کد خبر: ۲۴۸۸۷۹
تاریخ انتشار: ۰۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۳:۵۷
«مینا» تنها زن عضو این باند بود. باندی که توسط پیمان یک مجرم تحت ‏تعقیب از ترکیه هدایت می‌شد تا جیب شهروندان ایرانی را خالی کند.
 «مینا» تنها زن عضو این باند بود. باندی که توسط پیمان یک مجرم تحت ‏تعقیب از ترکیه هدایت می‌شد تا جیب شهروندان ایرانی را خالی کند.

روزنامه شهروند‬ نوشت: ‬ دوست داشت زندگی جدیدی داشته باشد، راحت و بی‌دغدغه. می‌خواست همه تجربه‌های ‏تلخ قبلی را فراموش کند و در مغازه کوچک رویاهایش لباس بفروشد. فروشندگی را دوست داشت، ‏فکر می‌کرد که این تنها راه باقی مانده برای سر و سامان دادن به زندگی پر اشتباهش است. همین ‏هم شد تا این دختر جوان راهی ترکیه شود. اما او نمی‌دانست که در آن کشور غریب چه سرنوشتی ‏در انتظارش است. او فکرش را هم نمی‌کرد طی چند ماه به یک خلافکار تبدیل شود. خلافکاری که ‏البته خیلی زود از سوی پلیس شناسایی و دستگیر شد.‏‎

‎ «مینا» تنها زن عضو این باند بود. زنی که از ‏سوی پلیس فتای خراسان رضوی شناسایی و دستگیر شد. خودش می‌گوید که خوش شانس بوده ‏که بیشتر از این در این منجلاب فرو نرفته است. این دختر پس از دستگیری با پلیس همکاری کرد ‏تا یک باند جعل کارت‌های بانکی شناسایی و متلاشی شود. باندی که توسط پیمان یک مجرم تحت ‏تعقیب از ترکیه هدایت می‌شد تا جیب شهروندان ایرانی را خالی کند. حالا بیش از یک ماه است ‏که او در اختیار پلیس است و در این مدت همکاری زیادی کرد تا دیگر اعضای این باند دستگیر ‏شوند. ‏
چندسال داری؟
٣٠ ساله هستم.‏
ازدواج کردی؟
بله دوبار ازدواج کردم. اما بچه ندارم.‏
به چه جرمی دستگیر شدی؟
جعل کارت‌های بانکی و کلاهبرداری.‏
سابقه داری؟
نه من تازه ٢ ماه بود که با این گروه آشنا شدم.‏
همان باند کلاهبرداران کارت‌های بانکی؟
بله. من با سرکرده این باند در ترکیه آشنا شدم و بعد هم برای انجام این کار به مشهد بازگشتم.‏
چطور با این باندکلاهبرداری آشنا شدی؟
داستان مفصلی دارد. نمی‌دانم سرنوشت بود یا چیز دیگری، اما الان که فکرش را می‌کنم خودم هم ‏مقصرم، نباید وارد این بازی‌های کثیف می‌شدم. اما خوب دیگر اشتباه کردم و حالا باید جوابگوی رفتارم باشم. ‏
بیشتر توضیح می‌دهید؟
من دوبار ازدواج کردم و هر دو بار هم ناموفق بود. بار اول با یکی از اقوام نزدیکم ازدواج کردم. چند ‏ماه اول همه چیز خوب بود، اما بعد همه چیز تغییر کرد. نمی‌توانستیم باهم زندگی کنیم، واقعاً راهی ‏به جز طلاق نبود، از هم جدا شدیم. بعد از مدتی با مرد دیگری آشنا شدم، بعد از مدتی به هم علاقه‏‬ مند شدیم و ازدواج کردیم. اما از همان فردای ازدواج فهمیدم که چه اشتباهی کردم. از چاله درآمدم ‏و به چاه افتادم.‏
چطور؟
رضا معتاد بود. تریاک و شیشه می‌کشید البته بیشتر تریاک مصرف می‌کرد. نمی‌دانم که چطور تا قبل از ‏ازدواج با او متوجه نشده بودم. خیلی سعی کردم که او را ترک دهم اما فایده‌ای نداشت، او به مواد ‏علاقه داشت. کم‌کم کارش را هم از دست داد. خانه‌نشین شد، شرایط زندگی هر روز سخت‌تر شد، ‏تا این‌که از او هم جدا شدم.‏
چه شد که به ترکیه رفتی؟
از پولی که برای خودم جمع کرده بودم، یک ٢٠٦ خریدم. مدتی خانه پدرم بودم تا این‌که به ذهنم ‏رسید برای کسب و کار و زندگی جدید به ترکیه بروم. البته یکی از دوستانم هم در این تصمیم ‏همراه من شد. با چند نفری هم مشورت کردیم. تصمیمم را گرفته بودم، خودرویم را فروختم و راهی ‏ترکیه شدم. می‌خواستم آن‌جا یک مغازه لباس‌فروشی داشته باشم. این کار را خیلی دوست داشتم، ‏همیشه در رویاهایم می‌دیدم که فروشنده مغازه‌ای هستم که مال خودم است. وقتی به ترکیه ‏رسیدیم مشغول کارهای مقدماتی شدیم. برای گرفتن مغاره باید یک سری کارهای اداری انجام می‌‏شد و مجوزهای لازم را می‌گرفتم. با چند ایرانی آشنا شدم، قرار شد کارهای ما را انجام دهند. اما ‏وقتی به خودم آمدم دیدم که همه سرمایه من را ‬ بالا کشیدند. دیگر هیچ پولی نداشتم. دوستم به ‏ایران بازگشت، اما من نمی‌توانستم. این بار هم همه چیز خراب شده بود. واقعاً نمی‌دانستم باید ‏چه کار کنم. تا این‌که با پیمان آشنا شدم.‏
پیمان سرکرده باند بود؟
بله. البته آن روز نمی‌دانستم. من کنار ساحل نشسته بودم که پیمان را دیدم، خیلی حالم بد بود، به ‏طرفم آمد و علت را پرسید، من هم همه ماجرا را برایش تعریف کردم. وقتی صحبت‌هایم تمام شد ‏به من گفت که راهی را می‌شناسد که می‌توانم در مدت کوتاهی همه پول از دست رفته‌ام را ‏دوباره به دست بیاورم. بعد هم ماجرای اسکیمر و کارت بانکی را به من توضیح داد. ابتدا راضی ‏نبودم، با خودم کلنجار رفتم، وجدانم راضی نمی‌شد، اما بعد با خودم گفت که این همه آدم به من ‏ضربه زدند چرا من این کار را نکنم. بعد هم به پیمان گفتم که این کار را انجام می‌دهم.‏
اما شکست در زندگی مشترک یا این‌که قربانی نقشه چند کلاهبردار شدی دلیل ‏خوبی برای این کار نیست. ‏
بله قبول دارم، من اشتباه کردم. البته آن موقع اصلاً به این چیزها فکر نمی‌کردم. فقط می‌خواستم ‏زندگی خوبی برای خودم فراهم کنم.‏
برگردیم به موضوع پیمان و باندش.‏
من ابتدا از این‌که پیمان سرکرده باند است خبر نداشتم. فقط می‌دانستم که اهل غرب کشور است ‏اما بعد از مدتی فهمیدم که به جز من دو ایرانی دیگر هم در این گروه فعالیت می‌کنند. البته چند ‏نفری هم در کرج با پیمان در ارتباط بودند. پیمان حدود ٤٥‌سال داشت و به اتهام قتل فراری بود. ‏البته از پلیس شنیدم که در نزاعی که پیمان هم در آن شرکت داشته این حادثه رقم خورده و او ‏به ترکیه فرار کرده است. نفر دوم گروه هم یک مرد ایرانی بود که کلی بدهکار بود و از دست ‏طلبکارانش به ترکیه فرار کرده بود و روی تاکسی کار می‌کرد. او هم مثل من آدم بدبختی بود. نفر ‏سوم یک ورزشکار بود، جوان ٢١ ساله‌ای که پیمان او را هم وارد این گروه کرده بود.‏
شما دقیقاً چه کاری انجام می‌دادی؟
هرکدام شگردهای خاص خودمان را داشتیم. من با دستگاه اسکیمر به مشهد بازگشتم. این دستگاه ‏به راحتی کارت‌ها را کپی می‌کند. فقط کافی است که شماره رمز آن را داشته باشید. من هم به ‏بهانه‌ای با مردها و پسرهای مجرد رابطه برقرار می‌کردم، در حین خرید و استفاده از کارت‌های ‏بانکی رمز آن را به خاطر می‌سپردم و سپس در یک فرصت مناسب کارت آنها را کپی می‌کردم.‏
این دستگاه را پیمان به شما داد؟
بله. پیمان می‌گفت دستگاه مجهزی است. حافظه‌اش به اندازه ١٠ کارت بود. وقتی پر می‌شد آن ‏را به یک رابط تحویل می‌دادم و بعد از چند روز دوباره آن را خالی شده به من تحویل می‌داد.‏
چطور دستگیر شدی؟
از طرف پلیس فتا. دلیل دستگیری من مردی بود که ١٥‌‬ میلیون تومان از کارتش برداشت کرده ‏بودیم. او به پلیس مراجعه کرده بود و بعد از آن رد ما را زدند. ما برای شناسایی نشدن پول‌ها را در ‏چند کارت پخش می‌کردیم. از طریق صرافی‌ها تبدیل به دلار و سکه می‌شد و به ترکیه می‌رفت. ‏البته همه این کارها توسط رابط انجام می‌شد.‏
شما برای شناسایی و دستگیری سایر اعضای گروه با پلیس همکاری کردید؟
وقتی بازداشت شدم، با خودم فکر کردم که هنوز ابتدای این راه هستم و فرصت جبران دارم. ‏همین شد تا تصمیم گرفتم با پلیس همکاری کنم. ابتدا با رابط قرار گذاشتم تا او بازداشت شد. بعد از ‏مدتی هم پیمان برای پیگیری کارها به ایران آمد و در مشهد بازداشت شد. ‏
چند نفر از اعضای گروه دستگیر شدند؟
با من چهار نفر. البته پیمان دستگاه‌ها را از یک نفر خارجی در ترکیه تحویل می‌گرفت که چون در ‏ایران نیست، هنوز بازداشت نشده است.‏
و حرف آخر؟

من خیلی پشیمانم. درست است که دنیا با من سر ناسازگاری داشته، اما خود من هم در این بین مقصرم. ‏امیدوارم بتوانم جبران کنم. من خوش شانس بودم که خیلی زود نجات پیدا کردم.‏‏ ‏
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین