کد خبر: ۲۱۱۲۴۰
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۷:۰۰
چشم انسان به شکل فیزیکی می تواند میلیون ها رنگ را شناسایی کند، اما همه آنها به یک شکل به ادراک در نمی آیند. شیوه درک رنگ ها در بین انسان ها متفاوت است، اگرچه ما عموماً تصور می کنیم رنگ ها ثابت و از پیش تعریف شده هستند.
 چشم انسان به شکل فیزیکی می تواند میلیون ها رنگ را شناسایی کند، اما همه آنها به یک شکل به ادراک در نمی آیند. شیوه درک رنگ ها در بین انسان ها متفاوت است، اگرچه ما عموماً تصور می کنیم رنگ ها ثابت و از پیش تعریف شده هستند.

بعضی افراد نمی توانند تفاوت بین دو یا چند رنگ را تشخیص دهند، وضعیتی که به «کوررنگی» معروف است و به خاطر نقص فیزیکی یا فقدان سلول های مخروطی شبکیه به وجود می آید. اما در حالت عادی نیز نحوه توزیع و تراکم سلول های مخروطی باعث می شود تا رنگ های یکسان به گونه ای متفاوت دیده شوند.

فراتر از عوامل فیزیکی و ویژگی های وراثتی، درک رنگ پدیده ای کاملاً متفاوت از دیدن آن است. مغز ما به شیوه ای منحصر به فرد رنگ ها را تعبیر کرده و به آنها معنا می بخشد. در واقع درک رنگ پدیده ای کاملاً ذهنی است و حتی به تجربیات قبلی ما نیز بستگی دارد.

به عنوان مثال افرادی با وضعیت «حس آمیزی» را در نظر بگیرید. در این افراد یک پدیده حسی به تحریک و فعال شدن پدیده حسی دیگر منجر می شود، مثلاً هر رقم یا حرف الفبا برایشان رنگ خاصی دارد، صداها را می بینند، یا رنگ ها را می شنوند.

از زمانی که به دنیا می آییم، اشیاء، رنگ ها، احساسات و تقریباً هر چیز معناداری را به واسطه زبانمان دسته بندی می کنیم. اگرچه چشم ما می تواند هزاران رنگ را ببیند، اما برقراری ارتباط از طریق رنگ و استفاده از رنگ ها در زندگی روزمره مستلزم این است که آنها را به شکل مشخص و بامفهومی دسته بندی کنیم. به عنوان مثال نقاش ها و متخصصین صنعت مُد از واژگان و اصطلاحات مخصوصی برای تفکیک درجات مختلف رنگ ها استفاده می کنند تا بتوانند آنها را به افراد عادی توضیح دهند.

در بعضی زبان ها فقط دو واژه «تیره» و «روشن» را برای رنگ ها داریم
در فرهنگ ها و زبان های مختلف نیز این وضعیت دیده می شود. در برخی زبان ها مانند Dani که در کشور پاپوا گینه نو رایج است، یا در زبان Bassa که در لیبریا و سیرالئون به کار می رود، تنها دو واژه را در اختیار داریم: تیره و روشن. «تیره» را می توان معادل رنگ های «سرد» در زبان های دیگر دانست و طبیعتاً «روشن» هم رنگ های «گرم» را تداعی می کند. مثلاً مشکی، آبی و سبز را رنگ های سرد و سفید، قرمز، نارنجی و آبی را رنگ های گرم می دانیم.

مردمان Warlpiri که در سرزمین شمالی استرالیا زندگی می کنند، حتی واژه ای برای «رنگ» در اختیار ندارند. فرهنگ آنها و چند مورد مشابه، سرشار از واژگانی است که به توصیف بافت، حس فیزیکی و کارکرد رنگ ها می پردازند.

پنج رنگ اصلی
بیشتر زبان های جهان، واژه های اختصاصی برای توصیف پنج رنگ اصلی دارند. اقوام هیمبا (ساکن نامیبیا) و مردمان برینمو در پاپوا گینه نو از این سیستم پنج گانه بهره می گیرند. در کنار عبارات «تیره»، «روشن» و «قرمز»، معمولاً واژه ای برای رنگ «زرد» و یکی دیگر برای «آبی و سبز» وجود دارد، یعنی این زبان ها تمایزی برای سبز و آبی قائل نمی شوند.

در طول تاریخ، زبان های ولزی، ژاپنی و چینی هم واژه ای را برای توصیف «سبز آبی» به کار می گرفتند. با این حال در عصر مدرن همان واژه فقط به آبی اختصاص یافته و رنگ سبز از آن جدا شده است. در زبانی مثل ژاپنی، کلمه از دل خود زبان بیرون آمده اما در زبان ولزی، از گنجینه لغات بیگانه به عاریه گرفته شده.
همچنین در زبان هایی مانند روسی، یونانی، ترکی و دیگر موارد، دو واژه جداگانه برای آبی داریم، یکی برای آبی های سیر و دیگری برای نمونه های کمرنگ تر.

نحوه درک ما از زبان، در طول زندگی مان هم تغییر می کند. مثلاً یونانی هایی که دو واژه مجزا برای آبی تیره و آبی آسمانی دارند، اگر مدت زمان زیادی را در انگلستان زندگی کنند، همه آنها را «آبی» می بینند، چون در زبان انگلیسی به همه آنها آبی می گویند. در واقع پس از اینکه زمان زیادی را در محیط انگلیسی زبان سپری کنید، ذهن شما می پذیرد که این دو رنگ در واقع آبی هستند و نیازی به تفکیک آنها نیست.

باید پذیرفت که تغییری در رنگ به وجود نیامده، بلکه زبان و فرهنگ، روی درک رنگ و تعبیر مغز ما از آن تأثیر گذاشته. مغز انسان با یادگیری زبان تازه می تواند دنیا را به گونه ای کاملاً متفاوت ببیند، درک کند، و پردازش نماید.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین