|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
کد خبر: ۲۱۹۴۵۲
تاریخ انتشار: ۰۵ تير ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۷
لحظه‌ای که علیرضا بیرانوند پنالتی رونالدو را مهار کرد، برای ثانیه‌هایی چشم هایش را بست. نمی‌دانم به چه فکر کرد اما من یاد روزهایی افتادم که در ۱۶-۱۵ سالگی در میدان آزادی دستفروشی می‌کرد و جای خواب نداشت و کنار آن میدان باشکوه می‌خوابید. در خزانه لباس نارنجی رفتگری تن می‌کرد، در نزدیکی ارم ماشین می‌شست... بسیاری با او نامهربانی کردند.
«لذت بردیم، افتخار کردیم چون به چشم خودمان می‌دیدیم کسانی برای این سرزمین سرشان را جلوی توپ گذاشتند، لباس‌هایشان خیس عرق شد، از اعتماد ما ندزدیدند و امید ما را اختلاس نکردند.»

 احسان محمدی در عصر ایران نوشت: «یک شب رؤیایی تابستانی. از آن شب‌هایی که درست وقتی اشک می‌ریختیم به افتخار پسران تیم ملی دست زدیم. لذت بردیم، افتخار کردیم چون به چشم خودمان می دیدیم کسانی برای این سرزمین سرشان را جلوی توپ گذاشتند، لباس هایشان خیس عرق شد، از اعتماد ما ندزدیدند، امید ما را مورد اختلاس قرار ندادند... چه شبی بود، چه شبی می شد اگر خدای فوتبال توپ لحظه آخر را فوت می‌کرد سمت دروازه پاتریسیو!

هواداران قهرمان اروپا، پرتغالی که به برزیل اروپا شهره است و تیمی که کریستیانو رونالدوی جادویی را در خدمت داشت، حتماً می‌دانند که با خوشبختی از چنگ یوزپلنگ‌های ایرانی گریختند! ایران یک - پرتغال یک. ما تا آخرین ثانیه بازی این بخت را داشتیم که یک گل بزنیم و به عنوان تیم اول صعود کنیم، بالاتر از اسپانیای باشکوه، پرتغال مدعی و مراکش سخت جان اما در آخرین لحظه، آخرین ضربه، توپ فقط کنار تور را بوسید... فقط کنار تور را! و چه اشکی ریخت مهدی طارمی. کاش مادر بازیکن‌های فوتبال‌مان را هم با آنها به روسیه می‌فرستادیم. این شب بلند تنها کسی که می‌تواند مهدی طارمی را آرام کند مادرش است. همین که برایش لالایی بوشهری بخواند...

بازیکنان ما که قرار بود توریست‌های شیک‌پوشی باشند که به روسیه می‌روند تا در گروه مرگ گل‌های کمتری بخورند و آبرومندانه برگردند، در انتهای بازی با پرتغال اشک ریختند چون تا یک قدمی صعود رفتند و گروه را برای حریفان به گروه مرگ تبدیل کردند. مهدی طارمی با مشت به زمین چمن می‌کوبید و حتی پپه هم نمی‌توانست مرتضی پورعلی گنجی را آرام کند که هق‌هق می‌کرد. این یعنی می‌توانستیم به ماجراجویی‌مان ادامه بدهیم. درست مثل سخت‌جانی میلاد محمدی وقتی آن استارت را زد و مثل «بچه‌های آسمان» دوید... با تمام وجود دوید...

اما همه چیز برای ما در روسیه ۲۰۱۸ اشک‌آلود نبود. بالاخره طلسم شکست. زنان و مردان، دختران و پسران و خانواده‌ها کنار همدیگر قفل ورزشگاه آزادی را شکستند و فوتبال دیدند. در کافه‌ها، سینماها، خیابان‌ها و ... کنار هم شادی کردند، جیغ زدند، اشک ریختند و عرش به فرش نیامد. خدا قهرش نگرفت. خدا اگر قهرش بگیرد برای فقر و فساد و ریا و تباهی و ... قهرش می‌گیرد. با این مردم مهربان باشید!

لحظه‌ای که علیرضا بیرانوند پنالتی رونالدو را مهار کرد، برای ثانیه‌هایی چشم هایش را بست. نمی‌دانم به چه فکر کرد اما من یاد روزهایی افتادم که در ۱۶-۱۵ سالگی در میدان آزادی دستفروشی می‌کرد و جای خواب نداشت و کنار آن میدان باشکوه می‌خوابید. در خزانه لباس نارنجی رفتگری تن می‌کرد، در نزدیکی ارم ماشین می‌شست... بسیاری با او نامهربانی کردند. برایش جوک ساختند. گفتند کیسه گل رونالدو می‌شود اما بیرانوند به همه نشان داد وقتی رؤیای بزرگی در سر داری، برایش بجنگ! حتی اگر مجبور باشی کنار میدان آزادی زیر سقف آسمان بخوابی!

در مورد این بازی می‌توان تا ابد نوشت. چه کلماتی را ردیف کنیم که شایسته جنگیدن مجید حسینی باشد؛ جوانی که شاید فکرش را هم نمی‌کرد روزبه چشمی مصدوم شود و او اولین ۹۰ دقیقه ملی‌اش را مقابل اسپانیای مخوف بازی کند، این سعید عزت‌اللهی چرا تا حالا این همه خوش ندرخشیده بود؟ وحید امیری که در ۱۸ سالگی روی زمین چمن اولین بازی‌اش را انجام داد چرا دیر کشف شد؟

کریم انصاری‌فرد آرام که هرگز در پست تخصصی‌اش بازی نکرد چقدر خوب و موثر دوید‍! جهانبخش جنتلمن ریش قرمز، احسان حاج‌صفی کاپیتان سختکوش، سردار آزمون که ما او را خُرد کردیم اما در پایان بازی فرناندو سانتوس مربی پرتغال تحسینش کرد، امید ابراهیمی بی‌نظیر، رامین رضاییان پرانرژی حتی با آن مدل موی عجیبش... منون کارلوس کی‌روش برای این که ما را صاحب یک «تیم» کردید. تیمی که جام جهانی از داشتنش در مرحله بعد محروم است!

وقتی به معنای واقعی «۸۰ میلیون، یک ملت، یک نبض» می‌شویم، ممکن است یک بازی را از دست بدهیم یا صعود نکنیم اما هرگز شکست نمی‌خوریم، به اعماق سقوط نمی‌کنیم و می‌دانیم یک روز شادی هم به ما لبخند خواهد زد.

به قول شاملو:

«روزی که کمترین سرود

بوسه است

روزی که دیگر درهای خانه‌هاشان را نمی‌بندند

قفل، افسانه‌ای است

و قلب

برای زندگی بس است...

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی

که دیگر نباشم!»

ولی کلام آخر این شد که

جان من فدای ایران

تو ماندی و زمانه نو شد

خیال عاشقانه نو شد

هزار دل شکست و آخر

هزار و یک بهانه نو شد»
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین