مردم کوبا که پنجاه سال پشت سر کاستروها ایستادند، احترام بگذارند.

دولت امریکا امروز احتمالا بر این باور است که با کمک به شکوفائی اقتصادی کوبا بهتر می تواند بر فرایند های اجتماعی در این کشور تاثیر بگذارد - و از نگاه پالمرستون – تامین منافع امریکا را تضمین کند. کاخ سفید به تجدد اقتصادی و فرهنگی کوبا دل بسته است. در حالی که هاوانا نیز به کاهش فشارهای مختلف سیاسی و اقتصادی و بازگشت خود به جرگه فعالیت های بین المللی امیدوار است.

برای قضاوت در مورد پیامدهای این تصمیم 'تاریخی' هنوز خیلی زود است. از این دست رویدادها، هم بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و هم در پی به اصطلاح 'بهار عربی' بسیار رخ داد. اما این فرایند ها از کوره راه های پر سنگلاخ و سختی عبور خواهند کرد که به این زودی، به سادگی و با خوش خیالی به نتایج مورد انتظار نخواهد رسید.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین