کد خبر: ۲۱۳۰۵۵
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۴
قشه نخ‌نمایی که خیلی‌ها انجام می‌دهند و هنوز خیلی‌ها فریب آن را می‌خورند. باورتان نمی‌شود اگر بگویم رئیس بیمارستان و کارمند بانک و حتی وکیل فریب این نقشه را خورده‌اند. برای اجرای این نقشه فقط نیاز است اسم برنده‌‌شدن را ببری. از پشت میله‌های زندان شروع به شماره‌گیری می‌کردیم، برای‌مان فرقی نمی‌کرد چه شماره‌ای باشد؛ شانسی شماره می‌گرفتیم.
 برخي از تناقضات رفتاري در جامعه ما وجود دارد كه شناخت علل شكل‌گيري یا توصیف و تبیین آنها بسيار مهم است. جامعه‌اي كه رفتارهاي متناقض در آن چشمگير باشد، حتما دچار يك مشكل جدي است. در اين يادداشت به يكي از جلوه‌هاي اين تناقض اشاره مي‌شود. هر چند ممكن است رفتار مورد اشاره به لحاظ فراواني زياد نباشد، ولي به علت اهميت مسأله، بازتابي از تناقضات رفتاری و پايان‌ناپذير در جامعه ما است.

تقريبا اتفاق نظر است كه ميزان اعتماد عمومي در جامعه ايران كمتر از اندازه‌اي است كه براي يك زندگي آرام به آن نياز داريم؛ بويژه اعتماد تعميم‌يافته كه شامل اعتماد به حكومت و ساير مردم مي‌شود. بيشترين اعتماد به اعضاي خانواده است، ولي اعتماد به حكومت و دولت و نهادهاي عمومي و نيز اقشار گوناگون مردم و نیز ارزیابی از وجود ارزش‌های اخلاقی مثبت نزد مردم به نسبت كم است. براي نمونه پيمايش ارزش‌ها و نگرش‌هاي ايرانيان در‌ سال ١٣٩٤ نشان مي‌دهد كه ارزيابي‌هاي مردم از ويژگي‌هاي اخلاقي‌ ديگران خيلي منفي است. براي مثال كساني كه ويژگي «گذشت» را در مردم كم و خيلي كم مي‌دانند، بيش از ٦ برابر كساني هستند كه اين ويژگي را نزد مردم زياد و خيلي زياد مي‌دانند. يا كساني كه معتقدند ويژگي تقلب و كلاهبرداري به ميزان زياد و خيلي زياد در ميان مردم رايج است، حدود ٧ برابر كساني هستند كه اين ويژگي را نزد مردم كم و خيلي كم مي‌دانند! درواقع ٦٨‌درصد پاسخگويان اين ويژگي را نزد مردم زياد و خيلي زياد مي‌دانند و فقط ٩/٨‌درصد آن را كم و خيلي كم مي‌دانند. نسبت مذكور براي رواج دروغگويي، بيش از همه و حدود ٩ برابر است.

جامعه‌اي كه تا اين حد نگاه منفي به ديگران دارد، بايد در برابر رفتارهاي آنان نيز با احتياط مواجه شود و هر چيزي را به سادگي نپذيرد. در حالي كه سويه ديگر ماجرا چنين نيست. در گزارش حوادث روزنامه‌ها مي‌خوانيم كه يك نفر محكوم به حبس ابد از داخل زندان و از طريق تماس تلفني با شماره‌هاي تصادفي اقدام به كلاهبرداري مي‌كرده است. وي در گفت‌وگویی صریح ماجرا را اينگونه تعريف مي‌كند:

«سوال: چطور از مردم کلاهبرداری می‌کردی؟

پاسخ: نقشه نخ‌نمایی که خیلی‌ها انجام می‌دهند و هنوز خیلی‌ها فریب آن را می‌خورند. باورتان نمی‌شود اگر بگویم رئیس بیمارستان و کارمند بانک و حتی وکیل فریب این نقشه را خورده‌اند. برای اجرای این نقشه فقط نیاز است اسم برنده‌‌شدن را ببری. از پشت میله‌های زندان شروع به شماره‌گیری می‌کردیم، برای‌مان فرقی نمی‌کرد چه شماره‌ای باشد؛ شانسی شماره می‌گرفتیم.


اوایل پیامک می‌دادیم اما الان زنگ می‌زنیم؛ چون کلاسش بیشتر است. می‌گفتیم از رادیو جوان و همراه اول تماس می‌گیریم و شما برنده شده‌اید. آنها را با این ترفند به پای دستگاه‌های عابربانک می‌کشاندیم و قبل از هر کاری از آنها می‌خواستیم پرینت حساب بگیرند. بعد می‌گفتیم دو رقم دو رقم از سمت راست مبلغ موجودی را بخوانند. وقتی از موجودی باخبر می‌شدیم، ابتدا می‌گفتیم دو تا صفر وارد کنند و مبلغی که حدودا ۱۰‌‌هزار تومان کمتر از موجودی بود را می‌گفتیم که وارد دستگاه کنند و بعد هم پول واریز می‌شد.

سوال: بیشترین پولی که از این راه کلاهبرداری کردید، چقدر بود؟

پاسخ: یادم نمی‌آید اما ۳۰۰‌‌میلیون در حساب‌مان بود.

سوال: از چه کسانی کلاهبرداری می‌کردید؟

پاسخ: فرقی نمی‌کرد. فقط جالبی ماجرا این‌جا بود که افراد تحصیلکرده تا دلتان بخواهد خام این پیامک‌ها و تماس‌ها می‌شدند.»

اكنون مي‌توانیم بپرسيم كه چرا مردمي كه تا اين حد نسبت به وجود صداقت و گذشت در ديگران بدبين هستند و يا گمان مي‌كنند كه كلاهبرداري رواج زياد دارد، در برابر يك ترفند ساده‌لوحانه فريب مي‌خورند و نه‌تنها اصل ماجرا را باور مي‌كنند، بلكه به بدترين شكلي نيز به خواسته‌هاي كلاهبردار تن مي‌دهند و با تصور یک خیال واهی و رسیدن ساده به پول کلان حساب خود را خالي مي‌كنند؟

چنين فرد مالباخته‌اي چگونه و با چه روحيه‌اي حاضر مي‌شود كه برود و شكايت كند؟ او بايد از طمع‌ورزي و حماقت خود شكايت كند يا از كلاهبرداري طرف مقابل؟ اگر در يك جامعه كاملا سالم هم باشيم و به ديگران اعتماد کامل هم داشته باشيم، باز هم نبايد فريب چنين ترفندي را بخوريم؛ چه رسد به اينكه در جامعه‌اي باشيم كه ميزان اعتماد در آن كم است و دیگران را دروغگو و کلاهبردار می‌دانیم.

شايد اين تناقض را بتوان به نحوي حل كرد؛ به اين صورت كه آن نگاه منفي به ديگران تا حدي بازتاب همين ويژگي زياده‌خواهي‌هاي ما است. اين كلاهبرداري‌ها از كساني انجام مي‌شده كه اتفاقا پول كافي و زيادي هم در حساب خود داشته‌اند، نه در حساب پس‌انداز بلندمدت كه قابل‌ برداشت نيست، بلكه در حساب پس‌انداز کوتاه‌مدت و جاري خودشان كه مي‌توانسته‌اند به راحتي و از طریق کارت آن را برداشت كنند. هنگامي كه افراد بي‌نياز و تحصيلكرده ما تا اين حد ساده‌انگاري مي‌كنند و فريب مي‌خورند، بايد فكري به حال جامعه خود كنيم.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین