کد خبر: ۲۲۰۳۵۳
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۳۹۷ - ۱۲:۵۸
نه اصلا مبلغی نبود. ولی من ادامه دادم و کم کم اوضاع بهتر شد. با آهنگسازها آشنایی پیدا کردم. من سنت اصلی‌ام غزل‌خوانی بود، یک خانم به نام خانم تقوی که خدا بیامرزدشان به من گفتند بیا یک طرف کاست را غزل بخوان و یک طرف دیگر کاست را هم صدای حسن شهرستانی را می‌خواهیم بگذاریم.
جواد یساری می‌گوید، مجوز داشتن برایش مهم نیست، اینکه به عنوان یک ایرانی در کشور خودش اجازه کار ندارد اذیت‌اش می‌کند.

جواد یساری، خواننده کوچه بازاری است که میان طیف‌های مختلف طرفداران زیادی دارد، او که از سال 52 به صورت رسمی خوانندگی را آغاز کرد و به خواننده کوچه بازاری یا به قول خودش لاله‌زاری معروف است تا پیش از انقلاب تنها توانست به مدت 5 سال کار کند اما همین 5 سال نام او را تا به الان هم میان مردم زنده نگه داشته و اگر برخی روراست و بدون پزهای خاص بخواهند از موسیقی که شاید حتی یکبار هم آن را گوش دادند نام ببرند حتما از جواد یساری هم یاد می‌کنند. یساری بعد از انقلاب اما اجازه فعالیت پیدا نکرد، مسئله‌ای که باعث ناراحتی‌اش است. فیلم سینمایی «دشمن زن» اما آغازی تازه برای این خواننده است، او با حضور در این فیلم که کریم امینی کارگردانی آن را برعهده داشته و محمدحسین فرحبخش نیز تهیه‌کننده آن است یک قطعه موسیقی شاد خوانده و نامش هم در پوستر این فیلم بعد از 40 سال دیده شد. از این اتفاق خوشحال است و می‌گوید باورش نمی‌شده که واقعا می‌شود در یک فیلم بخواند. یساری که به همراه پسرش مهدی مهمان ما بود ناگفته‌هایش در این سال‌ها را با ما بیان کرد، ناگفته‌هایی که غم در کلمه‌ به کلمه‌اش جولان می‌دهد و به نظر می‌رسد تنها صبوری اوست که تا به حال او را نگه داشته است.



اگر موافق باشید گفت‌وگویمان را از اینجا شروع کنیم که چطور شد جواد یساری از ورزش، کشتی و باستانی کاری سر از موسیقی و خوانندگی در آورد؟

مجبورم همه چیز را روراست بهتان بگویم، بعد از اینکه پای من در کشتی مشکل پیدا کرد به سراغ کار رفتم و تلویزیون، یخچال و لوازم خانگی به مردم قسطی می‌دادم. اوایلش هم کار خوب بود. البته همان زمان در باشگاه می‌خواندم و گاهی هم زیر دوش خوانندگی می‌کردم دوستانم خیلی من را مورد تشویق قرار می‌دادند. خودم هم موسیقی را خیلی دوست داشتم و جزئی از زندگی‌ام بود.

اما فکرش را نمی‌کردید بعدها به صورت جدی وارد عرصه خوانندگی شوید؟

نه واقعا فکرش را نمی‌کردم. من در میدان شاهپور قدیم که الان وحدت اسلامی شده است بعد از مدتی که متاسفانه که کارم که قسطی فروشی بود به مشکل برخورد و ورشکست شدم.

چه سالی؟

سال 46 یا 47 فکر می‌کنم.

پس قبل از اینکه خواندن را شروع کنید؟

بله، همان موقع مجبور شدم و به قول معروف خنده خنده به یک کاباره در خیابان جمهوری رفتم، گفتند صدایش خوب است و گفتند برو بالا بخوان. من هم خواندم و به من گفتند شب‌ها بیا و اینجا بخوان. من شبی 50 تا یک تومانی گرفتم و در آنجا خواندم.

پولی که می‌گرفتید به نسبت آن زمان پول خوبی بود؟

نه اصلا مبلغی نبود. ولی من ادامه دادم و کم کم اوضاع بهتر شد. با آهنگسازها آشنایی پیدا کردم. من سنت اصلی‌ام غزل‌خوانی بود،  یک خانم به نام خانم تقوی که خدا بیامرزدشان به من گفتند بیا یک طرف کاست را غزل بخوان و یک طرف دیگر کاست را هم صدای حسن شهرستانی را می‌خواهیم بگذاریم. ایشان غزل‌خوان بسیار ماهری بود. ما خواندیم و کار من گرفت. حسن آقا در تلویزیون هم خوانده بود و معروف بود اما کار من با آن کاست گرفت و آهنگسازها به دنبالم آمدند. من هم ادامه دادم و با افرادی مثل آقای بدر، علی نوع‌دوست. به امیریه رفتم پیش آقای نوع‌دوست حدود یک‌سالی تمرین کردم و از آنجا به بعد کار خوانندگی‌ام جدی شد. کم کم مشکلاتم را هم حل کردم. پول‌هایم را جمع کردم و به طلبکارها دادم و بدهکاری‌هایم شکر خدا صاف شد. از سال 52 به طور حرفه‌ای شروع کردم.

سال 52 شما چند سالتان بود؟

تقریبا 28 سالم بود.

همان موقع زمانی که جوان بودید در رویاهای خودتان به این فکر می‌کردید که معروف شوید؟

خوب سوالی پرسیدید، اتفاقا من وقتی پنج‌شنبه‌ها میان درویش‌ها می‌رفتم و می‌خواندم پیرهای آنها همیشه به من می‌گفتند یه چیزی در صدایت است و موفق می‌شوی. آنها من را با این حرف‌ها امیدوار می‌کردند. من هم تا الان ادامه دادم. وقتی بزرگان من را تشویق می‌کردند من قوت قلب می‌گرفتم.

تمام قطعاتی که شما خواندید بین مردم محبوب شده‌ و بین طیف‌های مختلف هم طرفدار دارد. هیچ‌کدام از کارهایتان هم هیچ ایراد و اشکال خاصی به لحاظ خط قرمزها نداشته که جلوی فعالیت‌تان گرفته شود. اما چرا بعد از انقلاب اجازه کار پیدا نکردید؟

هر کدامشان یک اظهارنظری می‌کردند، از مسئولان شنیدم که گفتند صدایش کافه‌ای است و مردم یاد کافه‌ها می‌افتند، یکی گفته دوره طاغوت می‌خوانده و الان نباید بخواند. خواننده‌ها بالاخره همه یک جایی می‌خواندند، چرا فقط خواندن من لاله‌زاری بوده. به هر حال هر کسی یک اظهارنظری می‌کرد.

شما در کشور خودتان مورد بی‌مهری قرار گرفتید و با اینکه علاقه داشتید فعالیت‌تان را ادامه دهید اما اجازه کار پیدا نکردید، چرا به خارج از کشور نرفتید و ادامه بدهید؟ اگر هم رفتید سفرهای مقطعی بوده...

من هیچ وقت خارج از ایران زندگی نمی‌کردم، به ترکیه و امارات می‌رفتم یکی دوماهی می‌خواندم اما دوباره برمی‌گشتم. گفتن ندارد اما من عاشق ایرانم. دوستانم همه می دانند. به آنهایی هم که آن طرف بودند همیشه می‌گفتم بیایید هیچ مشکلی پیش نمی‌آید، کاری با شما ندارند. تا سیاسی نباشی کاری به کارت ندارند.

شما هم که هیچ وقت وارد سیاست نشدید؟

اصلا در سیاست تا به حال چه کسی موفق بوده، یک نفر را به من بگویید.

در موسیقی خواننده‌های زنی را هم داشتیم که سبک‌شان کافه ای بود، آنها با موسیقی دستگاهی آشنایی داشتند. آشنایی شما به موسیقی دستگاهی تا چه اندازه هست؟

من به اندازه خودم بلد بودم، تا جاییکه بتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. موسیقی دستگاهی بلد بودن دوره می‌خواهد. مثلا ایرج بزرگ و گلپا دستگاه‌خوان هستند اما ما مثلا یک دستگاه شور را که شروع می‌کنیم تا آخر همان را ادامه می‌دهیم. ما تجربی همه چیز یاد گرفتیم.

دوست نداشتید جدی‌تر این مقوله را دنبال کنید؟

من وقت نداشتم که بخواهم این کار را کنم. من سه- چهار سال خواندم و بعد انقلاب شد و بعدش هم که دیگر نتوانستم ادامه بدهم. من فقط در آن مدت توانسته بودم با پولی که از موسیقی و خواندن در می‌آوردم مشکلاتم را حل کنم.

به لحاظ سبک کاری که دارید از شما و عباس قادری همیشه با هم یاد می‌شود. در طول سال‌هایی که فعالیت می‌کردید رابطه‌تان با یکدیگر چطور بود؟ رفاقت داشتید یا رقابت می‌کردید؟

رقابت دوستانه به نظرم من خوب است، اما خصمانه‌اش نه. آقای قادری عربی‌خوانی هستند من شرقی‌خوان. ضمن اینکه ایشان از من پیشکسوت‌تر هستند و نزدیک به هزار آهنگ خواندند اما خیلی خوانده باشم 70 قطعه است. از این بابت اصلا با هم قابل مقایسه نیستیم. ایشان برای خودشان یلی هستند.

ولی بیش از این تعداد قطعه‌ای که خواندید بین مردم محبوب هستید. دلیلش به نظر خودتان چیست؟

به نظرم این را باید از خود مردم پرسید و آنها بگویند. اما من همیشه می‌گشتم موسیقی و شعری را پیدا کنم که حتی اگر می‌شود بار کوچکی از روی دوش کسی که آن آهنگ را می شنود بردارم. مثلا من بر مزار مادر را خواندم اما هنوز هم هنوز است نو و تازه است، من وقتی می‌دیدم برخی به مادر کم لطفی می‌کردند این آهنگ را خواندم. همه شعرهای من یک مفهومی دارد، مثلا یکی خواندم دنیا کلک است و کار دنیا کلک است، آن کس که کلک ندارد حتما ملک است. ببینید چقدر در آن حرف است.

یادم است یک جایی گفته بودید اگر به شما مجوز بدهند کیفیت کارهایتان را بالاتر می برید، چرا این را گفتید؟

دلیلش این است وقتی من دستم باز باشد مسلم است که می‌توانم موسیقی بهتری هم داشته باشم.

اما مردم همین سبک شما را دوست دارند...

البته من خیلی هم راغب نیستم که بخواهم با مجوز ارشاد بخوانم، مگر تا به حال ارشاد بوده که من تا اینجا رسیدم. اگر مجوز بدهند خوب است، ندادند هم باکی نیست. مگر این چهل سال چه اتفاقی افتاد؟ مجوز یک حال خوبی دارد، اینجا مملکت من است، خاکم است، پدر و مادرم اینجا هستند، ما بچه ایران هستیم. زشت است که بگویند که فلان خواننده ممنوع‌الفعالیت است، مگر ما دزد بودیم؟! این است که من را اذیت می‌کند.

اینکه بی‌دلیل جلوی کارتان گرفته شد؟

بله، واقعا بی‌دلیل. حتما می‌گویند یساری برای آن دوره است. کی برای آن دوره نبوده؟ امثال من همه از آن دوره آمدند دیگر.

جوان‌تر که بودید چه موسیقی و آهنگ‌هایی گوش می‌دادید، طرفدار کدام خواننده‌ها بودید؟

ایرج، گلپا، ناصر مسعودی.

الان چطور؟

الان راستش دیگر مثل قبل کشش ندارم. خیلی کم موسیقی گوش می‌دهم.

الان بیشتر کدام خواننده‌ها را گوش می‌دهید؟

الان اگر گوش کنم، اصفهانی گوش می‌دهم و صدایش را دوست دارم.

شجریان چطور؟

شجریان استاد همه خواننده‌هاست اما من ...( با خنده) خب هر کس یک جور موسیقی دوست دارد دیگر.

فاصله‌ای که بین فعالیت‌هایتان در موسیقی افتاد چقدر به شما آسیب زد؟ اینکه دیگر نتوانستید کار کنید اذیت‌تان نکرد؟

بیشتر از آن چیزی که فکرش را کنید به من آسیب زد. راستش را بهتان بگویم، ورزش است که تا الان من را نگه داشته.

هنوز هم ورزش می‌کنید؟

کمتر از قبل، دیگر مثل آن موقع‌ها نمی‌توانم. پاهایم مشکل دارد، آرتروز دارم.

اتفاق بدی هم در زندگی شخصی‌تان افتاد و فوت دو پسرتان بود...

بله، پسر بزرگم 6-7 ماه پیش فوت کرد. یک پسرم هم که سال 72 فوت کرد. الان تنها پسرم مهدی است که برایم مانده. هر دو پسرم در بلژیک بودند. پسر بزرگم گفت من می‌خواهم از ایران بروم چون اینجا تا فامیلی من را می فهمند که یساری است چوب لای چرخم می‌گذارند و می‌خواهم بروم برای خودم آن‌ور زندگی کنم و رفت. پسر کوچکم مجید هم خیلی هنر را دوست داشت،اصلا در موسیقی خیلی باهوش بود. او هم خواست پیش برادرش برود. من هم گفتم هر چه صلاح خودتان است، او هم رفت. پسر کوچکم 13 سالش بود که به بلژیک رفت، در یک سال 3-4 زبان را خواند و در 15 سالگی شاگرد اول شد. اما در حمام گاز حمام خفه‌اش کرد. البته او را به ایران آورم و اینجا خاک است. همه این اتفاق‌ها روی من اثر گذاشت و در این سال‌ها خیلی فشار را تحمل کردم. پسر بزرگم هم که فوت کرد بچه‌هایش گفتند می‌خواهیم پدرمان اینجا باشد و خودش هم وصیت کرده بود که در آنجا خاک شود.

هیچ کدام از بچه‌هایتان علاقه نداشتند به سمت موسیقی بیایند؟ شما تشویقشان نکردید یا خودشان اصلا علاقه‌ای نداشتند؟

من را دیدند برای هفت پشتشان بس بود.

شما که بین مردم محبوب بودید و هستید؟

من از نظر مردم موفق و محبوب شدم اما به لحاظ کار خودم در ایران آن چیزی که دلم می‌خواست نشد. ایران خاک من است، من دوست داشتم در مملکت خودم بخوانم اما من می‌روم و در جای دیگر می‌خوانم.

موسیقی برایتان درآمد و پول خوب داشت؟

تا الان الهی شکر.

راستی آقای یساری، آقای ربیعی کیست که در کنسرت‌هایتان همیشه صبر ایوب را درخواست می‌کند؟

آقای ربیعی دوستم که در یکی از کنسرت‌هایم اسمش را آوردم. آقای ابراهیمی هم یک دوست دیگرم است که او هم آهنگی را درخواست می‌کند. آقای ربیعی صبر ایوب را خیلی دوست دارد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین