تمام داستان از حدود ۱۰۲ سال پیش و از فروش تیمچه حاجبالدوله توسط مالک آن یعنی "حاج علی بلورفروش" آغاز میشود. او که میخواست مانند دیگر برادرانش به یک مالک تبدیل شود، شاید هیچوقت فکر نمیکرد سالها بعد بخشی از زمینهایی که او از دِه حصارک با شاهد و بُنچاق خریداری کرده بود، غصب و پایانی تلخ پیدا کند.
به گفته اعضای خانواده "هادوی" و بر اساس اسنادی که هماکنون نزد این خانواده قرار دارد، فردی به نام "حاج علی بلورفروش"، جَد مادری مهدی هادوی بیش از صد سال پیش، ۴دانگ از "دِه حصارک" را به قیمت ۲۵ هزار تومان خریداری میکند که پس از فوت وی این زمینها به وراث او از جمله دخترش، سارا حاج ملاهادی (مادر مهدی هادوی) میرسد.
بانو حاج ملاهادی نیز بنا به گفته اعضای خانواده هادوی در سال ۱۳۵۱ و در زمان حیات خود بخشی از سهمش را به فرزندش یعنی مهدی هادوی (مهدی هادوی؛ فردی است که با حکم مستقیم حضرت امام (ره) به عنوان اولین دادستان کل انقلاب انتخاب شد) انتقال میدهد که وی نیز در دهه ۶۰ به جز چند هکتار، بقیه آن را به دانشگاه آزاد هبه میکند. هبهای که قرار بود واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی را به یکی از بهترین و زیباترین دانشگاههای ایران و جهان تبدیل کند، اما اعضای خانواده هادوی معتقدند که بلند پروازیهای عبداله جاسبی اولین رئیس دانشگاه آزاد در غصب و تصرف بخشی از زمینهایی که در اختیار خود مهدی هادوی بود باعث شده تا فرزندان هادوی در طی گفت و گوی خود با خبرنگار ایسنا همواره بر این حدیث حضرت علی (ع) تاکید کنند که میفرمایند: اِتَّقِ مِن شَرِّ مَن أحسَنتَ اِلیَه. یعنی از شَر کسی که به او نیکی کردهای بپرهیز.
پس از حادثه واژگونی اتوبوس دانشگاه آزاد در واحد علوم و تحقیقات که بسیاری از کارشناسان دلیل آن را وجود ساختمانهای آموزشی و… دانشگاه در ارتفاع و به تبع آن رفت و آمد از سر اجبار دانشجویان در آن جاده بلاخیز که در دهه ۸۰ ایجاد شده بود؛ در فضای مجازی فیلمی بازنشر و دست به دست شد که گفته میشد شرح حال خانواده هادوی است که سالها پیش بخشی از زمینهای خود را به دانشگاه آزاد و واحد علوم و تحقیقات بخشیدهاند و بر همین اساس درگیر معضلات متعدد شدهاند.
در قالب این فیلم، حوادث رُخ داده برای خانواده هادوی پس از یک دهه بار دیگر در شبکههای مجازی منتشر شد تا این بار به یُمن دسترسی مردم به اینترنت و شبکههای اجتماعی بیش از گذشته در معرض دید قرار گیرد.
انتشار مجدد این فیلم در فضای مجازی با واکنشهای متعدد مردم مواجه شد و در برخی کامنتهای منتشر شده، مردم به شدت نسبت به خشونتی که در این سلسله اتفاقات دیده میشود انتقاد کردند. با این حال مسئولان دانشگاه آزاد در طول سالیان گذشته صحت این فیلم را به طور کامل تکذیب کرده و عبداله جاسبی که در آن زمان (اوایل دهه ۸۰ که این فیلم برای اولین بار منتشر شد) ریاست این دانشگاه را بر عهده داشت، در این باره گفته بود: فردی به ادعای دروغ به عنوان زمینخوار قصد دارد زمینهای متعلق به کشور را بگیرد، ولی دانشگاه آزاد از حق قانونی خود از طریق مدارک مستند دفاع میکند، حال چه کسانی و با چه منافعی از این جریان حمایت میکنند مشخص نیست.
او سی دی منتشر شده را مونتاژ، غیرواقعی و ساختگی دانسته و ضمن تأکید بر لزوم برخورد قاطع و سراسری نیروی انتظامی با افراد مدعی، گفته بود: این برنامهها برای بیاعتبار کردن این نهاد خدمتگذار است!
به بهانه بررسی بیشتر و واکاوی این داستان قراری برای مصاحبه با خانواده "هادوی" هماهنگ میکنیم که البته خود مهدی هادوی با عنوان این موضوع که در سفر است از حضور در این مصاحبه امتناع کرده و دو تن از دختران، دو پسر و یک نوه او پذیرای خبرنگاران ایسنا میشوند.
مصاحبه در دفتر کار مهدی هادوی واقع در منزل وی که از سال ۱۳۴۸ تا به حال در آن ساکن هستند برگزار شد، جایی که به گفته فرزندان او، سیاستمداران متعددی را در خود دیده است. ظاهراً برخی از فرزندان هادوی نیز هنوز در همین زمینها سکونت دارند. زمین و ساختمانهایی که درهای ورودی آن، دست کمی از ساختمانهای مهم و حفاظت شده کشور ندارد. البته به گفته خانواده هادوی تا قبل از درگیری با دانشگاه اینجا اصلاً دیوار هم نداشت و به خاطر مشکلات امنیتی با دانشگاه دیوارها به این شکل ایجاد شده است.
وقتی به در ورودی این بنا میرسیم رسیدنمان به داخل اطلاع داده شده و درب غول پیکری باز میشود. برای رسیدن به ساختمانهای محل اقامت خانواده هادوی، مسیر چند دقیقهای با شیب نسبتاً تند را میپیماییم. فاصله خانه هادویها به قدری با ساختمانهای دانشگاه آزاد کم است که به راحتی میتوان از داخل محیط مسکونی آنها، بخشهای مختلف واحد علوم و تحقیقات را دید؛ به عبارت دیگر، تنها حائل این خانه با دانشگاه آزاد دیوار سیمی است که ظاهراً کمتر از یک سال از نصب آن میگذرد و با وجود آن نیز، از داخل ساختمان هادویها میتوان ایستگاه تلهکابین، دانشکده اقتصاد و مسجد دانشگاه آزاد را دید. حتی گفته میشود اگر زمانی قرار باشد تلهکابین ایجاد شده در دانشگاه آغاز به کار کند، باید بخشی از مسیر خود را از املاک هادویها بگذراند!
چُنان که گفته شد، مهدی هادوی در این مصاحبه حضور نداشت اما چهار تن از فرزندان او به همراه نوهاش زمانی بیش از دو ساعت پذیرای خبرنگاران ایسنا شده و درباره این موضوع توضیحات خود را ارائه کردند. توضیحاتی که از جَد آنها و چگونگی به ارث بردن چُنین زمینی آغاز شده و در قالب آن، از بسیاری مسئولان مملکتی و سیاسیونی که در این سالها در جریان پیگیریهای این خانواده بودهاند، نام برده شد. با این وجود خانواده هادوی بر این نکته تأکید دارند که قصد ورود به مباحث سیاسی را نداشته و فقط قصد پیگیری حق مشروع خود را دارند. حال پس از ۱۰ سال و با وجود ساخت و سازهای متعددی که در زمینهای دانشگاه آزاد صورت گرفته، آنها هنوز امید دارند از طریق مراجع قضائی بتوانند آنچه را که متعلق به خود میدانند پس از سالها باز پس گیرند.
در ادامه این گزارش صحبتهای سوده هادوی (دختر مهدی هادوی)، محمد هادوی (یکی از پسران هادوی)، آمنه هادوی (کسی که فیلم برداری در زمان نزاع با دانشگاه آزاد را به عهده داشته) سها فنا (دختر مریم هادوی که در بخشی از فیلمهای منتشر شده، تصویر او دیده میشود که عدهای به زور به او حمله کرده و با خشونت چیزی را از سر او در میآورند) آمده است. البته به هنگام مصاحبه (احسان هادوی) نیز حضور داشته و مشغول فیلمبرداری از جلسه مصاحبه برای خانواده هادوی بود.
دانشگاهی که میتوانست از زیباترینهای دنیا باشد / زمینهایی که قرار بود به دانشگاه شریف برسد
بعد از سانحه واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان بسیاری از ناامن بودن دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات گفته و محل احداث آن را مناسب دانشگاه نمیدانند، با این وجود محمد هادوی اینگونه میگوید که ما میخواستیم زیباترین دانشگاه دنیا را در اینجا داشته باشیم. دانشگاهی که با محیط زیبای خود امکان آرامش و یادگیری بهتر را برای دانشجویان فراهم میکند.
دانشگاه علوم و تحقیقات که در ارتفاعات حصارک بنا شده به راستی زیباست اما منظره زیبای این دانشگاه قطعاً موجب نمیشود مشکلات و معضلات آن نادیده گرفته شود.
زمینهای این دانشگاه که به نوعی در دل کوه بنا شده به همراه مساحت قابل توجهی از زمینهای اطراف آن به خانواده مهدی هادوی (اولین دادستان بعد انقلاب) تعلق داشته است. طبق آنچه خانواده هادوی روایت میکنند و مستندات آن را نیز در دست دارند این زمینها سالها قبل از طرف مادر مهدی هادوی به او به ارث رسیده است.
هادوی که از ابتدا رؤیای ساخت دانشگاه در بخشی از این زمینها را داشته، طبق آنچه دخترش سوده روایت میکند اوایل انقلاب قرار بود زمین مربوطه را در اختیار دانشگاه شریف بگذارد اما به دلیل آنکه دانشگاه شریف امکان تأمین هزینههای مربوطه را نداشت این زمینها به دانشگاه آزاد که آن زمان به تازگی کار خود را شروع کرده و حتی برخی واحدهای آن در ساختمانهای اجارهای فعالیت میکرد، سپرده یا بهتر بگوییم هبه (بخشیده) شد.
سوده هادوی در اینباره میگوید: «در آن زمان دانشگاه آزاد به دنبال گسترش بود و در ساختمانهای اجارهای در تهران یا حتی گاه کلاسهای مدارس تدریس میکرد. مادر خود ما نیز در آن زمان دانشجوی دانشگاه آزاد بود و آنجا مدیریت میخواند. آقای جاسبی هم استاد یکی از درسهای مدیریتشان بود و عنوان کرده بود که اگر این دانشگاه بتواند زمینهایی را به تملک درآورده و کلاسهای بیشتری داشته باشد میتواند بسیار مؤثر واقع شود. بر همین اساس مادر با پدر صحبت کردند و این را عنوان کردند که این دانشگاه هم خوب است و با دانشگاه آزاد صحبت شد که این زمینها را بسازند. آمدند و تحریر شد و یک چند سالی که گذشت به صورت محضری قراردادی نوشتند و توسط پدر من و آقای جاسبی و آقای حاج ابراهیمی که آن زمان معاون عمران دانشگاه بودند و از وابستگان آقای جاسبی هم بودند قرارداد توسط هر سه امضا شد و حدود مشخص شد.»
بدینترتیب در سالهای اول انقلاب ۴۰ هکتار زمین در اختیار دانشگاه آزاد قرار میگیرد تا در دل آن به ساخت و ساز بپردازد. ظاهراً در اوایل کار نیز به استناد گفتههای اعضای خانواده هادوی این بخشش سبب خیر شده و روابط حسنهای میان خانواده هادوی و دانشگاه آزاد و به ویژه ریاست وقت آن یعنی عبداله جاسبی برقرار میشود. از حق نگذریم این بخشش در عمل نیز باعث خیر شده و به افزایش تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهی و دانشجویان و به عبارت دیگر بالا رفتن سواد جامعه کمک بسزایی میکند و بدین ترتیب زمینهای جد مادری مهدی هادوی که به نوعی مالک تیمچه حاجبالدوله بازار بود و با فروش این تیمچه و خرید زمینهای حصارک به جای آن، بانی خیر شد اما بعد از چند سال میتوان گفت که سکه برگشته و داستان دانشگاه علوم و تحقیقات به قصهای پُر غصهای تبدیل میشود. چرا که علاوه بر خانواده هادوی بخش قابل توجهی از ساکنان روستای مراد آباد نیز بر این نکته تاکید دارند که در این سالها برای توسعه واحد علوم و تحقیقات زمینهای آنها نیز غصب شده است!
سوده هادوی در اینباره میگوید: «در قسمتهایی که بالای زمین قرار دارد و الان دانشگاه در آن ساختمانهایی ساخته است در گذشته ما استخر و تاسیساتی داشتیم که برای آبیاری درختان از آنها استفاده میکردیم. از یک مقطع دانشگاه مدام به سمت زمینهای ما آمد. اوایل عنوان میشد که اشتباه شده است. میگفتند اشتباهی پیمانکار مصالح ساختمانی را در این قسمتها ریخته اما بعد دیدیم موضوع جدیتر شده که کار به شکایت رسید. اول بین ما مصالحه بود و دعوایی در کار نبود. پدرم یک حالت تلفنگرام به آقای جاسبی زدند که این چه کاری است میکنید؟ این کار اصلاً خوب نیست که زمینهای ما را میگیری اما خبری نشد. اوایل آنها چیزی نمیگفتند اما بعد از آنکه کار به شکایت کشید هر بار کامیونها شروع به خاکریزی در سمت منزل ما میکردند ما بلند میشدیم و میرفتیم پاسگاه مأمور میآوردیم و شکایت میکردیم که با خاکریزی آنها درختهای ما زیر خاک رفته و تأسیسات ما دارد زیر خاک میرود. آنها هم میآمدند و گزارشی تهیه میکردند، گاهی هم نمیآمدند.»
سوده میگوید: حتی در آن زمان یک بار به دنبال ماشین نیروی انتظامی آمدم و دیدم که آنها با افرادی که در محل دانشگاه حضور دارند یک خوش و بش کردند و رفتند. پس از آنها من به پاسگاه رفتم و نزد رئیس پاسگاه گفتم که این چه وضعی است شما نیروهایتان را فرستادهاید که گزارش تهیه کنند اما آنجا عصبانی شدند و با من دعوا کردند که تو حق نداشتی دنبال نیروهای ما بروی. ما داریم کار امنیتی انجام میدهیم و شما مخل کار ما شدهاید.
مدیرانی که میروند، دانشگاهی که میماند
اما همانطور که اشاره شد این ماجرا تنها به همین شکایت کِشیها ختم نشده و طبق فیلمی که در اوایل دهه ۸۰ منتشر شده و روزهای بعد از واژگونی اتوبوس واحد علوم و تحقیقات بار دیگر بازنشر شد بود نزاع و درگیری میان خانواده هادوی و نیروهای مشغول در واحد علوم و تحقیقات بسیار غم انگیز میشود.
سوده هادوی در این باره میگوید: زمانی عدهای به پدر ما میگفتند که شما طبق قوانین حتی میتوانید قسمتهایی که بخشیدهاید اما هنوز کسی از آن استفاده نکرده را پس بگیرید. بسیاری میگفتند بروید و بخش دیگر زمینهایتان را پس بگیرید و بگویید دیگر نمیخواهیم این زمین را هبه کنیم اما پدر من همیشه میگفتند که من دوست داشتم اینجا دانشگاه باشد و حالا هم دوست دارم اینجا دانشگاه باقی بماند. در واقع حرف ایشان این بود که اینها رفتنی هستند اما دانشگاه اینجا میماند.
در جواب به او میگوئیم البته منطق میگوید کسی که خود اولین دادستان پس از انقلاب بوده، به طور طبیعی در دستگاه قضا روابط خاص خود را داشته و بیش از سایرین امکان پیگیری مسائل برایش فراهم باشد. سوده در پاسخ به این مطلب میگوید: پدر من هیچ گاه آدم سیاسی نبوده و نیست اما با این وجود همیشه حرف حق را میزند بر همین اساس هرگاه قوه قضائیه خطایی کرده ایشان مقاله نوشتند و در رسانهها این موضوع را اعلام کردهاند هر گاه قوه دیگری نیز خطا کرده گفتهاند، چراکه به طور کلی آدمی هستند که سکوت نمیکنند.
حتی در آن سالی که در عربستان حادثه منا پیش آمد پدر من که در مکه بودند یک نامه تند به زبان عربی به ملک عبدالله نوشتند و نسبت به اتفاقاتی که در مسجد الحرام رخ داده بود به شدت انتقاد کردند. طبیعی است چنین فردی که نسبت به کار ناحق سکوت نمیکند دوستان زیادی نخواهد داشت که بخواهند کمکش کنند، وضعیت ما نیز همین گونه بود.
از برگزاری مراسم تقدیر تا نقض مالکیت
او در ادامه صحبتهای خود به یادآوری اتفاقاتی که در دهه ۸۰ رخ داده میپردازد و میگوید: زمانی خواهرم دو سه بار در محلهایی که کارگران دانشگاه آزاد میآمدند و به زمینهای ما پیشروی میکردند، حضور داشت آن موقع این افراد یک تانکر آب را در زمستان بر روی سر خواهر من خالی کردند و بدتر از آن این بود که میایستادند و میخندیدند. خیلی وقتها هم ما تنها بودیم و به نوبت قرار میگذاشتیم که به نوبت کشیک بدهیم که یک زمان آنها شروع به ریختن خاک در زمینهای ما و تخریب نکنند.
در دورهای ما خواب و خوراک نداشتیم و به طور دائم بین بالای زمینها و پایین که محل سکونت ما بود در رفت و آمد بودیم.
او یادآور میشود: زمانی که پدر ما زمینها را به دانشگاه آزاد بخشیدند آن موقع زمینها به صورت اسناد و پلاکهای قدیمی بود و این گونه نبود که مسافت آنها دقیقاً مشخص شده باشد بلکه بر اساس حَد بود. چیزی که ایشان میگفتند و خودشان هم حساب کرده بودند زمینهای این دو پلاک حدود ۲ میلیون مترمربع بود که حدود ۱۴۸ هزار متر را پدرم برای خودشان نگهداشته بودند و آن را از زمینهای دانشگاه جدا کرده بودند اما پس از آن دانشگاه آزاد شروع به پیشروی کرد و حدود ۸۰ هزار متر به زمینهای که پدرم برای خودش باقی گذاشته بود و آن را هبه نکرده بود پیشروی کردند.
وی در ادامه به صحبتهای آن دوره در منطقه اشاره میکند و میگوید: در یک دوره زمانی در گذشته صحبتهایی مبنی بر این مطرح میشد که قرار است دانشگاه آزاد چند مدرسه مستقر در اطراف دانشگاه را خریداری کند. در آن دوره گفته میشد قرار است ساختمان وزارت نیرو هم که در همین حوالی قرار داشت را نیز با مذاکره خریداری کنند تا بتوانند دانشگاه خود را توسعه دهند.
سوده هادوی در ادامه صحبتهای خود با اشاره به درگیریهای پیش آمده دهه ۸۰ که فیلم آنها نیز منتشر شده، از این یاد میکند که دانشگاه آزاد در آن زمان دو فیلمبردار داشته است که یکی از آنها فیلمبرداری می کرده و دیگری عکسهایی تهیه میکرده است.
او البته این را هم میگوید که آنچه در فضای مجازی به عنوان فیلمهای این واقعه منتشر شده صحنههایی است که در آن زمان اعضای خانواده ما گرفته بودند. در واقع هر بار در گذشته فیلمبرداران به اینجا میآمدند ما حدس زدیم که قرار است اتفاقی بیفتد. یک بار من به آنها گفتم که چرا این کار را میکنید آنها در پاسخ به ما گفتند شما فکر کنید دست یا پا نداشته باشید آن وقت این زمینها به چه درد شما میخورد؟! بعد از اینکه جان شما از بین برود یا دست و پایتان از بین برود و بچههایتان طوری شوند اینجا به چه درد شما میخورد؟! من به آنها گفتم این حرف زور است ما به دنبال یک وجب زمین نیستم پدر من این همه زمینها را رایگان به دانشگاه داد چرا که عقیدهاش بود اما حالا که حرف زور است ما یک وجب این زمین را نمیخواهیم به دانشگاه آزاد بدهیم.
بعد از این جریانات و اذیت کردن و ضرب و شتم ادامه داشت. در آن زمان بعضی از خواهرهای من بچههای کوچک داشتند یکی از آنها هم باردار بود اما همه میآمدند و بالای کوه میایستادیم تا عصر و غروب که همسرهایمان میآمدند و جا به جا میشدیم. همان جا بودیم تا محیط خالی نماند. یک روز در ملأ عام یک ماشین آمد، در آن زمان همه راهها را میبستند که رفت و آمد کم شود اما آن روز یک سری مدارک در دست ما بود مانند مدارکی مبنی بر اینکه پدر ما این زمینها را بخشیده و بر همین اساس برای سخاوت ایشان مراسم تقدیری نیز برگزار شده است.
دردی که هنوز تازه است
در آن روز آنها در ملأ عام در صورت من گاز اشک آور زدند. این اتفاقات در حالی رخ میداد که فیلمبردار آنها هم فیلم میگرفت. پس از آن میان خانواده ما و این افراد درگیری شکل گرفت.
در این لحظه سها فنا، خواهرزاده سوده هادوی صحبت را شروع میکند و از خاطرات خود میگوید. او که این روزها دختر جوانی است از خاطرات آن سالها این گونه نقل میکند: ما بیرون جاده بودیم و ردیف مینشستیم. آن روز من و یکی از خالههایم نشسته بودیم و من دوربینی به گردن داشتم. خانواده به ما گفته بودند شماره ماشینهایی که از طرف دانشگاه آزاد میآیند را بنویسید که اگر زمانی اتفاقی افتاد بدانیم چه ماشینی بوده است. بعد ما یکباره دیدیم که دو نفر از ماشین پرایدی پیاده شدند، گویی به آنها گفته بودند دوربین را بگیرند. من دوربین دور گردنم بود و کمی عقبتر خالهام در حال فوکوس روی یک بطری آب بود در همان لحظه دیدیم که آنها به سمت او میدوند او فرار کرد اما کسی که آمده بود بالا سر من آمد و دوربین را میکشید و با چاقو مقنعه من را میکشید تا دوربین را ببرد. آن زمان من اول راهنمایی بودم.
سها فنا اینها را در حالی میگوید که هنوز بعد از گذشت بیش از یک دهه اشک در چشمانش جمع شده و نمیتواند احساسات خود را پنهان کند حتی خانواده هادوی این گونه میگویند که اگر چه سالها از آن زمان گذشته اما هنوز هیچیک از آنها طاقت ندارند که فیلمهای آن زمان را دوباره تماشا کنند.
روایتهای آنها از این دعوا و درگیریها به یک یا چند داستان ختم نمیشود و برای ذکر خاطرات خود به موارد متعددی اشاره میکنند که مورد هجوم قرار گرفتهاند مواردی که بخشی از فیلمهای آن به این گزارش ضمیمه شده است. اتفاقاتی که از رها کردن لاستیک آتشین به سمت خانواده هادوی تا حمل اعضای این خانواده با لودر و درگیریهای متعدد گسترده است.
خانواده هادوی که پس از یک دهه هنوز خاطرات تلخ بسیاری از آن سالها دارند این گونه عنوان میکنند که در آن دوره خدا بسیار به ما رحم کرد که کشته نشدیم. چرا که آنها هیچ اِبایی از این کار نداشتند و ماجرا را به گردن پیمانکار میانداختند.
اما در پاسخ به این سوال که این جدال در نهایت چه مدت طول کشیده و چگونه تمام شده این گونه میگویند که: «این ماجراها ادامه داشت و آخرین توان ما این بود که فیلمها و عکسها را در یک سایت اینترنتی منتشر کردیم. در همان زمان ایسنا هم آمد و خبری تهیه کرد. در آن زمان خبرنگارانی آمدند آن بالا (همان جایی که ما بودیم) و خبرهایی تهیه کردند و در برخی روزنامهها درج شد. پس از آن پدر من یک نامه نوشتند و رفتند پیش رئیس جمهور وقت (آقای خاتمی) بعد ایشان به آقای قالیباف (رئیس وقت نیروی انتظامی) نامه نوشتند. پس از اینکه آقای خاتمی در جریان قرار گرفتند حتی از مجلس آمدند و گزارش تهیه کردند و مدارک را دیدند و در جریان همه چیز قرار گرفتند.»
سوده هادوی ادامه میدهد: «آن زمان ما بار دیگر به دنبال شکایت رفتیم و باز هم گفتند پیمانکار مقصر بوده و داستان خاکریزی اتفاقی بوده است. دادگاه به خاطر ضرب دیدگی یک دیه جزئی تعیین کرد و تمام شد. پس از آن آقای قالیباف چند نفر را فرستادند که از ماجرا گزارش تهیه کنند. حتی چند بار هم اینجا تیراندازی شد و یکی دو بار دیدیم افرادی که می آیند اسلحه در دست دارند و به سمت ما نشانه گیری میکنند. یک بار هم تیری شلیک شد اما خوشبختانه به لاستیک لودر خورد و به ما اصابت نکرد. پس از این ماجراها در یک مقطع آنها با بیل مکانیکی راهی باز کردند و بعد از آن آب بسیار زیادی را در این راهها انداختند که سیل عجیبی آمد و در خانه ما حدود یک تا ۱.۵ متر آب گرفت به طوری که ما نمیتوانستیم حرکت کنیم. پدرم آن روز رفت دادگاه و شکایت کرد اما قاضی حکم داد که این مسئله مربوط به همان قضیه قبلی میشود و بر همین اساس حکم تبرئه صادر کرد. پدر میگفتند در دنیا این بیسابقه است که جرمی را که امروز رخ داده بگویند مربوط به قضیه قبل میشود.»
سوده هادوی در این خصوص تعریف میکند: «یک روز هم آقای سردار محمودزاده (مشاور و بازرس ویژه نیروی انتظامی در آن سالها) و آقای جاسبی آمدند بالا و منطقه را نگاه کردند که منجر به این شد که گزارشی نوشته شد و بعد آقای قالیباف این گزارش را تکمیل کرده و برای رئیس جمهور وقت فرستادند. این اتفاقات که افتاد فشار برداشته شد. در آن دوران پدر نیز صحبتهایی مبنی بر غیرقانونی بودن ریاست دانشگاه داشتند و مجموع شرایط بهگونهای پیشرفت رفت که بعدها در نهایت رئیس دانشگاه آزاد تغییر کرد.
در ادامه این گفتوگو از دختر هاودی این گونه میپرسیم که با این اوصاف، شرایط شما در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد بهتر شد و مشکلاتتان کمتر شد؟ او تاکید میکند: ما نمیخواهیم وارد سیاست بشویم ولی از لحاظ تاریخی در آن دوره بود که ریاست دانشگاه تغییر کرد. آقای خاتمی ماجرا را شروع کردند و تغییر رئیس دانشگاه در زمان آقای احمدی نژاد بود.
اما هادویها که در این سالها به هر جا دستشان رسیده شکایت کرده و کار خود را دنبال کردهاند روایتی هم از پیگیری موضوع در دیوان عدالت اداری مطرح میکنند.
هیچکس به ما نگفته بود اینجا مناسب دانشگاه نیست
سوده هادوی درباره اینکه برکناری عبداله جاسبی از ریاست دانشگاه آزاد اسلامی چه تأثیری در وضعیت آنها داشته، میگوید: «فرقی نکرد. در دورههای بعد با ما کاری نداشتند اما دیگر اذیت هم نمیکردند و تنها گاهی یک عده میآمدند و بعد ما میرفتیم و میگفتیم چرا آمدهاید ماجرا تمام میشد. در دورههای بعدی اذیت و دعوا نکردند اما اقدامی هم در جهت برگرداندن زمینها نکردند. زمانی که آقای هاشمی (محسن) معاون عمران دانشگاه بودند ما اقدام کردیم که زمینها را باز پس گیریم. برادرم نزد ایشان رفتند و ایشان خودشان به اینجا آمدند و حتی به برادرم گفتند باید از مادرتان معذرت خواهی کنم ولی باز هم اتفاقی نیفتاد و تنها چند جلسه آمدند مدارک را دیدند و بردند اما اتفاقی نیفتاد. البته ما اواخر سال ۹۶ میان زمینهای خودمان و دانشگاه آزاد مرزی مشخص کردیم و حصار کشیدیم. اما پیش از آن نمیخواستیم حصار بکشیم دلیلش هم این بود که میگفتیم زمین ما این نیست و ۸۰ هزار متر بیشتر از این است. اگر قرار است ما حصار بکشیم باید دور تمام زمینمان حصار بکشیم، اما در نهایت چون رفت و آمد کارگرهای دانشگاه اذیت کننده بود تصمیم گرفتیم حصار بکشیم که البته نمیگذاشتند حتی ما همان زمان هم با طناب مرز مشخص میکردیم اما تخریب میکردند به هر صورت سال قبل ما حصار کشیدیم و آنها هم کاری انجام ندادند.»
اما هادوی در پاسخ به این سوال که چه شد که هم زمان با سانحه دانشگاه علوم تحقیقات بار دیگر فیلم مربوط به درگیریهای این خانواده با دانشگاه آزاد منتشر شد، توضیح میدهد: «در این جریانات ما هم سورپرایز شدیم وقتی دیدیم فیلم ما دوباره پخش شده و خیلیها تازه آن را دیدند و متوجه شدند ما چه میگفتیم.
در ادامه از سوده میپرسیم در این مدت صحبتهای زیادی مطرح شده که میگویند این محیط برای ساخت فضای دانشگاهی مناسب نبوده است آیا در گذشته شما درباره این موضوع چیزی شنیده بودید؟
او میگوید: اینجا منطقهای است که ما از سالها پیش از انقلاب و زمانی که پدرم قاضی دادگاه بود ساکن بودیم و مشکلی نبود. اکنون درباره این موضوع باید مهندسان نظر بدهند اما در آن زمان هیچکس به ما چیزی نگفته بود. نکته دیگر اینکه دانشگاه از همان اول از نوک کوه شروع به ساختمان سازی کرد و نه پایینتر. این هم برای ما سوال بود که چرا وقتی یک جایی دم دست هست و میشود در آن ساختمان ساخت چرا از روز اول شروع کردند سر کوه ساختمان بسازند؟ شاید خیلی چیزها پشتش بود چرا که اول این بالا مهمانسرا درست کردند و اول از همه تمام کسانی که با دانشگاه آزاد در ارتباط بودند به این مهمانسرا دعوت شدند!
او لابلای روایت خود در پاسخ به این سوال که آیا امیدی به باز پس گرفتن زمینهایشان دارند، میگوید: پدرم همیشه میگفتند ما این زمینها را پس میگیریم. بعد از این ماجراها یک بار آقای جاسبی به خانه ما آمدند و گفتند که اینجا را به ما بفروشید. پدر من خطاب به ایشان گفت من فکر کردم آمدهاید دلجویی کنید، چیزی که نتوانستهاید به زور بگیرید را میگویی بفروش؟ من به شما این زمینها را نمیدهم. بعد از این صحبتها بود که آقای جاسبی رفت و دیگر از او خبری نشد. پدرم همیشه میگویند ما این زمینها را پس میگیریم. در این مدت نیز یکی از دلایلی که ما برای کشیدن حصار اطراف زمینهایمان اقدام نکردیم نیز همین بود که پدر میگفتند این حصار ما نیست و باید حد و حدود زمینهای ما به سمت بالا برود و آنجا حصار ما نصب شود. ایشان همیشه به دنبال این بودند که جلوی ظلم بایستند و دنبال عدالت باشند. ما خیلی وقتها گریه میکردیم و زاری میکردیم که چرا زمینها را به دانشگاه آزاد دادید شما فکر کنید که چه فشاری روی ایشان بود.
وی در ادامه در پاسخ به این سوال که اعضای این خانواده هیچگاه بابت بخششی که کردهاند پشیمان نشدند، گفت: پدر نه. ایشان همیشه روایت میکردند من کاری که از دستم بر میآمده در حق آنها کردهام و آنها هم کاری که از دستشان بر میآید در حق من میکنند و همیشه حدیثی را از حضرت علی (ع) نقل میکردند که "بترس از شَر کسی که به او نیکی کردهای". این یک امر طبیعی است در دنیا و ایشان به ما میگفتند که درست میشود. لفظ همیشگی ایشان این حدیث بود و اکنون هم ما بر این باور هستیم که درست میشود.
هادویها اینهمه زمین را از کجا آوردهاند؟
اما سوده هادوی در پاسخ به این سوال که چگونه زمینهایی با این متراژ وسیع در ابتدا در اختیار این خانواده قرار داشته، توضیح میدهد: در تمام مدارک و نامههایی که ارائه شد اگر نگاه کنید این نامهها و داستان حملات دکتر جاسبی به منزل ما برای افراد زیادی ارسال شده است. شما حجم نامههایی که از سوی ما ارسال شده را ببینید. پدر معتقد بودند که حتماً این نامهها باید سند داشته باشند بر همین اساس این نامهها و اسناد جمعآوری شده است و بر اساس این مدارک کاملاً مشخص شده که این زمینها در ابتدا ارثیهای بوده که به پدر ما رسیده است که البته سند اولیه آن نیز وجود دارد و مربوط میشود به حصارک. جَد ما این زمینها را خریداری کردند و بعد همین طور میان نوههایشان به ارث رسیده است.
وی در پاسخ به این سوال که آیا از سایر اعضای خانواده هادوی فرد دیگری بوده که مانند مهدی هادوی زمینهای خود را بخشش کرده و در اختیار دیگران قرار دهد، میگوید: بله، یک قسمتی از یک پلاک دیگر که متعلق به وابستگان ما بود هم واگذار شد به دانشگاه آزاد چرا که این زمینها در ابتدا دو پلاک بود که بخشی از آن را پدر به دانشگاه آزاد واگذار کردند و در پلاک دیگر هم دخترخالههای پدرم یعنی خانم رجبزاده حضور داشتند که وقتی پدر من گفتند آنها هم یک سهمی از زمین داشتند و قبول کردند که آن را به دانشگاه آزاد واگذار کنند. البته من مقدار این زمینها را دقیق نمیدانم ولی طبق صحبتهایی که انجام شده این را میدانم که بخشی مربوط به آنها بوده است.
این عضو خانواده هادوی که این روزها مدیریت مدرسهای در حصارک را بر عهده دارد، درباره زمینهای خانوادگی هادوی ها توضیح میدهد: آن زمان زمینهای ما در بالا به این کوهها ختم میشد و از پایین به سمت بلوار سیمون بولیوار میرفت. زمینهایی که پدر من، برادرها و خواهرانش مالک آن بودند تا بلوار سیمون بولیوار کنونی میرفت که محدوده شهر تا حصارک میشد.
وی همچنین به زمان ابتدای انقلاب اشاره میکند و میگوید: آن موقع قانونی وجود داشت که زمینهای بزرگ را میگرفتند و قسمت میکردند و به مردم میدادند. زمینهای بزرگی که در محدوده شهرها قرار گرفته بودند چنین وضعی داشتند این قانون شامل حال پدر ما هم شد و برادران و خواهران او نیز که زمینهای قسمت پایین را داشتند بین مردم قسمت کردند. پدر ما هم اعتراضی نداشتند و آن زمان میگفتند وقتی امری قانون میشود باید اجرا شود و این قانون درباره ایشان هم اجرا شد. درباره این قسمت بالا که مانده بود هم دیگر زمان اجرای قانون مربوطه گذشته بود و بعد از اینکه محدوده شهری دوباره در تقسیمبندی جدید به بالاتر از قبل انتقال یافت دیگر نیازی به تقسیم این زمینها بین مردم نبود.
اما در فیلمهای مربوطه هم که بررسی کنیم در اغلب موارد درگیریها میان جمعی از زنان خانواده هادوی با کارفرمایان دانشگاه آزاد است.
سوده هادوی در پاسخ به این سوال که چرا درگیریها تا این اندازه زنانه بوده توضیح میدهد: برادران ما هم در آن سالها حضور داشتند اما زمانی که آنها از خانه خارج میشدند این حملات انجام میشد. فیلمبردار آنها معمولاً حضور داشت و وضعیت را رصد میکرد، زمانی که فکر میکردند جمعیت مردان کمتر شده و از آنها کسی نیست تا بخواهد مقابله کند آن زمان به ما حمله میکردند.
در همین زمان برادر بزرگ سوده هادوی وارد بحث میشود. محمد هادوی که از نظر فیزیک بدنی هنوز تنومندی خاص خود را دارد میگوید: آنها همیشه زمانهایی که فکر میکردند من هستم حمله نمیکردند. در آن زمان من یک خودرو بلیزر داشتم و برای اینکه متوجه نشوند من در خانه حضور ندارم میرفتم جلوی صندلی و همسرم ماشین را تا قسمت پایین میبردند. یک روز برای اینکه کار را در دادسرا پیگیری کنم مجبور شدم خودم ماشین را بیاورم و به محض اینکه از جلوی در دانشگاه رد شدم آنها به اینجا حمله کردند. حتی من یک تنه با ۲۰ نفر از آنها درگیر شدهام. یک شب هم برای حمام به خانه خود رفتیم چرا که خانه ما اینجا نبود اما وقتی رفتم بچهها زنگ زدند که اینجا را آتش زدهاند بعدها متوجه شدیم که اینها یک مراقب در کوچه ما گذاشته بودند که ببینند ما کی میرویم تا در آن زمان داخل شوند.
وی که علاقهای ندارد تصویری از او در قالب این مصاحبه منتشر شود، در پاسخ به این سوال که آیا او تنها پسر مهدی هادوی محسوب میشود، میگوید: پدر ما شش پسر دارند اما در آن زمان از ما شش نفر، دو نفر اینجا ساکن بودیم.
وی در ادامه به داستان اجداد خود اشاره کرده و ادامه میدهد: جَد ما "حاج علی آقا" تاجر بلورفروش، کاشانیالاصل و ساکن تهران بود. ایشان مالک تیمچه حاجب الدوله بودند و در آن زمان تیمچه را میفروشند و میآیند این زمینهای حصارک را به قیمت ۲۵ هزار تومان میخرند. این داستان مربوط به حدود ۱۰۲ سال پیش میشود. آن زمان حصارک حالت دِه نداشته و مزرعه بود و مردم حصارک از جاهای مختلف به اینجا آمده بودند، یعنی الان نسب هر کدام را ببینید یا به اصفهان برمیگردد یا به تبریز و برقان و کن. به هر صورت از جاهای مختلف میآیند و ساکن میشوند و دهی درست میشود. در آن زمان از حدود ۱۶ جزء حصارک حدود ۵/۱۱ سهم را مرحوم حاج علی میخرند که این حاج علی برادر حاج علینقی کاشی است. حاج علی نقی کاشی که مالک دِه ونک بود هم مثل برادرش میخواست برود دِه بگیرد. از کار بلور خسته شده بود (با خنده). به همین دلیل جد ما آمد اینجا را آباد کرد و این دِه درست شد و تقسیم ارث شد و مقداری به مادر بزرگ ما که دختر مرحوم حاج علی آقا بود رسید. در زمان حیات او در سال ۱۳۵۱ به واسطه صلح مادر بزرگ به پدر ما رسید که این خانه هم جزو قسمتهای صلح شده است که حدود سه ربع دانگ از کل حصارک قدیم میشده است. یک مقداری هم پس از اینکه ایشان از دنیا رفتند به پدر ما ارث رسید که آن املاک به ارث رسیده بیشتر در قسمت کوه بوده است.
او ادامه میدهد: این ماجرای این زمین است و ما بنچاق داریم. سند زمین در دادگاه شرعی تنظیم شده و آن دادگاه شرع بنا بر مصوبه مجلس شورای ملی آن زمان که به صورت دادگاه تجدیدنظر عمل میکرده. یعنی حکم آن در حد سند بوده به ما منتقل شده است. به عبارت دیگر این زمینها هم خود حکم و سند شرعی دارد و هم حکم سند قانونی. نکته جالب آنکه یک بُنچاق از این زمینها داریم که اصل دفتر املاک این بخش اکنون در دانشگاه هاروارد است که آن هم عکساش در مستندات موجود است.
وی در ادامه شرحی از پدر داده و عنوان میکند: پدر ما که دارای تحصیلات حوزوی است (البته هیچ وقت مُعمم نشدند) از این جهت که قاضی بودند و باید تحصیلات حوزوی میداشتند که کار خلاف شرع مرتکب نشوند. پدر ما در سال ۱۳۳۰ دانشنامه حقوق را از دانشگاه تهران گرفت و در سال ۱۳۴۰ اجازه اجتهاد خود را از مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالنبی عراقی میگیرد. ایشان پس از آنکه در دادگستری به عنوان قاضی مشغول کار شدند تحصیل هم میکنند و اجازه اجتهاد خود را از حوزه میگیرند.
وی در ادامه صحبتهای خود به نقل خاطراتی از پیگیریهای خانواده هادوی از سوی مسئولان مختلف پرداخته و میگوید: یادم میآید زمانی نمایندهای که در آن زمان رئیس کمیسیون اصل ۹۰ هم بود و نماینده نیشابور بود آمد و گفت آقای هادوی اگر جلوی این کار را نگیرید دیگر مملکت دیکتاتوری میشود و دولت هیچ ارزشی ندارد.
محمد هادوی حتی به پیگیری این بحث از سوی آیتالله هاشمی رفسنجانی که در زمان حیات رئیس هیأت امنای دانشگاه آزاد بوده اشاره کرده و روایت میکند: ما سالها این موضوع را پیگیری کردیم اما ایشان در جواب اینگونه اعلام کردند که من در این بخش مسئولیت اجرایی نداشته و رئیس هیأت امنا هستم و نمیدانم چه میگذرد. آقای جاسبی آنجا بودند و رئیس ایشان هستند. پدر من ادامه دادند که ما بارها موضوع را به شما اطلاع دادیم و نامه هم نوشتهایم اما ایشان گفتند که به هر ترتیب من کارهای نیستم و باید بحث را با آقای جاسبی حل کنید. بعد پدر گفتند من با این شخص بابت زمین حتی پشت یک میز برای صحبت نمینشینم.
پسر ارشد هادوی ادامه میدهد: در آن زمان آقای نظری که در آن دیدار همراه ما بودند گفتند کمی تأمل کنید و پس از صحبت مجدد با آقای رفسنجانی و پیگیری آمدند و گفتند آقای هاشمی گفتهاند با بقیه اعضای هیأت امنا هم صحبت کردهاند و قرار شد که آقای نظری به عنوان حاکم شرع تعیین شده و به موضوع رسیدگی کند. به هر حال چند جلسهای در منزل آیتالله نظری در ساری، ما و آقای جاسبی دعوت شدیم که آقای جاسبی خودشان نیامدند و وکیل خود را فرستادند. وکیل هم به صورت مسلسلوار شروع به صحبت کرد و اجازه صحبت به ما ندادند. او به ما گفت اصلاً ما اینجا را از سران سه قوه گرفتهایم و ربطی به آقای هادوی ندارد. جالب است که اگر نامه سران سهقوه را هم ببینیم مصوبه کمیسیون ماده ۵ بوده که سه نفر امضا کردهاند اما ایشان گفتند که ما این نامه را از سران سه قوه گرفتیم و اصلاً زمین مال ماست آنگاه پس از اینکه این حرف را زدند رفتند اما آقای نظری گفتند اگر شما نامه سران سه قوه را دارید برای من بیاورید او کمی وسایل خود را جابهجا کرد و در نهایت گفت این مدارک در ماشین است من میروم تا آنها را بیاورم. اما سوار ماشین شدند و رفتند.
وی ادامه میدهد: اما آن نامهای که گفته میشود مصوبه کمیسیون ماده ۵ است هم اینگونه میگوید که این زمینها برای استفاده دانشگاه تغییر کاربریاش به آموزشی انجام شده است تا بدین ترتیب بتوانند در آن محل دانشگاه بسازند. بعدها ما از آن وکیل به کانون وکلا شکایت کردیم که البته ایشان هم به کانون وکلا عرض کردند که دروغگویی جرم نیست. راست هم میگویند. متأسفانه در مملکت ما چیزی که جرم نیست دروغگویی است. ما هیچ قانونی برای توقف دروغگویی نداریم. در حالی که در آمریکا و اروپا اگر کسی دروغ بگوید مجازات میشود ولی ما در ایران این قانون را نداریم. در نهایت او نیز به مدت شش ماه از وکالت منع شد و اعتراض کرد که در دادگاه تجدیدنظر سه ماه به او تخفیف دادند.
پس از جلسهای که با آقای نظری برگزار شد تا چندین بار وکلای دانشگاه آزاد دعوت شدند، اما در جلسه حاضر نشدند. در این جلسات قرار بود از آنها اسناد ادعایی خواسته شود و آنها که این اسناد را در اختیار نداشتند در جلسه حضور نیافتند.
وی در ادامهی صحبتهای خود به فراز و نشیبهایی که در پیگیری این موضوع از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی وجود داشته اشاره کرده و میافزاید: زمانی که بحث تحقیق و تفحص از دانشگاه آزاد مطرح شد برخی از نمایندگان مانند آقای زاکانی بسیار زحمت کشیدند و گزارش کاملی تهیه شد، اما روزی که قرار بود این گزارش در مجلس شورای اسلامی خوانده شود اکثر نمایندگان با خوانده شدن این گزارش مخالفت کردند.
محمد هادوی همچنین متذکر میشود: حتی گاه در پیگیری این موضوع برخی به ما گفتند که آنچه در این درگیریها بر سر شما آمده، تقصیر خودتان است، چرا که گوشت را دست گربه دادهاید!
اما او در بخشی از صحبتهای خود هم به فرزندان هادوی اشاره میکند و میگوید: در آن سالها هم بچهها دو گروه بودند یک گروه آمدند و اینجا ایستادند و یک گروهی بودند که کاری نداشتند و زندگی خود را میکردند. بعضی از بچهها به پدرم گله کردند، اما پدرم گفتند که من اینجا را به دانشگاه دادهام چرا که دانشگاه ماندنی است و این آدمها زوال پیدا میکنند و میروند. من خوشحالم اینجا دانشگاهی ساخته میشود که زیباترین دانشگاه دنیاست. در این مدت بارها دانشجویان دانشگاه آزاد آمدند و گفتند ما در این دانشگاه نماز میخوانیم آیا شما راضی هستید؟ گفتند: بله من با رضایت اینجا را دادهام. بعد آمدند و مسجد را ساختند. بار دیگر دانشجویان آمدند و پرسیدند که در این هم مسجد میتوانیم نماز بخوانیم؟ پدر گفت: بله نماز میتوانید بخوانید. البته در این میان عدهای آمدند و به ما گفتند شما میتوانید بخشی از زمینها که در آن ساختوساز نشده را پس بگیرید.
اما محمد هادوی در پاسخ به این سوال که چرا در آن زمان این زمینها وقف نشده که حداقل امکان گذاشتن شرط و شروط و حتی ایجاد درآمد از آن وجود داشته باشد، توضیح میدهد: پدر من این زمینها را به دانشگاه هبه کرد و تاکید داشت که باید از این زمینها استفاده آموزشی شود. بعد هم به کمیسیون ماده پنج رفته و توصیه کردند که استفاده آموزشی از این زمینها صورت گیرد که بر این اساس استفاده دیگری نمیتوان از این زمینها کرد. اکنون ملک تبدیل به دانشگاه شده و استفاده از آن جنبه آموزشی دارد اما یکسری افراد که در رأس دانشگاه بودند افراد خاصی! بودند. یک بار وکیل ما در شکایت از جاسبی به پدر ما گفتند که بهترین کار این است که شما هبهات را پس بگیری در آن صورت اینها مجبور میشوند اقدام مناسبی داشته باشند، اما پدر گفتند من ناراضی نیستم که این زمینها را به دانشگاه اهدا کردهام و از سوی دیگر من هم کسی نیستم که چیزی را که دادهام پس بگیرم. شأن من این نیست که وقتی چیزی را بخشیدم آن را دوباره پس بگیریم.
با توجه به مواضع و اظهارات مطرح شده در این گزارش، آقای عبداله جاسبی و تمامی اشخاص حقیقی و حقوقی که به نوعی اسامی آنها در این گزارش آمده است این فرصت را در ایسنا خواهند داشت که دیدگاههای خود در این خصوص را منعکس نمایند.