عامل قتل های سریالی که راز جنایت های وحشتناک او اسفند سال گذشته و با کشف جسد مرد 57 ساله در شهرک مهرگان مشهد لو رفت، درحالی زندگی پیچیده اش را بازگو کرد که 16 سال از عمرش را پشت میله های زندان گذرانده است و از کشتن سه نفر در «پاتوق سیاه» به راحتی سخن می گوید.
نامت چیست؟ علیرضا – ر هستم.
چند سال داری؟سال 1360 متولد شدم و تقریبا وارد 38 سالگی می شوم.
درس هم خوانده ای؟بله! تا کلاس دوم راهنمایی سواد دارم.
چرا ادامه تحصیل ندادی؟ به خاطر رفیق بازی! در خانواده ام کسی نبود مرا درک کند!
معتادی؟ بله! اوایل که زندان بودم شیره و تریاک مصرف می کردم اما الان مواد مخدر صنعتی می کشم!
سیگار چطور؟ همه اعتیادها ابتدا از کشیدن سیگار شروع می شود چطور سیگار نمی کشم!
اولین بار چند سالت بود که سیگار کشیدی؟ در دوران ابتدایی درس می خواندم! با دوستانم به باغ یا بیابانی می رفتیم و یک بسته سیگار را یک جا می کشیدیم!
چرا؟ فکر می کردم ابهت دارد! با کشیدن سیگار احساس بزرگی می کردم.
در مشهد زندگی می کنی؟
خیلی وقت نیست که از زندان آزاد شده ام! قبلا در یکی از روستاهای تایباد
زندگی می کردیم اما بعد از آزادی از زندان به مشهد بازگشتم تا در خانه
ویلایی ارثیه ای که از پدرم در شهرک مهرگان باقی مانده بود، روزگارم را
بگذرانم!
همین منزلی که به پاتوق معتادان تبدیل شده بود؟ بله! در همین جا زندگی می کردم.
چند سال زندان بودی؟ بیشتر از 16 سال از عمرم را در زندان گذراندم.
اولین بار که زندان را تجربه کردی چند ساله بودی؟ 14 سال بیشتر نداشتم که به خاطر اعمال منافی عفت حدود سه سال در کانون اصلاح و تربیت بودم!
بعد از آزادی چه کردی؟ هنوز چند ماه بیشتر از آزادی ام نگذشته بود که دوباره به خاطر آزار و اذیت یک دختر 10 ساله باز هم به مدت 10 سال روانه زندان شدم!
یکی از برادرانت را که به قتل رساندی، برادر دیگرت چگونه فوت کرد؟ او شش سال از من کوچک تر بود، سقف انباری خراب شد و از ناحیه کمر آسیب دید که بعد هم در زندان جان سپرد.
چگونه سقف خراب شد؟ کبوتر باز بود! برای آن ها لانه گنبدی شکل ساخته بود که سقف آن فرو ریخت و قطع نخاع شد. البته معتاد هم بود.
چرا در نوجوانی به زندان افتادی؟
پرشر و شور بودم! همه از دستم عذاب می کشیدند حتی در زمان تحصیل پرونده ام
را زیر بغلم دادند و اخراجم کردند! هیچ مدرسه ای مرا قبول نمی کرد! کسی را
هم نداشتم که راه درست زندگی را به من بیاموزد! بچه ها را کتک می زدم! درس
نمی خواندم! همه توجه پدر و مادرم نیز به دو برادر بزرگ ترم بود.
برادران بزرگ تر تو را راهنمایی نمیکردند؟ چرا یک بار همین جبار (مقتول) به خاطر کشیدن سیگار چنان مرا کتک زد که غش کردم.
خیلی از او ناراحت شدی؟
این کار او از همان دوران کودکی برایم یک عقده و کینه شده بود! البته کارش
به خاطر کشیدن سیگار درست بود و باید مرا از این کار منع می کرد ولی
رفتارش درست نبود .از همان زمان درصدد انتقام از او برآمدم.
اولین بار کجا مواد مصرف کردی؟
آن زمان 13 سال داشتم که به خانه یکی از بستگانم رفتم! آن ها آهنگ ضبط می
کردند و تا صبح بیدار بودیم. همان جا بود که برای اولین بار «بنگ» کشیدم تا
به آن ها بفهمانم که من هم بزرگ شده ام!
چگونه معتاد شدی؟
سال 74 وقتی به مدت سه سال روانه زندان شدم! به طور قاچاقی و پنهانی در
زندان مواد مصرف می کردم و با این کارم احساس غرور داشتم. بعد از سه سال که
آزاد شدم دوباره به مصرف مواد ادامه دادم و پولش را از پدر و مادرم می
گرفتم! اگرچه مدت زیادی در بیرون از زندان نبودم!
چند بار به زندان افتادی؟
روی هم هفت بار سابقه دارم! البته برخی از این سوابق در زندان بود به خاطر
این که هنگام مصرف مواد دستگیر می شدم و دوباره مدت محکومیتم بیشتر می شد!
خلاصه 16 سال از عمرم را در زندان گذراندم.
اولین بار بعد از سه سال که آزاد شدی؛ چند ماه بعد دوباره به زندان بازگشتی؟
فقط چهار ماه بعد! در زندان هم رفتار خوبی نداشتم به همین خاطر همواره سعی
می کردند مرا به زندان های دیگر بفرستند اما آن ها هم برای پذیرش من بهانه
های زیادی می تراشیدند با وجود این عمرم را در زندان گذراندم.
چگونه در زندان مواد مخدر تامین می کردی؟
وقتی در زندان یکی از شهرهای خراسان رضوی بودم و کسی از هم بندی هایمان
آزاد می شد با هم قرار رمزی می گذاشتیم مثلا او با موتورسیکلت به پشت دیوار
زندان می آمد و بعد از زدن دو بوق ممتد، مواد را از روی دیوار پرت می کرد،
درست زمانی که ما در هواخوری بودیم و او این ساعت را می دانست! من هم مواد
را برمی داشتم!
یعنی کسی متوجه نمی شد؟ چرا! در خیلی
از موارد دستگیر می شدم نگهبان ها خیلی از من زرنگ تر بودند به همین دلیل
هم پرونده هایم روی هم انباشته می شد و دوران محکومیت بیشتری را تحمل می
کردم!
پدر و مادرت چه زمانی فوت کردند؟ پدرم در سال 82 فوت کرد و مادرم نیز هشت سال قبل از دنیا رفت.
پدرت چه کاره بود؟ کفاشی داشت! مرد خوبی بود حتی دو بار روزنامه ها با او مصاحبه کردند!
آخرین بار کی از زندان آزاد شدی؟ حدود یک سال و نیم قبل بود.
چرا به مشهد آمدی؟
بچه ها خبر آوردند که برادرت جبار خانه ویلایی مشهد را به «پاتوق» تبدیل
کرده و معتادان را دور هم جمع می کند غیرتی شدم و به مشهد آمدم تا او را از
این کار بازدارم!
از سوی دیگر هم سابقه دار بودم و نمی خواستم در شهر مرزی بمانم!
آن منزل خالی از سکنه بود؟ نه! برادرم «س» آن جا را اجاره داده بود که من از او خواستم هر چه زودتر خانه را تخلیه کند!
به او گفتم: فکر نکنی که من وقتی به مشهد آمدم در پارک می خوابم! او هم که
می دانست من لجباز هستم از ترس پول مستاجر را داد و خانه را تخلیه کرد.
برادرت جبار (مقتول) هم در همان خانه زندگی می کرد؟ بله! او اعتیاد شدیدی داشت، زنش هم جدا شده بود! و در کنار من زندگی می کرد ولی دوستان معتاد زیادی داشت که من آن ها را بیرون کردم.
پس چرا او را کشتی؟ برادرم مرا مزاحم خودش می دانست و قصد داشت ارثیه
(خانه) را بالا بکشد از سوی دیگر هم به هر حیله ای متوسل می شد تا مرا
دوباره به شهرستان بفرستد ولی من به دوستان او گفتم اگر مواد می خواهید
خودم به شما می دهم! کاری به من نداشته باشید!
فقط برای همین دست به قتل زدی؟
نه! او بارها سعی کرد مرا به قتل برساند! حتی یک بار خانه را به آتش کشید
تا چنین وانمود کند که من هنگام خماری دچار سوختگی شده ام!مشکلات زیادی با
هم داشتیم به همین خاطر او را کشتم!
جسد را چه کردی؟ در همان خانه سوزاندم و در یک چاله دفن کردم!
اما جسد تکه تکه بود. چرا؟
پلیس می گوید تو جسد را اره کرده ای! اما من پاهایش را اره نکردم! من فقط
جسد را به آتش کشیدم ولی زمانی که می خواستم بقایای پیکر برادرم را درون
چمدانش بگذارم، جا نمی شد به همین خاطر پاهایش کنده شد!
آن پیرزن را چرا به قتل رساندی؟
او ضایعات جمع کن و معتاد بود. وقتی به خانه ام آمد من خواب بودم فکر کردم
موادم را سرقت کرده است با هر ترفندی که خواستم مواد مخدرم را پس بگیرم
زیر بار نمی رفت به همین دلیل او را کشتم.
چرا جسد آن زن را دفن نکردی؟
من تا صبح کنار جسد او بودم و فکر می کردم که چگونه از شر جسد خلاص شوم!
ناگهان فکری به ذهنم رسید و جسد را درون موکت گذاشتم و لوله کردم سپس آن را
روی دوشم انداختم و در کوچه بالاتر درون یک زمین مخروبه رها کردم.
دوست برادرت را با چه انگیزه ای به قتل رساندی؟
او به نبود برادرم در منزل مشکوک شده بود چرا که آن ها با یکدیگر دوست
بودند و همواره با نیش و کنایه از من درباره برادرم جبار سوال می کرد وقتی
فهمیدم که او احتمالا از قتل باخبر شده است به ناچار او را هم با همان شیوه
دو قتل دیگر کشتم و جسدش را در حیاط منزل دفن کردم.
چه شد که به بندرعباس گریختی؟
یک روز وقتی به خانه بازگشتم همه چیز را به هم ریخته دیدم و فهمیدم که جسد
مرد 57 ساله را بیرون آورده اند! این بود که ترسیدم و به تهران و اصفهان و
بعد هم به بندرعباس گریختم که آن جا خودم را به پلیس معرفی کردم.
چرا؟ چون عذاب وجدان داشتم!
اگر در مشهد خودت را معرفی می کردی بهتر نبود؟
نه! وقتی در بندرعباس و کنار دریا نشسته بودم با پیرمردی آشنا شدم او مرا
تشویق کرد که خودم را معرفی کنم ضمن این که با خودم گفتم، چند ماه طول می
کشد تا مرا به آگاهی مشهد تحویل بدهند و در همین فاصله خانواده های مقتولان
سرد می شوند و از خطای من می گذرند!
سابقه خبر
اسفند سال 97 و در پی اعلام گم شدن یک مرد 57 ساله پراید سوار، تحقیقات کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی آغاز شد. با کشف پراید مرد 57 ساله به سرنخ هایی از جنایت رسیدند و این گونه بود که با دستورات ویژه قاضی کاظم میرزایی بررسی ها به منازل اطراف محل کشف پراید کشید و جسد دفن شده او در «پاتوق سیاه» کشف شد
بدین ترتیب «علیرضا» که فراری بود و در آن منزل سکونت داشت تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و در بندرعباس به دام افتاد و بعد از انتقال به مشهد و در بازجویی های تخصصی راز دو جنایت دیگر را نیز فاش کرد.