پراکنده نگاری هایی پراکنده در باب پدیده ای ناعادلانه
کد خبر: ۳۱۳۰
تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۹:۵۹
اگر درست بگردی ته انبان ذهنت چیزی پیدا می کنی از جناب دربی...حتی اگر دوستش نداشته باشی و ترجیح بدهی به وقت آمدنش درها را ببندی و خودت را پنهان کنی پشت دیوار بهانه ها...نه...باور نمی کنم...حتما ته انبان خاطره های رنگ و رو باخته ات ، ردی پیدا می شود از این آشنای همیشه حاضر که سالی دوبار می آید خانه تان در می زند...سالی دو بار .خون پرش سه بار ...سه بار که بیاید در خانه تان را بزند ،حتی اگر در را هم باز نکنی می شود عین فامیل..عین آشنا...در روزگاری که فامیل سالی سه بار به آدم سر نمی زند غریبه ای که چنین کاری کند اسمش چیست؟
نه دوست من..بهانه نیاور...ته دلت از دربی پر باشد یا خالی ، دوستش داشته باشی یا نه ، مهم نیست.مهم این است که تو هم جایی ،جوری وصلی به جادوی مقاومت ناپذیرش که انگار مثل جریان سیال رودخانه می برد آدم را با خودش.می خواهی با زور سیل بنیان فکنش و می خواهی به نرمی برگی که روی رود آرامی حرکت کند.دربی این خاصیت را دارد بی آنکه بخواهی با خودت ببردت به جایی که خود بخواهی.می خواهد ورزشگاه باشد یا مقابل تلویزیون...
این قصه یک بازی فوتبال نیست...نه از جنس آن فوتبال های یکبار مصرف بیست و دونفره..این بازی فرق دارد حتی اگر محافظه کاری و  بی عرضگی آن بیست و دو نفر حالت را بگیرد...حتی اگر 90 دقیقه بنشینی مقابل تلی از تخمه و صدای تلویزیون را بسته به اینکه چه کسی گزارش می کند تا ته بلند کنی یا کامل ببندی ،حتی اگر تمام سهمت از دربی معطوف باشد به پرت کردن پوست تخمه های نیمه جویده – نیمه بریده به سمت بازیکن بی عقلی که دروازه خالی را زده بیرون ، حتی اگر تمام دربی خلاصه شود در صحنه کم ارزشی که حتی دلت نخواهد تماشایش کنی ،نمی توانی از یاد و خاطر ببری که این بازی لعنتی اسمش دربی است...دربی...
دربی مثل همه پدیده های اجتماعی خواستگاه دارد و پایگاه...هرچند دربی ها به دلیل پراکندگی های جمعیتی و مهاجرت های گسترده و یا به علت جذابیت های بی پایان عمدتا هم جهانشمولند و هم فرا طبقه با این حال برد و باخت دربی هم مثل هر پدیده بزرگ دیگری برای مردمان به یکسان نمی گذرد...تو پولداری و بازی را در جایگاه ویژه می بینی و من باید بروم آن گوشه طبقه دوم ورزشگاه بگردم دنبال بلیت ارزان قیمت...تو اگر خانه نشسته باشی بازی را از تلویزیون آخرین مدلت می بینی و من اگر خانه ای داشته باشم از تلویزیون گروندیک 40 سال قبلی که ارث رسیده...تو بردت را با پارتی جشن می گیری و من با لبخند و شکم خالی...تو باخت را با شبکه های ماهواره ای از یاد می بری و من با حرص و جوش فراوان و بالا و پایین کردن های بی نتیجه کانال های بی برنامه و مرور اشک آلود دقایق شکست در ذهن...تو       می روی هایپر استار و سوپر استار جشن بگیری و من بی آنکه ستاره ای در زندگیم باشد زل می زنم به پوستر پاره شده ستاره ای که دروازه خالی را بیرون زد تا تیمم ببازد...نه...این یک بازی منصفانه نیست و بازی عادلانه نیست و بازی برای همه به یکسان نیست...به یکسان بودنش برای وقتی بود که می رفتی جناب امجدیه ، دوزار می دادی ساندویچ تخم مرغ و یک زار می دادی کانادا درای و می رفتی روی سکو برای علی پروین و ناصر حجازی گلو پاره می کردی...آنوقت ها که فرقی نبود بین داور و بازیکن و توپ جمع کن و تماشاچی در پوشش و کوشش و جوشش ، اسم این بازی بیشتر می خورد به دربی...
با این همه رفیق ، این بازی هنوز اسمش دربی است و تو می توانی در اتاقت را رویش ببندی و صدای ضبط را زیاد کنی اما در تخمه شکستن پای دربی و فحش دادن به ستاره هایی که در بیرون زدن یک گل صد در صد هیچ تردیدی ندارند فضیلتی است که در بستن در اتاق و خواندن رمان بی نوایان نیست...بی نوایان هم می نشینند پای این بازی تا دمی و لحظه ای و اندکی و مجالی و لختی فراموش کنند آن نان کپک زده ای که خدا و ویکتور هوگو گذاشتند توی کاسه شان...
روزنامه نگار

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین