شهره لرستانی چرا هرگز ازدواج نکرد؟ پاسخ را از زبان خودش بخوانید.
همانطورکه هنوز هیچکس خاطره خوب «لیلی
با من است» را فراموش نکرده، بازی خوب و به یادماندنی شهره لرستانی را هم
در این فیلم مهم به خاطر دارند.
خانم
لرستانی یکی از دوستداشتنیترین بازیگران سینما و تلویزیون است که همیشه
نقشهای خوب و ماندگاری را ایفا کرده و اخیرا هم با سریال «خاله دنا و
شپلک» جای خود را در دل بسیاری از کودکان و نوجوانان باز کرده و یکی از
موفقترین و پربینندهترین مجموعههای تلویزیونی ژانر کودک را روی آنتن
برده است. این بازیگر خوشذوق تا امروز ماندن در دنیای مجردی را به زندگی
مشترک ترجیح داده و میگوید بااینکه عاشق شده اما ... اصلا بگذارید خودش
بگوید.
دلیلی که باعث شد این سبک از زندگی را برای خودتان انتخاب کنید و مجرد بمانید، چه بود؟
در
این سالها چندین مورد جدی برای ازدواج داشتم اما به هر کدام از آنها فکر
کردم و شرایط خودم را سنجیدم، دیدم تمایلی به این کار ندارم زیرا کار من
طوری است که اگر طرف مقابل با خودم همکار نباشد نمیتواند شرایط را به
درستی درک کند.
در
کنار این اگر هر دو طرف هم هنرمند باشند دیگر نمیتوانند قواعد جاری و
ساری را انجام دهند و آن زندگی دیگر ارزش ندارد. افتوخیزهای کاری ممکن است
منجر به چیزهایی شود که برای زندگی خوب نیست. به همین دلیل در این سالها
هرچه فکر کردم، دیدم نه از میان همکارانم میتوانم انتخابی داشته باشم و نه
از بین افراد معمولی و به همین دلیل به شکل خودخواسته ترجیح دادم مجرد
بمانم.
یعنی تا به حال به این فکر نکردهاید که چه خوب بود اگر راه دیگری را انتخاب میکردید؟
به
هر حال ممکن است آدم در مقطعی فکر کند که چه خوب بود اگر راه دیگری را
انتخاب کرده بودم و فرزند داشتم، اما این نهایتا 10، 15 دقیقه دوام دارد و
من هم این را تجربه کردهام اما درنهایت به این نتیجه رسیدهام که همین
راه، بهترین است. البته من خیلی هم تنها نیستم. چندین سال پیش یک گربه به
خانهام آوردم و بعد از مدتی برایش زن گرفتم و حالا 7 گربه پرشین دارم که
آنها به اندازه کافی وقتم را میگیرند و مسئولیتم را زیاد کردهاند.
این طرز فکر را در اوج جوانی هم داشتید؛ زمانی که 18 ساله بودید؟
بله،
به خاطر اینکه من بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه هنر شدم و
همان زمان کار تئاتر را شروع کردم. من اهل کار و فعالیتهای بیرون از خانه
بودم و خاطرم هست آن زمانها گاهی 15 ساعت تمرین تئاتر انجام میدادم و در
این شرایط نمیتوانستم یک زندگی مشترک را اداره کنم. در تمام این سالها هم
هرجا احساس کردم ماجرایی دارد برایم جدی میشود سریع آن را قیچی کردم تا
وابستگی عاطفی پیدا نکنم.
فکر میکنید انتخابتان برای این سبک از زندگی درست بوده؟
تنها
چیزی که میدانم این است که وقتی با آنهایی که با هم بزرگ شدهایم دور هم
جمع میشویم به من میگویند خوش به حالت که ازدواج نکردی و ما چه اشتباهی
کردیم که این کار را انجام دادیم! درحالیکه من در خلوتم گاهی به آنها فکر
میکنم که کار خوبی کردهاند که راه من را نرفتهاند و بچه دارند و از
آرامش نسبی در زندگی برخوردارند و دغدغه تامین زندگی ندارند. هر زمان این
حرفها را میشنوم متوجه میشوم که همزیستی شاید اتفاق جالبی نیست چراکه
این افراد بعد از گذشت چندین سال به این نتیجه رسیدهاند که اشتباه
کردهاند.
البته
شاید هم این بحثها نباشد و قصه همان است که میگویند :«مرغ همسایه غاز
است» و همیشه فکر میکنیم جایگاه دیگری از ما بهتر است! واقعیت این است که
تنها خدا میداند پشت هر چراغی که در این شهر روشن است، چه رابطهای وجود
دارد و آدمها چقدر از زندگیشان راضی هستند. شاید کاملترین جوابی که برای
سؤالتان دارم این است که «انسان امروز، انسان تنهایی است».
پس هیچوقت فرصت عاشق شدن به خودتان ندادید؟
چرا
اتفاقا عاشق شدم و به نظرم عاشق شدن ربطی به این ماجرا ندارد، چون کار دل
است و نمیتوانیم جلویش را بگیریم. اما تلاش کردم تا این رابطه آنقدر برایم
جدی نشود که بخواهد گرفتارم کند تا به ازدواج فکر کنم. تا این مرحله
هیچوقت پیش نرفتم.
فکر میکنید این روند و احساس رضایت خاطر همیشه وجود خواهد داشت؟
تا
الان که 47 سال زندگی کردهام این اتفاق افتاده و شاید در آینده هم همین
روند باشد. واقعیت دیگری هم وجود دارد و آن اینکه وقتی سن شما بالاتر
میرود آدم قرصی هم دیگر وجود ندارد که بخواهید به شکل جدی به او فکر
کنید.
به
دلیل اینکه شخصیت آدمها در سن بالاتر کاملا شکل گرفته و کمتر کسی را
میتوانید پیدا کنید که ویژگیهایتان با هم منطبق شود. موضوع دیگر اینکه
در زندگی تمام هنرمندان همیشه هوادارانی وجود دارند که با دیدن یک فیلم یا
سریال به آنها علاقهمند شدهاند و من هم با این موارد متعدد روبهرو
شدهام اما هیچگاه آنها را جدی نگرفتهام، چون معتقدم این افراد به آن
شخصیت قصه علاقهمند شدهاند نه من واقعی بازیگر و به همین دلیل به این
افراد هم جدی نگاه نکردهام.
در بین هنرمندان ازدواج و طلاقهای مکرر دیده میشود، دلیل این اتفاق را چه میدانید؟
بله،
این موضوع وجود دارد و بهشخصه هیچگاه دوست نداشتهام که درگیر این
ازدواج و طلاقهای هنری شوم. مسئله اینجاست که شما وقتی درگیر کار تئاتر یا
فیلمی میشوید گاهی بازیگر نقش مقابلی دارید که نقش عشق شما را بازی
میکند و این موضوع باعث ایجاد علاقه میشود که اگر فردی زود نرم شود و در
مورد آن ابراز احساسات کند وارد رابطهای میشود که معمولا سرانجام خوبی
ندارد؛ زیرا آن حس به خاطر فضای کار به وجود آمده و وقتی پروژه به پایان
میرسد آن حس هم فروکش میکند و شما میمانید و یک توهم غلیانکرده!
اما
اگر بهعنوان یک کارگردان، بازیگر و... درک کنید که چرا جمعی تشکیل شده و
شما در آن حضور دارید، دیگر این اتفاق نمیافتد چون میدانید هدف بزرگتری
وجود دارد که باید به آن برسید. به خاطر این مسائل همواره سعی کردهام
هوشیار باشم و اگر چنین حسهایی را در وجودم دیدم آنها را مدیریت کنم و
اجازه ندهم وارد این بازی شوم که منجر به تشکیل زندگی مشترک اما ناپایدار
شود.
البته
موضوع دیگری هم وجود دارد که همواره باعث این اتفاق شده، آن هم این است که
من اصالتا لر هستم و مردمان لر عقیدهای دارند مبنی بر اینکه زن دو لباس
سفید میپوشد لباس عروس و کفن. یعنی وقتی زندگی را شروع کرد تا لحظه مرگ
پای آن زندگی میایستد.
منبع: تیک
ارسال نظر