* ابتدای بحث را با موضوع اتفاقات روز عراق یعنی تحولات سیاسی پس از انتخابات آغاز میکنیم. ائتلاف قانون در روز جمعه 14 اردیبهشت سال 1392 با حضور پررنگ حزب الدعوه و به ریاست آقای نوری المالکی پیروز انتخابات شد. پس از ماهها که تمامی مردم عراق و سایر کشورها انتظار داشتند که مالکی بر مسند نخستوزیری بنشیند، حیدرالعبادی به عنوان رئیسجمهور جدید برگزیده شد. علت متقاعد کردن آقای مالکی برای کنارهگیری و جایگزین شدن حیدر العبادی برای نخستوزیری چه بوده است؟
به عنوان مقدمه باید عرض کنم که بر اساس یک توافق نانوشته، نخستوزیر عراق باید از شیعیان انتخاب شود و کسی میتواند نخستوزیر شود که رئیس حزب غالب در انتخابات باشد. همانطور که میدانید، دولت قانون با کسب تعداد 95 کرسی توانست بیشترین آرا را کسب کند؛ لذا براساس قانون باید رئیس این ائتلاف به عنوان رئیس هیئت دولت و نخستوزیر عراق از سوی رئیسجمهور مامور تشکیل کابینه شود.
رئیس این ائتلاف، نوری مالکی است اما با توجه به جریاناتی که در دوران هشتساله صدارت وی و اختلافی که بین گروههای شیعه به وجود آمد، در نهایت به این نتیجه رسیدند که نوری مالکی در راس امور و نخستوزیری نباشد. بر اساس قانون، آقای مالکی باید اکنون سکاندار منصب نخستوزیری میشد لیکن رخدادهایی همچون احتمال تجزیه عراق در پی حملات داعش، اخلال در نظم کشور و احتمال از بین رفتن یکپارچگی میان گروههای مختلف حاکم در عراق (شیعیان، اهل سنت و اکراد) و مهمتر از همه اینکه همبستگی بین شیعیان نیز در آستانه تضعیف قرار داشت، در نهایت منجر به آن شد که پس از بررسیهای بسیار به این نتیجه برسند که آقای نوری مالکی در راس امور نباشد.
آقای نوری مالکی با توجه به تسلطی که به اوضاع عراق داشت و سبک و سنگین کردن شرایط فعلی کشور به این نتیجه رسید که پافشاریاش برای صدارت نخستوزیری میتواند به اختلافات عراق دامن بزند و به مساله وحدت ملی خدشه وارد کند؛ لذا وی با درک موقعیت فعلی و ترجیح منافع ملی کشورش بر منافع خود حاضر به کنارهگیری شد تا یکی از اعضای حزب الدعوه که همگروه و از رفقای قدیمش نیز هست، زمام امور را به دست بگیرد.
* کنارهگیری آقای مالکی به این سهولت که شما میفرمایید نیز حاصل نشد و شواهد از اتفاقات دیگری حکایت دارد. شماری از مردم در اعتراض به کنارهگیری آقای مالکی به خیابانها آمدند و برخی کارشناسان حتی احتمال رخ دادن کودتا را اعلام کرده بودند. آقای نوری مالکی، خود نیز رضایت چندانی از این موضوع نداشته و گویا مجبور به کنارهگیری شد!
حامیان «ائتلاف قانون» معتقدند که بر اساس قانون باید نوری مالکی به عنوان رئیس این ائتلاف مامور تشکیل کابینه میشد، لذا در ابتدا از کنارهگیری نوری مالکی رضایت نداشتند چراکه قانون حق نخستوزیری را به او داده و نارضایتی ایشان نیز بر این اساس بود. اما همانطور که عرض کردم، آقای مالکی با در نظر گرفتن مشکلات پیش روی دوران نخستوزیریاش و احتمال وارد شدن لطمه به موضوع وحدت ملی کشور، برای حفظ اتحاد و تمامیت ارضی عراق، در نهایت به این نتیجه رسید که باید این کار عملی شود و اعتراض خود را پس گرفت و حتی اعلام کرد که آماده همکاری با نخستوزیر جدید است که این حرکت نوری مالکی در حفظ وحدت بسیار پسندیده و قابل تقدیر است.
* آیا کنارهگیری آقای مالکی، دموکراسی و آزادی در انتخابات عراق را زیر سوال نبرد؟
خیر، بنده چنین نظری ندارم. کسی که انتخاب شده در راستای خط فکر سیاسی آقای نوری مالکی است و از اعضای حزب الدعوه است. این موضوع هیچ منافاتی با دموکراسی ندارد، بلکه مطابق با اصول دموکراسی است که در راستای ایجاد تغییر و تحول، به راحتی دولتی با انتخابات مردمی جابجا میشود و در این خصوص هیچ مشکلی پیش نمیآید.
* همانطور که مستحضرید، رابطه سیاسی آقای نوری المالکی با ایران رابطه بسیار تنگاتنگی بود. با روی کار آمدن آقای حیدر العبادی این سوال مطرح میشود که آیا آن روابط تهران - بغداد به قوت خود باقی خواهد ماند؟
قطعاً همین طور است. شما مطمئن باشید که آقای حیدرالعبادی هم جزء افرادی هستند که تقویت رابطه با جمهوری اسلامی ایران از سیاستهای اصولیشان است و خط مشی آقای مالکی را دنبال میکند. مطمئنا هیچ تغییری در روابط استراتژیک بین ایران و عراق به وجود نمیآید، همان دوستی و برادری صمیمانهای که در زمان نوری مالکی حاکم بوده است، با توجه به دیدگاه و نگاه آقای حیدرالعبادی نسبت به ایران ادامه خواهد داشت.
* «علی هاشم» سرپرست دفتر المیادین در تهران، طی گزارشی در پایگاه خبری - تحلیلی المانیتور نوشت: «هیات بلند پایهای از سوی رهبر معظم انقلاب به عراق سفر کرده و دیداری با آیتالله سیستانی داشتند. آیتالله سیستانی در این دیدار به یکی از اعضای این هیات گفتند که به مقام معظم رهبری اعلام بفرمایید که من با روی کار آمدن آقای مالکی موافق نیستم. هیات ایرانی پس از بازگشت از عراق، خدمت رهبری رسیدند و اتفاقات را بازگو کردند. ایشان نیز به مشاوران ارشد خود دستور فرمودند که آقای نوری المالکی را متقاعد به کنارهگیری کنند.» شما چه مقدار صحت و سقم این مطلب را تایید میکنید؟
بنده نمیتوانم در مورد این گزارش اظهار نظری کنم ولی به صورت کلی خدمتتان عرض میکنم که در دو سه سال گذشته، اختلافاتی بین گروههای مختلف سیاسی در عراق به وجود آمد. حضرت آیتالله سیستانی نیز طی این دو سه سال در مباحث سیاسی وارد نشدند. شاید نزدیک به سه سال باشد که ایشان مسئولین سیاسی عراق را در نجف به حضور نپذیرفتند و تمایلی برای ملاقات با آنها نداشته و اعتقادشان به این بود که صلاح نیست با سیاسیون نشست داشته باشند.
این بحث در رابطه با آقای نوری مالکی نیز اتفاق افتاده است و بنا به گفته نزدیکان حضرت آیتالله سیستانی، نظر ایشان بر این بود که «به جای آقای نوری مالکی شخص دیگری بر مسند نخستوزیری بنشیند و ادامه نخستوزیری وی در شرایط فعلی به نفع کشور و ملت عراق نیست».
آنچه میتوانم در مورد نظر مقام معظم رهبری - که در این گزارش آمده - عرض کنم این است که حضرت آقا همواره نظرشان بر این بوده که خواستههای حضرت آیتالله سیستانی باید در راس امور در عراق اجرا شود. ایشان هیچگاه در خصوص فردی، جریانی و یا گروهی در عراق نظری ندادند و نفرمودند که چه کسی نخستوزیر عراق بشود و چه کسی نخستوزیر عراق نشود.
مجددا تاکید میکنم که نظر مقام معظم رهبری این است که نقطهنظرات علمای عراق بهویژه حضرت آیتالله سیستانی در این کشور اجرایی شود.
* آنچه مسلم است، مخالفت حضرت آیتالله سیستانی با روی کار ماندن آقای نوری المالکی بود که این مهم را بسیاری از شبکههای خبری و خبرگزاریها اعلام کردند. به نظر شما دلیل این مخالفت آیت الله سیستانی با آقای مالکی چیست؟
عراق یک کشور بحرانزده است و مشکلات سیاسی، اقتصادی و امنیتی دارد. عملیات تروریستی و جنایتکارانه در آن انجام میشود. آیتالله سیستانی نظرشان بر این بود که دولت نتوانسته خواستههای مردم را برآورده کند. بالاخره مردم انتظاراتی دارند و میخواهند در امنیت و آسایش باشند و از لحاظ معیشتی میخواهند در حد مطلوبی قرار گیرند.
طبق نظر حضرت آیتالله سیستانی آنچه که مردم در زمینههای امنیتی، سیاسی، اقتصادی، معیشتی و پیشبرد امور در عراق از آقای نوری مالکی انتظار داشتند، اتفاق نیفتاده و در این موضوعات به آقای نوری مالکی اشکالاتی را وارد دانستند؛ لذا اعتقاد داشتند فرد دیگری برای نخستوزیری انتخاب شود تا با ایجاد تغییر و تحولات و اتخاذ مواضع جدید و با رویکرد سیاستهای جدید بتواند کشور را از این وضعیت نجات دهد.
* محور دوم گفتوگوی ما پیرامون تحولات میدانی عراق است. داعش از زمان ورود به عراق، حملاتی را به اقصینقاط این کشور داشته است. این گروه تروریستی امروزه حملات به جنوب کشور - که اکثراً مناطق شیعهنشین است - را متوقف کرده است و حملات به شمال کشور و مناطق کردنشین علیالخصوص اربیل را افزایش داده است. این تغییر استراتژی را چگونه میبینید؟
علت تغییر تاکتیک داعش در حمله به اربیل میتواند به چند دلیل باشد. هدف از حمله داعش به عراق، تشکیل یک حکومت سنی تندرو و افراطی در محدوده کشورهای سوریه، عراق، لبنان و فلسطین با نام «خلافت اسلامی» است که با افکار و اندیشههای دموکراسی و آزادیخواهانه مغایرت دارد و ابتدائا بحث اختلاف بین شیعه و سنی را مطرح کرد که تا اندازهای هم کارگر شد.
این گروه تروریستی، اهل سنت را علیه شیعیان تهییج کرد و تلاش داشت که مناطق هممرز ترکیه، سوریه و عراق را برای خود امن کند اما این مسئله بدون توسعه آن به اقلیم کردستان عراق ممکن نیست. از طرفی داعش به دنبال توسعه قلمرو خود در همه جای عراق از جمله اقلیم کردستان است.
از طرف دیگر گروه داعش هیچ رحمی حتی به گروههای سنی هم نمیکند، مگر آنهایی که افکار و اندیشههای خودشان را دارند. سنیهای با تدبیر و روشنفکری که کشتار مردم را محکوم میکنند، به هیچ وجه مورد تایید داعش نیستند و لذا داعش در نخستین اقدام، با نگاه شیعه و سنی وارد قضیه شد.
داعش پس از آنکه مناطقی را به دست گرفت و به اصطلاح حکومت به راه انداخت، تغییر تاکتیک داد. اهل سنت را از اکراد و شیعیان تفکیک کرد و بعد هم تمایز بین سنی و کرد را ایجاد کرد و لذا به فکر تسلط بر کردستان افتاد. به همین دلیل اکنون به مناطق کردنشین حملهور شده است.
دلیل دیگر تغییر تاکتیک در جهت حمله به کردستان این بوده که داعش معتقد است بسیاری از رفتارهای کردها در کردستان با خط مشی اسلام و خلیفه اسلامی مغایرت دارد، بنابراین برای اینکه بتواند خط و مشی افراطی خود را در کردستان عراق پیاده کند به آنجا حمله کرد.
از همه مهمتر اینکه برداشت آنان از اسلام، یک برداشت قشری و سطحی است و اسلام را در محدوده تنگ نگاه خودشان میبینند. لذا آن افکار و اندیشههایی که به عنوان افکار دموکراسی و آزادی در مردم کردستان عراق تبلور پیدا کرده است، مورد قبول اینها نیست. بنابراین داعش با جای گرفتن در عراق، کمکم خود را به سوی اقوام دیگر گسترده میکند و تغییر تاکتیکشان هم در این راستاست. یعنی گسترش قلمرو با ترویج ایدئولوژی افراطی در راستای تشکیل حکومت بر مبنای ایده خود پیش بینی میشود و داعشیون در مرحله بعدی با حمله به مناطق سنینشین، به جنگ با برادران اهل تسنن که مخالف ایدئولوژی افراطی آنها هستند خواهند رفت.
* دولت آمریکا که تا ماههای گذشته به صورت علنی از داعش حمایت کرده و سایر کشورها را به تجهیز آنان تشویق میکرد، اخیرا به مواضع این گروه تروریستی حملهور شده و مناطقی را بمباران کرده است. این موضع دوگانه دولت آمریکا انتقادات شدید «سیدحسن نصرالله» دبیرکل حزب الله لبنان که شامگاه جمعه 24 مردادماه به صورت ویدئو کنفرانس سخن میگفت را نیز به همراه داشته است. شما به عنوان یک شاهد عینی در منطقه، مواضع آفتابپرستانه دولت آمریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟
آمریکاییها از روز اول نظرشان درمورد تقویت داعش برای اخلال امنیت منطقه مثبت بوده است و خودشان بزرگترین حامی این گروه تروریستی هستند. داعش در کشورهای همپیمان آمریکا در منطقه آموزش دیده و سپس تجهیز و سازماندهی شده و با چراغ سبز آمریکا به عراق حمله کرده است.
تجهیزات این گروه تروریستی متعلق به دولت آمریکاست اما با چه واسطهای به دست آنها رسیده است؟! واسطه تجهیز، دوستان استراتژیک آمریکا یعنی برخی کشورهای منطقه هستند. علت اینکه دولت آمریکا موضع تهدید را به جای حمایت در مورد داعش اتخاذ کرده این است که اکنون جوی علیه این گروه تروریستی در سراسر جهان به راه افتاده و جنایات فجیع داعش تمام مردم دنیا را متاثر کرده است. پس دیگر آمریکا نمیتواند حمایت کند چراکه دیگر در مقابل تمام دنیا قرار میگیرد. به هرحال باید گفت که آمریکا کشوری تروریستپرور و این سیاستهای یک بام و دو هوا نیز برای پیشبرد اهدافش در منطقه است و هدف اصلی آمریکا نیز جهان اسلام است.
اوایل که این اتفاق در عراق افتاد، آمریکا برای همکاری با ایران در راستای مبارزه با داعش ابراز تمایل کرد ولی بعدها هیچ ارادهای از سوی این کشور مشاهده نشد. دولت آمریکا در ششماهه اخیر مواضع مختلفی در مقابل حملات داعش به عراق و سوریه اتخاذ کرده است. حقیقت امر این است که دولت آمریکا هرگاه متوجه واکنش جامعه جهانی علیه خود در هر موضوعی شود، با کمی تغییر مسیر در مواضعش، در جهت شستوشوی اذهان عمومی جهان گام برمیدارد و موضع خود را در راستای منافع خویش تغییر میدهد و با چرخش در سیاست خود تلاش میکند که با نظر جامعه جهانی هر چند به طور موقت هماهنگ شود.
عملیات نیروهای آمریکایی صرفا یک عملیات نمادین است و تأثیری بر عملکرد یا قوت و ضعف داعش ندارد، همانگونه که تأثیری بر تروریسم در عراق هم نگذاشته است. صرفا یک اقدام نمادین بود که به چندین نقطه حمله محدود کردند و هدفشان هم صرفا این بود که خطوط قرمز خود را به نیروهای داعش تذکر داده باشند.
آمریکاییها در عراق دو خط قرمز دارند؛ یکی پایگاه نظامی این کشور است که در شمال غرب اربیل واقع شده است و نگران هستند که تحرکات داعش به شمال عراق هم منتقل شود و در نهایت امنیت پایگاه این کشور با مشکل مواجه شود. در حقیقت آمریکاییها با توجه به اتفاقی که در لیبی برای سفارت این کشور و سفیر واشنگتن افتاد، این بار میخواهند پیشدستی کنند و نگذارند همان اتفاق در عراق و برای پایگاه نظامیشان بیفتد. دومین خط قرمز آمریکاییها نیز مسیحیان عراق هستند که با توجه به اتفاقاتی که طی روزهای گذشته در منطقه شمال غرب استان نینوا افتاد و یک شهر مسیحینشین به تصرف داعشیها درآمد و تعداد زیادی از مسیحیان قتلعام شدند، آمریکایی میخواهند به عوامل داعش تذکر دهند که این اقدامات آنها با برخورد غرب مواجه خواهد شد.
همین اقدامی که آمریکاییها انجام دادهاند، اگرچه نمادین بوده اما روحیه نژادپرستانه و تبعیضآمیز آنها را نشان میدهد. آنها مردم را در حقیقت به دو دسته تقسیم کردهاند؛ دستهای که باید از آنها حمایت و حفاظت شود و دستهای که محافظت از آنها ضرورتی ندارد. خود این رویکرد، ماهیت اقدام به ظاهر ضدتروریستی آمریکا در عراق را زیر سؤال میبرد.
به هر حال تمام این گروهها در کلیت امر، مخلوق و بازیچه سیاستهای گروه غرب به خصوص ایالات متحده هستند. لذا دو رویکرد غرب مبنی بر حمایت از این گروهها علیه کشورهای مستقل و بر عکس سرکوب آنها در مواقع رویارویی با منافع و همپیمانان آنها، نقشه ثابت موجودیت این گروهها بوده است.
استکبار جهانی و در راس آن آمریکا به عنوان حامی اصلی این گروهها در سوریه، در تمام مراحل به خاطر تضعیف دولت بشار اسد از این گروهها حمایت میکردند اما با گسترش دامنه فعالیتهای آنها در عراق و تهدید منافع همپیمانان آمریکا در منطقه، سیاستهای آمریکاییها و در کلیت امر گروه غرب، نسبت به آنها نیز تغییر کرده است. به بیان دیگر مرحله سکوت و حمایت ضمنی از داعش به سر آمده و مرحله جدیدی با حمله نظامی نیمبند آمریکا به نیروهای داعش در نزدیکی اربیل آغاز شده است.
گسترش دامنه فعالیت این گروهها، تهدید منافع همپیمانان آمریکا توسط داعش و اعلام خلافت کذایی از جانب آنها باعث شد تا بار دیگر رویکرد آمریکا و غرب نسبت به این گروهها تغییر کرده است.
صدور بیانیه 11509 شورای امنیت با تلاشهای گروه غرب و حمله اخیر نیروی هوایی آمریکا نشانگر این تغییر موضع است اما این تغییر موضع به معنای حذف این گروه و پایان مداخلات کشورهای منطقهای و بینالمللی نخواهد بود. کشورهای گروه غرب همچنان از این گروهها در راستای منافع خود استفاده خواهند کرد. برای مثال، ذبح دو خبرنگار آمریکایی توسط یکی از اعضای داعش سندی بر این مدعاست. توجه بفرمایید که تا تمام جهانیان به سیاست حمایت دولت آمریکا در مقابل جنایات وحشیانه معترض شدند، ویدئوهایی مبنی بر کشته شدن دو شهروند آمریکایی به دست این گروه تروریستی در فضای مجازی منتشر شد. آیا این شک و شبهه وجود ندارد و برای جامعه جهانی سوالبرانگیز نیست؟