امروزه نقشی که ورزش در عرصه جهانی و بین المللی بازی می کند بر کمتر کسی پوشیده است. زبان ورزش، زبان مشترکی است که ملت ها از طریق آن با یکدیگر گفت وگو، تعامل، همکاری و دوستی دارند.
چه بسا که یخ های روابط بین ملت ها و دولت ها با حرارت ایجاد شده در یک
رقابت ورزشی به گرما تبدیل شده و باعث فراموشی گذشته هایی با خاطرات بد شده
است و به نوعی می توان گفت که ورزش نقش یک دیپلماسی راهبردی را ایفا کرده
است.
ورزش از دیرباز خواسته یا ناخواسته با سیاست عجین گشته است و خیلی از کشورها و حکومت ها با نظام های متفاوت از ورزش می توانند بهره برداری سیاسی و مناسب در جهت صلح و گفت وگو ببرند. شاخص ترین نمونه و مثال این تعریف را می توان به گفت وگوی کشورهای امریکا و چین در سال 1970 نسبت داد. در آن برهه، این دو کشور روابط سیاسی با یکدیگر نداشته و به نوعی به بن بست سیاسی خورده بودند. در آن مقطع کشور چین برای انجام مذاکرات یک تورنمنت پینگ پنگ برگزار کرد و به این بهانه تیم ملی امریکا را به پکن دعوت کرد، در تیم امریکا تعدادی از دیپلمات ها نیز حضور داشتند که مخفیانه با مقامات چین مذاکره کردند و این سرآغازی برای از سرگیری روابط بین چین و امریکا شد و از آن زمان در ادبیات سیاسی از آن به عنوان دیپلماسی پینگ پنگ یاد می شود.
همچنین در امریکای جنوبی کشورهایی مثل آرژانتین، شیلی، کلمبیا و... خیلی از حکومت های این کشورها از ورزش محبوب این منطقه یعنی فوتبال بسیار بهره برداری سیاسی کردند و با استفاده از چهره های محبوب و دوست داشتنی از کانال ورزش پیوندی بین مردم و حکومت های توتالیتر خود برقرار کردند. از زمانی که پای شهرت و ثروت به ورزش باز شد بیشتر سیاسیونی که وارد آن شدند برای رسیدن به مقاصد سیاسی و محبوبیت بود و همین موضوع تا حدودی به روح ورزش خدشه وارد کرد. به عنوان مثال سیلویو برلوسکنی که تا چندی پیش به عنوان نخست وزیر ایتالیا فعالیت می کرد، بیشتر محبوبیت و مقام سیاسی خود را مدیون حضور در رأس باشگاه بزرگی همچون آث میلان بود، وی قبل این که نخست وزیر ایتالیا شود در دهه 80 میلادی این باشگاه را خرید و با چند قهرمانی آث میلان خود را به شهرت رساند و از این طریق به سیاست روی آورد و در سال 94 توانست خود را به عنوان نخست وزیر ایتالیا معرفی کند.
در کشور ما هم در خیلی از زمان ها، افراد سیاسی به جامعه ورزش آمدند و با بسیاری از ورزشکاران ارتباط مردمی برقرار کردند تا بیشتر به مقاصد خود برسند. در واقع شاید طی 30-20 سال اخیر تعداد بسیار زیادی از نماینده های مجلس و معاونان وزیر و در کل دولتی ها را در فدراسیون ها و هیأت مدیره های مختلف و یا در رأس باشگاه های ورزشی داشته ایم و می توان گفت آن اندازه که این سیاسیون از ورزش بهره گرفته اند، ورزش و جامعه ورزش نه تنها از فرایند سیاسی کشور استفاده نبرده، بلکه لطمه هم دیده است. برعکس این قضیه هم وجود دارد. خیلی از ورزشکاران با استفاده از محبوبیتی که از طریق ورزش به دست آوردند وارد حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی شدند و توانستند برای خود پست و مقامی در مناصب سیاسی و اجتماعی مانند نمایندگی مجلس و شورای شهر دست و پا کنند.
معتقد هستم ورود سیاسیون در راستای توسعه ورزش و فراهم کردن امکانات مناسب ورزشی و تصمیم گیری های بسیار مهم از جانب آنها فقط یک شعار است و من سراغ ندارم، اگر کسی همچنین عقیده ای دارد یک نمونه بیاورد که کدام شخصیت سیاسی دستاورد قابل توجهی در ورزش داشته است. همیشه جامعه و مردم جلودار تمامی حرکت های اجتماعی و سیاسی هستند و افکار عمومی خیلی کم اشتباه می کند و آن چهره های سیاسی که به ورزش آمده اند و به نیت استفاده از ورزش آمده اند، شاید در آن مقطع زمانی مشخص نشود ولی بعدها معلوم می شود که چه افرادی برای سوءاستفاده به ورزش آمده اند. ما نمونه های زیادی داریم، کسانی که خیلی از زمان ها به ورزش آمدند و صحبت های خوبی هم انجام داده اند، پست های مهمی را به خود اختصاص داده اند ولی بعدها هیچ محبوبیت و جایگاه اجتماعی در جامعه به دست نیاورده اند. حتی در برخی مواقع مسئولان سطح اول کشورمان با دخالت در کارهای فدراسیون ها و سازمان های ورزشی اقدام به عزل و نصب مدیران و حتی مربیان تیم ها کرده اند که این مسأله نه تنها در حیطه وظایف شان نبود، بلکه استقلال آن فدراسیون را زیرسؤال برده و در کل به ورزش لطمه زده است.
در برخی مواقع ورزش و ورزشکاران خود تبدیل به ابزار سیاسی و در خدمت سیاست قرار می گیرند، به عنوان مثال بعد از جنگی که بین آرژانتین و انگلیس بر سر مالکیت جزایر فالکلند رخ داد و موجب خشم و نفرت آرژانتینی ها از انگلیس شد، در پی آن بازی انگلیس و آرژانتین در جام جهانی بود که مارادونا با گلی که با دست به انگلیس زد و آرژانتین پیروز شد. مارادونا از آن به عنوان دست خدا یاد کرد و آن را به انتقام خدا از انگلیسی ها تشبیه کرد و این موضوع بیانگر این است که ورزش تا چه اندازه می تواند متأثر از سیاست باشد. درحقیقت این مسأله روی دیگر ورزش است برخلاف روح اصلی آن، که اتحاد و دوستی است.
در هنگام برگزاری جام جهانی فوتبال و المپیک به طور طبیعی کمتر شاهد دیالوگ ها و گفتمان های تهدیدآمیز سیاسی در بین دول و کشورها هستیم و فرصت یک ماهه جام جهانی برای سازمان ملل متحد و دیگر ارگان های سیاسی بین المللی نیز شرایط مساعدتری برای تنش زدایی سیاسی و استقرار صلح در بین کشورهای متخاصم فراهم می کند و همچنین در بازی های المپیک یا مسابقات قارهای شاهد اتحاد و دوستی بین کشورهای متخاصم حتی به طور موقت هستیم. به عنوان مثال دو کشور کره جنوبی و کره شمالی با وجود اختلافات زیاد و دشمنی در جریان بازیهای المپیک سیدنی در سال 2000 حرکتی را انجام دادند که بسیاری از دیدن آن شوکه شده و احساس کردند که شاید جدایی دو ملت به پایان رسیده است. کاروان ورزشی دو کشور در آن زمان تحت یک پرچم در مراسم افتتاحیه شرکت کردند و دو ورزشکار از دو کشور یک پرچم سفید که تصویر کل شبه جزیره کره روی آن نقش بسته بود حمل می کردند، این مسأله بیانگر این است که ورزش تا چه اندازه می تواند در خدمت و وسیله ای برای اتحاد و همدلی قرار گیرد. شاید به همین دلیل است که «نلسون ماندلا» رهبر فقید امریکای جنوبی می گوید: «ورزش قدرت تغییر جهان را دارد. ورزش قدرت الهام بخشیدن و ایجاد اتحاد بین مردم را دارد. کمترین چیزی چنین قدرتی دارد.» وی با ایمان به گفته و اعتقاد خویش توانست باعث اتحاد مردم کشورش شود. ماندلا به خوبی به نقش ورزش و ارتباط آن با سیاست واقف بود و پس از استقلال سیاسی آفریقای جنوبی و برچیدن نظام آپارتاید، از ورزش به منظور اتحاد و دوستی استفاده کرد و از مردم کشورش می خواست با یکدیگر به اتحاد و همدلی برسند.
ورزش از دیرباز خواسته یا ناخواسته با سیاست عجین گشته است و خیلی از کشورها و حکومت ها با نظام های متفاوت از ورزش می توانند بهره برداری سیاسی و مناسب در جهت صلح و گفت وگو ببرند. شاخص ترین نمونه و مثال این تعریف را می توان به گفت وگوی کشورهای امریکا و چین در سال 1970 نسبت داد. در آن برهه، این دو کشور روابط سیاسی با یکدیگر نداشته و به نوعی به بن بست سیاسی خورده بودند. در آن مقطع کشور چین برای انجام مذاکرات یک تورنمنت پینگ پنگ برگزار کرد و به این بهانه تیم ملی امریکا را به پکن دعوت کرد، در تیم امریکا تعدادی از دیپلمات ها نیز حضور داشتند که مخفیانه با مقامات چین مذاکره کردند و این سرآغازی برای از سرگیری روابط بین چین و امریکا شد و از آن زمان در ادبیات سیاسی از آن به عنوان دیپلماسی پینگ پنگ یاد می شود.
همچنین در امریکای جنوبی کشورهایی مثل آرژانتین، شیلی، کلمبیا و... خیلی از حکومت های این کشورها از ورزش محبوب این منطقه یعنی فوتبال بسیار بهره برداری سیاسی کردند و با استفاده از چهره های محبوب و دوست داشتنی از کانال ورزش پیوندی بین مردم و حکومت های توتالیتر خود برقرار کردند. از زمانی که پای شهرت و ثروت به ورزش باز شد بیشتر سیاسیونی که وارد آن شدند برای رسیدن به مقاصد سیاسی و محبوبیت بود و همین موضوع تا حدودی به روح ورزش خدشه وارد کرد. به عنوان مثال سیلویو برلوسکنی که تا چندی پیش به عنوان نخست وزیر ایتالیا فعالیت می کرد، بیشتر محبوبیت و مقام سیاسی خود را مدیون حضور در رأس باشگاه بزرگی همچون آث میلان بود، وی قبل این که نخست وزیر ایتالیا شود در دهه 80 میلادی این باشگاه را خرید و با چند قهرمانی آث میلان خود را به شهرت رساند و از این طریق به سیاست روی آورد و در سال 94 توانست خود را به عنوان نخست وزیر ایتالیا معرفی کند.
در کشور ما هم در خیلی از زمان ها، افراد سیاسی به جامعه ورزش آمدند و با بسیاری از ورزشکاران ارتباط مردمی برقرار کردند تا بیشتر به مقاصد خود برسند. در واقع شاید طی 30-20 سال اخیر تعداد بسیار زیادی از نماینده های مجلس و معاونان وزیر و در کل دولتی ها را در فدراسیون ها و هیأت مدیره های مختلف و یا در رأس باشگاه های ورزشی داشته ایم و می توان گفت آن اندازه که این سیاسیون از ورزش بهره گرفته اند، ورزش و جامعه ورزش نه تنها از فرایند سیاسی کشور استفاده نبرده، بلکه لطمه هم دیده است. برعکس این قضیه هم وجود دارد. خیلی از ورزشکاران با استفاده از محبوبیتی که از طریق ورزش به دست آوردند وارد حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی شدند و توانستند برای خود پست و مقامی در مناصب سیاسی و اجتماعی مانند نمایندگی مجلس و شورای شهر دست و پا کنند.
معتقد هستم ورود سیاسیون در راستای توسعه ورزش و فراهم کردن امکانات مناسب ورزشی و تصمیم گیری های بسیار مهم از جانب آنها فقط یک شعار است و من سراغ ندارم، اگر کسی همچنین عقیده ای دارد یک نمونه بیاورد که کدام شخصیت سیاسی دستاورد قابل توجهی در ورزش داشته است. همیشه جامعه و مردم جلودار تمامی حرکت های اجتماعی و سیاسی هستند و افکار عمومی خیلی کم اشتباه می کند و آن چهره های سیاسی که به ورزش آمده اند و به نیت استفاده از ورزش آمده اند، شاید در آن مقطع زمانی مشخص نشود ولی بعدها معلوم می شود که چه افرادی برای سوءاستفاده به ورزش آمده اند. ما نمونه های زیادی داریم، کسانی که خیلی از زمان ها به ورزش آمدند و صحبت های خوبی هم انجام داده اند، پست های مهمی را به خود اختصاص داده اند ولی بعدها هیچ محبوبیت و جایگاه اجتماعی در جامعه به دست نیاورده اند. حتی در برخی مواقع مسئولان سطح اول کشورمان با دخالت در کارهای فدراسیون ها و سازمان های ورزشی اقدام به عزل و نصب مدیران و حتی مربیان تیم ها کرده اند که این مسأله نه تنها در حیطه وظایف شان نبود، بلکه استقلال آن فدراسیون را زیرسؤال برده و در کل به ورزش لطمه زده است.
در برخی مواقع ورزش و ورزشکاران خود تبدیل به ابزار سیاسی و در خدمت سیاست قرار می گیرند، به عنوان مثال بعد از جنگی که بین آرژانتین و انگلیس بر سر مالکیت جزایر فالکلند رخ داد و موجب خشم و نفرت آرژانتینی ها از انگلیس شد، در پی آن بازی انگلیس و آرژانتین در جام جهانی بود که مارادونا با گلی که با دست به انگلیس زد و آرژانتین پیروز شد. مارادونا از آن به عنوان دست خدا یاد کرد و آن را به انتقام خدا از انگلیسی ها تشبیه کرد و این موضوع بیانگر این است که ورزش تا چه اندازه می تواند متأثر از سیاست باشد. درحقیقت این مسأله روی دیگر ورزش است برخلاف روح اصلی آن، که اتحاد و دوستی است.
در هنگام برگزاری جام جهانی فوتبال و المپیک به طور طبیعی کمتر شاهد دیالوگ ها و گفتمان های تهدیدآمیز سیاسی در بین دول و کشورها هستیم و فرصت یک ماهه جام جهانی برای سازمان ملل متحد و دیگر ارگان های سیاسی بین المللی نیز شرایط مساعدتری برای تنش زدایی سیاسی و استقرار صلح در بین کشورهای متخاصم فراهم می کند و همچنین در بازی های المپیک یا مسابقات قارهای شاهد اتحاد و دوستی بین کشورهای متخاصم حتی به طور موقت هستیم. به عنوان مثال دو کشور کره جنوبی و کره شمالی با وجود اختلافات زیاد و دشمنی در جریان بازیهای المپیک سیدنی در سال 2000 حرکتی را انجام دادند که بسیاری از دیدن آن شوکه شده و احساس کردند که شاید جدایی دو ملت به پایان رسیده است. کاروان ورزشی دو کشور در آن زمان تحت یک پرچم در مراسم افتتاحیه شرکت کردند و دو ورزشکار از دو کشور یک پرچم سفید که تصویر کل شبه جزیره کره روی آن نقش بسته بود حمل می کردند، این مسأله بیانگر این است که ورزش تا چه اندازه می تواند در خدمت و وسیله ای برای اتحاد و همدلی قرار گیرد. شاید به همین دلیل است که «نلسون ماندلا» رهبر فقید امریکای جنوبی می گوید: «ورزش قدرت تغییر جهان را دارد. ورزش قدرت الهام بخشیدن و ایجاد اتحاد بین مردم را دارد. کمترین چیزی چنین قدرتی دارد.» وی با ایمان به گفته و اعتقاد خویش توانست باعث اتحاد مردم کشورش شود. ماندلا به خوبی به نقش ورزش و ارتباط آن با سیاست واقف بود و پس از استقلال سیاسی آفریقای جنوبی و برچیدن نظام آپارتاید، از ورزش به منظور اتحاد و دوستی استفاده کرد و از مردم کشورش می خواست با یکدیگر به اتحاد و همدلی برسند.
منبع: ایرنا
ارسال نظر