خاطرات بیست سال کار با پورحیدری که از جلوی چشمانم عبور می کند حسرت می خورم، حسرت اینکه او دیگر نیست. منصورخان که بود خیال همه ما راحت بود، او که رفت انگار پست هایش جانشین ندارند.
بیست سال زمان کمی برای شناختن یک انسان نیست، زمان زیادی است ، به ویژه
اگر با او در سفر باشی، سفری به بزرگی وسعت عملکرد استقلال از شرق تا غرب،
از شمال تا جنوب، زمینی و هوایی.
منصور پورحیدری یک جنتلمن تمام عیار بود، مردی برای تمام فصول. او در تمام
این بیست سال که من به صورت غیر متوالی در باشگاه استقلال سمت داشتم کنارم
بود. عجیب اینکه این مرد که دو ستاره استقلال به او مدیون است بی ادعا بود.
از سرمربیگری تا سرپرستی و مدیریت فنی و رئیس کمیته فنی، هر کجا که باید،
هر زمان که شاید، بدون توجه به نام پست به من که نه بلکه به استقلال کمک
می کرد و حتی یک بار نگفت نه، نگفت کجا، نگفت چرا؟
انگار سوال پرسیدن در قاموسش نبود، او هر کجا که لازم بود خدمت می کرد و
عجبا که هیچ وقت چیزی از من نخواست بلکه این او بود که به من همیشه می گفت
چه می خواهید؟ چه کنم؟ منصورخان می گفت: شما به استقلال خدمت می کنی و من
باید پاسخگوی شما باشم و این واژه ها عجیب در درونشان، در فحوای ناگفته
اشان ، در نیمه پنهانشان خضوع داشتند و خشوع!
به پورحیدری گفتم تیم ملی را رها کن و به استقلال بیا، تیم به شما نیاز دارد، گفت: چشم!
گفتم دیگر سرمربی نباش و سرپرست باش، گفت چشم!
گفتم سرپرست نباش و مدیر فنی باش، گفت چشم!
این مرد کار را عمقش را طول و عرضش را می شناخت و می دانست چقدر کار در
استقلال بزرگ است و عمیق و چون آن را می فهمید، ماندگار بود و نامش
جاودانه.
حتی وقتی به وی می گفتم شرایط کار مهیا نیست و من فعلا شرمنده ام، دستی
تکان می داد، دستی می فشرد و لبخند زنان می رفت و حتی یک مصاحبه هم از
ایشان علیه استقلال یا خود بنده وجود نداشت.
مرد جنتلمن استقلال مردی بود با روحی بزرگ، با قلبی عاشق. پورحیدری مرد
بزرگی بود از آن دسته که ناخود آگاه احترامت را بر می انگیخت، صبور، راستگو
و باهوش. او استقلال و فوتبال ایران را مثل کف دست می شناخت و بازیکنانش
را مثل بچه های خود دوست داشت . به موقع تنبیه و به موقع تشویق می کرد و می
دانست بازیکن در چه شرایط روحی قراردارد.
ویترین افتخارات این مرد تمامی نداشت، با او تا سومی آسیا رفتم، قهرمانی
ایران را گرفتم، از حذفی تا لیگ برتر ، انگار او از همیشه با استقلال بوده
است، انگار او همیشه با من بوده است. انگار که نه، او واقعا دردانه من بود.
خاطرات بیست سال کار با پورحیدری که از جلوی چشمانم عبور می کند حسرت می
خورم، حسرت اینکه او دیگر نیست. منصورخان که بود خیال همه ما راحت بود، او
که رفت انگار پست هایش جانشین ندارند.
روحش شاد و یادش گرامی
ارسال نظر