کد خبر: ۲۵۷۹۷
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۳
در شرایطی که تلاش های آمریکا برای تضعیف و نابود کردن شبه نظامیان داعش به سوریه کشیده شود، جنگ سوم عراق، به چهاردهمین میدان جنگ بزرگ خاورمیانه بدل شده است. چراکه سوریه دست کم چهاردهمین کشور در جهان اسلام است که مورد حمله یا اشغال یا بمباران نیروهای آمریکایی قرار گرفته و طی آن سربازان آمریکا کشته شده اند یا کشته اند.
به نقل از واشنگتن پست، می توان به این جنگ ها اشاره کرد: ایران(1980، 1988-1987)، لیبی (1981، 1986، 1989، 2011)، لبنان (1983)، کویت (1991)، عراق (2011-1991، -2014)، سومالی (1993-1992، 2007)، بوسنی (1995)، عربستان (1996-1991)، افغانستان (2001-1998)، سودان (1998)، کوزوو (1999)، یمن (2002-2000)، پاکستان (-2004) و حال سوریه.

در حال حاضر چهاردهمین جبهه ما هنوز کار خود را به طور کامل آغاز نکرده اما پنتاگون پیش بینی می کند که کمپین آن احتمالا سال ها به طول انجامد. با این حال حتی در همین گام های نخست هم بسیاری از مسائل آشکار است: حتی اگر آمریکا پیروز شود، باز هم بازنده است. شکست داعش تنها باعث می شود ایالات متحده بیش از پیش در اقدامی که یک دهه عمر کرده و ثابت شده تا چه اندازه هزینه بر و زیان بار است، گرفتار شود.

در سال 1980 جیمی کارتر بود که رئیس جمهور وقت آمریکا با اعلام اینکه ایالات متحده از نیروی نظامی استفاده خواهد کرد تا مانع از آن شود که خلیج فارس به دست افراد اشتباهی بیافتد، همه چیز را آغاز کرد. و از آنجایی که به نظر می رسد نظم پس از دوره عثمانی که توسط امپراطوری های اروپایی شکل گرفته بود، به خطر افتاده، آمریکا در عمل یک تصمیم سرنوشت ساز گرفت: این کشور مسئولیت ممانعت از فرو ریختن این نظم را به دوش کشید. خروج انگلیس از شرق سوئز به همراه وقوع انقلاب در ایران و مداخله روسیه در افغانستان، باعث شد واشنگتن وارد منطقه ای شود که پیش از آن از مداخله جدی نظامی در آن اجتناب می کرد.

در آن دوره، نفت- و نه آزادی، دموکراسی یا حقوق بشر- بود که منافع اصلی آمریکا را تعریف می کرد و هدف دستیابی به ثبات بود. قدرت نظامی این امکان را به آمریکا می داد که امیدوار به دستیابی به این هدف باشد.

با این حال تلاش های آمریکا برای ارتقا ثبات در این منطقه، چه از طریق اعزام نیروی نظامی باشد چه اتکا به موشک های هوایی، نتیجه ای دقیقا برعکس داشت. بخشی از مشکل این است که سیاست گذاران آمریکایی مکررا تاکید می کنند که چنین اقدامی، یک دوره کوتاه مدت آشوب را موجب می شود و بعد در آن سوی ماجرا شاهد نظم دراز مدت خواهیم بود.

در دوره جنگ ویتنام این سیاست به عنوان «برای نجات روستا، آن را بسوزانید» شناخته شده بود. در خاورمیانه بزرگتر، این سیاست به معنای نابود کردن یک کشور با هدف برپا کردن چیزی بهتر بوده است- «تغییر رژیم» به عنوان مقدمه «ملت سازی». متاسفانه آمریکا ثابت کرده در تغییر رژیم بیش از ملت سازی مهارت داشته است.

تقریبا تمام این تغییر رژیم های اجباری، خلاء قدرت را به دنبال داشته است. عراق نمونه بارز این مسئله است. لیبی بعد از قذافی نیز با وجود آنکه به طور جدی از سوی واشنگتن نادیده گرفته شده، با همین مشکل روبرو است. و زمانیکه نیروهای آمریکا و ناتو افغانستان را ترک کنند، این کشور نیز به سومین مورد تبدیل خواهد شد.

حال اگر می خواهیم دستاوردهای 13 جنگ قبلی آمریکا در خاورمیانه را برشمارید، داعش به طور قابل توجهی در هر فهرستی که از دستاورهای آمریکا تهیه کنیم، وجود دارد. اگر عراق حداقل نیروهای امنیتی موثری داشت، شبه نظامیان داعش هیچ شانسی نداشتند. اما این ارتش عراق که توسط آمریکا به آرایش درآمده، جنگ نخواهد کرد چرا که دولت عراقی که آمریکا ایجاد کرده، حکومت نمی کند.

حتی اگر نیروهای آمریکا و متحدانش در ردیابی این شبه نظامیان موفق بوده باشند هم نمی توان انتظار داشت که نتایج در مورد سوریه نیز به همی صورت باشد یا دورنمای هماهنگی منطقه ای بهبود بیابد. همیشه یک داعش دیگر برای سربرون آوردن وجود دارد.

اوباما – درست مانند تمام روسای جمهور پیشین آمریکا از زمان کارتر تاکنون- معتقد است که مهارت و قدرت نظامی آمریکا می تواند راه خروج از این معضل را بوجود آورد. آنها اشتباه می کردند، اوباما هم اشتباه می کند.

باید خدا را شکر کنیم که اوباما از سلف خود آموخته است که حمله و اشغال کشورها در این منطقه از جهان، کارایی ندارد. و درسی که وی به جانشین خود خواهد داد این است که حمله با هواپیماهای بدون سرنشین و حملات کماندویی هم مشکل را حل نمی کند.

مهم نیست که چقدر طول می کشد، جنگ آمریکا برای خاورمیانه بزرگتر به شکست منتهی خواهد شد. و زمانی که این اتفاق رخ دهد، آمریکایی ها در می یابند که این جنگ ها تا چه اندازه بی فایده و زیادی بوده است.
منبع: فرارو
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین