|
|
امروز: دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۴
کد خبر: ۲۲۱۹۷۹
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۸
عده‌اي زبان ترس‌خورده را برگزيده‌اند. ترس باعث مي‌شود، انسان نتواند منويات قلبي خود را آشكارا به زبان بياورد لذا به لكنت مي‌افتد. شايد هم‌زبانش را به ايهام و استعاره آغشته كند و پشت نمادها سنگر بگيرد تا اگر روزي يقه‌اش را گرفتند، موضع خود را تفسير و تاويل كند.
روزنامه اعتماد در یادداشتی به قلم سعید حجاریان نوشت:علي‌الاصول هم در سياست و هم در امور اجتماعي ديگر، بايد بسياري از امور را مراعات كرد. همان‌طور كه بهداشت مقدم بر درمان است، در سياست نيز «سياست‌ورزي بهداشتي» بهتر از «سياست‌ورزي درماني» است. منتها بايد مقصود خود را از «سياست‌ورزي بهداشتي» توضيح دهم. امروزه شاهد هستيم، هرزه‌درايي و فحاشي در بسياري از گفتارهاي سياسي رواج يافته است. به‌نحوي كه حتي عده‌اي آن را معادل نقد مي‌دانند.

گندزدايي از زبان و نزاهت و نزاكت گفتار سياسي وظيفه اخلاقيون است كه بايد فعال شوند و آن را دايما به مردم گوشزد كنند.

اين مقوله، اختصاص به بعد از انقلاب ندارد. پيش از انقلاب نيز شاملو از گاو گند چاله دهني كه آتش‌فشان روشن خشمي شده بود، گله مي‌كرد. ضدعفوني كردن فضاي مجازي شايد امروزه وظيفه همگان باشد اما فردي ممكن است بگويد از اين سياست‌ورزي بهداشتي سوءاستفاده خواهد شد و خود بدل به ابزار نوتراليتي، اختگي، پاستوريزه و استرليزه كردن سياست شود. اين نقد كاملا بجاست؛ زيرا مي‌توان با زبان پاكيزه، تيزترين نقدها را به قدرت وارد آورد؛ (نه اختگي نه آختگي)

امروزه افرادي با ادعاي بهداشتي بودن خود را به آن راه زده‌اند. گويي پلشتي‌هاي جامعه را نمي‌بينند و حاضر نيستند كوچك‌ترين غباري بر قباي‌شان بنشيند. ذيلا چندين نمونه را ذكر مي‌كنم.

- عده‌اي زبان آكادميك را برگزيده‌اند. زبان آكادميك، زبان شك است. هيچ‌چيز را از جنس يقين نمي‌داند و بيشتر به توصيف و تبيين مي‌پردازد و از مقولات هنجاري و قضاوت اجتناب مي‌كند. زبان آكادميك از «شايد» مي‌گويد. زبان آكادميك، زبان ارجاعات و نمونه‌هاي دور از ايران است. بيشتر دانشگاهيان ما، امروزه كارمند هستند و بخشي از بروكراسي را تشكيل مي‌دهند لذا بايد طوري سخن بگويند كه به جايي بر نخورد!

- عده‌اي زبان ديپلماتيك را برگزيده‌اند. جنس اين زبان نرم و تحت پروتكل است و قواعد خاص خود را دارد. ديپلمات‌ها سعي دارند در چارچوب پيمان‌ها و قواعد بين‌المللي سخن بگويند. شايد اين زبان براي تعاملات خارجي‌ مناسب باشد اما براي داخل بي‌معناست. حتي در مجامع بين‌المللي نيز بعضي‌ها عادت نداشته و ندارند با اين زبان صحبت كنند. مثلا، خروشچف زماني در سازمان ملل، كفش خود را درآورد و روي ميز كوبيد. يا كاسترو، بيش از چهار ساعت سخنراني كرد. اكنون نيز با ترامپ مواجه‌ايم كه در اغلب توييت‌ها و حتي سخنراني‌هايش زبان ديپلماتيك را كنار مي‌گذارد.

- عده‌اي زبان دونبش را برگزيده‌اند. اين عده به‌خاطر منافع‌شان دكان دونبش زده‌اند و در تعاملات‌شان به اصطلاح فرنگي‌ها از دو طرف دهان صحبت مي‌كنند. اينها از آنجا كه مي‌خواهند هم از توبره و هم از آخور بخورند همواره از موضع منافقانه و سالوسانه صحبت مي‌كنند چرا كه بايد متحد همه باشند و منافع‌شان تامين شود .

- عده‌اي زبان ترس‌خورده را برگزيده‌اند. ترس باعث مي‌شود، انسان نتواند منويات قلبي خود را آشكارا به زبان بياورد لذا به لكنت مي‌افتد. شايد هم‌زبانش را به ايهام و استعاره آغشته كند و پشت نمادها سنگر بگيرد تا اگر روزي يقه‌اش را گرفتند، موضع خود را تفسير و تاويل كند.

- عده‌اي زبان تمجمج را برگزيده‌اند. اين عده جويده جويده سخن مي‌گويند. يعني براي بيان يك موضع، جان‌شان بالا مي‌آيد زيرا مي‌خواهند از پاسخ‌‌هاي شفاف فرار كنند.

- عده‌اي زبان جيغ را برگزيده‌اند. اين زبان، زماني به كار گرفته مي‌شود كه فرد توانايي نقادي نداشته باشد. اينها به علت فقدان آموزش و فقر تئوريك، نمي‌توانند حرف‌هاي‌شان را دسته‌بندي كنند، مشكلات را تبيين و راه‌حل‌ ارايه دهند لذا در آزادترين شرايط، هياهو ايجاد كرده و فرياد مي‌كشند .

- عده‌اي زبان مجامله و مماشات و مداهنه را برگزيده‌اند. اين عده به‌دنبال حل ريشه‌اي موضوع نمي‌روند و براي زمان‌خريدن، امروز و فردا مي‌كنند.

حال ببينيم، در ايران چه مكتب‌‌هايي از اين زبان‌هاي بهداشتي استفاده مي‌كنند:

گروه اول- اكونوميسم. اين‌ گروه، به اقتصاد و توسعه اصالت مي‌دهند تا از اصل موضوع، يعني سياست، فرار كنند. اينها همواره در امنيت هستند زيرا ريشه‌ها را نقد نمي‌كنند و كار نقادي را نيمه‌تمام رها مي‌كنند.

گروه دوم- سايكولوژيسم. اين گروه، اساس مشكلات را در مردم مي‌جويند و همواره در پي تصحيح اخلاق مردم هستند.

گروه سوم- سنديكاليسم. اين گروه، سياست و موانع ريشه‌اي را كنار مي‌گذارند و زير هر بيرقي از منافع صنفي‌ سخن مي‌گويند.

گروه چهارم- لگاليسم. اين گروه اساسا بي‌راهه مي‌روند؛ زيرا در جايي كه مشكل مشروعيت وجود دارد، لگاليسم فاقد معنا مي‌شود. اينها زماني كه بي‌قانوني عيان صورت مي‌گيرد، صرفا قوانين منصوص را نقد مي‌كنند.

باري، بر پايه تجربه سياسي مي‌توان گفت، اين سنخ سياست‌ورزان تن به سازمان سياسي نمي‌دهند، حزبي نمي‌شوند و در بزنگاه، بي‌عملي پيشه مي‌كند. خواجه شيراز مي‌گويد: عشق مي‌ورزم و اميد كه اين فن شريف / چون هنرهاي دگر موجب حرمان نشود

حافظ، عاشق است و عشق‌ورزيدن را شريف‌ترين هنرها مي‌شمارد و مي‌ترسد كه ساير فنون كه باعث محروميت‌ مي‌شوند، عشق ورزيدن را هم رقيق كنند. جوهر سياست، تجويز و سياست‌ورزي است و مابقي پارامترها جنبه عرضي يا به‌تعبيري پشتوانه معرفتي (background knowledge) هستند. يعني ممكن است فرد آنچنان درگير جامعه‌شناسي سياسي، فلسفه سياسي و... بشود كه شمّ سياسي‌اش را از دست بدهد. فقها در اصطلاح از «شم‌الفقاهه» سخن مي‌گويند، يعني فقيه علاوه بر دانش‌هاي پايه به بصيرت فقهي هم نياز دارد. در حوزه سياست نيز چنين است؛ سياست‌ورز، علاوه بر دانش‌هاي آكادميك و پشتوانه معرفتي بايد از «شم‌السياسه» نيز برخوردار باشد. مثلا احمد كسروي در دل نظام شاهنشاهي از حكومت روحانيون سخن گفت كه لاجرم در مقطعي به بار خواهد نشست. به‌نظرم اثر آخر دكتر بشيريه با عنوان «احياي علم سياست» نيز براساس چنين دغدغه‌اي نگاشته شده است.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین