اکثر مردم وقتی بخواهند مقصدی برای سفر انتخاب کنند حتماً یک منطقه، شهر یا کشور امن را مد نظر قرار میدهند. کمتر کسی پیدا میشود که به صورت داوطلبانه و برای یک سفر ماجراجویانه، آن هم نه فقط به شهرهای امن بلکه در کشوری مثل افغانستان برنامهریزی کند. شنیدن خبرهای انفجار بمب و حملههای تروریستی در افغانستان هر کسی را میترساند اما اینها نمیتواند مانعی برای نیکول (Nickol) از آلاسکا باشد تا به افغانستان سفر نکند. نیکول به بیش از ۷۰ کشور دنیا سفر کرده است و خاطرات سفرهایش را در وبلاگش منتشر میکند. آنچه در ادامه میخوانید تجربه سفر نیکول به افغانستان از زبان خودش است.
من عقلم را از دست دادهام؟ برای پاسخ به این سوال میتوان بحث کرد. من در سال ۲۰۱۸ نسبت به سالهای قبل زیاد سفر نرفتم و امسال افغانستان را برای سفر تعطیلات خودم انتخاب کردم.
افغانستان قبرستان امپراتوریها
من قبل از این در سال ۲۰۱۷ در جریان سفرم به منطقهی آسیای مرکزی به تنهایی به کوریدور واخان افغانستان رفتم و همان زمان هم مطمئن بودم که این آخرین سفرم به افغانستان نخواهد بود. به همین دلیل یک سال بعد به همراه دوستم که او هم به تاریخ و فرهنگ افغانستان علاقه داشت دوباره به افغانستان سفر کردیم.
در پروازم از دبی به کابل حس مواجه شدن با ناشناختهها و کمی اضطراب داشتم، مشابه اولین سفرم به مقصد یمن، با این تفاوت که من افغانستان را قبلاً دیده بودم. بعد از فرود در کابل در بیرون از فرودگاه، راهنمای خود، نور را ملاقات کردیم و سفر ما به کشوری که هیچ دولتی در دنیا سفر به آن را توصیه نمیکند، شروع شد.
به کابل خوش آمدید
مهمانخانهی ما نزدیک به تپهی بیبی مهرو بود. جایی که نظامیان آمریکایی مستقر در پایگاه ناتو یک بالن مجهز به دوربین را در بالای پایگاه به پرواز درآوردهاند و با آن دوربینها به صورت ۲۴ ساعته شهر کابل را زیر نظر دارند.
برقعهای خود را آماده کنید، به بامیان میرویم
در اولین صبح سفر به افغانستان، برنامهی سفرمان رفتن به بامیان بود. امکان سفر هوایی به بامیان نبود و باید با خودرو از استان پروان که مناطقی از آن در کنترل نیروهای طالبان است رد میشدیم. نور، راهنمای ما٫ از بازار برای ما چادری خرید. چادری، همان برقع آبی رنگی است که اکثر زنان افغان میپوشند. من از این خوشم آمد و دلم میخواست یکی از اینها داشتم تا هر وقت از خانه به مغازه برای خرید میروم مجبور نباشم با افرادی که از آنها فراری هستم صحبت کنم.
بعد از یک روز تمام رانندگی و عبور از بازرسی بین جادهای به سلامت به بامیان رسیدیم. در بامیان به تپهی اژدها رفتیم. جایی که تپهای شبیه اژدها (به گفته محلیها) به دو نیم تقسیم شده است. داستانی که بومیان از تپه اژدها تعریف میکنند جالب است. آنها میگویند اژدهایی در اینجا بود که مردم را اذیت میکرد اما بعدها امام علی بند امیر را اینجا ساخت و با شمشیر خود اژدها را به دو نیم تقسیم کرد و مردم را نجات داد. ما به جایی رفتیم که تقریباً سر اژدها میشود و چشمهای در آن به صورت فصلی جریان مییابد.
بعد از تپه اژدها به سمت بند امیر حرکت کردیم. اولین پارک ملی افغانستان و بدون شک یکی از بهترین جاذبههای طبیعی که من در عمرم دیدم. همانطور که گفته شد بومیان به نجات توسط امام علی معتقدند و در بند امیر هم داستان از این قرار است که شش دریاچه کوچک توسط این فرد و برای کمک به مردم ساخته شده است. این شش بند نامهای بند غلامان، بندذوالفقار، بند پنیر، بند قنبر، بند پودینه و بند هیبت را دارند.
دیوارههای سنگی تراورتن، این دریاچهها یا بندها را از هم جدا میکنند و طبق تحقیقات علمی، حاصل رسوبگذاری در طول سالیان طولانی هستند.
بامیان قلب قوم هزاره
مجسمه بزرگ بودا در سال ۲۰۰۱ توسط طالبان تخریب شد و حالا فقط جایگاه آن در میان کوه خالی مانده است. این مجسمه از شهر بامیان دیده میشد و گفته میشود در قرون ۳ تا ۶ ساخته شده بود. حالا در آنجا داربستهایی نصب کردهاند تا از ریزش آن جلوگیری کنند.
شهر غلغله
آخرین شهر از سلسلهی غوریان که توانست در مقابل چنگیز خان دوام آورد شهری است به نام غلغله در استان بامیان. در نهایت ارتش چنگیز خان به کمک دختر حاکم شهر که از ازدواج پدرش عصبانی بود توانست وارد این شهر شود. گفته میشود نام شهر غلغله هم از همان فریادهای مردم بیگناه کشته شده توسط مغولها بر این شهر گذاشته شده است.
در این شهر با خانوادهای دوستداشتنی که اصالتاً مزار شریفی هستند دیدار کردم. آنها در کابل زندگی میکنند و برای تعطیلات به بامیان آمده بودند. مادر خانواده از دیدن ما که توریست خارجی بودیم هیجانزده شد. او از من خواست نظرم را دربارهی افغانستان بگویم. پاسخ دادم زیبا و شگفتانگیز است. او نظرم را تایید کرد اما میگفت من هر شب برای مشکلات افغانستان گریه میکنم.
درخواست صلح در افغانستان جنگ زده
روز بعد، صبح زود به سمت مزار شریف حرکت کردیم. بعد از گذشتن از جادهی پر از دستانداز و چاله، حدود ۶۰ کیلومتری مزارشریف در کنار جاده گروهی را دیدیم که در یک صف در حال حرکت بودند. وقتی از نور راهنمایمان پرسیدیم جریان چیست او گفت که کاروان صلح است. آنها از سمت شمال به کابل میرفتند و در میان راه هم افراد بیشتری به آنها ملحق میشدند. هدفشان دیدار با سیاستمداران و حتی اعضای طالبان است تا درخواست صلح را به گوش آنها برسانند. کنجکاو شدیم و با آنها کمی صحبت کردیم.
آنها برای ما توضیح دادند که چرا این کاروان پیاده را راهاندازی کردهاند و چرا برخی پا برهنه هستند. توضیح دادند که چند بار این راه را رفتهاند و برنامه داشتند که به سمت بدخشان بروند اما در قندوز طالبان جلویشان را گرفته و آنها را برگرداند چون میگفتند قندوز خطرناک است. کاری که این افراد میکنند جای تحسین دارد چون میخواهند از جنگطلبان طالبان که مناطق مختلفی را در کنترل خود دارند درخواست صلح کنند.
حشیش کشیدن در میان آثار تاریخی بلخ
وقتی به مزار شریف رسیدیم به سراغ بلخ قدیم و آثار تاریخی آن رفتیم. اولین توقف ما در مسجد حاجی پیاده بود، بنایی که گفته میشود قدیمیترین بنای اسلامی افغانستان است. البته خود این سازه از دوران بوداییها باقیمانده که در جنگ داخلی آسیب زیادی به آن وارد شده است. پس از مسجد به سمت دیوار بلخ رفتیم.
شهر تاریخی بلخ دیوار مستحکمی دور تا دور شهر داشته است که حالا چیز زیادی از آن باقی نمانده. آنچه که برای ما جالب بود تعداد زیاد مردانی بود که به صورت علنی در اطراف مسجد و مخروبههای تاریخی در حال مصرف حشیش بودند و حتی ما را هم دعوت میکردند.
بازدید از غار باستانی زرتشت و مسجد حضرت علی
گفته میشود که زرتشت در بلخ متولد شده و یکی از اولین مکانهایی که در آن این آئین پرستش شده است غاری در نزدیکی دیوار بلخ است.
مسجد حضرت علی یا مسجد آبی، معماری و کاشیکاری زیبایی دارد که در غروب آفتاب جلوهنمایی میکند. وقتی افغانها ما را دوربین به دست دیدند از ما میخواستند عکسشان را بگیریم. تا ۱۰۰ سلفی با افغانها گرفتیم تا توانستیم بیرون برویم. بانوان بیشتر درخواست عکس گرفتن داشتند، با گفتن یک سلام یخها آب میشد و موبایلشان را بیرون میآوردند تا با ما سلفی بگیرند.
پرواز به سمت هرات و خوردن بستنی زعفرانی
من در دو جای دنیا بستنی زعفرانی فراموش نشدنی خوردم، یکی در قبرس و دومی اینجا در هرات افغانستان. هرات متفاوت از افغانستانی بود که دیدیم. زنهای هرات چادر سیاه رنگ را به آبی ترجیح میدهند و بازارها وساختمانهای آنها هم با بقیه مناطق متفاوت بود.
در هرات به چند جاذبهی گردشگری مختلف شامل قلعهی هرات، موزه تکنولوژی و تاریخ طبیعی، آرامگاه خواجه عبدالله انصاری، مسجد گوهرشاد هرات و بازار قدیمش سر زدیم.
سفر یک روزه به درهی پنج شیر
بعد از بازگشت از هرات به کابل، روز بعد ساعت ۶ صبح به سمت درهی پنج شیر رفتیم. مسیر شلوغ بود چون که روز جمعه بود و رفتن به این دره هم در آخر هفتهها یک تفریح پرطرفدار محسوب میشود.
درهی پنج شیر محل زندگی تاجیکها است. در ورودی پنج شیر پوسترها و تصاویر زیادی از احمد شاه مسعود رهبر مجاهدین که با شوروی جنگید را مشاهده کردیم. قبل از ورود به دره پنج شیر باید از یک ایست و بازرسی رد میشدیم که در آنجا به سوالاتی هم باید پاسخ دهیم. در داخل دره میتوان تانکهای بازمانده از جنگ را دید. مقبره احمد شاه مسعود و دفتر کار او جزو جاذبههای اینجا است.
بازگشت به کابل و کمی گشت در آن
یک روز قبل از پرواز بازگشتمان فرصت داشتیم و از این یک روز برای بازدید از باغهای بابور و چند مرکز خرید استفاده کردیم و در انتها، پرواز کابل به استانبول تنها پرواز بدون تاخیر ما در افغانستان بود.
سفر به افغانستان چگونه بود؟
در آخر میتوان گفت افغانستان هم به جمع سفرهای مورد علاقهی قبلیام مثل یمن و تاجیکستان، اضافه میشود. البته سفر به افغانستان کار راحتی نیست، فقر مردم، اعتیاد به مواد مخدر، زخمهای جنگ و ساختمانهای پر از رد گلوله همه از مقابل چشمان انسان میگذرد.
با این که این کشور غارت شده است و جنگ و حمله در آن از گذشته تا کنون ادامه دارد اما عکسهای گرفته شده از مردم خوشحال، کاشیهای آبی رنگ و مناظر طبیعی کم نظیر آن داستان دیگری را روایت میکند. این تصاویر ثابت میکنند که این منطقه، انعطافپذیری پایداری دارد.
باهم سفرنامهی افغانستان توریست زن خارجی را مرور کردیم. این کشور از همسایگان ایران محسوب میشود. آیا شما به عنوان یک ایرانی هم تا به حال چنین دیدگاهی نسبت به سفر به افغانستان داشتهاید؟ نظرتان در مورد تاریخچهی غنی این کشور چیست؟ آیا با این توریست موافق هستید؟