فيلم به كليشه ها متوسل مي شود و تنها نسبت به همتايان پيشين خود كمي با دقت بيشتر فيلمبرداري شده است. روند داستان به سختي پيش مي رود و كند است. بيننده دغدغه يي پيدا نمي كند كه قصه را پيگيري كند و ملتهب و نگران شخصيت ها نمي شود. جز شخصيت پدر و رضاي جانباز كه تا حد قابل قبولي پرداخت شده اند، سايرين در حد تيپ و تك بعدي باقي مانده اند.
گاهي پدر را همانند انسان درمانده يي مي بينيم كه در خانه يي فرسوده اصرار دارد بماند و حتي از خطرات آوار شدن آن نيز نمي ترسد و گاهي مرد واقع بيني است كه براي تنبيه فرزند معلول خود به خشونت نيز متوسل مي شود و بر آرمانگرايي فرزندش خرده مي گيرد. روابط حاج ابراهيم و همسرش نيز عمق پيدا نمي كند و در سطح مي ماند و چالش يا تناسب خاصي را نشان نمي دهد.
داستان گره يي ندارد. اما در دو
لحظه بيننده را هوشيار مي كند تا چيزي را در ذهن او تلنگر بزند و وادار شود
فيلم را به جديت پيگير كند: يكي زماني است كه همسر دوست شهيد رضا به
خانه آنها مي آيد و ديگري مرگ نابهنگامي كه همگي دچارش مي شوند اما در هر
دو مورد مخاطب دست خالي مي ماند و خيز برداشتنش براي مشاهده اتفاقاتي سوال
برانگيز و مهيج بلااستفاده مي شود.
اگر اين فيلم را به لحاظ پرداخت داستاني با فيلم ١١ سال پيش عسگرپور يعني «قدمگاه» مقايسه كنيم، به خوبي خلاها و نارسايي هاي فيلم امروز او به چشم مي آيد. در آن داستان رازي نهفته بود و جماعتي كه دامان شان سال ها به گناه آلوده مانده بود، در تلاش و اضطراب بودند كه نكند رازشان فاش شود و رسوايي به بار آيد و در مقابل پرسش ها و ترديدهاي جواني ساده دل و صادق شرمنده شوند. اما در داستان «ميهمان داريم»، گويي قصه كوتاهي را با ريتمي به شدت و بي نياز از كندي مفرط، كش داده اند تا به جاي ساخت فيلمي كوتاه به اثر بلند سينمايي تبديل شود.
فيلم در دادن اطلاعات اوليه و مورد نياز تماشاگر به عمد يا سهوا خساست به خرج مي دهد. ميهمان هايي كه قرار است بيايند و به رضا گوشزد مي شود كه مبادا نابجا سخن نگويد، كيستند؟ يا چرا حاج ابراهيم حاضر نيست خانه يي كه هر آن ممكن است روي سرشان خراب شود را ترك كند؟ و يا سه فرزندش كي و چرا از دنيا رفته اند؟ چه نشانه يي دال بر شهيد شدن آنها در فيلم وجود دارد؟ از بس در ارايه چنين اطلاعاتي كم دقتي صورت مي پذيرد كه فيلمنامه نويس مجبور مي شود با يك تك گويي آن هم روي تيتراژ پاياني، ما را به پاسخ هاي مورد نيازمان برساند اما ديرهنگام!
دو پاره شدن فيلم بايد كاركرد دراماتيك و جذابي داشته باشد كه ما را به لحاظ مضموني به معرفتي مد نظر فيلمساز برساند يا به لحاظ شكلي به آفرينش هنري و اثر سينمايي متفاوتي رهنمون سازد. صرف با هم بودن و داشتن روياي خوش، آن هم بدون منطق داستاني، چيزي عايد تماشاگر نخواهد كرد. ديدار با فرزنداني كه رخت از جهان برچيده اند، آن هم به واسطه نشت گاز و مرگي خاموش، قادر نيست آن فضاي معنوي و متفاوتي را كه پس از مرگ انتظار مي رود ترسيم كرده و مخاطب را به مشاهده و چشيدن تجربه يي كمتر دست يافتني دعوت كند.