روزنامه شهروند نوشت: «انفجار تلخ در ساختمان مرکزی حزب جمهوری اسلامی. آن شب معدود نفراتی بودند که از زیر حجم آوار زنده بیرون آمدند. یکی از نجاتیافتگان، مسیح مهاجری است؛ مدیر مسئول کنونی روزنامه جمهوری اسلامی؛ آخرین بازمانده آن حزب فراگیر از یاران انقلاب و شهید بهشتی. با او مروری کردهایم بر یکی از شبهای دردآور تاریخ انقلاب؛ شبی که او خودش میگوید: «وقتی وارد جلسه شدم، شهید جواد سرافراز صندلیاش را که کنار دیوار بود، به من داد و جای دیگری نشست. وقتی دیوار آوار شد، من بین شکاف دو نیمشدن دیوار و آوار سقف ماندم اما مرحوم سرافراز به شهادت رسید.»
او از بهشتی، جنایات گروهک منافقین و از حزب جمهوری اسلامی برایمان گفته است.
شما در واقعه هفتم تیر حضور داشتید. از مشاهداتتان در این روز بگویید. درباره این که گفته میشود انفجار مهیبی بوده و صدای عدهای از زیر آوار به گوش میرسیده و این که میگفتند شهید بهشتی عنصری است که نبودش برای منافقین مهم بوده است. چرا این حزب را مورد هدف قرار دادند؟
منافقین درصدد این بودند که انقلاب را تصاحب کنند و حکومت را در دست بگیرند. به عبارت روشنتر دنبال قدرت بودند. منافقین گروهی بودند که مردمی نبودند. به این معنا که از دل مردم جوشیده باشند. یک سازمان تشکیلاتی سیاسی بودند که قبل از این که انقلاب شود، زیرزمینی عمل میکردند و یک سابقه منفی هم داشتند. چون در ابتدای کار شعارهای اسلامی میدادند ولی در اواسط دهه ٥٠ یعنی حدود سه، چهار سال قبل از پیروزی انقلاب، گرفتار یک تجدید نظر در افکار خودشان شدند که بر اساس آن مارکسیسم را هم داخل ایدئولوژی خودشان کردند. بنابراین از مردم فاصله گرفتند و با مردم نبودند. البته بعد از این که انقلاب پیروز شد، بهدلیل شعارهایی که دادند و تبلیغاتی که کردند، عدهای از جوانان کشور را فریب دادند و جذب خودشان کردند؛ افرادی که واقعیت آنها را نمیدانستند. بعد از این که حوادثی پیش آمد، ماهیتشان روشن شد و چون آشکار شد، همانها هم که جذبشان شده بودند، کنار کشیدند و دیگر همراهی نکردند. چون این وضع را داشتند، نمیدانستند که باید برای به قدرت رسیدن چه بکنند. آیا میتوانند از رأی مردم استفاده کنند و آیا مردم به آنها اعتماد میکنند و در انتخابات به آنها رأی میدهند یا نه؟ ولی احساس میکردند که شاید بتوانند از طریق زور به قدرت برسند و البته قبل از این که به زور متوسل شوند، اقدامات دیگری هم کردند که با آن اقدامات بلکه قدرت را بدون توسل به ترور و زور به دست بگیرند ولی موفق نشدند.
ممکن است به اقداماتشان اشاره کنید؟
بله، یکی از اقداماتشان این بود که با آقای بهشتی صحبت کردند. سران منافقین جلسه خصوصی با آقای بهشتی در منزلشان گذاشتند و با ایشان صحبت کردند و گفتند که شما را برای رهبری کشور بهترین فرد میدانیم و شما موافقت کنید که رهبری را بر عهده بگیرید و امام را کنار بگذاریم. امام تا همین جا که انقلاب را به اینجا رساند، کافی است و کنار بروند. از آنجا که همه خصوصیات رهبری در وجود شما هست، شما رهبر شوید. نیروی جوانی هستید که قدرت و توانش را دارید و ما هم از شما حمایت میکنیم تا رهبر شوید. در واقع این دام بود و از این طریق میخواستند در درجه اول امام را کنار بگذارند و یک شکاف و تفرقه عمیق در بدنه نیروهای انقلابی واقعی ایجاد کنند و بعد کار خودشان را برای رسیدن به قدرت ادامه دهند. آقای بهشتی انسان هوشمند و مخلصی بود که مسائل را دقیق میفهمید و فهمید که منافقین دنبال شیطنت هستند و اهداف دیگری را دنبال میکنند. لذا به آنها جواب داد که من مرید امام هستم، از امام اطاعت میکنم و امام را رهبر خودم میدانم و هرگز چنین پیشنهادی را نمیپذیرم. منافقین در واقع اصلا دیگر از آقای بهشتی ناامید شدند و بعد از این که ناامید شدند، درصدد برآمدند که آقای بهشتی را ترور شخصیت کنند، یعنی تبلیغات مسموم علیه یک فرد برای این که او را از چشم مردم بیندازند. همین کار را در مورد بقیه یاران امام هم کردند. در مورد آقای خامنهای، هاشمی رفسنجانی و بقیه. ولی به دلیل این که آقای بهشتی برجستگی بیشتری داشت، بیشتر مورد تهاجم بود. هدفشان هم این بود که زمینه را برای این که اگر یک روزی آقای بهشتی را حذف و ترور کردند، آماده کنند تا در جامعه بازتاب زیادی نداشته باشد و افکار عمومی قبول کند که چنین آدمی با این خصوصیات حقش بود که کشته شود! البته آقای بهشتی بهدلیل این که در جامعه نفوذ داشت، میان مردم میرفت و صحبت میکرد. حضور و صحبتکردنهای آقای بهشتی خیلی از این تبلیغات را خنثی میکرد اما در عین حال چون منافقین تشکیلاتی عمل میکردند واقعا توانسته بودند خیلی از جوانها را به طرف خودشان جذب کنند.
یعنی اثر گذاشته بود، چون امام هم فرمودند که به مظلومیت بهشتی...
بله تبلیغاتشان در جامعه اثر گذاشته بود و جامعه هم هنوز رشد سیاسی که بعدها در اثر تجربیاتی که در انقلاب کسب شد و باید پیدا میکرد را پیدا نکرده بود و بعدا به این رشد رسید. مخصوصا جوانها که بیتجربه بودند و اطلاعات کمی داشتند. تبلیغات منافقین هم سازمانیافته و قوی بود، لذا تأثیر گذاشته بود. بعد از این مرحله، وارد کار ترور خانگی شدند. یعنی در همان زمان کروکیای را که منافقین برای ترور آقای بهشتی در خانه خودش تهیه کرده بودند، دیدیم. یعنی از خانههای تیمی منافقین که آن وقتها تصرف میشد و منافقین دستگیر میشدند، این کروکیها را هم دیدیم. یک مقدار هم محدودیتهای اینچنینی برایشان پیش آمده بود که اهداف و توطئههایشان خنثی میشد لذا به فکر کار بزرگتر افتادند و آن این بود که سران حزب جمهوری اسلامی که جمعی از یاران اصلی امام بودند را یکجا ترور کنند. چون در آن جلسه هفتگی حزب جمهوری اسلامی همه سران حزب یکشنبهها حضور پیدا میکردند، طرحشان این بود که در آن جا همه را از بین ببرند. منتها باز یک کار دیگری هم قبل از آن روز، ششم تیر در مسجد ابوذر تهران انجام دادند و آیتالله خامنهای را ترور کردند که البته نافرجام بود. بعد هم میخواستند روز هفتم تیر بقیه را از بین ببرند و آقای هاشمی هم قبل از این جلسه انفجاری در جلسه شورای مرکزی حزب حضور داشتند. جلسه شورای مرکزی قبل از نماز مغرب بود و جلسهای که منفجر شد بعد از نماز مغرب و عشا بود. آقای هاشمی حدود یکربع مانده به پایان جلسه شورای مرکزی گفتند که قراری با احمد آقای خمینی در جماران دارند و عذرخواهی کردند که در جلسه بعدی نمیتوانند حضور داشته باشند. حتی تا پایان همین جلسه هم نتوانستند بمانند لذا خداحافظی کردند و رفتند. دکتر باهنر هم جزو سران حزب و موسسین بودند و بهدلیل این که بعد از جلسه شورای مرکزی چند تا از بچههای سپاه با ایشان کاری داشتند و صحبت به درازا کشید، دیرتر به جلسه بعد از نماز رسیدند. من با آقای باهنر با هم بودیم که خواستیم وارد آن جلسه شویم. یکی از اعضای ادارهکننده جلسه به آقای باهنر گفتند چون شما صبح زود جلسه دارید، الان به استراحت بپردازید و به این جلسه نروید. آقای باهنر برگشتند. من و آقایی که این مطلب را به آقای باهنر گفته بود با هم وارد این جلسه شدیم و آن آقا شهید شد. من هم مجروح شدم. آقای بهشتی تنها عضو هیأت موسس حزب جمهوری اسلامی بودند که در آن فاجعه به شهادت رسیدند. آیتالله خامنهای روز قبل مجروح شده بودند. آقای هاشمی هم به جلسه جماران رفته بودند. آقای باهنر هم که وارد جلسه نشده بودند. آیتالله موسوی اردبیلی هم مدتی قبل کلا از حزب به دلایلی کنار رفته بودند و اصلا دیگر در جلسات شرکت نمیکردند. این شد که تنها کسی که از موسسین حزب جمهوری اسلامی در آن جلسه به شهادت رسید، آقای بهشتی بودند. طرحی که منافقین برای این کار داشتند، به این منظور بود که نیروهای اصلی اطراف امام را از بین ببرند تا بتوانند امام را منزوی و تنها کنند. چون در آن جلسه علاوه بر این افراد، چند نفر از نمایندگان مجلس، چند نفر از وزرا، چند نفری از اعضای قوه قضائیه و از اعضای شورای مرکزی حزب بودند که همه از افراد موثر در انقلاب بودند. خواستند این افراد موثر را از بین ببرند؛ امام را تنها بگذارند تا بعد بتوانند برخورد کنند و قدرت را در دست بگیرند. این اصل ماجراست.
بعد از بحث ترور، بیشتر بحثها حول محمدرضا کلاهی میچرخید. چه سندی به دست آورده بودند که سراغ افراد دیگر نمیرفتند؟
محمدرضا کلاهی در بخش تشکیلات تهران حزب جمهوری اسلامی عضویت داشت و با آقای جواد مالکی که مسئول تشکیلات تهران حزب جمهوری اسلامی بود، کار میکرد. یکی از افرادی بود که بین تشکیلات تهران و شورای مرکزی و دفتر مرکزی حزب رفتوآمد میکرد. جای دیگری هم به نام دفتر سیاسی حزب بود که در ساختمان روزنامه جمهوری اسلامی در خیابان سعدی بود. در دفتر سیاسی تحلیلهای سیاسی نوشته میشد. تشکیلات تهران این تحلیلها را با خودش به جلسه شورای مرکزی یا جلساتی که حزب در دفتر مرکزی داشت، میبرد و توزیع میکرد. همین کلاهی بود که این کار را از طرف دفتر مرکزی انجام میداد و بعدها معلوم شد که کلاهی نفوذی منافقین بود.
آن روز هم کلاهی از دفتر سیاسی تحلیل گرفته و تکثیر کرده بود. این تحلیل تکثیرشده را به بهانه این که به جلسه یکشنبهها ببرد و توزیع کند که مسئولان قوای سهگانه و حزب جمهوری اسلامی شرکت میکردند، وارد آن جلسه میشود و همراه آن تحلیلها که در یک کارتن گذاشته بود، بمب هم با خود برده بود. قبل از این که جلسه تشکیل شود، تحلیلها را روی میزها گذاشت و بمب را هم در میزی گذاشت که آقای بهشتی یا هر سخنران دیگری که صحبت میکرد، پشت آن میز مینشست. بنابراین این که همه اشارات به کلاهی بود و او را مسئول این کار دانستند، این بود که دیده بودند آن روز او به آنجا رفته بود. نگهبانی گزارش داده بود که کلاهی به آنجا رفته بود و بعد هم دیگر در جلسه نبود. ظاهرا بمب هدایتشونده و کنترل از راه دور بود و در مکانی بیرون حزب مانده بود تا موقع تشکیل جلسه از بیرون با کنترل بمب را منفجر کند و خودش فراری شد.
منافقین میگفتند با کشتن آیتالله بهشتی آینده انقلاب را میگیریم، چون بهشتی جمهوریت نظام بود، یعنی اگر بهشتی نباشد، جمهوریت نظام زیر سوال میرود.
البته فقط آقای بهشتی نبودند بلکه ایشان یکی از افراد بسیار موثر در معماری نظام جمهوری اسلامی و ادامه حیات نظام جمهوری اسلامی و تکمیل ساختار نظام جمهوری اسلامی بود و البته فقدان آقای بهشتی خسران بزرگی برای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود و آنها هم با همین هدف این کار را کردند.
برخی میگویند چون نظام اسلامی ارزشی و عقیدهای است و منافقین نمیتوانستند از لحاظ عقیدهای ضربه بزنند، اقدام به ترور فیزیکی کردند و الان هم مورد ترور اقتصادی واقع شدهایم.
الان چه کسی دارد ما را ترور اقتصادی میکند؟
آمریکا!
نه، ما خودمان داریم خودمان را ترور میکنیم.
اگر توضیح بفرمایید، ممنون میشوم.
اول شما توضیح دهید که آمریکا چطور ما را ترور اقتصادی میکند؟ ما خودمان در فعالیتهایی که باید در ساختار نظام کنیم، درست عمل نمیکنیم. ما با مفاسد اقتصادی مبارزه صحیحی نمیکنیم. در قوای مختلف برخوردهای اصولی برای جلوگیری از مفاسد اقتصادی و بحران اقتصادی نیست. برنامههای دقیق برای رشد اقتصادی کشور اجرا نمیکنند. در لایههای مختلف نظام اقتصادی، سیاسی و اجرایی کشور و حتی قضائی و تقنینی عناصر و افکاری داریم که درست عمل نمیکنند، بلکه خلاف عمل میکنند. اینها باعث شده که ما مشکلات اقتصادی داشته باشیم. در واقع عناصر نفوذی، اهل خلاف و فاسد دارند کشور را ترور اقتصادی میکنند. کسانی که میگویند داریم از بیرون ترور اقتصادی میشویم، لابد منظورشان این است که با تحریمهای آمریکا داریم ترور اقتصادی میشویم. من عقیده دارم تحریمهای آمریکا این طور نیست که بیاثر باشد، اما اگر برنامههای دقیق اقتصادی داشته باشیم و با مفاسد اقتصادی مبارزه کنیم، تحریم اقتصادی نمیتواند در ما کارگر باشد. بنابراین اگر آمریکا دارد به ما شلیک میکند، ما هم خودمان جلوی این تیر میایستیم و کنار نمیکشیم تا تیر به ما نخورد. بنابراین خودمان هم در این کار سهیم هستیم. اگر ما درست عمل کنیم، تحریمهای اقتصادی را خنثی میکنیم و این مسائل را هم نخواهیم داشت.
دکتر بهشتی شخصیت برجسته و متفاوتی نسبت به دیگر نزدیکان امام داشت. به عنوان مثال ایشان معتقد بود که زنان میتوانند در انتخابات ریاستجمهوری کاندیدا شوند. این نگاه ایشان چقدر باعث شد که روی سیبل منافقین قرار بگیرد؟
شما اول یک جمله از شهید بهشتی بیاورید که گفته باشند زنان میتوانند. نمیخواهم تأیید یا تکذیب کنم اما شما که میگویید، یک سند هم ارایه دهید. شما باید اول این را دیده و سرچ کرده باشید و به من هم نشان دهید تا این جمله را ببینم.
یعنی شما میگویید که این جمله را نگفتهاند؟ عین این جمله از ایشان در ویدیویی در فیلم ترور سرچشمه نقل شده. شما میفرمایید ایشان نفرمودند؟
من نمیگویم که نگفته.
ولی قبول دارید که نسبت به شخصیتهای دیگر متفاوت بودند؟
آن بحث دیگری است. شما سوالتان را اینگونه مطرح کنید که آقای بهشتی نسبت به شخصیتهای دیگر برجستگی داشت یا نگاهشان متفاوت بود اما این که روی یک نکته خاص انگشت میگذارید باید سند بیاورید. بهتر است سوال را این گونه مطرح کنید که آقای بهشتی با دیگران متفاوت بود و برجستگیهایی داشت که پاسخ مثبت است. آقای بهشتی با خیلی از شخصیتهای دوران معاصر خودش تفاوت داشت. از نظر علمی برجستگیهای زیادی داشت و در رشتههای مختلف علوم حوزوی، اسلامی، دانشگاهی و علوم در سطح جهان صاحبنظر بود و مدیریت بسیار برجستهای داشت. آقای بهشتی به سه زبان زنده دنیا غیر از زبان فارسی مسلط بود. به زبانهای عربی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود. مطالعات خیلی وسیعی در مسائل تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، روانشناسی و جامعهشناسی داشت. اینها باعث شده بود که آقای بهشتی برجستگی خیلی زیادی نسبت به دیگران در زمینه علمی و مطالعاتی داشته باشد. در زمینه مدیریت، آقای بهشتی در همان مدتی که مجلس خبرگان و قانون اساسی را اداره کرد و قانون اساسی جمهوری اسلامی از آن درآمد، نشان داد که یک مدیر بالیاقت و باکفایت است که چند سر و گردن از مدیران معمولی بالاتر است. همینطور در دورهای که دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود، کارهای عظیمی کرد. کادرهای خیلی زیادی را تربیت کرد و خدمات بزرگی در جامعه انجام داد. در مدت کوتاهی که ایشان مسئول قوه قضائیه بود در این قوه تحولات زیادی انجام داد و توانست کارهای بزرگ زیربنایی صورت دهد. البته چون زود رفت و به شهادت رسید، بعد از آن این کار دنبال نشد. اگر ایشان بود، قوه قضائیه ما خیلی بالا میرفت.
با شهادت شهید بهشتی کشور دچار چه خساراتی شد؟
بله، بنده معتقدم که اگر آقای بهشتی بود، نظام جمهوری اسلامی مسیر بهتری را طی میکرد. دچار بعضی از مشکلات نمیشد و جلوی خیلی از انحرافات قطعا در جامعه گرفته میشد. اینها انحراف نظام نیست بلکه انحراف ماست، انحراف جامعه است و انحراف افرادی است که مسئولیتهایی را بر عهده میگیرند. آقای بهشتی انسان قاطعی در اجرای قانون و احکام دین و اصول و مبانی انقلاب و ارزشها بود. در این زمینه هیچ کوتاه نمیآمد. اگر ایشان بود با قدرت اینها را اجرا میکرد و جلوی نواقص، اشکالات و انحرافات را میگرفت. بنابراین قطعا نبودن آقای بهشتی ضربههای زیادی به جامعه و ما زده و آن کسانی که آقای بهشتی را به شهادت رساندند روی این حساب بوده است. میدانستند که آقای بهشتی یک عنصر مدیر و لایق و قوی است و وجود او میتواند جلوی خیلی از مشکلات و انحرافات را بگیرد و نظام را به پیش ببرد. به همین دلیل بعضی از رادیوهای بیگانه آن زمان، وقتی که میخواستند آقای بهشتی را معرفی و توصیف کنند و بگویند که چه کسی در این واقعه کشته شد، آن که در رأس همه بود؛ گفتند که آقای بهشتی بولدوزر نظام بود! یعنی همانطور که بولدوزر یک مانع بزرگ را از سر راه برمیدارد تا شما راهی را ادامه دهید و هموار کنید، آقای بهشتی مشکلات را این گونه از جلوی پا برمیداشت و راه را هموار میکرد و بسیاری از کارها را انجام میداد. آن زمان یادم است بعد از شهادت آقای بهشتی مردم در تشییع جنازه شعار میدادند که «دشمن در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه» ولی واقعیت این است که ایران پر از بهشتی نبود! حالا مردم این شعار را میدادند تا دلگرمی و امید ایجاد کنند. ولی ایران یک بهشتی بیشتر نداشت و بقیه واقعا در سطحی پایینتر از آقای بهشتی بودند و به همین دلیل خلأ وجود آقای بهشتی در جامعه یک خلأ جدی بود و مشکلات زیادی را برای جامعه بهوجود آورد.
امام هم فرمودند که بهشتی یک ملت بود.
همه فرمایشات امام حسابشده بود. اینکه فرمودند یک ملت بود برای ملت ما، همین را میخواستند بگویند که آقای بهشتی با سعه صدر و بزرگی فکر و وجودش و عمق بینشش میتوانست کل کشور را اداره کند. یک مدیر لایق بود؛ با همه اقشار جامعه میتوانست کار کند و همه را درک و مشکلات همه را حل کند. دشمن سراغ کسی رفت که با حذف او بتواند به کشور و جامعه ضربههای کاری بزند.
میخواهیم به اینجا برسیم که آیا سمینارهایی که الان برگزار میکنند تا شخصیتهایی مثل بهشتی را تحلیل کنند، آن قدر لازم است تا بدینوسیله چراغ راه پیدا کنند؟
من نکته بهروزتری را به جای این صحبتها عنوان میکنم. ما به جای اینکه هر سال، وقتی ایام هفتم تیر پیش میآید با جلسات برنامهریزی شده و دقیق آقای بهشتی را به جامعه معرفی کنیم، جلساتی در کشورمان برگزار میشد که بعضی از آنها تشریفاتی است. پولی دست مرکزی است که باید آن را خرج کند و بعد هم گزارش ارایه دهد. لذا جلسهای برگزار و عدهای را دعوت میکند و چهار تا تابلو و عکس هم نصب میکند و بعد هم فاکتور و گزارش میدهد و حقوقی دریافت میکنند. در واقع مشغولند و گذران زندگی خودشان را میکنند. آنوقت آدمهایی را برای سخنرانی میآورند که یا بهشتی را نمیشناسند یا حرفهایی میزنند که ربطی به افکار و اندیشههای آقای بهشتی ندارد یا برخی از کسانی که صحبت میکنند اصلا بر خلاف جهت آقای بهشتی در جامعه حرکت میکنند. نکته دیگر این که برخی هم که این روش را نمیپسندند، مبتلا به انحصارطلبیهایی هستند که آقای بهشتی را مصادره میکنند، یعنی مطالب آقای بهشتی را طوری نقد میکنند که خودشان را حق به جانب جلوه دهند.
اینها همان جناح مقابل طرف اول هستند و هر دو غلط است. آقای بهشتی انسان بزرگی بود که متعلق به همه ملت و همهجانبهنگر بود. اصلا آن قدر محدود فکر نمیکرد بلکه خیلی وسیع فکر میکرد. آقای بهشتی را باید با آن وسعت نظرش همه جا معرفی کرد. باید این کار هر سال انجام شود و افرادی را معرفی کنند که با آقای بهشتی زندگی کردهاند و ایشان را میشناختند یا این که مطالعات خوبی در مورد آقای بهشتی دارند و بیطرف هستند. یعنی جزو کسانی نیستند که میخواهند از آقای بهشتی جناحی و ابزاری استفاده کنند و دنبال اهداف جناحی خودشان باشند. این طور آدمها باید برای این مراسم صحبت و آقای بهشتی را معرفی کنند. ما به معرفی صحیح آقای بهشتی بشدت نیازمندیم برای این که نسل الان و نسل آینده ما بفهمد که در چه شرایطی این انقلاب به وجود آمد و این نظام شکل گرفت و چه بلاهایی سر این نظام آوردند و چه موانعی برای این نظام به وجود آوردند و چگونه اگر نظام حرکت کند، میتواند این کشور را آباد کند؛ مشکلات را برطرف کند و نسلهای آینده را خوشبخت کند. این اگر بخواهد صورت بگیرد باید آقای بهشتی و امثال ایشان درست معرفی شوند و از این جلسات تشکیلاتی و فرمایشی و انحصارگرایانه و محدودکننده و مصادرکننده هم پرهیز شود.
چرا سرچشمه؟
ترور سرچشمه بیتردید یکی از بزرگترین عملیاتهای تروریستی در تاریخ انقلاب اسلامی است. چیزی حدود ۲۰۰ مقام ارشد کشوری به مراسم حزب دعوت شده بودند. تنها حزب شناسنامهدار حامی انقلاب در آن سالها که از یک گروه فکری مشخص و شناسنامهدار جریان انقلابی تشکیل شده بود و یکی از بادانشترین سرمایههای انقلاب هدایت میشد.
در ماههایی که پس از شکست ۱۴ اسفند سران گروهک منافقین در انتخابات مجلس شورای اسلامی و ایجاد شکاف میان آنها با مسیر انقلاب اسلامی، به خشونتهای خیابانی روی آوردند. اردوکشیهای خیابانی جایشان را به ترورهای کور دادند و مردم را در خیابانها به رگبار بستند و بمبگذاری کردند و این در کنار جنایتهایشان علیه سران انقلاب بود؛ سوءقصد به جان آیتالله خامنهای، حجتالاسلام و المسلمین هاشمی، ترور دکتر شهید مطهری و سرانجام جنایت در اجلاس حزب جمهوری اسلامی در ساختمان سرچشمه.
آنها بیش از همه شخص آیتالله بهشتی را هدف قرار داده بودند. این روحانی روشنفکر و محبوب که با صراحت و با بصیرت بالایش خطر این فرقه خشونتطلب را تشخیص داده بود، نقشی کلیدی در روشنگری دربارهشان داشت. او بود که باعث شکست بزرگ این گروه در مجلس شده بود و این شکست داغی بزرگ در دلشان گذاشته بود. آنها بودند که شعار مرگ بر بهشتی سر میدادند. آنان بودند که او را تخریب میکردند و آنها بودند که این بزرگمرد را سد راه خود میدیدند.