کد خبر: ۲۳۸۶۴
تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۳
در نظر هوادارانش، او قهرمان قیام ملی بود؛ از افسران میهن‌پرست و شاهدوستی که در روزهای حساس این سرزمین جانبازی کرده بود. ۲۸ مرداد ۳۲ که فرا رسید ‌او بود که تاج و تخت را به سختی در خاندان پهلوی نگاه داشت و در میانۀ جدل ایده‌ها و برزخ سه روزۀ شورای سلطنت یا جمهوری، به پهلوی دوم بازگرداند. سپهبد فضل‌الله زاهدی را تاج‌بخش و ناجی سلطنت می‌نامیدند چرا که با شجاعت و فداکاری دولت مصدق را سرنگون کرده بود! این را همان‌ها می‌گفتند که کودتا را قیام ملی و چماق‌داران «جاویدشاه»گویان را «مردم» می‌خواندند.
دو هفته پس از دهمین سالگرد ۲۸ مرداد بود که قهرمان «قیام» شاهدوستان و رئیس دولت «کودتا»ی مخالفان، دور از وطن و در تبعیدی اعلام نشده، در کاخ گل سرخ ژنو جان سپرد. می‌گفتند مدت‌ها بیمار بوده و سرانجام در جدال با مرگ بازنده شده است.

 

خبر که به تهران رسید در تحریریۀ روزنامه‌ها، همه به حال خوف و رجا بودند که چگونه این خبر را منعکس کنند؟ کسی در این سال‌ها به صراحت چیزی نگفته بود اما خیلی‌ها معتقد بودند (و هستند) که فرستادن نخست‌وزیر زاهدی به سوئیس و انتصابش به سمت سفیر فوق‌العادۀ ایران در ژنو، چندان از روی لطف و محبت ملوکانه نبوده است. آن‌ها شاهی را تصویر می‌کردند که ترسیده از ریسمان سیاه و سفید دولت ملی، دیگر «نخست‌وزیر قدر» نمی‌خواست. وجود افسری که او را «تاج‌بخش» می‌دانستند در یک قدمی‌اش، برای او قابل تحمل نبود. حتی اگر وفاداری او شهرۀ آفاق باشد و جانبازی‌اش در راه اعلیحضرت ورد زبان‌ها، او تجربۀ پدر را پیش رو داشت و البته تجربۀ مصدق را. شاه فوبیای ارتش داشت. از نظامیان می‌ترسید. ترسی که چندان هم بی‌راه نبود، افسران زیادی در دوران حکومت او نقشۀ کودتا در سر پروراندند و خیلی از مخالفان به همین عنوان از صحنۀ سیاسی کشور حذف شدند. این ترسی بود که تا انقلاب ۵۷ نیز با او باقی ماند، چنانکه شایعۀ غالب در روزهای منتهی به انقلاب «احتمال کودتای ارتش» بود.

 

با این همه، اسدالله علم نخست‌وزیر وقت، ساعتی پس از شنیده شدن خبر درگذشت زاهدی در افواه عمومی پایتخت، ابتکار عمل را در دست گرفت و اعلامیه‌ای صادر کرد که خیال روزنامه‌ها و مجلات را راحت کرد از اینکه زاهدی مرده، خطری ندارد و می‌توان او را به هزار و یک لقب و پیشوند و پسوند بزرگ داشت و بر سر گذاشت.

 

در بیانیۀ اسدالله علم آمده بود: «با کمال تاسف و تاثر به اطلاع هموطنان عزیز می‌رساند که بنا بر گزارشی که امروز از ژنو رسیده است، شب گذشته تیمسار سپهبد زاهدی نخست‌وزیر سابق ایران که در لحظات حساس تاریخ مملکت در راه خدمت به شاهنشاه و ملت و وطن خود فداکاری و جانبازی کرد زندگی را بدرود گفته است. چگونگی حمل جنازۀ آن سرباز فقید و برگزاری مجلس یادبود طی اعلامیۀ دیگری به اطلاع ملت ایران خواهد رسید. نخست‌وزیر اسدالله علم»

 

پس از صدور این اعلامیه بود که روزنامه‌ها کار خود را برای پوشش خبری این واقعه آغاز کردند اما این پوشش خبری آنگونه نبود که در روزهای پس از ۲۸ مرداد سابقه داشت. آن روز‌ها بسیاری از نشریات حتی عامه‌پسند رپرتاژهایی طولانی از زندگی و خدمات زاهدی به چاپ می‌رساندند و او را در صورت قهرمانی ملی تصویر می‌کردند، پس از مرگش اما جز دو روزنامۀ دولتی اطلاعات و کیهان، کمتر نشریه‌ای بود که صفحاتش را به رپرتاژی دور و دراز دربارۀ زاهدی اختصاص دهد. بعضی‌ها از او دل خوشی نداشتند و کودتا را انحراف از مسیری درست می‌دانستند، دیگرانی به واسطۀ روابط نه چندان خوب او با شاه در سال‌های پس از کودتا، سر بی‌درد را دستمال نمی‌بستند و گروه سوم نیز به کل اهمیتی به موضوع ندادند. پس برخی نشریات خبر را به طور محدود بازتاب دادند و دیگرانی حتی از نوشتن خبری دو خطی نیز دریغ کردند.

 

 

اطلاعات: شرح زندگی زاهدی در سه دوره

 

روزنامۀ اطلاعات خبر «سپهبد زاهدی درگذشت» را در صفحۀ نخست روز ۱۲ شهریورماه ۱۳۴۲، در یک ستون، زیر تیتر اصلی روزنامه که به «تشکیل انجمن مرکزی انتخابات تهران» اختصاص داشت، منعکس کرد. در این خبر آمده بود که «ظهر امروز با ‌‌نهایت تاسف اطلاع یافتیم که تیمسار سپهبد زاهدی نخست‌وزیر اسبق و سفیر فوق‌العادۀ ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل متحد شب گذشته پس از چند روز کسالت که ناشی از سکته قلبی بوده در ژنو دار فانی را وداع کرده است. به طوری که اطلاع یافته‌ایم قبل از ظهر امروز مراتب به عرض شاهنشاه رسید و همچنین از طرف دولت اعلامیه‌ای صادر گردید. آقای مهندس اردشیر زاهدی سفیر کبیر ایران در انگلستان بامداد امروز از جریان مرگ پدر خود در لندن مطلع شد و پس از کسب اجازه از پیشگاه شاهنشاه برای ترتیب انتقال جسد عازم ژنو گردید.»

 

این روزنامه در ادامه با چاپ اعلامیۀ دولت، به روایت زندگینامۀ زاهدی پرداخته است. در این بیوگرافی، سراسر زندگی زاهدی را به سه دورۀ پیش از شهریور ۱۳۲۰، شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تقسیم کرده و از فعالیت‌ها و اقدامات او سخن به میان آورده است.

 

در این میان مجمل‌ترین بخش این زندگینامه به روایت یک سال و نیم نخست‌وزیری او اختصاص دارد چنانکه تنها به این صورت به آن پرداخته شده است: «دورۀ نخست‌وزیری سپهبد زاهدی از تاریخ ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ تا هفدهم فروردین ۱۳۳۴ که به علت کسالت کناره‌گیری کرد به طول انجامید و از آن تاریخ فوق به عنوان سفیر فوق‌العادۀ دولت در اروپا به سر می‌برد.»

 

 

کیهان: زاهدی چندی پیش به دیدار شاه رفته بود

 

روزنامۀ کیهان با ادبیاتی حماسی‌تر و همدلانه‌تر با زاهدی، خبر درگذشت او را بازتاب داد. این روزنامه نوشت: «سپهبد فضل‌الله زاهدی نخست‌وزیر اسبق ایران دیشب در ژنو درگذشت. این خبر امروز از ژنو محل اقامت سپهبد زاهدی به تهران رسید و بلافاصله این اعلامیه از طرف آقای علم نخست‌وزیر انتشار یافت: [متن اعلامیه].» خبر کیهان از آنجا که اخباری دربارۀ بیماری زاهدی و همچنین سفر اخیر او به ایران داشت، به نسبت روزنامه اطلاعات خبر کامل‌تری است اما تناقضی با خبر اطلاعات دارد و آن اینکه اعلام کرده است اردشیر زاهدی هنگام درگذشت پدر بر بالینش بوده است. در این خبر آمده است: «مرحوم سپهبد فضل‌الله زاهدی که با کمال تاسف خبر درگذشت ایشان را در اعلامیۀ دولت دادیم از چند سال قبل مبتلا به بیماری قلبی بود و چندین بار سکتۀ قلبی کرد و توقف ایشان در ژنو به عنوان سفیر کبیر و نمایندۀ ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل تا حدی نیز برای معالجه و استراحت بود. بیماری سپهبد زاهدی از یکی دو هفته پیش مجددا شدت یافت و به همین جهت آقای مهندس اردشیر زاهدی سفیر کبیر ایران در لندن برای دیدار پدر خود به ژنو رفت و دیشب هنگام درگذشت سپهبد زاهدی بر بالین پدر خود بود. درگذشت سپهبد زاهدی بر اثر‌‌ همان بیماری قلبی بود و جنازۀ آن مرحوم قرار است با تشریفات خاصی به تهران حمل شود. سپهبد زاهدی چندی پیش به تهران آمد و به حضور شاهنشاه رسید و سپس به همدان رفت و پس از چند روز به ژنو بازگشت. روز ۲۸ مرداد نیز تلگرافی از طرف آقای علم نخست‌وزیر به مناسبت اقدامات سپهبد زاهدی در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به ایشان مخابره شد.» کیهان هم در ادامه، خبر خود را با بیوگرافی مختصری از زندگی زاهدی و عرض تسلیت به اردشیر زاهدی به پایان رسانده است.

 

 

ترقی؛ سرباز فداکار شاه و ملت در کنج صفحۀ ۴۳!

 

مجلۀ «ترقی» متعلق به لطف‌الله ترقی، از معدود مجلات چاپ تهران است که خبر درگذشت زاهدی را در نخستین شماره پس از این واقعه بازتاب داده است. هرچند بسیار کوتاه، بدون کمترین شرح و بسط و در گوشۀ صفحۀ ۴۳! متن خبر بدین شرح است: «شب سه‌شنبه هفتۀ قبل تیمسار سپهبد زاهدی نخست‌وزیر اسبق ایران در اثر عارضۀ ناگهانی بدرود حیات گفت. تیمسار سپهبد زاهدی از مردانی بود که در لحظات حساس تاریخ ایران در راه خدمت به شاهنشاه و مملکت از جانبازی و فداکاری دریغ نکرده و همواره سرباز فداکار شاه و ملت بوده‌اند. ما درگذشت تیمسار فقید سپهبد زاهدی را به خاندان آن مرحوم بخصوص آقای اردشیر زاهدی سفیر کبیر دولت شاهنشاهی ایران در انگلستان تسلیت می‌گوییم.»

 

 

سپید و سیاه؛ قرار بر تشییع جنازۀ رسمی است

 

مجلۀ «سپید و سیاه» به مدیریت علی بهزادی که پس از کودتای ۲۸ مرداد تصویری از زاهدی را بر جلد نشانده و رپرتاژی مفصل دربارۀ او به چاپ رسانده بود، خبر درگذشت سپهبد زاهدی را به صورت مختصر با عکسی از او در صفحۀ سوم شمارۀ روز ۱۵ شهریور به چاپ رساند و نوشت: «روز سه‌شنبۀ هفتۀ گذشته سپهبد زاهدی نخست‌وزیر اسبق و سفیر فوق‌العادۀ ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل متحد بر اثر سکتۀ قلبی در ژنو درگذشت و به همین مناسبت دولت اعلامیه‌ای مبنی بر خدمات سپهبد زاهدی صادر کرده، مقرر گردید تشییع جنازۀ رسمی به عمل آید.»

 

 

اتحاد ملی: زاهدی خاطراتش را نوشته و می‌خواست چاپ کند

 

یکی از مفصل‌ترین مطالب به مناسبت درگذشت سپهبد زاهدی را نشریۀ «اتحاد ملی» به چاپ رساند. هفته‌نامه‌ای به صاحب امتیازی احمد هاشمی که یک هفته پس از این واقعه گزارشی چاپ کرد با عنوان «دو روز تمام با سپهبد زاهدی». در این گزارش خاطراتی از دیدارهای مدیر اتحاد ملی با زاهدی در ویلای او در سوئیس و ناگفته‌هایی از جریانات سیاسی به نقل از نخست‌وزیر اسبق به چاپ رسیده است. احمد هاشمی در متن خود، ماجرای تعطیلی چند نشریه در دوران نخست‌وزیری زاهدی از جمله اتحاد ملی و وساطت امینی و شاه برای بازگشایی آن‌ها را روایت کرده و اینکه برای او سؤال بوده که چرا زاهدی آن‌ها را در جبهه مخالف خویش می‌دیده است. او که مشتاق دیدار با زاهدی بوده، پس از گذشت سه سال از آن ماجرا، نخستین بار در شهریورماه ۱۳۳۵ او را در سوئیس ملاقات می‌کند. شرح دیدار هاشمی و زاهدی بدین شرح است: «از هتل محل اقامت تلفونی با ویلای مزبور تماس گرفتم و جریان را به آقای اردشیر زاهدی که آن موقع در سوئیس بودند گفتم .تیمسار زاهدی وقت داد که فردا از صبح تا غروب با ایشان باشم و برای اولین بار در زندگی ما دو نفر در ویلای ایشان در منترو روبرو شویم. مثل آنکه سال‌های سال است مرا می‌شناسد با مهربانی مرا پذیرفت و اعتراف می‌کنم آنچه لازمۀ مهمانداری بود بجا آورد. آن روز غیر از من سرلشکر شقاقی و خانمش نیز مهمان او بودند و همه ناهار را با هم خوردیم. مدت مدیدی تیمسار زاهدی نشست و همه چیز را از سیر تا پیاز برای من تعریف کرد، به طوری که آن روز تا غروب حرف‌هایمان تمام نشد، روز بعد هم وقت داد و باز چندین ساعت من نزد او بودم و خیلی چیز‌ها را گفت، با آن سابقه‌ای که گفته شد و قاعدتاً او می‌بایستی در گفتن خیلی حرف‌ها و گفتنی‌ها در حضور من ملاحظه کند ولی من می‌دیدم شجاعت و شهامت عجیبی دارد و کارهایی را که کرده بی‌پرده‌پوشی می‌گوید. باز باید اعتراف کنم که این شهامت اخلاقی و شجاعت را در کمتر سیاستمدار و زمامداری در ایران دیده بودم. سپهبد زاهدی آن روز می‌گفت من با آن که دوستم تا آخرین لحظه ولش نمی‌کنم تا آنجا که دستم برسد از یاری به او دریغ ندارم، با کسی هم که بد شدم موش‌مردگی نمی‌کنم، صریح به او می‌گویم و حتی به او اخطار می‌کنم که منتظر عکس‌العمل من باشد و مردانه از جلویش در می‌آیم. او نیز از سوءتفاهمی که ایجاد کرده بودند سخن گفت و گفت باز این شهامت را دارم اقرار کنم که در مورد بی‌نظری و بی‌طرفی شما اشتباه کردم، من غیر از اینکه از او تشکر کنم راهی نداشتم.

 

او اسم فردی آورد که می‌گفت در مبارزات من همه ‌جا به من کمک می‌کرد. گفت من وظیفۀ خود دانستم لااقل به نحوی زحمات او را جبران کنم و سمتی به او دادم که بعد مورد ایراد خیلی‌ها قرار گرفت. در این سمت هم سوءاستفاده کرد ولی من وظیفه داشتم کمکی به او بکنم. سال بعد، یعنی در سال ۱۳۳۶ روزی که راه‌آهن مشهد افتتاح شد و ما با قطار مخصوص از مشهد عازم تهران بودیم، همین شخص که آن روز مورد بحث قرار گرفت در قطار بود (جزء وکلای مجلس بود) گفت در زمان نخست‌وزیری یک روز سپهبد زاهدی مرا خواست و پس از تقدیر از زحمات من دویست هزار تومان چک تضمین شده به من داد، گفت این به جبران زحمات توست ولی البته من قبول نکردم و گفتم اگر من هم کاری کردم برای پول نبوده است. گرچه طبق ادعای خودش او این پول را قبول نکرد ولی بعد از طرق دیگر بیشتر از ده بیست برابر آن به عناوین دیگر استفاده کرد، وام گرفت و کارش هم خیلی روبه‌راه شد. مقصود آن است که بدانید سپهبد زاهدی چه روحیه‌ای داشت، چطور در دوستی و دشمنی هر دو پابرجا و چگونه از یک شهامت اخلاقی برخوردار بود. در زمان نخست‌وزیری و حیاتش حتی یک کلمه از این‌ها را ننوشتیم، مرده‌پرست هم نیستیم ولی پس از مرگ باید آنچه را که خود شاهد بودیم بنویسیم و بگوییم شهامت اخلاقی خوبست و پسندیده و باید از آن درس آموخت. از بعد از آن ملاقات دیگر روابطی بین ما جز از طریق روزنامه برقرار نبود، تا دو سال قبل که سردبیر اتحاد ملی به اروپا رفت و باز مدتی سپهبد زاهدی را در حالیکه سکته کرده بود و او را با چرخ حرکت می‌دادند در ژنو و در محل سفارت کبرای ایران و منزل مسکونی زاهدی ملاقات کرد و جریان در‌‌ همان موقع به تناسب تصادف آن ایام با ۲۸ مرداد در اتحاد ملی چاپ شد. سپهبد زاهدی چند سال اخیر را با فلج ناقص و نارسایی قلب به سر برد، کمتر قادر به حرکت بود، نمی‌توانست خوب راه برود، تا آنکه بالاخره هفتۀ گذشته در سن ۶۸ سالگی چشم از حیات پوشید. صحبت بود که خاطرات خود را نوشته و می‌خواهد چاپ کند، اگر چنین باشد خوبست و قاعدتاً با شهامتی که ما در او دیدیم باید خیلی اعترافات و جریانات و حقایق گفتنی را که تاکنون منتشرنشده در این خاطرات نوشته باشد و امیدواریم برای کمک به تاریخ معاصر مملکت اگر چنین است بازماندگان او ترتیب انتشار این خاطرات را بدهند.»

 

 

تشییع و خاکسپاری با حضور مقامات ارشد کشور

 

پیکر سپهبد زاهدی ۱۶ شهریورماه ۱۳۴۲ با هواپیما به ایران منتقل شد. بامداد روز بعد، مسجد سپهسالار تهران، شاهد مراسمی رسمی با حضور شاهپور غلامرضا به نمایندگی از طرف شاه، اردشیر زاهدی و خانواده متوفی، اسدالله علم نخست‌وزیر، اعضای هیات دولت و امرای ارتش بود که در جریان آن، جنازۀ نخست‌وزیر اسبق ایران تشییع و در آرامگاه خاندان زاهدی در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد.

 

روزنامه‌های کیهان و اطلاعات باز هم تنها روزنامه‌هایی بودند که عصر آن روز، با چاپ عکس‌ها و گزارش‌هایی از این مراسم پوشش خبری خود از درگذشت سپهبد زاهدی را تکمیل کردند. گزارشی که در کنار پیام‌های ریز و درشت تسلیت به اردشیر زاهدی در صفحات مختلف روزنامه، عاقبت یک کودتاچی را نشان می‌داد.






منبع: انتخاب
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین