

چهارم فروردین ماهسال ٦٧. حدودا ٣٠ سال.
سجاد دانشجوی معماری بود؟
درسش تمام شده بود. مقطع ارشد را تمام کرده بود. فقط پایاننامهاش مانده بود. پروپوزالش را بسته بود. تأیید هم شده بود. آن روز برای گرفتن چند امضا به دانشگاه رفته بود که این حادثه اتفاق افتاد.
سجاد پسر بزرگ خانواده بود؟
تنها پسر بود. یک خواهر کوچکتر از خودش هم دارد که متاسفانه چندسالی است به بیماری ام اس مبتلا است. پدرش هم از کار افتاده است. درواقع مجروح جنگی است. مجروح اعصاب و روان. تاکنون چندبار در بیمارستان بستری شده. بعضی اوقات حالش خیلی وخیم میشود. کلا همه امید مادرش و خانواده به سجاد بود. پسر پیگیر و پرتلاشی بود. خیلی زحمت میکشید تا بتواند از خانوادهاش حمایت کند.
سجاد کار هم میکرد؟
بله مدتی در یک شرکت پیمانکاری مشغول شد. اما بعد از مدتی از آنها جدا شد. این اواخر با یکی از دوستانش در کرج قصد داشت وارد ساختوساز شود. به زحمت سرمایهای هم جور کرده بود. تازه داشت شرایط اقتصادیاش سر و سامان میگرفت که این اتفاق افتاد.
شما از چه طریق مطلع شدید؟
در اخبار دیدم. ساعت ٢ بعدازظهر بود. بعد هم مادر سجاد تماس گرفت و ماجرا را تعریف کرد. حدود ساعت ٧ بعدازظهر بود که به ما اطلاع دادند سجاد هم در بین قربانیان این حادثه است.
خانواده چه کسی را مقصر این حادثه میدانند؟
راستش الان اصلا شرایط مناسبی ندارند. پدرش حال روحی خیلی بدی دارد. مادرش هم بدتر از او. هنوز شوکهاند. ولی پدرش مدام با خودش تکرار میکند چرا پسرم را به کشتن دادید.
ارسال نظر