|
|
امروز: پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۵۶
کد خبر: ۲۴۶۳۸۸
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۶
در سال 1384، اتفاقاً اشتباه راهبردی اصلاح‌طلبان اتفاق افتاد و تفرقه و تشتت موجب شکست آنها شد، آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی تنها کاندیدایی بود که در سال 84، به جای سیاه‌نمایی و فرافکنی از کلیت انقلاب دفاع کرد، ایشان هیچ گاه بین خود و انقلاب و نظام فاصله نمی‌دید و نظرات خود را با حسن نیت بیان می‌کرد اما حضور نیروهای افراطی در برخی مسئولیت‌ها در آن دوره موجب شد به دیدگاه‌های ایشان توجه نشود و انقلاب و کشور بر اثر این مسائل خسارات مادی و معنوی متحمل شود.
فرزند ارشد آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی معتقد است ایده‌ها و نقطه نظرات اعتدالی پدر بعد از رحلت او حالا تبدیل به یک مکتب فکری شده است. به اعتقاد او آیت‌الله‌ هاشمی همواره سعی می‌کرده در عرصه سیاسی کشور نقش متعادل کننده ایفا کند و مانع از طرد یک جریان سیاسی شود.

  او با این حال به اصلاح‌طلبان و میانه‌روها یادآوری می‌کند که امکان رأی آوردن رادیکال‌ها در انتخابات پیش رو وجود دارد. محسن‌ هاشمی، رئیس شورای شهر تهران با تأیید برخی انتقادها نسبت به عملکرد ائتلاف اصلاح‌طلبان و اعتدالی‌ها در سال‌های 92 تا 96 می‌گوید: «سؤال اصلی این است که چه شیوه جایگزینی می‌توانیم به جای این ائتلاف میانه‌روی پیشنهاد کنیم، روش‌هایی نظیر خروج از حاکمیت اصلاح‌طلبان و وزن‌کشی و انشعاب میانه‌روها در گذشته امتحان خود را پس داده‌اند و مشکلات امروز نتیجه این ایده‌های خام است، وقتی اصلاحات به بن‌بست برسد و بدنه اجتماعی حامی این جریان از اثربخشی ناامید شوند، مشارکت کاهش می‌یابد و امکان موفقیت تندروها با رأی حداقلی در انتخابات افزایش می‌یابد.» پاسخ‌های مکتوب محسن‌ هاشمی به سؤالات «ایران» را در ادامه می‌خوانید.

 برخی معتقد به تقسیم بندی دوره‌های مختلف از‌ هاشمی رفسنجانی هستند و برخی مثل بهزاد نبوی این تقسیم‌بندی را قبول ندارند و معتقدند خط سیر فکری‌ هاشمی همواره میانه‌روی بوده است. نظر شما در این باره چیست؟

درباره این موضوع باید به دو نکته اشاره کنیم، اینکه آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی همواره دارای اصول ثابت فکری و خط مشی مشخصی بوده است، تزاحمی با اینکه ایشان در مقاطع و شرایط مختلف نظرات متفاوتی در موضوعات مختلف داشته باشد، ندارد. برعکس این موضوع یعنی اینکه نظرات ایشان همواره ثابت بماند و هیچ رشد و تکامل و انعطافی در آن مشاهده نشود، نشانه نقص است، بنابراین می‌توان گفت که اصول فکری ایشان که برگرفته از فهم آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی از قرآن و مبانی اسلامی و فکری‌شان بوده، ثابت است اما فهم و اطلاعات و عمق تحلیل براساس گذشت زمان و افزایش اطلاعات و تجربه ارتقا پیدا می‌کند.

نکته دوم، تأثیر جایگاه ایشان در اظهارات و مواضع علنی و رسمی آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی است، به طور مثال زمانی ایشان رئیس جمهوری یا رئیس مجلس بوده و در خیلی از مسائل مانند رد صلاحیت‌ها یا مسائل قضایی با مسئولان مربوطه رایزنی و اثرگذاری می‌کرده است و نیازی به موضع گیری علنی و عمومی نبوده و حتی ممکن بوده این موضع گیری‌ها، تأثیر رایزنی‌ها را خنثی کند اما در برهه‌ای  ایشان مسئولیت اجرایی نداشته و از طریق تریبون‌های عمومی نظر خود را مطرح کرده است، هر رفتاری براساس شرایط زمانی، موقعیت و تأثیرگذاری باید سنجیده شود.

برخی  بعضی تندروی‌های دهه اول انقلاب را به‌ هاشمی نسبت می‌دهند یا حداقل معتقدند او در مهار تندروی ها تلاش کافی را مبذول نداشت. اتفاقاتی مثل تسخیر سفارت امریکا، برخوردهای قضایی با مخالفان و منتقدان  و حذف جریان‌های سیاسی و مشخصاً رد صلاحیت نامزدهای مجلس چهارم. به نظر شما‌ هاشمی همراه با این روند بود؟ در جهت تعدیل آنها تلاش کرد؟ یا توان او در حدی نبود که بتواند مانع شود؟

همان طور که گفتم، بالاخره ما باید شرایط زمانی و حال و هوای جامعه را در نظر بگیریم، انقلاب شرایط خاص خود را دارد و شاید در فضای پرشور انقلابیون، حرف‌های منطقی به اندازه شعارهای هیجانی تأثیرگذار نباشد، در موضوع تسخیر سفارت امریکا ایشان همان طور که در خاطرات خود گفته‌ است، به همراه آیت‌الله خامنه‌ای در سفر حج بودند و از شنیدن خبر این اقدام، ناراحت شدند اما فضای جامعه و تأیید امام و حمایت جریانات و چهره‌های انقلابی و خط امامی در کنار احتمال سوء استفاده گروه‌های چپ، اقتضا نمی‌کرد که مخالفتی با این موضوع بیان شود و ضرر این مخالفت برای کشور در ایجاد تفرقه و اختلاف، به مراتب از منفعت آن بیشتر بود، بنابراین آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی در این باره سکوت کرد اما هیچ گاه در این محل حضور نیافت و با وجود دعوت‌های مکرر در این مراسم سخنرانی نکرد و تنها در سال 1365 نیز که سخنرانی مشهور خود را در افشای ماجرای مک فارلین انجام داد، محل برگزاری مراسم به مقابل مجلس شورای اسلامی منتقل شد، در موضوعات دیگر نظیر رد صلاحیت‌ها هم همان‌طور که گفتم، رایزنی‌ها و تلاش‌های ایشان وجود داشت و به صورت مستند در خاطرات ایشان ثبت شده و قابل تحقیق و مراجعه است. البته ایشان در حد تأثیرگذاری خود به عنوان رئیس جمهور یا رئیس مجلس یا رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام عمل می‌کرد و مسئولیت مستقیمی در این باره نداشت و البته دستاوردهایی نیز داشته است که آنها نیز در خاطرات ذکر شده است که به طور نمونه می‌توانید به همین موضوع رد صلاحیت‌ها در انتخابات مجلس چهارم مراجعه کنید که من در پاسخ به آقای کروبی، مشروح آن را ذکر کردم.

در کنار این برخی هم از‌ هاشمی رفسنجانی به عنوان یک وزنه تعادل بخش هم در بین جناح‌های سیاسی و هم درون حاکمیت یاد می‌کنند. شما هم قائل به چنین نظری هستید؟ موارد خاصی را می‌توانید نام ببرید که‌ هاشمی در چنین جایگاهی مشکل‌گشایی یا بن‌بست‌شکنی کرده باشد؟ مشخصاً بفرمایید‌ هاشمی در سال 88 چرا نتوانست ایفاگر چنین نقشی باشد؟

این یک واقعیت است که آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی سعی می‌کرد در عرصه سیاسی کشور نقش متعادل کننده را ایفا کند و اگر آرایش سیاسی به سمت و سویی می‌رفت که فضای سیاسی کشور از اعتدال خارج شود و یک جناح حذف شود، ایشان تلاش می‌کرد که تعادل بازگردد. ما در انتخابات‌ مختلف شاهد این موضوع بودیم چه در دهه اول انقلاب و چه در دهه‌های بعد، ایشان با وجود آنکه جزو مؤسسین و ارکان جامعه روحانیت مبارز تهران بود، زمانی که تلاش‌هایشان برای جلوگیری از انشعاب جامعه روحانیت مبارز به نتیجه نرسید، از شکل‌گیری مجمع روحانیون مبارز حمایت کردند و در انتخابات مجلس سوم سرلیست آن نیز بودند، همین اتفاق در دهه 70 و در مورد حزب کارگزاران افتاد و زمانی که پیشنهاد ایشان مبنی بر دادن 5 سهمیه به کارگزاران در لیست جامعه روحانیت مبارز برای جلوگیری از رقابت این دو جریان توسط جامعه روحانیت قبول نشد، ایشان با حضور مستقل کارگزاران در انتخابات موافقت کرد، اما فضای سال 1388 به گونه‌ای شکل گرفت که به نوعی از تأثیرگذاری آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی در حل مسائل و رفع تنش‌ها و بن‌بست جلوگیری شد، می‌توانیم بگوییم جریان افراطی که تجربه تأثیرگذاری‌ هاشمی را داشت، این موضوع را پیش‌بینی کرد و با حرکت‌هایی سعی کرد آن را خنثی کند و به نوعی مانع نقش تعادل بخشی ایشان و حل معضلات شود، نقطه عطف این سناریو هم مناظره‌های انتخابات بود که با یک حرکت غیراخلاقی، ضمن تهمت زدن و اقداماتی غیرشرعی و غیراخلاقی که رهبر معظم انقلاب هم در نماز جمعه 29 خرداد از آن انتقاد صریح کردند، به نوعی آیت‌الله‌ هاشمی به عنوان رقیب انتخاباتی معرفی شد در حالی که ایشان اصلاً در انتخابات حضور نداشت و هیچ یک از کاندیداها افکار ایشان را نمایندگی نمی‌کرد و از کاندیدایی هم حمایت نکرده بود، این توطئه تا حدودی هم مؤثر واقع  و مانع شد که نظام بتواند از ظرفیت آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی برای حل معضل و تعادل بخشی به صحنه ملتهب سیاسی کشور استفاده کند و خسارت‌های بزرگی به انقلاب و مردم در این حوادث وارد شد.

کنش‌ هاشمی رفسنجانی بعد از رد صلاحیت در انتخابات ریاست جمهوری 92 و اعلام حمایتش از حسن روحانی را در چه مختصاتی ارزیابی می‌کنید. به نظر می‌رسد همین کنشگری او زمینه‌ساز تغییری در آرایش سیاسی و تبدیل شدن دو گانه‌های اصلاح‌طلب - اصولگرا به تندروی- میانه‌روی شد که نمود بارز آن نزدیکی و ائتلاف اصلاح‌طلبان و اصولگرایان میانه‌رو در برابر رادیکال‌ها در انتخابات 94 و 96 هم شد.

برای ایشان، مصالح و منافع شخصی همیشه در رده دوم اهمیت بود و اولویت اول، مصالح مردم و انقلاب بود، از ماه‌ها قبل از انتخابات سال 1392، فشار زیادی به ایشان برای حضور در انتخابات وارد می‌شد و دعوت کنندگان که عمدتاً نخبگان و نسل جوان بودند، معتقد بودند که چهره دیگری نمی‌تواند اعتماد و اطمینان خاطر را به مردم بدهد، ایشان از پیامدها و عواقب حضور در انتخابات ریاست جمهوری آگاه بود و تقریباً همه خانواده، با حضور ایشان مخالف بودند چون حجم تخریب‌ها و حملاتی که به سوی ایشان در صورت حضور وارد می‌شد قابل پیش‌بینی بود اما ایشان در شب آخر تصمیم خود را گرفت و در آخرین دقایق ثبت نام کرد، بعد از مسأله  تأیید صلاحیت نشدن آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی، ایشان به نوعی سبک شد، هم به دین و تعهدی که به مردم داده بود عمل کرد و هم مجبور به قرار گرفتن در مسئولیت ریاست جمهوری نشد و با حمایت از آقای روحانی، شوک منفی رد صلاحیت خودش را به هیجان مثبت اجتماعی برای نجات کشور تبدیل کرد و دیدیم که چه جهشی در آرای دکتر روحانی ظرف چند روز ایجاد شد، این فضا به طیف‌های تندرو و پرشور اصلاح‌طلبان هم کمک کرد که ببینند واقع‌گرایی و عبور از منافع و مصالح شخصی می‌تواند به چه نتیجه و موفقیتی برسد و برای همین در انتخابات 94 و 96 این فضا تکرار شد.

بعد از رحلت‌ هاشمی یکی از نگرانی‌های اساسی که مطرح می‌شد این بود که چه کسی می‌تواند ایفاگر نقش‌ هاشمی در تعادل بخشی بین درون حاکمیت و گروه‌های سیاسی باشد. دو سال بعد از رحلت او آیا فکر می‌کنید این نگرانی بجا بوده؟ و اساساً آیا تحولات جامعه به سمتی می‌رود که نیازمند چنین شخصیت‌هایی نباشیم؛ یعنی جامعه مدنی آنقدر فربه شده یا می‌شود که بتواند برای ستاندن مطالبات خود از حاکمیت نیازمند توسل به چنین شخصیت‌هایی نباشد؟

به صورت کلی نمی‌توان نقش اشخاص را در راهبری جامعه و تحولات نادیده گرفت، فضای مدنی هر چقدر هم ریشه‌دار باشد، جریانات سیاسی نیاز به لیدر و رهبر دارند تا بتوانند به صورت منسجم و اثربخش عمل کنند، اگرچه در کشور ما این فضای مدنی و حزبی  نونهال و آسیب‌پذیر است. از یک نگاه می‌توانیم بگوییم که خلأ آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی پرشده است، چرا که در زمان حیات ایشان، ویژگی‌های فکری و مبانی تصمیم‌گیری و رفتاری ایشان، در درون خودشان بود و همه با نوعی فاصله به جایگاه و تصمیمات ایشان نگاه می‌کردند اما بعد از رحلت ایشان، این پرسش چه از سوی موافقان وچه مخالفان‌ هاشمی بسیار طرح شد که‌ هاشمی که بود؟ چه کرد؟ و چرا اینقدر تأثیرگذار شد؟ به تعبیری می‌توانم بگویم تفکر‌ هاشمی بعد از خود او، تا حدود زیادی تبیین و ریشه‌یابی و تبدیل به مکتبی شده است که دیگر فردی نیست و نخبگان می‌توانند از این تفکر استفاده کنند، اما از بُعدی این خلأ هنوز ترمیم نشده است چرا که فضای سیاسی کشور در دوره ملتهب و ناپایداری بسر می‌برد و هنوز شخصیتی نتوانسته است این جایگاه تعادل بخش و مرضی‌الطرفین را تثبیت کند که امیدواریم این اتفاق در مورد یک یا چند نفر از بزرگان رخ بدهد و جامعه شاهد حضور‌ هاشمی‌های زیادی در عرصه مدیریت کشور باشد.

مخالفان‌ هاشمی با وجود آنکه نشانه‌هایی از غیرطبیعی بودن مرگ او وجود ندارد، تعمد دارند که از کیفیت مرگ‌ هاشمی به عنوان یک ابزار تهدید بهره ببرند. این نوع کنشگری را در چه چارچوبی می‌توان ارزیابی کرد؟

در مورد علت فوت ایشان واقعاً ما هنوز به نتیجه قطعی نرسیدیم، نمی‌توانیم بگوییم که شواهد کاملی برای مرگ طبیعی وجود دارد، برخی شواهدی برای مرگ غیرطبیعی مطرح می‌کنند، این فضا شاید به افراطیون دو طرف کمک کند که سوژه ایجاد ابهام و بحران را به دست بیاورند، رسانه‌های بیگانه از یکطرف و دلواپسان از طرف دیگر به این ذهنیت دامن بزنند و بخواهند اهداف سیاسی خود را با ابزار قرار دادن رحلت آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی به پیش ببرند.

این روزها نسبت به کیفیت همکاری و ائتلاف اصلاح‌طلبان و اصولگرایان میانه‌رو ان قلت‌هایی مطرح می‌شود و حتی برخی اصلاح‌طلبان بر طبل استقلال می‌کوبند. مخالفان و تندروها هم در تدارک انتخابات پیش رو هستند بخصوص که از مشکلات معیشتی هم برای تضعیف دولت بهره‌برداری می‌کنند. به نظر شما آیا مقتضیات و نگرانی‌هایی که سال 92 این طیف‌ها را به هم نزدیک کرد، رفع شده است؟ یا به تعبیر برخی‌ها خطر رادیکالیسم و پوپولیسم همچنان بر سر فضای سیاسی ایران سایه دارد؟

نمی‌توانیم بگوییم که شرایط نسبت به سال 1392 بهتر شده است، تفاوت مهمی که ما شاهد آن هستیم، خالی شدن سبد جریان اصلاحات و اعتدال از ابتکارات به وسیله جریان‌های افراطی داخلی و خارجی است، در سال 92، در حوزه سیاست خارجی، ابتکار برجام و مذاکرات هسته‌ای وجود داشت و به نتیجه رسید که این حوزه توسط ترامپ با مخاطره مواجه شده است و در حوزه سیاست و فرهنگ داخلی نیز گشایش‌های دولت اعتدال و اصلاحات، به نوعی به سربالایی خود رسیده و نمی‌تواند تغییر محسوسی نسبت به دولت قبل ایجاد کند، البته اشکالات این دولت و حضور لیست امید در مجلس نیز قابل کتمان نیست اما سؤال اصلی این است که چه شیوه جایگزینی ما می‌توانیم به جای این ائتلاف میانه‌روی پیشنهاد کنیم، روش‌هایی نظیر خروج از حاکمیت اصلاح‌طلبان و وزن‌کشی و انشعاب میانه‌روها در گذشته امتحان خود را پس داده‌اند و مشکلات امروز نتیجه این ایده‌های خام است، وقتی اصلاحات به بن‌بست برسد و بدنه اجتماعی حامی این جریان از اثربخشی ناامید شوند، مشارکت کاهش می‌یابد و امکان موفقیت تندروها با رأی حداقلی در انتخابات افزایش می‌یابد.

برخی معتقدند مرحوم‌ هاشمی رفسنجانی بعد از ارتحال امام، نقش مهمی در چرخش اقتصاد کشور از چپ به راست و در عین حال، چرخش سیاست کشور از چپ به راست داشت. این دیدگاه را می‌پذیرید؟ به نظر شما چرا این چرخش اتفاق افتاد و آیا مرحوم‌ هاشمی، نگاهی به غرب داشت یا چپ را مانع سیاست‌های دولت خود می‌دانست؟

نمی‌شود این گونه مسائل را تحلیل کرد. اداره کشور در دهه اول انقلاب، اقتضائاتی داشت که باید با کنترل دولت صورت می‌گرفت، امکان ایجاد مکانیزم بازار وجود نداشت، کالاهایی به خاطر محدودیت‌های جنگ کوپنی بود، ارز و منابعی برای تقویت تولید در اختیار دولت نبود، این مسائل طبیعتاً بعد از جنگ و در دوره سازندگی باید اصلاح می‌شد، دیدگاه آقای‌ هاشمی همواره بر توسعه کشور و واگذاری امور به مردم بود و محدودیت‌های زمان جنگ از نظر ایشان در حکم احکام ثانویه و اضطراری بود، در حوزه سیاست نیز ایشان همواره بر تنش‌زدایی و دیپلماسی فعال تأکید داشت اما جناح چپ، بعد از جنگ هنوز در حال و هوای ابتدای انقلاب و درگیری با جهان بود، به همین خاطر از ایشان فاصله گرفتند و پیشنهاداتی نظیر جنگ با امریکا در حمایت از صدام را مطرح کردند، به طور عمومی می‌توانم بگویم سیاست‌های داخلی و خارجی دولت سازندگی، براساس مبانی فکری ایشان جهت توسعه کشور بود و اگر ابتدای انقلاب نیز چنین شرایطی مهیا می‌شد، ایشان همین گونه عمل می‌کرد.

گفته می‌شود سال 84، نقطه عطف در زندگی سیاسی آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی است و باعث فاصله‌گیری او از بخش‌هایی از حاکمیت شده است. چرا این اتفاق افتاد و آیا این فاصله گرفتن، منجر به نزدیکی اصلاح‌طلبان و ایشان شد یا خیر؟

در سال 1384، اتفاقاً اشتباه راهبردی اصلاح‌طلبان اتفاق افتاد و تفرقه و تشتت موجب شکست آنها شد، آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی تنها کاندیدایی بود که در سال 84، به جای سیاه‌نمایی و فرافکنی از کلیت انقلاب دفاع کرد، ایشان هیچ گاه بین خود و انقلاب و نظام فاصله نمی‌دید و نظرات خود را با حسن نیت بیان می‌کرد اما حضور نیروهای افراطی در برخی مسئولیت‌ها در آن دوره موجب شد به دیدگاه‌های ایشان توجه نشود و انقلاب و کشور بر اثر این مسائل خسارات مادی و معنوی متحمل شود.

آقای احمدی‌نژاد، زمانی استاندار آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی بود و حتی در دوره شهرداری نیز از ایشان برای افتتاح برخی پروژه‌ها دعوت می‌کرد. در این صورت، تحلیل و ارزیابی مرحوم‌ هاشمی رفسنجانی از ضدیت تیم آقای احمدی‌نژاد با ایشان چه بود و چه نظری داشت؟

ایشان به این شکل به مسائل شخصی نگاه نمی‌کرد و فکر هم نمی‌کنم آقای احمدی‌نژاد هم به موضوع شخصی نگاه می‌کرد، ایشان و تیم‌شان، احساس می‌کردند اگر از نام‌ هاشمی یک تابو درست کنند و خودشان را مقابل آن بگذارند، می‌توانند بخشی از مخالفین و ناراضیان از وضع موجود را جذب کنند، کاری که قبلاً گروه‌های دیگر سیاسی هم به نوعی کرده بودند. بعد هر اتفاق و مشکلی از قطع گاز ترکمنستان تا تحریم و گرانی را به این تابو نسبت بدهند، البته سرنوشت امروز این جریان نشان می‌دهد که بار کج به منزل نمی‌رسد و دوستان آقای احمدی‌نژاد هم با ایشان رفتار عبرت‌آموزی داشتند.

آقای ناطق نوری در خاطره‌ای از آیت‌الله‌ هاشمی، دیده‌ که ایشان که معمولاً قرص مصرف نمی‌کرد، بعد از وقایع 88 قرص مصرف کرده و گفته است که فشار زیادی را احساس می‌کنم. دیدگاه ایشان درباره این فشارها چه بود؟ واکنش ایشان یا مادرتان، وقتی که برخی گروه‌های تندرو در کوچه‌های جماران علیه ایشان شعار می‌دادند، چه بود؟

ایشان در مواقعی که احساس بیماری و کسالت می‌کرده‌، دارو مصرف می‌کرد و این در خاطرات روزانه ایشان در دهه 60 و 70 که منتشر شده، قابل مشاهده است، ما احساس تفاوت زیادی در رفتار و وضعیت سلامتی ایشان بعد از سال 88 نداشتیم، فقط ایشان در مقطعی به بیماری زونا مبتلا شد و بعد بهبود یافت، زمانی که در جماران نسبت به ایشان هتک حرمت شد و شعارهای غیراخلاقی سر دادند، ایشان کاملاً خویشتندار بود و فقط در جلسه‌ای فیلمی را که یکی از همسایگان از رفتار و شعارهای افراطیون تهیه کرده بود، به رهبر معظم انقلاب داد که ایشان در جریان باشند.

روایت آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی از جلسه رد صلاحیت ایشان در شورای نگهبان چه بود و آیا از محتوای مذاکرات، بویژه اظهارات وزیر وقت اطلاعات، نکاتی را برای خانواده نقل کرد؟

ایشان همان مطالبی را که در مصاحبه‌ها گفتند داخل منزل بیان کردند و اخباری را که به ایشان منتقل شده بود ، نقل کردند.

چرا کالبدشکافی انجام نشد؟

از ما برای کالبدشکافی اجازه‌ای خواسته نشد و شاید اگر اجازه می‌خواستند هم موافقت نمی‌کردیم. البته نمونه‌گیری می‌توانست براحتی انجام شود که انجام نشده است.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین